یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

نیاز به شهروندان اصلاح طلب


نیاز به شهروندان اصلاح طلب

«یادآوری می كنم كه شهروند كسی است كه از حقوق مدنی برخوردار است, پیش از صحبت از حقوق بشر صحبت از حقوق مدنی بوده است شهروند كسی است كه همزمان است با عملی فوری بی تردید در اینجا تناقضی وجود دارد اما این پارادوكس به عقیده من ناظر به جهش های سیاست است سیاست اینك بیشتر در لحظه و زمان فوری و آنی ظاهر می شود تا در درازمدت »
پل ویریلیو

اصل بنیادین سیاست ورزی دموكراتیك، لزوم توجه داشتن به آرا و عقاید «شهروندان» است. افرادی كه «حقوق مدنی» دارند و به واسطه نمود نهاد مدنی در عرصه زیست جامعوی خود از این حقوق حراست می كنند.«شگفتی» برآمده از سوم تیر ۸۴ بی شك برگی بود از بازتولید یك سیادت كاریزمایی. این سنخ از سیادت سیاسی بارها و بارها در جامعه ایران نمود یافته است. ۳ تیر نمادی بود از تفوق یك ارتباط درونی (عاطفی _ ارزشی) بین فرد منتخب و بخش هایی از جامعه ایران، بر یك حساب گری سیاسی.ارتباطی كه در ظاهر امر واجد خصایص یك «رفرم» نیست. اكنون و بعد از این واقعه كه از آن به عنوان آغاز عصر «پسااصلاحات» نام برده می شود، عصر «اصلاحات» محتاج یك تدقیق جامعه شناختی سیاسی است تا كنشگران این دوران از حیث «عیار سیاسی» مورد سنجش قرار گیرند.

• دوم خرداد و رای روشنفكری؟

مدل كلی و غالب ملاحظات تئوریك در باب «شگفتی» دوم خرداد تكیه بر این امر بود كه رای ۲۰ میلیونی سیدمحمد خاتمی برآمده از یك نگرش كلان جامعوی و معطوف به بسط دموكراسی و دموكراتیزه شدن ساخت قدرت در ایران بود. بدین معنا كه این رای آغاز جنبشی بود برای تحصیل روندهای سیاسی دموكراتیك در ساختار سیاسی ایران. لیكن نتیجه انتخابات ریاست جمهوری به وضوح وزن سیاسی كنشگران عرصه سیاست ورزی در ایران را مشخص ساخته است. متكثر بودن رای مردم در مرحله اول انتخابات كه به تعبیر برخی از سرآمدان اصولگرا چون عماد افروغ نمایی از یك وزن كشی تمام عیار سیاسی بود. بر پایه نتایج دوره اول انتخابات اخیر می توان یك بازنگری تئوریك در بررسی «شگفتی» دوم خرداد انجام داد. بازنگری ای كه بیش از آنكه معلول سرخوردگی باشد، معلول رجعتی به متن جامعه است.دوم خرداد در نظر توده ها محل تلاقی دو «تفكر حكومتی» و «تفكر غیرحكومتی» بود. هر چند كه هر دو فعال اصلی انتخابات از نیروهای اصیل انقلاب ۵۷ به شمار می آمدند، اما در نظر توده ها آنچه كه واقعیت تام انگاشته می شد، «غیرحكومتی» بودن سیدمحمد خاتمی بود و بس.بنابراین آرای ۲۰ میلیونی دوم خرداد را می توان عكس العملی به ناكارآمدی بخش هایی از حاكمیت در برآورده ساختن مطالبات مردم دانست. اما این مطالبات از سوی كنشگران عصر اصلاحات تنها در مولفه هایی چون دموكراسی و آزادی بیان و... خلاصه شد. در حالی كه تمام آرای ۲۰ میلیونی خاتمی را نمی توان ملهم از چنین سوگیری های سیاسی ای دانست. بر همین پایه رفرمیست ها گمان كردند بیست میلیون «روشنفكر» به خاتمی رای داده اند و گفتمانی را سامان بخشیدند كه معطوف به پارادایم روشنفكری بود. اما خاستگاه ارزشی آن ۲۰ میلیون رای آن نبود كه اصلاح طلبان می انگاشتند. به همین دلیل گفتمان اصلاحات تكه پاره و به چند قرائت گوناگون تقسیم شد و حتی مخالفان خاتمی نیز خود را اصلاح طلب معرفی كردند. چه آنكه مخالفان «اصلاحات خاتمی» امروزه به حاملان «اصلاحات احمدی نژاد» بدل شده اند. به تبع همین امر، سنخ شناسی «اصلاحات و اصلاح طلبی» در عرصه مطالعات جامعه شناختی و سیاسی ایران ضرورتی تام می یابد.در عصر اصلاحات خاتمی چهار سنخ اصلاح طلب به فعالیت سیاسی پرداختند و هر یك به فراخور مسلك فكری و جهت گیری های پراتیك خود تعاریفی را از «اصلاحات» ارائه دادند.

۱- اصلاح طلبان دولت مدار: حزب مشاركت و سازمان مجاهدین انقلاب از سرآمدان این طیف بودند. اصرار بر حضور در قوه اجرایی حكومت برای پیشبرد اصلاحات از آنان دولت مدارانی ساخت كه دغدغه سازوكار قدرت از سوی آنان وجه برتری ای را بر «دغدغه اصلاحات» موجب شد. بدین معنا كه این طیف از یك سو بر شعارهایی اصرار می ورزید كه در وهله اول می بایست در عرصه عمومی جامعه پیگیری می شد. بنابراین «ملزومات حضور در عرصه عمومی» با «ملزومات حضور در قدرت سیاسی» دچار یك تباین پراتیك شد. این تباین پراتیك كه به خاطر آشنا نبودن اصلاح طلبان دولت مدار به ملزومات فعالیت در عرصه عمومی و از سوی دیگر به علت ممانعت محافظه كاران در اجرایی شدن گفتمان اصلاحات رخ داد، باعث زمین گیر شدن پروسه اصلاحات شد.

۲- اصلاح طلبان نخبه گرا: طیفی كه اگر چه در ساختار قدرت هیچ جایگاهی ندارد، ولی به علت بافت عقیدتی مسالمت آمیز خود كه همواره در پی اصلاحات تدریجی است، وارد عرصه اصلاح طلبی دوران خاتمی شد.نهضت آزادی ایران و جریان ملی _ مذهبی گروه هایی هستند كه در سابقه فعالیت قریب به ۵۰ ساله آنان چیزی جز تاكید بر روش های قانونی و مسالمت آمیز و تدریجی برای پیگیری اهداف سیاسی دیده نمی شود. حیطه عملگرایی این طیف به علت فشارهای وارد شده بر آنان و ضعف تشكیلاتی كه به آن مبتلا هستند، فقط در گستره اندیشه ورزی نخبگان محدود مانده و برعكس قبل از انقلاب به متن جامعه تسری پیدا نكرده است. به همین دلیل اكنون نسل جدید ایران احساس قرابتی با این طیف سیاسی نمی كند. این احساس بیشتر معلول جداسازی آنها از متن جامعه بوده است تا عدم پذیرش انگاره های عقیدتی آنان. اما در این میان ضعف تشكیلاتی و محدود بودن دایره اعضا و تا حدودی كناره طلبی آنان از فعالیت مستقیم سیاسی را نیز نباید در بررسی رفتار سیاسی این طیف از نظر دور داشت.

۳- اصلاح طلبان پوپولیست: اوج نمود یافتن این سنخ از تفكر اصلاح طلبانه در انتخابات ریاست جمهوری اخیر به منصه ظهور رسید. «مهدی كروبی» كه شیخ اصلاحات خوانده شد، در اهم شعارهای انتخاباتی خود به موضوعاتی پرداخت كه از دغدغه های اصلی مردم محسوب می شدند.مهدی كروبی كوشید تا با برانگیختن توده ها و تكیه بر خصلت های قومی حامیان خود راه سیاست ورزی را بگشاید كه تا حدی هم موفق شد.رای خیره كننده كروبی در انتخابات اخیر را می توان پاسخی به «روشنفكرانه» نامیدن رای دوم خرداد دانست. مجمع روحانیون مبارز و حزب همبستگی و جریان های نزدیك به آنان به مثابه حاملان این سنخ از تفكر اصلاح طلبانه می كوشند با تكیه بر خصلت های ذاتی جامعه ایران سیاست ورزی فعالی را دارا باشند.

۴- اصلاح طلبان شهروندمدار: مبحث اصلی این نوشتار معطوف به این گزاره است. همان گونه كه پیشتر ذكر شد، شاكله سیاست ورزی دموكراتیك، لزوم توجه داشتن به آرا و عقاید «شهروندان» است. اما آیا در ایران این سنخ از سیاست ورزی به «امری بی بدیل» مبدل شده است؟ آیا اساساً مفهومی به نام «شهروند» در كنه و بنه جامعه ایران و در یك فرم غالب جامعوی نمود یافته است؟ پاسخ به این سئوالات را نقد سه سنخ از كنش اصلاحی كه شرح داده شد، تسهیل می كند.اصلاح طلبان دولت مدار اگر چه در ظاهر به «حقوق شهروندی» توجه ویژه داشتند و به اقداماتی كه این حقوق را تحدید می كرد، معترض بودند، لیكن هیچ گاه به این نكته توجه نداشتند كه «حقوق شهروندی» امتیازی اعطا شده از سوی حاكمیت به جامعه نیست، بلكه امری است كه جوامع به حكومت ها تحمیل می كنند.تعریف حقوق شهروندی یك «تعریف جامعوی» است، نه یك تعریف حكومتی.این نكته اصلی ترین دلیل عدم توانایی بهره مند شدن اصلاح طلبان دولت مدار از پتانسیل «رای مردم» محسوب می شود. چه آنكه به دلیل همین تاكتیك غلط آنها نتوانستند در متن جامعه به تكوین یافتن این حقوق اقدام كنند. آنها با محصور كردن خود در حیطه ملزومات كنش دولتی از ابراز كنش اجتماعی «Social Action» غافل شدند و از قامت «اصلاح طلب» به هیئت «دولتمرد اصلاح طلب» استحاله یافتند. اصلاح طلبان دولت مدار به مرور از عرصه عمومی جامعه دور شدند و جدل های درون حكومتی را سامان بخشیدند كه به علت دوری مفرط آنان از متن جامعه به یك جدل «درون جامعوی» مبدل نشد.مفهوم شهروند برای این سنخ از اصلاح طلبان فقط در هنگامه انتخابات معنا یافت و «حقوق شهروندی» به «حق رای» تقلیل داده شد.دوری از عرصه عمومی جامعه معضلی است كه اصلاح طلبان نخبه گرا نیز به آن مبتلا شدند، این طیف حیطه كنش سیاسی را محدود به چندصد نفر نخبه ساخت كه به دلایلی كه پیشتر شرح داده شد، این فعالیت ها قابلیت «تسری تام» به متن جامعه را پیدا نكرد. باید از این طیف سیاسی پرسید كه آیا در جامعه ای كه اكثریت آن را جوانان تشكیل می دهند، چیزی به نام «شاخه جوانان» در این گروه ها موجود است یا خیر؟ البته اصلاح طلبان نخبه گرا برعكس همتایان دولت مدار خود درك دقیق و صحیحی از مقولاتی چون «شهروند» و «حقوق شهروندی» دارند، اما قابلیت حركت در متن جامعه از آنان سلب شده است.برعكس این دو طیف نحله پوپولیست اصلاح طلبان به خوبی با خصایص جامعه ایران آشنا است. آنها در این انتخابات سعی كردند كه با اتكا به این خصایص جنبش اصلاحات را راهبری كنند و بر رقیب خود فائق آیند.این گروه ها اگرچه «اصلاح طلب» محسوب می شوند، ولی نوع نگاهشان به مفهوماتی چون «شهروند» و «حقوق شهروندی» چندان مبتنی بر سیاست ورزی دموكراتیك نیست. برانگیختن توده ها، تاكتیكی است كه نمی توان امید داشت از دل آن «حقوق شهروندی» نشو و نما یابد. توده ها در یك جامعه توده وار «Mass society» زندگی می كنند، ولی «شهروندان» در یك جامعه مدنی «Civil society». اخذ رای از توده ها، عملكردی توده وار را می طلبد و اخذ رای از شهروندان لزوم عملكردی «مدنی» را مطرح می سازد. پس جهت گیری سیاسی اصلاح طلبان پوپولیست عملاً قاصر از آن است كه بنیان تعاملات سیاسی دموكراتیك قرار گیرد و به نمود یافتن حقوق شهروندی در جامعه ایران بینجامد.با این تفاصیل آنچه كه برای تداوم سیاست ورزی اصلاح طلبانه- كه معطوف به «اصلاح» روند های سیاسی- اقتصادی _ جامعوی، «جامعه» ایران است- مورد احتیاج است، نیاز به «شهروندان اصلاح طلب» است.اصلاح طلبان شهروند مدار اقلیت ترین طیف سیاسی در میان اصلاح طلبان بودند و به واسطه این در اقلیت بودن، نتوانستند پروسه «شهروندسازی» و سیاست ورزی دموكراتیك را به صورت یك «واقعیت جامعوی» درآورند.این طیف سیاسی جدای از آنكه «نخبه» است، هیچ گاه از متن جامعه به دور نبوده و هیچ گاه اسیر در «نخبه گرایی صرف» و همچنین «پوپولیسم» نگردیده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.