پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
علل ضربه پذیری جنبش روشنفكری در ایران
به نظر میرسد جنبش روشنفكری ایران پس از انقلاب ۵۷ دچار گونهای احساس اشباع در آرمان و رفتار شده است؛ جنبشی كه روی آرمان سرنگونی رژیم سلطنتی شكل گرفته بود، در شامگاه ۲۲ بهمن به منتهای آرمانهای خود رسید و پس از آن تبدیل به جنبشی عكسالعملگرا شد و در تمام سالهای پس از ۵۷ رفتار این جریان بر پایه واكنش به اتفاقات پیرامونی استوار شده است.
با نگاهی به تاریخ صدساله گذشته، شاهد نقاط عطف فراوانی هستیم. در این سده سه رویداد مهم انقلاب مشروطه، ملیشدن صنعت نفت و انقلاب ۵۷ بهوقوع پیوست. در شكلگیری این حوادث تأثیر جریان روشنفكری با تمام جناحبندیهای داخلی آن انكارناپذیر است. اما پس از هر سه رویداد به دلیل عدم برنامهریزی برای روزهای پس از پیروزی، فاتحان دچار واگراییهای پیدرپی و عدم بهرهگیری از مواهب این پیروزیهای بزرگ شدند. بهراستی چرا رشادتها، تلاشها و از جانگذشتگی روشنفكران تا این زمان باعث تغییر اساسی در ساختار جامعه نشده است؟ چرا با مهیابودن شرایط بینالمللی برای رسیدن به جامعه مورد نظر، این فعالان (خارج از بار ارزشی آن) هیچگاه موفق به پیادهنمودن ایدئالهای خود نشدهاند؟
در این مجال تلاش میشود با تكیه بر تاریخ جنبش چپ به این موضوع پرداخته شود، شاید با تلاش اندیشمندان این جنبش، دریچهای برای پاسخگویی به رخوت كنونی و اختلافات بیپایه و ناامیدی مزمن این طبقه و در پرتو آن كالبدشكافی دلایل بههدررفتن موقعیتهایی چون ملیشدن صنعت نفت و جنبش اصلاحات بازگردد.
با سقوط رضاشاه و اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ نیروهای اجتماعی آزادشده جامعه ایران در قالب دو جریان ملی و چپ سازماندهی شدند؛ حزبتوده بهعنوان تنها نماینده متشكل غیرتجزیهطلب چپ در آن سالها بسیاری از روشنفكران را سازماندهی كرد و با تشكیل حلقههای واسطی همچون سازمانهای حزبی، سندیكاها، اتحادیهها و محافل گوناگون كارگری و روشنفكری توانست به قدرتمندترین حزب تاریخ ایران تبدیل شود. اما به چند دلیل اساسی در بزنگاه ۲۸ مرداد این حزب برای همیشه به تاریخ پیوست و تلاش دلسوزان و سمپاتهای دوران طلایی حزب برای بازسازی آن هیچگاه با موفقیت همراه نشد. حزبتوده به چند دلیل شكست خورد:
۱ـ حزب همواره در تصمیمگیری خود را ملزم به پیروی از دستورات كومینترن(۱) ـ كه در اثر پاكسازیهای استالین تبدیل به مجری سیاستهای خارجی شوروی شده بود ـ میدانست.
۲ـ حزبتوده هیچگاه موفق به تعریف یك سوسیالیسم ایرانی برحسب شرایط اجتماعی و هویتی ایران نشد؛ برخلاف كشورهایی چون روسیه، چین و كوبا كه با بازخوانی اندیشههای ماركس و دیگر بزرگان چپ با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی خود به تعریف و قالببندی جدیدی از ماركسیسم رسیده و با سه قرائت مختلف ـ انقلابیون حرفهای و زحمتكشان دهقانی در اندیشه لنین (لنینیسم)(۲)، جایگزین نمودن طبقه دهقان بهجای كارگر در اندیشه مائو (مائوئیسم)(۳) و جنگ چریكی ـ در اندیشه كاسترو (كاستروئیسم)(۴) ـ موفق به پیادهنمودن نسبی ایدئالهای خود شدند. با سركوب سازمان افسران حزبتوده در سالهای ۳۸ـ۳۴ آخرین بقایای حزب نیز سركوب و یا منزوی شدند. با شكست حزبتوده و نقد این جریان سازمانهای دیگری با اندیشه چپ شكل گرفت. چپهای جدید با نقد برنامه اصلاحیِ شاه به این نتیجه رسیدند كه در جامعه ایران تحولی اساسی حاصل نشده و جامعه همچنان نیمهفئودالی باقیمانده است. همچنین آنان با نقد حزبتوده در سه عرصه: بیتحركی در مقابله با كودتای ۲۸ مرداد، وابستگی به امپریالیسم شوروی و در متن جامعه نبودن (در این زمان كادرهای حزب در آلمان شرقی و شوروی زندگی میكردند)، آلترناتیو خود را در پیروی از چپ جدید و افكار مائو و در پارهای از تاكتیكها در حركت كاسترو میدانستند. مشخصترین سازمان این نحله جدید "سازمان انقلابی حزبتوده" نام داشت؛ این سازمان با نقد اشتباهات حزبتوده در عدم شناخت درست شرایط و فرهنگ ایران در یك فضای ایزوله، راه نجات را در پیروی از افكار مائو، استقرار كادرها در داخل كشور، ایجاد جنگ چریكی و تحریك پرولتاریای دهقانی دانسته و فعالیت خود را از داخل كنفدراسیون دانشجویان آغاز نمود. اما پس از مدتی سازمان انقلابی حزبتوده نیز با شكست روبهرو شد:
۱ـ انتخاب اندیشه مائو و تلاش برای تطبیق شرایط كشور با این نظریه بهجای ارائه راهكار و نظریهای با توجه به شرایط درونی ایران.
۲ـ دستكم گرفتن قدرت سركوب و نفوذ ساواك.
۳ـ عدم آموزش همهجانبه اعضا.
۴ـ اعزام كادرها و نیروهای اندك آموزشدیده به داخل كشور یا محیطهای كارگری و درنتیجه از دستدادن نیروهای تئوریك و پراكندگی و بیاثرنمودن آنها.
۵ـ دستگیری برخی از چهرههای اصلی و كاریزماتیك سازمان انقلابی و همكاری داوطلبانه یا اجباری آنها با ساواك همچون پرویز نیكخواه، كوروش لاشایی و فیروز فولادی و...
متأسفانه الگوی شكست سازمان انقلابی حزبتوده (رنجبران) در سازمانهای دیگر كم و بیش تكرار شد. این سازمانهای كوچك (هستهها) بهدلیل تحلیل اشتباه از شرایط، در ابتداییترین مراحل شكست خوردند. شكستهای این چنینی باعث گسترش یافتن و قدرتمندشدن ساواك در مبارزه تدریجی با مخالفان شد. با بستهشدن فضای سیاسی بعد از اصلاحات ارضی و با شكست جبههملی دوم كه دربرگیرنده نیروهای ملی و چپهای مستقل بود، بهمرور گروهها و هستههای مطالعاتی دیگر پا به عرصه گذاشتند. این گروهها كه بعدها "سازمان چریكهای فدایی خلق ایران" و "سازمان مجاهدین خلق ایران" را تشكیل دادند دارای چند ویژگی مشترك بودند:
۱ـ تعریف یك سوسیالیسم ایرانی با توجه به شرایط ایران (این نكته در نوشتههای مصطفی شعاعیان و بیژن جزنی و استفاده از روشهای علمی انقلاب با حفظ هویت ملی و مذهبی در اندیشه بنیانگذاران مجاهدین دیده میشود.)
۲ـ استقلال كامل و عدم وابستگی به شوروی یا چین.
۳ـ انتخاب روش مبارزه با توجه به شرایط ایران (گذار از قیام روستایی و انتخاب جنگ چریك شهری).
۴ـ سازماندهی منسجم برای مقابله با دیكتاتوری حاكم كه دارای سازماندهی امنیتی پیشرفته و قوی بود، همچنین پرهیز از حركتهای انفرادی برای جلوگیری از ضربهپذیری.
۵ـ نظاممندكردن اندیشههای خود با ایجاد اتاقهای فكر (هستههای تئوریك) و نقد و تحلیل شرایط جامعه ایران هرچند به صورت مختصر.
۶ـ تبعیت از یك ساختار نانوشته مشابه شامل تئوریسینهای حزبی، فعالان سیاسی (پراتیك)، مترجمان مرتبط و هواداران (سمپاتها) بهعنوان حلقه واسط بین بدنه اجتماعی (عمدتاً طبقه متوسط) و سازمان.
۷ـ اعتقاد به دموكراسی درونسازمانی.
۸ـ دقت در عضوگیری و صرف انرژی برای آموزش آنها در داخل یا خارج كشور به صورت چندجانبه.
سازمانهای یادشده با پیروی از چنین الگویی توانستند تأثیر ژرفی از خود در دهه ۵۰ برجای گذاشته و با رشادتها و مقاومتهای خود در محیط زندان و جامعه و با شكستن تابوی شكستناپذیری رژیم دیكتاتوری و با عدم تزلزل در زیر شكنجه یا هنگام اعدام، ابهت پوشالی ساواك را در هم شكسته و به قهرمانان ملی تبدیل شوند. این موفقیتهای اندك ولی مهم در تاریخ معاصر حاصل كنشگرایی بازیگران و در دست داشتن ابتكار عمل بود. اصولاً هرگاه جریانی در عرصه فعالیتهای سیاسی كنشگرا باشد، میتواند از خود تأثیری برجای بگذارد ولی هرگاه جریانی از عملگرایی به عكسالعملگرایی منحرف شود، به مرور به جریانی با خصوصیات ژورنالیسم سیاسی تغییر ماهیت خواهد داد.
هر دو سازمان یادشده در اثر عوامل جبری یا خطاهای تاكتیكی نتوانستند ایدئال خود را تبدیل به یك جنبش سراسری نمایند. بهطور خلاصه دلایل عدم توانایی یادشده برای هریك را میتوان چنین برشمرد:
الف) چریكهای فدایی خل
۱ـ تدارك و بررسی ناكافی و عمل نابهنگام در قیام سیاهكل.
۲ـ با كشته یا اعدامشدن تئوریسینهای داخلی سازمان همچون پویان، جزنی و احمدزاده و نیروهای تأثیرگذار خارج از سازمان همچون مصطفی شعاعیان (عضو موقت سازمان) و تبعیت از اندیشههای روشنفكران جزماندیشی همچون حمید مومنی، سازمان دچار ایست تئوریك شد.
۳ـ ناكامی سازمان در تربیت نیروهای تئوریك و آموزش ناكافی سیاسی و فلسفی دیگر اعضا در اثر مشغولشدن تمام نیروها در مبارزه مسلحانه.
۴ـ ناكامی جنبش در ایجاد یك پایگاه نیرومند در طبقه كارگر بهعنوان عقبه سازمان.
۵ـ عدم پیگیری و بسط و گسترش نظریات بنیانگذاران.
۶ـ سادهسازی بیش از حد مسائل فلسفی و سیاسی.
۷ـ عدمبازسازی و تقویت تئوریك (درمان اصلی) و توسل به انشعابهای پیدرپی (درمان موقتی) عمدتاً بعد از انقلاب.
ب) سازمان مجاهدین خلق
۱ـ اقدام به عمل قبل از رسیدن به آمادگی كامل.
۲ـ از دسترفتن نیروهای تئوریك در ضربه ۵۰ بهدلیل عدمرعایت كامل مسائل امنیتی و واردنمودن نیروهای فكری به عرصه مبارزات پراتیك.
۳ـ عدم پرورش نیروهایی همسطح بنیانگذاران.
۴ـ قناعت به دستاوردهای بنیانگذاران و اشباع كاذب تئوریك اعضا
۵ـ عدم شناخت قدرت ساواك از نظر سختافزاری و نرمافزاری.
۶ـ عدم تشكیل كادرهای سایه در خارج از كشور و عدم پیشبینی دستگیری یا شهادت كادرهای اصلی.
۷ـ عدول از اصول اولیه در عرصههای مبارزه، خطمشی و روابط داخلی كه باعث پدیدآمدن ضربه ۵۴ شد.
با پیروزی انقلاب هر دو سازمان یادشده غرق در جشن پیروزی و محروم از رهبران تئوریك باتجربه و تحلیل اشتباه از شرایط جدید و نیروهای بازیگر و تشخیص نادرست جبههبندیها و منافع درازمدت، مقدمات شكست خود را مهیا نمودند.
چریكهای فدایی در شیرینی شهد پیروزی و عدول از مواضع اولیه خود (مبانی تشكیل سازمان) به سمت حزبتوده كه خود در اثر وابستگی مزمن به شوروی فاقد استقلال فكری بود متمایل و باعث ایجاد شكاف در سازمان و تقسیم آن به دو بخش دنبالهرو حزبتوده (اكثریت) و پیروان تحلیلها و روشهای پیش از انقلاب (اقلیت) شدند. این شكاف در كنار تكرار خاطرات تلخ مجاهدین در سال۵۴، باعث ضربهپذیری هر دو جناح اكثریت و اقلیت شد. سازمانهای سیاسی چپ بهدلیل درك رمانتیك از اوضاع، دچار حفرههای امنیتی شدند بهگونهای كه در چند سال بعد تمام گروهها علاوه بر دو سازمان یادشده، نیروها و كادرهای خود را بین ۵۰ تا ۹۰ درصد از دست دادند.
عدم درك درست شرایط و نیروها و قدرتطلبی غیرمنطقی، اختلاف در جبههگیری و مرزبندی را پدید آورد بهگونهای كه در زمان دولت بازرگان نیروهای یادشده (جنبش چپ) بهجای پشتیبانی از یك دولت دموكراتیك كه حداقل شرایط فعالیت آزاد را تضمین مینمود، در یك عقبگرد مرگبار همگام با متضادترین گروهها نسبت به خود، شرایط شكست خود و استعفای دولت موقت را فراهم نمودند. این جریانها با تحلیل نادرست از جهتگیریهای اجتماعی ـ سیاسی جامعه و مناسبات قدرتهای جهانی و عدمشناخت جایگاه اجتماعی خویش، بهجای تمركز بر گسترش كمی و كیفی و پیگیری حقوق اولیه دموكراتیك و ایجاد یك بستر مناسب برای فعالیتهای بعدی، نیروهای خود را در راه رسیدن به یك شرایط حداكثری، از دست دادند. در این گذار مرگبار نیروهای رادیكال رقیب، نقش كاتالیزور را ایفا نمودند.
در سالهای پس از ۵۷ این ساختار و این اشتباهات در هر دوره بهگونهای و در قالبی تكرار شد
الف) اعتقاد به گونهای قومگرایی حزبی (سكتاریسم) در حركتهای جریان روشنفكری.
ب) نوعی ایدئالگرایی جهشی در بدنه نیروهای بازیگر.
ج) عدم اعتقاد به كادرسازی، گسترش نیروها، آموزش پایهای، كار سازمانی و گردش دموكراتیك قدرت سازمانی
د) عدم توجه به وجوه مشترك در منافع حیاتی گروههای رقیب و مرزبندی نامشخص آنها با جریانهای مرتجع یا دیكتاتورمنش با هر گرایشی.
هـ) عدم قبول اشتباهات خود و همزمان عدم گذشت از اشتباهات دیگران.
موارد یادشده ازجمله مواردی بود كه باعث شكستها و هدررفتن موقعیتهای نادری همچون جنبش اصلاحات شد.
تعمیق در دلایل شكستهای پیدرپی جریان روشنفكری با هر خاستگاهی كه صورت بگیرد نتایج پرباری را در آینده به جای خواهد گذاشت.
ایمان رهگذر
پینوشتها:
۱ـ كومینترن: نام اختصاری بینالملل كمونیستها كه در پی نشستی در مارس ۱۹۱۹ در مسكو برقرار شد. این بینالملل اتحادیهای بود از حزبهای انقلابی ماركسیست كه مخالف هرگونه بهبودخواهی (رفرمیسم) بودند. سیاستهای كومینترن از آغاز زیر سلطه بلشویكها (اكثریتها) بود. از اصول بیست و یكگانه آن سرسپردگی حزبهای عضو به مرجعیت كمیتههای اجرایی كومینترن بود. پاكسازی رهبران داخلی و خارجی اتحادیه در سالهای ۳۸ـ۱۹۳۶ (۱۷ـ۱۳۱۵هـ.ش) بهوسیله استالین این بینالملل را تبدیل به ابزار اعمال سیاستهای خارجی شوروی نمود.
۲ـ۳ـ۴ـ برای آشنایی بیشتر رجوع شود به كتاب دانشنامه سیاسی، نوشته داریوش آشوری، چاپ انتشارات مروارید.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست