جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تغییر مزاج موسیقی امروز


تغییر مزاج موسیقی امروز

تغییر ذایقه یا مزاج شنیداری مردم امروز و بالاخص جوانان در این سال ها, موضوعی است که بیش از آن که به جوانب منفی آن نگریسته شود, باید مورد کنکاش و علت یابی جدی از طرف محققان این حوزه قرار بگیرد

تغییر ذایقه یا مزاج شنیداری مردم امروز و بالاخص جوانان در این سال ها، موضوعی است که بیش از آن که به جوانب منفی آن نگریسته شود، باید مورد کنکاش و علت یابی جدی از طرف محققان این حوزه قرار بگیرد.

موسیقی نیز مانند هر هنر دیگری - وبالطبع وسیع ترین و کارآمد ترین هنرها -، باید توان این را داشته باشد که با شرایط هر روز و امروز زمان و موقعیت هر روز تغییر پذیرنده زندگی، هماهنگ و هم سان گردد و اگر نتواند چنین کارکرد و به روز شدگی را از خود بروز دهد، خب طبعا محکوم و دچار یک نوع عقب ماندگی و کند روی خواهد گردید.

هنر هم طراز و هم دوش موسیقی که پیوند گسست ناپذیری خود را با آن از قرن های پیش به اثبات رسانده است ، هنر شعر است. شعر امروز ، شعری ست که از نحله شعر دیروز سر برآورده است اما با تلاش و سعی در هر چه امروزی تر شدنش، راه های جدید و رفتارهای به روز تری از خود نشان داده است و این شاید بیش تر مدیون و مرهون تلاش های بزرگ مرد کم نظیری هم چون نیما یوشیج و هم فکرانش در صد سال گذشته بوده است که با شناخت و ارزیابی شرایط شاعرانگی و هنرانگی روز خود ، به این نتیجه رسیدند که دیگر شعر گذشتگی با تمام عظمت و شوکتش، توان ارضای سلایق گونه گون انسان عصر جدید را ندارد و برای این عدم توازن وهماهنگی، کارهایی اساسی و ریشه ای باید کرد و این شد که نیما از اساس و پایه شروع به تغییر و اصلاح گری نمود و اگرچه از طرف هم روزگارانش چندان جدی گرفته نشد اما پس از گذشت سال ها، نتیجه دوراندیشی و نبوغش تا حد زیادی فهمیده شد و شاید به نوعی شعر معاصر را از زودمرگی و عدم توان برای هم سان شده گی با سلایق و خواسته های مردم امروز نجات داد.

نیما یوشیج( علی اسفندیاری ۱۳۳۸ - ۱۲۷۶) ، نامی است که کم تر کسی می تواند ادعا کند نمی شناسدش یا چیزی از او نمی داند و نشنیده است! وی به عنوان یک مصلح بزرگ و مبدع شعر آزاد ، که تنفس را در فضاهای به روزتر ممکن می ساخت - قرینه رودکی در روزگار کهنه - ، به تحولی اساسی و بنیادین در شعر و ادبیات پارسی دست زد که به عقیده من برخی از زوایای این حرکت بزرگ، هنوز که هنوز است به خوبی و درستی مورد کنکاش قرار نگرفته و نامکشوف مانده است. در دستگاه فکری نیما، همه این روابط از نو تعریف می شود. هستی در مقابل انسان نیست که بخواهد او را کورکورانه به تقلید و تسلیم وا دارد ، در کنار انسان است و مبتنی است بر تعاملی موزون و دوسویه. وی حتی در شعر افسانه خود به حافظ این گونه می تازد که:

حافظا این چه کید و دروغی ست / کز زبان می و جام و ساقی ست؟ / نالی ار تا ابد باورم نیست

/ که بر او عشق بازی که باقی ست / من بر آن عاشقم که رونده ست

و اما در حوزه موسیقی نیز که از زاویه ای شاید وسیع تر از حوزه شعر نیز هست و از زاویه ای ، وجود و حیات هر چند لنگ لنگانه خود را مدیون همین شعر و شاعرانگی است، نیازمند همین اصلاح گری و روشن گری بدون تعارف و اغماض هستیم. در واقع من قبلا نیز در این خصوص به صراحت گفته ام که موسیقی ایرانی نیز نیازمند شخصیتی چون نیما یوشیج است که با در نظر گرفتن جمیع جهات و اشراف بر همه شئونات و زوایای هنری امروز و طبع و سلیقه مردمی که شاید دوست ندارند همیشه و همواره با یک حس نوستالژیکی به موسیقی گوش فرا دهند و دل نیز ، از اساس به تعریف و تمهیدی دگرگونه تر بیندیشد که بتواند الگوهای زندگی امروز را با طرز تفکری از جنس امروزه روز با تمام مشتقات و گزینه هایش در بربگیرد و پاسخگو باشد.

برای نیل به این مهم ، شاید یک اجماع پژوهشی - تحقیقی گسترده میان اهالی فکر و اندیشه هنر ، خاصه موسیقی امروز ، اجتناب ناپذیر باشد که بتواند همه افکار را در یک کاسه بریزد و برای وضعیت آشفته موسیقی از ریشه و اساس فکری پایه ای طرح بریزد البته من منکر وجود اساتید بلند پایه و بزرگ آیینه در عرصه هنر و موسیقی امروز نیستم که چه افکار بلندی دارند و از چه پایه باشکوه و توان مندی در همه حوزه های موسیقایی بهره مند هستند و دست شان را به گرمی می فشارم و می بوسم اما حرف اصلی و بی حاشیه من در این زمینه خاص و مهم این است که تنها توان مندی و مهارت صرف در یک رشته خاص موسیقی چون آواز، آهنگسازی ، نوازندگی ، پژوهش و ... نمی تواند به تنهایی دوای کار موسیقی مریض امروز باشد.

موسیقی امروز ما نیاز به توان و ریسک بالا و بی محابای مردان و زنانی گستاخ ، بلند اندیشه و آگاه به هنر دیروز و امروز د ارد تا بتوانند کاری کنند کارستان و با طرح ریزی تئوری های کاربردی در این زمینه ، به این وضعیت سر درگم و باری به هر جهت پایان دهند، البته این را نیز می دانم و می دانیم که جا افتادن و به کار بستن این تئوری ها، نیازمند عوامل و زمینه سازی های گسترده دیگری نیز هست که همت همگانی و حمایت های بی دریغ و سرشار دولتی را می طلبد، از سویی باید فرهنگ و زمینه نیل به این اهداف پایه ای و از سویی کاربردی جا بیفتد و همه گیر گردد و از طرفی با آزمون و خطاهایی که از طرف هنرمندان این عرصه در خصوص به کارگیری روش های اساسی جدید صورت می گیرد با گذر زمان به یک طرح مثمر ثمرتر که از دل این آزمون و خطاها سر بر می آورد امیدوار بود.

موسیقی امروز ما در این طرح پیشنهادی باید از هر حیث مورد بررسی و کنکاش قرار بگیرد هم در حوزه سازشناسی و ترکیب و تلفیق آن ، هم در حیطه موسیقی سرشار و غنی اقوام متعدد داخلی ترک و لر و بلوچ و گیلک و مازنی و خراسانی و ترکمنی و ...و چه همراهی و کام گیری از موسیقی اقوام و ملل دیگر دنیا که هر کدام می توانند با انتخاب آگاهانه و هوشیارانه اهالی پیش قدم مذکور، زمینه ساز پیش رفت و حرف و سخن تازه تری در این اجماع و خانه تکانی اساسی باشند.

از سویی باید به همه داشته های امروزی خودمان ایمان داشته باشیم و از آن ها در این باروری و تنومند تر کردن ساقه جدید الرویش این نحله استفاده نماییم. مثلا خوانندگان باید این موضوع کلیدی را به خوبی بدانند که تنها در جا زدن و ماندن در حال و هوای شعر کلاسیک هفتصد سال گذشته ما نمی تواند شنوندگان بی شمار امروز را راضی و خشنود سازد! درست است که ما همیشه باید به داشتن بزرگانی چون سعدی، مولوی، حافظ ، خیام و ... ببالیم و بنازیم و از شوق سر از پا نشناسیم، اما این بالیدن و نازیدن و سر از پا نشناختن ، نباید ما را در زمان حیات این بزرگ مردان متوقف سازد، بلکه باید در هر چه امروزی تر کردن اشعار و اندیشه این عزیزان در جهت منافع و لذایذ امروزی بکوشیم و از سویی شاعران و ناظمان امروزمان را نیز جدی بگیریم و به بازی نیز!

مگر ما امروز، کم شاعر خوب و برجسته داریم! مگر حسین منزوی ، این بزرگ مرد شعر و تغزل امروز که با زبان و احساسی امروزی و حافظانه تر از حافظ، ما را به یاد سعدی و مولوی می اندازد، نمی تواند برای شعر ملودی های موسیقی این عزیزان شعر ناب و سرشاری داشته باشد!؟

البته بحث من بسیار گسترده تر و اساسی تر از جابه جایی چند شعر و ترانه است اما این موضوع نیز به نوبه خود بسیار مهم می نماید که آهنگسازان و خوانندگان ما امروزی بیندیشند که اگر امروزی اندیشیدن را تمرین کنند دیگر چه نیازی به گیر دادن برای استفاده حتمی و قطعی از شعرای کلاسیک و از چشم انداختن شعرای توان مند و حرف برای گفتن دار امروزی!؟ من معتقدم باید نگرش و دیدگاه ها عوض شود که اگر این گونه باشد ، همه این مسائل به خودی خود حل و فصل می گردد و نیازی به ذکر تک تک این موارد هم نیست. البته نباید از نظر دور داشت که دو عامل اساسی باعث عقب ماندگی و در جا زدن های متوالی موسیقی امروز ما گشته است ; یکی حرمت موسیقی از منظر پنداشت های آیینی و دیگری تحت سلطه مطلق بودن آن تحت لوای شعر و مرثیه که باز این دومی وابسته به عامل اولی ست! ببینید همین بلاتکلیفی وضعیت موسیقی ست که آن را در جامه مرثیه حفظ کرده و رشد داده است و از دیرباز در کنار واژه ساز، آواز را تحمیل نموده است! حال امروزه اولین تکلیف و وظیفه موسیقی امروز این است که خود را از سایه این دو بیرون بیاورد و نه در سایه شان ، که در کنار این دو - مرثیه و آواز - ، و دوشادوش شان ادامه حیات دهد.

حتی مردم ما نیز باید با فرهنگ سازی های وسیع بیاموزند که مقوله آواز، تنها بخشی از یک موسیقی می تواند باشد نه همه آن! همین طور باید بیاموزند که موسیقی خوب، تنها آن موسیقی نیست که سبک وسیاق و تم مرثیه ای داشته باشد و با نوستالژی خاص ، به گریه و اندوه فراخوان شان دهد! بلکه موسیقی خوب آن موسیقی ست که برای هر کدام از حالات انسان ، گزینه مناسبی در جیبش انباشته باشد. البته این حزن و اندوه موسیقی امروز ما ، ریشه در درد ها و اندوه های ممتدی ست که قرن ها در سینه نیاکان ما انباشته شده است و نسل به نسل به ما رسیده و در موسیقی نیز متبلور گشته است اما امروز ما می توانیم به شادی ها و خندیدن هم بیندیشم که این مستلزم همان اجماع و آوانگارد و سنت شکنی ست که موسیقی معاصر ما می طلبد تا برای هر حالت انسان امروز ما، دوای دردی درخور داشته باشد وتنها برای گریستن و غصه خوردن فراخوان ندهد. پس یک شخص یا گروه، باید کاری کند کارستان و موسیقی امروز ما را با تمام تنوع و گستردگی اش دچار تحولی عظیم نماید و این پیشاپیشی و حرکت سنت شکنانه، کم کم امکانات و توانمندی های بالقوه موسیقی را به ظهور برساند و در این میان دو عامل مهم نیز باید به خصوص از طرف عوامل اجرایی با شدت پاس داشته شود و رعایت شود و آن دو عامل، تساهل و تسامح است که برای هر پیشرفت و ترقی ی به آن دو نیازی مبرم حس می شود. پس از این حرکت عظیم است که دیگر همه سر جای خود قرار می گیرند و کسی در تخصص دیگری دخل و تصرف نمی کند، خواننده ، موظف می شود که در کار اجرای خود اهتمام ورزد نه این که از بد یا خوش حادثه به فکر اختراع سازی نو بیفتد و شاعر نیز ملتفت می شود که باید تنها شعر بسراید و در کارهایی که مهرتش را دیگران ، بهتر از او دارند دخالت نکند و به همین میزان آهنگ ساز و نوازنده نیز به مجرای اصلی خود هدایت می شوند و بساط موزیسین های دروغین و خوانندگان صدا ندار برچیده می شود و هر کسی با داشتن یک نرم افزار و نصب آن یر سیستم خانگی خود ، لقب آهنگساز و تنظیم کننده به خود نمی دهد و هر انسان ناتوانی که حتی برای سخن گفتن صدای مناسبی ندارد، بر روی سن و در رادیو و تلویزیون با اعصاب و روان هم وطنان خود بازی نمی کند...

نویسنده : سالار عبدی