دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تاملی در حکمت اشراق


تاملی در حکمت اشراق

مروری بر اندیشه های سهروردی

از دیدگاه دکتر دینانی در اندیشه های سهروردی یک اصل مسلم قابل توجه بوده و آن این است که اگر سهروردی بدون شاخصه های اصلی- که در اندیشه او سراغ داریم- بررسی شود، دیگر نمی توان او را در مقام متفکر و اندیشمند دارای سخنی تازه دانست؛ یعنی با قرار دادن او در سلک تصوف در واقع او را در سلسله نسب معنوی قرار داده ایم که در این جعل، مقام تفکر فلسفی اش را از وی گرفته ایم. بنابراین حکمت و فلسفه، اساس اندیشه سهروردی محسوب شده و از این حیث می توان گفت نوشته های استاد ابراهیمی دینانی بر این محور استوار بوده و این تمایل را نشان می دهد. با وجود این، اگر این معنا پذیرفته شود، باید دید چگونه می توان این نوع نگاه را در سهروردی پژوهی معاصر سرآمد دانست.

در وضعیت کنونی این نوع پژوهش، غلبه اصلی با بررسی های فلسفی اندیشه سهروردی است. غربیان کمتر تمایل به تفسیر و تحقیق اندیشه های سهروردی نشان داده و بیشتر تمایل داشته اند که او را عارف یا صوفی بدانند. در ایران از گذشته تاکنون غالب توجه به سهروردی گونه یی فلسفی بوده است.

اما دکتر محمد بقایی ماکان که خود در حوزه فلسفه آثار متعددی دارد و ترجمه هایی نیز دارد، موضوع را فراتر از آن چیزی که جریان دارد بررسی می کند. وی می گوید؛ «واقعیت این است که ادبیات تطبیقی در کشورهای پیشرفته شاخه پرباری است اما در کشور ما، اگر نگوییم کاملاً خشکیده باید بپذیریم که تقریباً پژمرده است. یکی از راه های شناخت اندیشه های برآمده از کشور ما به دلیل کهنسال بودن فرهنگ و اندیشه هایی که پا گرفته، همین ادبیات تطبیقی است و ما می توانیم با آن هویت ایجاد کنیم ولی متاسفانه نه بخش دولتی و نه بخش خصوصی هیچ توجهی به آن ندارند. وقتی صحبت از وجود و ماهیت می شود، همه ذهن ها بی درنگ متوجه کی یر کگارد و اگزیستانسیالیسم او می شود و کسی در این مملکت فکر نمی کند که چهارصد سال پیش از او، صدرای شیرازی گفت که وجود بر ماهیت مقدم است.

و باز این ضعف ما است که گمان می کنیم (اول ما خلق الله العقل) یک فرهنگ وارداتی است و حال آنکه نیاکان ما بسیار پیشتر و قرن ها پیشتر از این گفته اند که نخستین آفریده خداوند، اندیشه است. این را چه کسی گفت؟ سهروردی. وی بر اساس آگاهی از فرهنگ و اندیشه های پیشینیان خود گفت که نخستین آفریده اهورامزدا، اندیشه نیک یا بهمن است و از این نور اقرب است که بقیه انوار نور می گیرند. اینها عوامل هویت ساز جامعه ما هستند و اگر محققان و دانشگاهیان ما به این موضوع ها توجه کنند کمترین فایده اش این است که نسل کنونی هویت گم کرده خودش را بازمی یابد و در خودش و در فرهنگ اش بیشتر می نگرد.»

بقایی به تاثیر سهروردی بر اندیشمندان ایرانی نیز می پردازد و کسانی چون قطب الدین شیرازی، جلال الدین دوانی، ملاهادی سبزواری، میرداماد و... را متاثر از سهروردی و اندیشه هایش می خواند. وی همچنین به تاثیر فراوان سهروردی بر حافظ نیز اشاره کرده و اظهار می دارد؛ اگر مفردات و ترکیبات دیوان حافظ را که به نوعی مرتبط با اندیشه اشراق است حذف کنیم، به جرات می توان گفت دیگر دیوانی به نام دیوان حافظ که قابل استفاده باشد وجود نخواهد داشت.

بقایی ماکان همچنین به مشابهت های فکری اندیشمندان بزرگ غرب با اندیشه های سهروردی هم اشاره دارد و می افزاید؛ «صحبت اصلی ما این است که مشابهت های فکری سهروردی را با ۱۰ اندیشمند برجسته و مطرح جهان بسنجیم و بیندیشیم و به خودمان بیاییم و هویت خودمان را بازیابی کنیم. و بدانیم ما کسانی را داشتیم که چهارصد سال، ششصد سال، هشتصد سال و حتی هزار سال قبل از اینکه در غرب این اندیشه ها مطرح شود، آنها را به زبان آورده بودند...»

جایی هم بقایی به موضوعی جذاب درباره نیچه می پردازد؛ «...اما نیچه، نیچه شیوه نگارش اش هم مانند سهروردی در کتاب رساله الطیر است و اینکه اندیشه نیچه و سهروردی در مرگ اختیاری شباهت زیادی با هم دارد. نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت»، قطعه یی دارد تحت عنوان مرگ اختیاری و در آن موضوعی را مطرح می کند که سهروردی هفتصد هشتصد سال پیش از او به آن پرداخته بود. نیچه می گوید؛ ما برای اینکه بتوانیم به اخلاق خواجگی دست یابیم باید اخلاق بندگی را در خود بکشیم. و این را مرگ اختیاری می نامد. سهروردی پیش از او می گوید «گر پیشتر از مرگ طبیعی مردی/ برخور که بهشت جاودانی بردی/ور زان که در این راه قدم نفشردی/ خاکت به سر که خویشتن آزردی» و این همان حرفی است که نیچه هم می گوید. یک کتابی چاپ شده (گزیده گویی های نیچه) که بسیاری از اندیشه های حافظ و سعدی در آن است یعنی انگار بیتی از سعدی یا حافظ را این فیلسوف آلمانی ترجمه و به نام خودش چاپ کرده، اگر کسی حافظ و سعدی را خوب خوانده باشد، اینها را به راحتی کشف می کند.

البته نیچه اینقدر فشار تحمل کرده که چند جا در پاورقی آورده که این از سعدی است، خودش می گوید اما ترسیده که اگر بخواهد زیاد از سعدی بگوید، می شود سعدی و نیچه، نیچه یک جا می گوید به زنان ننگرید چون آمد و شد آنها شما را آزرده می سازد، البته این جنبه منفی است چون می دانید نیچه اصولاً با زن ها میانه یی نداشته و سراغ شان نمی رفته مگر اینکه شلاق در دستش باشد، اما سعدی ما، نگاه زیباشناسانه یی به زن دارد، و همین مفهوم را بیان می کند که نیچه از او گرفت و ما به روی خودمان نمی آوریم، سعدی می گوید؛ «زان رفتن و آمدن چه گویم/ می آیی و می روم من از هوش». سعدی از آمدن و رفتن زیبایی آزرده نمی شود و ستایشگر زیبایی هم هست... دیدیم که نیچه عقاب را ستایش می کند اما سهروردی آن را راحت تر بیان می کند؛ «من آن بازم که صیادان عالم/ همه وقتی به من محتاج بودند»، یعنی انسان آرمانی هر دو اینها از ویژگی های شاهین و عقاب برخوردارند...اما هرمان هسه، ابرمردی در حوزه ادبیات، فلسفه و...، کتاب کوچکی به نام سفر به شرق دارد که شبیه کتاب رساله الطیر سهروردی است. در سفر به شرق هسه، سفری به شرق آغاز می شود اما نه به شرق جغرافیایی، بلکه به شرق درون و عامل آن یک دلیل و مرشد است که لئو نام دارد- لئو یعنی شیر- و لئو یک مرتبه گم می شود و راهیان سفر مثل دانه های تسبیح از هم در رفته و پخش می شوند.

سهروردی در کتاب عقل سرخ و... این موضوع را به صورت متفاوت مطرح کرده است. پرندگان سفری را آغاز می کنند و این پرندگان -حالا باید ببینیم عطار چه اندازه تحت تاثیر سهروردی بوده- بعد از اینکه اتحاد و انسجام شان از دست می رود و دلیل راه از بین می رود، جمع شان از هم می پاشد. اما هسه راهیان این سفر را بزرگ ترین نامداران تاریخ بشری گرفته، بعد همه اینها به نوعی در سفری که طی می کنند از نوری برخوردارند و نوری که هسه برای پیامبر اسلام در نظر می گیرد، بیش از دیگران است و سهروردی هم پیامبر را نورانی ترین فرد در تاریخ می داند که بیشترین نور را از نورالانوار می گیرد و این در مقایسه با هسه جالب است.

● اسطوره در اندیشه سهروردی

در نگاه به دیدگاه های گوناگون در باب سهروردی و اندیشه های وی، مبحث اسطوره هم جای تامل دارد...برای پرداختن به بحث اسطوره و نگاه اسطوره یی به اندیشه های سهروردی، باید از دو زاویه مختلف ولی مرتبط با یکدیگر، به اندیشه های سهروردی توجه کنیم. از یک سو باید اندیشه های بحثی و حکمی وی را که او در آثار فلسفی اش از جمله حکمت الاشراق آورده است مورد توجه قرار دهیم و از سوی دیگر باید به داستان ها و قصه های ذوقی و عرفانی وی توجه کنیم که در مجموعه های مختلف به چاپ رسیده است. شیخ اشراق با توجه به عمر کوتاه و پرمشغله اش کتاب ها و رساله های زیادی از خود به جا گذاشته که اغلب آنها به عربی است. مهم ترین و معروف ترین کتابش، چنان که گفته شد حکمت الاشراق است که در تشریح و تبیین فلسفه خود نوشته و به گفته هانری کربن، گویا همه دیگر نوشته های او دیباچه یی است بر این کتاب. (تاریخ فلسفه اسلامی، ص ۲۹۱) آنچه از حقایق حکمت اشراق که با ترکیب فرخنده ذوق و استدلال در کتاب ها و رساله های دیگر به صورت پراکنده و گذرا مطرح شده اند، در این کتاب به صورت یکجا و مدون فراهم آمده است. تلفیق حکمت ذوقی و حکمت بحثی با اتکا به تعالیم فرزانگان ایران باستان در این کتاب صورتی قطعی پیدا می کند که به گفته قطب الدین شیرازی بارزترین و ارزشمندترین دستاورد شیخ و طلیعه حکمت اشراق بوده است.

از آنجا که حکمت اشراق و فلسفه ذوقی و بحثی سهروردی بدون شک برگرفته و تحت تاثیر اندیشه های اسطوره یی و عرفانی خاصی در ایران باستان و نیز در یونان باستان، از جمله افلاطون، بوده است این بحث در میان اندیشمندان و محققان اندیشه های اشراقی سهروردی به طور خاص و حکمت اشراق به طور عام، مطرح است که آیا شیخ اشراق به نوعی نمایانگر اندیشه های اسطوره یی، مثالی و رمزی گذشتگان بوده است یا خیر، به ویژه با توجه به یکی از مهم ترین مسائل مطرح در فلسفه او به نام عوالم چهارگانه که یکی از آنها عالم مثال است. این نظریه با توجیه و اهمیت بیشتری مطرح می شود که فلسفه ذوقی و بحثی شیخ اشراق، از نوع فلسفه های رمزی و اسطوره یی در تاریخ فلسفه بوده است.

● شاهکار سهروردی

در میان همه آثار و تالیف های شهاب الدین یحیی سهروردی کتاب «حکمت الاشراق» بزرگ ترین و مهم ترین اثر وی است. این کتاب در حد خود یک شاهکار بی نظیر و بی مانند فکری به شمار می رود، زیرا او زبده و نخبه اصول و مسائل حکمت اشراقیان، فلسفه پارسیان را با ذکر منابع، گرد آورده است. حکمت شرقیان یعنی فلسفه عالی پارسیان، در دوران بعد از اسلام مدت شش قرن در اثر توجه زیاد بیشتر عالمان اسلامی به فرهنگ سامی در بوته فراموشی و در سراشیب تباهی و نابودی افتاده بود. سهروردی با گرد آوردن آن در این کتاب زندگی نوین به آن بخشید و روحی تازه در تاریخ فلسفه اسلامی دمید. فلسفه پارسیان یا حکمت شرقیان فصلی از فرهنگ خالص ملی ایرانی است و نتیجه و ثمر ارزنده فکری آن از روح و اندیشه و خرد ایرانیان اندیشمند ریشه گرفته و در تاریخ فکر بشری جلوه کرده و همواره بالیده است. از این رو وجود این فلسفه با زندگی و مرگ ملیت ایرانی همراه و هم گام است. کتاب حکمت الاشراق یگانه کتاب مفصل در فلسفه اشراقی است و باید آن را «التعلیم الاول» نامید.

سهروردی خود در مورد وجه تسمیه کتاب حکمت الاشراق می نویسد؛ به دو علت آن را «حکمت الاشراق» گفته ام؛

▪ نخست آنکه این نوع از فلسفه بر پایه و بر شالوده اشراقات نفسانی بنیاد شده است. پس حکمت اشراقی است.

▪ دوم آنکه این مکتب فلسفی از آن شرقیان، یعنی پارسیان است، یا به سخن دیگر این مکتب فلسفی از آن حکما و فیلسوفان سرزمین اشراق شمس و کشور دمیدن خورشید است، یعنی فلسفه شرقیان.

در روزگار باستان مردم یونان وقتی به طور مطلق می گفتند شرقیان، مقصودشان پارسیان بوده است. بنابراین حکمت شرقیان یعنی حکمت پارسیان.

از آنجایی که فلسفه و فرهنگ اصیل هر ملتی جلوه گاه روح و نماینده و نمایانگر خصایص ذاتی و نژادی و خصایل مردم آن مرز و بوم است، و هیچ گاه در سیر ادوار تاریخ و در اثر مرور زمان از بین نخواهد رفت. این فرهنگ نیز ناگزیر با در نظر گرفتن موقعیت فکری و سیاسی به ادامه راه و همچنین پیشرفت خود در تاریخ و فرهنگ اسلامی پرداخت و به صورت های مختلف جلوه کرد. نخستین تجلی فلسفه اشراق پارسی ظهور تصوف و عرفان است. در نتیجه گروهی از ایرانیان پاک نژاد و اصیل با سرهای پرشور، و دل های پردرد و سینه های چاک چاک و برافروخته، از مظالم قوم غالب بر ایران، به عشق خصایص نژادی و خصایل روحی ملی ایرانی که به طور خیلی طبیعی و خودکار ناخودآگاه بر نهاد و سرشت ایشان الهام می شد؛ از ترس عمال بی انصاف و سختگیر تازی به طور نهانی به فعالیت فکری زیرزمینی و رمزی و اشاره یی و تمثیلی در این زمینه مشغول شدند. آنان غالباً افرادی بی سواد بودند و از دانش ها بهره یی نداشتند.

اما فلسفه اشراقی که فصل نخستین روح فرهنگ عمومی ملی ایرانی است و بر شالوده ورزش های روانی یعنی «بینش» بنیاد شده است، راهنمای بزرگ آنان در این راه بود و به دانش اکتسابی نیاز نبود. به همین جهت به طوری که نوشته اند بزرگ ترین عارفان صاحب کرامت و نامی ایرانی در قرن های نخستین اسلامی مانند سلطان العارفین بایزید بسطامی و شیخ ابوالحسن خرقانی و حتی شمس تبریزی راهبر و مراد و مقتدای جلال الدین محمد بلخی (مولوی) امی و بی سواد بوده اند. آنان بی پروا می گفتـند؛

عشق سریست که جبریل درو محرم نیست

عشق رمزی است که جز سر حقش همدم نیست

شهاب الدین یحیی سهروردی یعنی این نابغه کم نظیر ایرانی به نحوی که دیدیم، کشته شد و جسد شریف او دیرزمانی بر فراز دار بماند. وی در شهر حلب غریب بود، پارسی زبان و پارسی نژاد بود. در آن شهر بی کس بود و قوم و بستگان و خویشاوندانی نداشت که از او در برابر آن دشمنان انسانیت که زیر عنوان حمایت از دین و خداشناسی، خدانشناس بودند، دفاع کند. دستش از سیم و زر تهی بود. اصحاب و یاران او مشتی دانشجو و اهل فضل و دانش بودند که باید آنان را دانشی مردان تهیدست نامید.

داشتن عقاید حکیمان، آن هم عقاید و افکار حکما و فلاسفه پارس و تصریح به نام ایشان، و بدتر از همه داشتن آرمان حکومت فکری جهان (برای ایرانیان) وجود سهروردی جوان، پرشور و دانشمند و حساس با چنین وضع فکری میان مشتی بی سواد متعصب و نادان و کینه توز سبب شد که سرانجام بر او رشک بردند و او را به طوری که گفته شد به شهادت رساندند. به سخن دیگر سهروردی قربانی دانش زیاد خود و عشق به گسترش آن شد. او فلسفه پارس را در کالبد «حکمت الاشراق» زنده کرد، زیرا فلسفه پارسیان سرلوحه و فصل اول کتاب فرهنگ ملی ایران باستان بود، فلسفه تجلی روح ایرانی بود، احیای آن احیای ملیت بود و این چیزی بود که قوم بیگانه غالب و حامیان پست آنان سخت با آن در پیکار بودند.

علی اکبری