چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

نیمه گوگولی داستایفسکی


نیمه گوگولی داستایفسکی

نگاهی به کتاب «رویای آدم مضحک»

آنهایی که داستان های کوتاه داستایفسکی و به ویژه مجموعه داستان «رویای آدم مضحک» را نخوانده باشند، کمتر می توانند معنای این جمله او را دریابند که گفته بود؛ «همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدیم.» داستایفسکی در این هفت داستان کوتاه بیش از هر چیز به فضایی نزدیک می شود که نیکلای گوگول آن را در نوشته هایش به نمایش گذاشته بود، فضایی آمیخته با طنزی تلخ و گزنده، انتقاد از مسائل اجتماعی و سرانجام گروتسک. شاید همین نکته ها بود که در رمان های این نویسنده روس خود را به شکل فرار از واقعیت به نمایش گذاشتند تا بلینسکی (منتقد مشهور روس) که داستایفسکی را استعدادی درخشان خوانده بود، پس از انتشار کتاب دوم نویسنده، کمی به ذوق هنری او شک کند. اهمیت بلینسکی به عنوان منتقدی جریان ساز و البته در چالش با گوگول و توجه داستایفسکی به این نویسنده، نکته یی بی اهمیت در آن روزگار به حساب نمی آمده است و کتاب «رویای آدم مضحک» سندی مستدل به حساب می آید از این نیمه داستایفسکی که کمی در سایه مانده است.

توجه داستایفسکی به شیوه های نیکلای گوگول از آوردن سطری از او آغاز می شود و گاه چنان به سمت فضای قصه های او پیش می رود که در کلیتش بسیار به این قصه ها نزدیک می شود. به طور مثال او در قصه «آقای پروخارین» پاراگرافی را آورده است که بسیار ما را به یاد قصه «دماغ» گوگول می اندازد؛ «سیمون ایوانویچ زیر لب گفت؛ «تو، تو... تو نمی فهمی، ممکن است دماغت را بکنند، پس بهتر است خودت آن را با نان بخوری و محل هم نگذاری».» فضای کلی این قصه نیز دور از قصه های گوگول نیست. کارمندی سر به راه به مخمصه می افتد و می میرد. پس از مرگ درمی یابند که او وضعیت چندان بدی هم نداشته است. توصیف جزئیات و روابط آدم ها در این قصه نشان دهنده همین تاثیر است.

شاید در بین داستان های «رویای آدم مضحک» قصه «کروکودیل» بیش از همه تم و سوژه یی گوگولی داشته باشد. هسته اصلی این داستان را یک زوج و دوستی تشکیل می دهد که اتفاقاً راوی قصه هم هست. راوی به همراه دوستش و همسر دوستش به باغ وحشی رفته اند که به تازگی یک کروکودیل را به تماشا گذاشته است. مرد که راوی او را دوست «بافرهنگ» معرفی می کند، ایوان مانوئیچ نام دارد. او طی یک حرکت ناگهانی خود را به کروکودیل می رساند و حیوان هم او را درسته قورت می دهد. اما پیش از این اتفاق، نویسنده دو نکته را به اطلاع خواننده رسانده است. اول اینکه قرار است ایوان به زودی به خارج از کشور مسافرت کند و دیگر آنکه از زبان ایوان، به نقد اروپاییان می پردازد؛ «... تماشای کروکودیل، دم سفر اروپا بد نیست از همین حالا با ساکنان اولیه اش آشنا بشویم.» اما همین ساکن اولیه، ایوان را قورت می دهد، هرچند که او زنده می ماند و از جای تنگی که در آن قرار دارد، سرود می خواند. این شور آنقدر هست که ایوان نمی خواهد از شکم حیوان خارج شود، هرچند که می تواند و از همسرش و راوی هم می خواهد به او ملحق شوند.

داستایفسکی در همین داستان است که منتقدان، جریان روشنفکری و روزنامه ها را نیز به شکلی طنزآمیز مورد نقد قرار می دهد. او به نقل دو روزنامه، واقعه قورت داده شدن ایوان را نقل می کند و جالب آنکه هیچ کدام از این روزنامه ها، حتی در سطری به واقعیت نپرداخته اند و از سویی نیز به هم شبیه نیستند. از سویی دیگر، ایوان که راوی مدام او را دوستی اهل فرهنگ می داند، با رفتاری که از خود در داستان به نمایش می گذارد، به گونه یی کاریکاتورگونه جلوه می کند.

در بقیه داستان ها هم می توان همین فضا را دید. در داستان دوم داستایفسکی سراغ «داستان در داستان» می رود. مردی که راوی قصه است، ما را به یاد گوگول می اندازد. او ماجرای مردی را روایت می کند که می خواهد رشوه خواری مقام بالاتری را با مدارک و اسناد اثبات کند، اما مرد با وعده ازدواج با دخترش، کارمند بیچاره را فریب می دهد و زمانی که آب ها از آسیاب می افتد، او را اخراج می کند. قصه «دزد شرافتمند» نیز همان ساختار قصه در قصه و محوریت روایت یک کارمند را در خود دارد و این روند را می توان در داستان پایانی نیز دنبال کرد. در این قصه مردی روایت می شود در جست وجوی خوشبختی، اما ناامید. او قصد دارد خودش را بکشد، اما رویای دختربچه یی هشت ساله که از او طلب کمک دارد، او را از هدف بازمی دارد. قهرمان این داستان نیز شباهت های جالبی با قهرمان «شنل» دارد.

داستایفسکی در قصه «درخت کریسمس و ازدواج» شرح حرص و طمع مردی را تعریف می کند که در یک مهمانی و پس از آنکه می شنود دختربچه یازده ساله یی قرار است سیصد هزار روبل جهیزیه بگیرد دندان تیز می کند، خودش را به خانواده دختر نزدیک می کند تا چند سال بعد او را بگیرد و جالب آنکه این اتفاق در شانزده سالگی دختر می افتد.

به طور قطع می توان جزئیات دیگری را نیز از داستان ها نقل کرد که فضای گوگول وار را بیشتر در این داستان های کوتاه نشان دهد، اما آن چیزی که سبب می شود این داستان ها دارای جذابیت منحصر به فرد خود باشند، امضای داستایفسکی است که به شکل های گوناگون در کارها حضور دارد، چیزی که آن را در تم های شک و ایمان، تردید، سرگشتگی، ناامیدی و تنهایی می توان یافت.

سجاد صاحبان زند



همچنین مشاهده کنید