پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا

صرف کردن فعل فیلم ساختن


صرف کردن فعل فیلم ساختن

نگاهی به «روز دهم» ساخته مجتبی راعی

۱) نمایش «عصر روز دهم» در دوره گذشته جشنواره فیلم فجر فرصت خوبی فراهم می‌کند تا به بهانه نمایش آن بتوانیم به مولفه سینمایی بپردازیم که قرار است با طرح مضامینی دینی با تماشاگر خودش ارتباط برقرار کند. نخستین نکته در چنین مواردی این است که فیلمساز و تهیه‌کننده‌اش بدانند چرا سراغ چنین طرح‌هایی آمده‌اند؟‌ آیا قرار است فیلم‌شان «بفروش» باشد؟ اگر چنین باشد نیازی نیست به مضامین دینی حتی نزدیک شویم. خدا این همه فیلم‌ کمیک و خنده‌دار (به هر دو معنا، هم آنهایی که ما را می‌خنداند و هم فیلم‌هایی که به آنها می‌خندیم) را از ما نگیرد. پول درآوردن در این سینما کار شاقی نیست. پس وقتی می‌خواهیم فیلمی با مضامین و مفاهیم دینی بسازیم لازم است یک پرسش ساده و ابتدایی از خودمان بپرسیم: چرا فیلم می‌سازیم؟ چرا می‌خواهیم سراغ یک «واقعه عظیم» برویم. هدف‌مان چیست؟ اید‌ئولوژیک است؟ هدف‌مان اعتلای مخاطب است؟ خودمان چه زمانی به اعتلا رسیده‌ایم که حالا می‌خواهیم مخاطب را به اعتلا برسانیم؟ (همچنان‌ یادمان باشد فیلم مجتبی راعی بهانه بحث ماست، نه مصداق آن.) قرار است استفاده‌ای از یک مضمون دینی بکنیم که چه بشود؟ نکند دچار قال و مقال شویم؟ این‌گونه فیلم‌ها مستعد برداشت‌هایی‌اند که با روح اینچنین‌ آثاری بیگانه است. سینمایی که به دنبال طرح مضامین دینی است، با قال و مقال بیگانه است. هر چند اندک، اما به هر حال نمونه‌های قابل دفاعی از این نوع در سینمای ایران سراغ داریم. دست بر قضا یکی از این آثار، فیلم قربانی‌شده «سفر به هیدالو» ساخته راعی است؛ فیلمی که می‌خواست به یکی از خطیرترین مضامین دینی یعنی قضا و تقدیر نزدیک شود.

۲) قال و مقال در چنین سینمایی کدام است؟ فیلم‌هایی که قرار است به چنین مفاهیمی بپردازند، داستان‌شان را باید از رو‌به‌رو انتخاب کنند، نه از پشت سر. به زبان دیگر نباید سراغ مضامینی رفت که سینما فی حد ذاته از طرح آنها عاجز است. سینما تا یک جاهایی با این مفاهیم محرم است. اگر باور داشته باشیم که مفاهیم دینی خود را به اهلش نشان می‌دهند،‌ چشم‌بسته نباید سراغ مضامینی رفت که سینما از بیان آنها عاجز است. متاسفانه این تلقی در اذهان مدیران فرهنگی ما جا افتاده که هر نکته‌ای و هر مقوله‌ای را می‌توان به زبان فیلم و سینما ترجمه کرد. روزی روزگاری هم اهل فن در سینما و هم اهالی حوزه‌های علوم دینی باید بنشینند و سینما و دین را از پاره‌ای سوءتفاهم‌ها رهایی بخشند. سینما قرار نیست بتواند تمام مضامین منقول و غیر‌منقول عالم ما را روی پرده جان ببخشد.

۳) مجتبی راعی اصولاً فیلمساز پرمدعایی نیست. به خاطر نداریم جایی در باب خودش و کار‌هایش داد سخن داده باشد. کما اینکه سال گذشته که «عصر روز دهم» در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر آنچنان که باید و شاید دیده نشد، می‌توانست به سبک خیل فیلمسازان معترض به سازو‌کار جشنواره فجر، چیزی بگوید که نگفت. این بی‌ادعایی در سرتاسر فیلمش هم وارد شده است. فیلم، داستانگو است. از یک طرح آشنا (خواهران گمشده) که همیشه مستعد این است تا خوراک مناسبی برای تخدیر مخاطب فراهم سازد، استفاده ابزاری نمی‌کند. فیلم البته اثر بی‌نقصی نیست. کل سکانس واپسین و آن گاری و بمبی که خلق‌الساعه منفجر می‌شود و مرگ مادر و باقی قضایا البته همچنان گاف فیلمنامه‌ای (نه اجرایی، او کار خودش را کرده است) دارند و فیلم را از نفس انداخته‌اند. اما نباید به تلاش فیلم برای نزدیک‌تر شدن به مخاطب اشاره نکرد. طرح و توطئه‌ای که برای نا‌پدری عراقی چیده شده به اندازه‌ای هست که بخواهیم بدانیم «بعد چه می‌شود». به همین ترتیب فضا‌سازی‌ها در این سکانس‌ها، هراس ناشی از حضور این شخصیت (و بازی باور‌پذیر بازیگر این نقش) را به ما منتقل می‌کنند. ما هرگز انتظار این حجم از خشونت در این شخصیت عراقی را نداشتیم. شاید تصور می‌کردیم که او مخالفت اندکی با بردن نادختری‌اش خواهد کرد و سرانجام تسلیم می‌شود. اما وقتی چنین نمی‌شود و او فردی بسیار پرخاش‌جو تصویر می‌‌شود، ناگهان داستان رمانتیک فیلم جدی و جدی‌تر به نظر می‌رسد. بازی هانیه توسلی در نقش یک دختر عراقی با آن لهجه ‌پذیرفتنی یکی از نقطه‌هایی است که به باور‌پذیری مخاطب یاری رسانده است.

۴) «عصر روز دهم» فیلمی نیست که آن را در ردیف ‌آثاری با مضامین دینی دسته‌بندی کنیم. داستان فیلم در عراق می‌گذرد. آدم‌هایی بازمانده از جنگی طولانی بقایای خود را سال‌ها پس از آن جنگ در دیار دیگری جست‌وجو می‌کنند. انتهای داستان نیز به خواست فیلمنامه‌نویس تلخ از آب درآمده‌ که می‌توانست چنین نباشد چرا که فیلم هرگز تا پیش از پایانش برای مخاطب این نکته را جا نمی‌اندازد که چرا چنین داستانی با چنین مولفه‌هایی ناگهان باید اینقدر تلخ و تراژیک از ‌آب دربیاید. فیلم، استفاده موثری از لوکیشن کشور عراق می‌کند. تنها می‌ماند این پرسش که آیا نمی‌شد همین قصه را مثلاً در کشور خودمان ساخت؟ اگر پاسخ مثبت باشد، آن وقت است که تازه وارد بحث اصلی می‌شویم و فعل فیلم ساختن را باید صرف کنیم.

۵) چرا فیلم می‌سازم؟ چرا فیلم می‌سازی؟ چرا فیلم می‌سازد؟ چرا فیلم می‌سازیم؟ چرا فیلم می‌سازید؟ چرا فیلم می‌سازند؟

شاپور عظیمی