پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پایان ماجرا همیشه هم خوش نیست


پایان ماجرا همیشه هم خوش نیست

نگاهی به بدشانس ترین کاراکترهای تاریخ سینما

برای خیلی از مردم، سینما مترادف جهان رویایی و پایان‌های شاد است. جهانی که در آن اگر برای قهرمان فیلم اتفاقی هم می‌افتد، زمینه‌ساز موفقیت و پیروزی است. دنیای سینما را، دنیای شانس و اقبال و اتفاقات خوب می‌دانند. اما راستش این تفکر خیلی هم به حقیقت نزدیک نیست. قهرمانان فیلم‌های سینمایی هم خیلی وقت‌ها درست مثل زندگی عادی بدشانسی می‌آورند.‌(گاهی حتی بیشتر از یک آدم معمولی) نشریه توتال فیلم فهرستی از بدشانس‌ترین شخصیت‌های تاریخ سینما را تهیه کرده است که با هم نگاهی به این کاراکترها و فیلم‌هایشان می‌اندازیم.

● جان مک‌کلین در «سخت‌جان» (۱۹۸۸-۲۰۰۷)

بدشانسی‌ها: نه تنها همسرش ترکش کرده و زندگی خانوادگی‌اش از هم پاشیده، معلوم نیست در وجودش چه چیزی نهفته که همواره هدف حمله تروریست‌ها واقع می‌شود، بخصوص هم در روزهای کریسمس. همان‌طور که خودش هم در سری دوم فیلم «سخت‌جان» می‌گوید: «چطور ممکن است یک اتفاق بد دوبار برای یک نفر تکرار شود؟»

پایان خوش؟: تروریست‌ها که همیشه در کمینش هستند. اما وقتی به قسمت چهارم «سخت‌جان» می‌رسیم، همسرش به خانه برمی‌گردد و تازه روابطش با دخترش هم بهتر می‌شود. لااقل از نظر خانوادگی پایان شادی دارد.

● دیوید درایتون در «مه» (۲۰۰۷)

بدشانسی‌ها: درایتون آنقدر بدشانس است که توسط یک سری مهاجمان فضایی که از کرات دیگر آمده‌اند محاصره شود. تازه این اول مشکلاتش است. دست سرنوشت او را به جایی می‌رساند که مشت‌های محکم‌تری هم می‌خورد.

پایان خوش؟: پایان خوشی در کار نیست. درست چند لحظه بعد از اینکه درایتون به سمت پسر خودش شلیک می‌کند(تا او را از شر یک مرگ وحشتناک توسط هیولاها راحت کند)، سر و کله ارتش پیدا می‌شود و شهر را نجات می‌دهند.

● جورج بیلی در «چه زندگی شگفت‌انگیزی است» (۱۹۴۶)

بدشانسی‌ها: از گوش چپ کاملا ناشنواست. مجبور است تجارت خانوادگی‌شان را مدیریت کند که چندان علاقه‌ای به آن ندارد. با وجود آنکه آدم صادق و درستی است کسب و کارش رو به نابودی می‌رود. مجبور می‌شود از پول ماه عسلش برای پرداخت بدهی‌هایش استفاده کند. نمی‌تواند آن‌طور که می‌خواهد به جنگ برود و خلاصه واقعا: «زندگی شگفت‌انگیزی است».

پایان خوش؟: تجارتش دوباره رونق می‌گیرد و جورج متوجه می‌شود که فداکاری‌های او تا چه اندازه برای مردم شهرش اهمیت داشته است و اگر نبود زندگی همه چقدر فرق می‌کرد.

● رومئو و ژولیت در فیلم «رومئو+ژولیت» (۱۹۹۶)

بدشانسی‌ها: نقشه هوشمندانه ژولیت به‌خاطر یک سری اتفاقات ناخوشایند به هم می‌خورد و نامه‌اش به رومئو نمی‌رسد. درنتیجه رومئو فکر می‌کند ژولیت مرده و خودش را می‌کشد. و از آنجا که مصیبت‌هایشان تمامی ندارد، ژولیت هم می‌خواهد مثل او به دامان مرگ برود.

پایان خوش؟: نه واقعا. هر چند آخر ماجرا دو خانواده‌ای که با هم مشکل دارند، آشتی می‌کنند و به صلح می‌رسند اما فرزندان‌شان در نهایت زنده نخواهند شد.

● پیتر پارکر در «مرد عنکبوتی» (۲۰۰۲-۲۰۰۷)

بدشانسی‌ها: پدر و مادرش هر دو از دنیا رفته‌اند. عموی موردعلاقه‌اش توسط یک دزد کشته شده(که پیتر نتوانسته جلویش را بگیرد) و یک عنکبوت رادیواکتیویته او را نیش می‌زند و مسئولیت‌هایش را در قبال مردم و شهرش اضافه می‌کند. زندگی برای پیتر جوان اصلا ساده نیست.

پایان خوش؟: پایان خوش ماجرا وقتی اتفاق می‌افتد که پیتر قاتل عمویش را می‌بخشد. با هری کنار می‌آید و با مری جین تشکیل خانواده می‌دهد. همه این‌ها البته تا زمانی است که آشفتگی‌های جدید در فیلم«مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز» به راه بیفتد و پارکر دوباره درگیر ماجراها شود.

● ایوان‌تری بورن در «اثر پروانه‌ای» (۲۰۰۴)

بدشانسی‌ها: ایوان کودکی سختی داشته. اما اوضاع برایش از این هم بدتر می‌شود وقتی می‌فهمد که توانایی سفر در زمان و بازگشت به گذشته را دارد. حالا باید به چالش با اتفاقات گذشته هم بپردازد. آنقدر سرنوشت ناگواری دارد که خیلی‌ها فکر می‌کنند او نفرین‌شده است و جای تعجب هم ندارد.

پایان خوش؟: در یک کات سینمایی می‌بینیم که او بالاخره با همه این موارد کنار آمده است. البته پایان فیلم چندان هم شاد و خوش نیست.

● ادواردو ساورین در «شبکه اجتماعی» (۲۰۱۰)

بدشانسی‌ها: بدشانسی‌های ساورین در واقع از وقتی شروع می‌شود که شان پارکر درگیر ماجراهای مربوط به شبکه اجتماعی می‌شود. پارکر، مارک زوکربرگ را علیه رفیق قدیمی‌اش می‌شوراند و واداراش می‌کند که ساورین را از هیات مدیره فیس‌بوک کنار بگذارد. شاید بتوان او را سرزنش کرد که چرا سر قراردادهای اداری‌اش با زوکربرگ دقت کافی نداشته اما آیا واقعا می‌شود کسی را برای اعتماد به دوستش مورد سرزنش قرار داد؟

پایان خوش؟: ساورین مبلغ کلانی می‌گیرد تا از شکایتش صرفنظر کند. اسمش هم به عنوان یکی از بنیانگذاران سایت فیس‌بوک باقی می‌ماند. اما رابطه دوستی او با زوکربرگ کاملا گسسته می‌شود. در حقیقت داستان غم‌انگیزی است.

● کاپیتان جک اسپارو در «دزدان دریایی کاراییب» (۲۰۰۳ - ۲۰۱۱)

بدشانسی‌ها: از یک طرف کاپیتان اسپارو توانایی فوق‌العاده‌ای در فرار از دست نیروهای ارتش سلطنتی دارد. اما از طرف دیگر نه قدرت تصاحب یک کشتی را دارد و نه می‌تواند صاحب پول یا یک عشق واقعی شود. جک اسپارو هم نفرین‌شده است اما خوب می‌تواند با بدشانسی‌های زندگی‌اش کنار بیاید و به آینده امیدوار باشد.

پایان خوش؟: جک هنوز با قدرت به عنوان یک دزد دریایی به فعالیت‌هایش ادامه می‌دهد که خب همین به معنای یک پایان خوش برای فیلمی از کمپانی دیزنی است. هرچند برای خود این کاراکتر خیلی پایان خوبی نباشد.

● دکتر رابرت مورگان در «آخرین مرد روی زمین» (۱۹۶۴)

بدشانسی‌‌ها: رابرت بر روی کره زمین کاملا تنهاست. زمینی که گرفتار خون‌آشام‌ها شده. خیلی از مردم فکر می‌کنند که بهتر بود رابرت مرده باشد تا اینکه به عنوان ناجی تنها روی زمین باقی مانده باشد. به هرحال وقتی او روی زمین خالی از سکنه سگی را پیدا می‌کند که مانند خودش تنهاست، ارواح برمی‌خیزند و به کمکش می‌آیند.

پایان خوش؟: مورگان متوجه می‌شود‌که آن سگ بیماری مسری دارد و مجبور می‌شود او را بکشد. لحظه تعیین‌کننده‌ و البته ناراحت‌کننده‌ای است.

● تامی ویلیامز در «رهایی از شاوشنک» (۱۹۹۴)

بدشانسی‌ها: تمام چیزی که تامی از زندگی‌اش می‌خواهد این است که تحصیل کند اما او سهوا گرفتار ماجراهای کثیف پولشویی می‌شود. او می‌خواهد خودش را از این ماجراها دور نگه‌دارد اما هر چه بیشتر تلاش می‌کند، انگار کمتر موفق می‌شود.

پایان خوش؟: یک گلوله به سر تام شلیک می‌شود و او حتی نمی‌داند چه کسی مقصر گیر افتادنش بوده.

● مایکل فارادی در «جاده آرلینگتون» (۱۹۹۹)

بدشانسی‌ها: فارادی همه تلاشش را به‌کار می‌برد تا عملیات تروریستی اولیور لانگ در انفجار ساختمان فدرال را خنثی کند. متاسفانه کارها جوری پیش می‌رود‌که او مجبور می‌شود اجازه دهد بمب‌گذار نقشه‌اش را عملی کند.

پایان خوش؟: نه کاملا. فارادی مجبور می‌شود خودش بمب را منفجر کند تا به هدفش برسد اما مجبور می‌شود به خودش انگ تروریست بودن بزند.

مترجم : صوفیا نصرالهی