یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا

واقعیت تلخ زندگی با چاشنی خنده


واقعیت تلخ زندگی با چاشنی خنده

نگاهی به نمایش «رمولوس کبیر» با کارگردانی نادر برهانی مرند

بعضی از نمایش‌ها پیش از آن‌که اجرایشان شروع شود برای دیده شدن، خودشان را به شما تحمیل می‌کنند. این‌جور مواقع نمی‌توان منتظر ماند تا بازخورد اجرا را میان اهالی تئاتر و رسانه‌ها دید و آنگاه تصمیم گرفت به تماشای کار رفت یا نه.

نمایش «رمولوس کبیر» که این روزها در سالن اصلی تئاترشهر روی صحنه است، از جمله این آثار به شمار می‌رود. نویسنده متن این نمایش، فریدریش دورنمات و مترجم این اثر استاد حمید سمندریان و کارگردانی نادر برهانی مرند دلا‌یلی بود که مرا به تئاترشهر کشاند و پای نمایش رمولوس کبیر نشاند. این که در پایان کار انتظارم برآورده شد و راضی از سالن خارج شدم یا نه، با خواندن نقد زیر مشخص می‌شود.

«تم» یک کلمه است که جانمایه، دغدغه اصلی و حرف حساب یک نمایشنامه را در خود فشرده می‌سازد. حسادت، خیانت، شجاعت، تردید و ... از جمله تم‌هایی هستند که از همان ۲۵۰۰ سال پیش و با تراژدی‌ها و کمدی‌های یونان باستان تا امروز تکرار شده‌اند و به اقتضای زمانه، رنگ و بویی متفاوت یافته‌اند. تعداد تم‌های اصلی عرصه ادبیات و تئاتر را چه به قولی زیر عدد ۱۰ بدانیم یا به گفته بعضی‌ها تا ۳۰ افزایش دهیم، نشان‌دهنده آن است که دغدغه‌های بشری در طول تاریخ چندان تغییری نکرده و معدود بوده‌اند.

یکی از این مسائل بشری که همیشه موضوع بحث و جدل فیلسوفان، سیاستمداران، جامعه‌شناسان و نویسندگان بوده، قدرت است؛ واژه‌ای که ستون خیمه نمایش رومولوس کبیر محسوب می‌شود.

● طنز دردبار

رومولوس کبیر از اولین نمایشنامه‌های فریدریش دورنمات است که امضای سبک شخصی او را در پایش دارد و به نوعی آغازگر مجموعه‌ای از آثارش به شمار می‌آید که بعدها با ترکیب واژگانی «طنز دردبار» معرفی شد.

اگر تناقض میان ۲ پدیده یا موقعیت یکی از عوامل به وجود آورنده وضعیت کمدی است، عنوان این نمایش چنین کارکردی دارد: رومولوس کبیر از همان صحنه آغازین نمایش با گفتار و کردار خود نشان می‌دهد که ما یا باید در بزرگ بودن او شک کنیم یا تعریف جدیدی برای واژه کبیر بتراشیم. این نتیجه‌گیری در متن دورنمات و تا حد زیادی در اجرای برهانی‌مرند به عهده مخاطب گذاشته می‌شود و بسته به آن است که او چگونه و از چه منظری به جهان و مفاهیم و ارزش‌های از پیش تعریف شده می‌نگرد و اثر را بر آنها منطبق می‌سازد.

شاید بهتر باشد ابتدا داستان نمایش را با هم مرور کنیم: رمولوس، آخرین امپراتور روم غربی است که در قصر خود منتظر رسیدن سپاهیان بربر ژرمن نشسته و تنها سرگرمی یا به عبارت دقیق‌تر تنها مشغله ذهنی و کاری که انجام می‌دهد، نگهداری از مرغ‌های خانگی است قاصدها از پی هم می‌آیند و خبر پیشروی ژرمن‌ها را می‌دهند، مشاوران و نزدیکانش او را به چاره‌اندیشی و اقدام می‌خوانند و حتی تهدید می‌کنند، اما هیچ یک باعث نمی‌شود رمولوس از مرغان تخمگذارش غافل شود و به خطر نزدیک شدن ژرمن‌ها توجه کند. همسر، دختر، داماد، درباریان و بازمانده‌ سپاهیان، او را ترک می‌کنند تا به جزیره سیسیل بروند، اما رمولوس چنین نمی‌کند و حتی وقتی خبر غرق شدن کشتی آنان را می‌شنود، چون امری عادی و محتوم با آن روبه‌رو می‌شود. عاقبت ادوآکر، فرمانده ژرمن‌ها وارد قصر می‌شود و امپراتور را بر کنار می‌کند؛ اما این سرانجامی است که خود رمولوس از مدت‌ها پیش در آرزوی تحقق آن بوده است. برای آخرین امپراتور روم، نه شجاعت، نه میهن‌پرستی و نه هیچ ارزش و احساس دیگر که انتظارش را داریم، مفهومی ندارد. فرجام تلخ رمولوس، سقوط امپراتوری افسانه‌ای روم نیست. این است که ادوآکر او را نمی‌کشد و به حال خود رها می‌کند.

کمدی از آن جنس و نوعی که دورنمات به کار می‌گیرد، به تمام درزها و گوشه و کنار نمایشنامه رمولوس کبیر رخنه می‌کند. این طنز، تاریخ را هم به بازی‌ می‌گیرد: در افسانه‌ها، پایه‌گذاران شهر رم ۲ برادر به نام‌های رموس و رمولوس هستند که در نوزادی از سوی ماده گرگی پرستاری و بزرگ می‌شوند و در جوانی شهر رم را بر ۷‌‌تپه در نزدکی رود تیبر بنا می‌نهند. اینجا نیز حکایت هابیل و قابیل تکرار می‌شود و در همان روز اتمام کار ساختن رم، رمولوس برادرش را می‌کشد تا رقیب نداشته باشد. این که فریدریش دورنمات در نمایشنامه خود بر‌ آخرین امپراتور روم نام رمولوس می‌نهد، کنایه‌ای دردبار است. چرا که سرنوشت شوم این امپراتوری در همان اولین روز ساخته شدن پایتختش رقم خورده است. قدرتی که بر بی‌عدالتی و خشونت استوار و برپا شود، دیر یا زود به بدترین شکل از هم فرو خواهد پاشید.

● امپراتوری روم در قرن بیستم

فریدریش دورنمات مثل هر هنرمند بزرگ و ماندگار دیگری، فرزند زمان خویشتن است. داستان رمولوس کبیر او اگرچه در کاخ امپراتوی روم غربی می‌گذرد، اما برآمده و جان گرفته از مسائل و مشکلات تمدن اروپا در نیمه قرن بیستم است. پس از تجربه جنگ جهانی دوم، طبیعی است در این نمایشنامه‌، کشته شدن برای سرزمین پدری چندان ارج و قربی نداشته باشد و مناسبات اقتصادی جای بسیاری از روابط را بگیرد. در مناسبات اقتصادی حاکم بر فضای این نمایش (رمولوس کبیر)، ترحم جایی ندارد. مرغ‌های خانگی که دیگر تخم نمی‌گذارند باید زیر تیغ‌ آشپز بروند و سفره شام را رنگین سازند، مجسمه‌های هنری گرانبهای کاخ به چند سکه فروخته شوند و آخرین راه نجات روم در دستان نوکیسه‌ای پولدار باشد که تنها در ازای عروسی با دختر امپراتور حاضر است با پرداخت باج به ژرمن‌ها، آنان را به سرزمین وحشی‌شان بازگرداند.

دورنمات در گفتگویی نظرات خود درباره اقتصاد را چنین تشریح کرده است: امروزه بانک‌ها، ادارات و شرکت‌های سهامی جای دولت‌ها نشسته‌اند و حاکمان واقعی دنیا هستند. کشتارهای ناشی از فعالیت‌های اقتصادی در قرن بیستم، بسیار مهیب‌تر و خونین‌تر از کشتارهای نظامی است که متاسفانه چندان به چشم نمی‌آید.

در حالی که زبان نمایش رمولوس کبیر طنز است، اما محتوایی تلخ و گزنده دارد. این رویکرد غالب آثار دورنمات است که به جای بازتاب واقعیت دنیا، آن را به بازی می‌گیرد. این نویسنده به جای شناساندن مستقیم واقعیت به مخاطب، آن را در قالب نمادها عرضه می‌کند و بار اصلی فهم و درک متن را به عهده خواننده یا تماشاگر می‌گذارد.

● از متن تا اجرا

فریدریش دورنمات در رمولوس کبیر، زمان و مکان دنیای گذشته روم را از نو بر اساس مناسبات عصر خود می‌سازد و عناصر تاریخی را در سبک ویژه و خاص خود به کار می‌گیرد.

آنچه دورنمات در هماهنگ‌سازی تاریخ با مسائل عصر خود به خرج می‌دهد، یک بار دیگر توسط برهانی‌مرند در مقام کارگردان انجام می‌‌شود. او حدود یکچهارم متن را کم کرد و در دیگر بخش‌ها تغییراتی داده است. در اجرای برهانی مرند، پایان نمایش شکل و شمایل جدیدی پیدا کرده، تعدادی از صحنه‌ها به لحاظ زمانی فشرده شده و زبان اثر تغییر یافته که همه اینها ناشی از تحلیل جدید و شخصی او از متن است.

اگر دورنمات، تاریخ را با دغدغه‌ها و مسائل عصر خود آمیخته و از دل آن رمولوس کبیر را نوشته، برهانی مرند نیز با نیم نگاهی به شرایط امروز جامعه، تغییراتی در متن داده است. در این اجرا هم، آن نگاه دورنمات که انسان را در ذات موجودی سیاسی می‌داند، دیده می‌شود. شخصیت‌های نمایش رمولوس کبیر چه بخواهند چه نخواهند، آدم‌هایی سیاسی‌اند که سیاست، جایگاه، عادات و دلبستگی‌های زندگی‌شان را تعیین می‌کند.

کارگردانی برهانی مرند از نمایشنامه رمولوس کبیر تا حد زیادی مدیون مترجم این اثر نیز هست. حمید سمندریان ترجمه‌ای صحنه‌ای از نمایشنامه دورنمات ارائه کرده که بیشتر برای اجراست تا خواندن و همین سنگ بنای اولیه کارگردانی برهانی مرند را گذاشته است.

یکی از وجوه اجرای رمولوس کبیر، تمثال‌سازی است که اگرچه از متن دورنمات برآمده، اما در دستان برهانی مرند بخوبی شکل اجرایی یافته است. این تمثال‌سازی در عناصر گوناگون سازنده نمایش خود را نشان می‌دهد و در خدمت محتوای کار هم قرار می‌گیرد.

صحنه‌آرایی و دکور سنگین نمایش هم تا حد زیادی در خدمت محتوای متن قرار گرفته‌اند. وقتی صحنه ابتدایی نمایش نشان‌دهنده جاخوش کردن مرغ‌های خانگی در کمدها، روی مجسمه‌ها و گوشه و کنار تالار باشکوه کاخ است و صدای قدقد آنها تمام فضا را پر کرده، تماشاگر می‌فهمد که در ادامه با چه اجرا و چه موضوع و مضمونی روبه‌رو خواهد شد.

دکور حجیم و باشکوه طراحی شده از سوی رضا شاپورزاده، علاوه بر فضاسازی، کارکردی دراماتیک نیز می‌یابد. در این راستا می‌توان به تناقض نمایی آن با وضعیت آخرین روزهای امپراتوری، کاربری چندمنظوره در صحنه‌های گوناگون و ارتباط دوسویه‌اش با شخصیت‌ها اشاره کرد. برای مثال آمد و شد آدم‌های نمایش از میان گنجه‌ها و کمدها به روی صحنه، حرکتی طنزآمیز و همراه و هماهنگ با کلیت کمدی اجرا و محتوای طناز متن است. نورپردازی متناسب و دقیق مجید ناخدا هم این وجه و ویژگی کار را به درستی تشدید می‌کند.

● شخصیت‌ها و بازیگران

نمایشنامه رمولوس کبیر از موقعیت و شرایط کمدی مطلق شروع می‌شود و به مرور با سر بر آوردن لایه‌های عمیق‌تر و فلسفی‌تر متن به سوی تراژدی حرکت می‌کند. اگر دورنمات در نوشته خود توانسته این مسیر را به خوبی و روانی طی کند، برهانی مرند در اجرای آن چندان موفق نشده است.

بخشی از این عدم موفقیت به تنگناهای روزگار برمی‌گردد که زبان نمایش را دچار لکنت کرده و سیر تحولی آن را با مانع روبه‌رو کرده است، اما جدای از این، به نظر می‌رسد غیرمنعطف بودن شخصیت‌پردازی که ناگزیر به بازی‌ها هم سرایت کرده است، عامل پررنگ‌تری در به وجود آمدن این ضعف باشد. این کاستی بویژه در شخصیت رمولوس و بازی نقش‌آفرین آن، سیامک صفری نمود بیشتری دارد. در متن دورنمات، شخصیت رمولوس لایه لایه برداشته می‌شود تا آنجا که با تشریح کاملش، خواننده از ویژگی‌های کمیک او به وجوه تراژیکش می‌رسد. در این فرآیند است که فلسفه و نقشه رمولوس برای نابودی امپراتوری روم غربی و البته وجود خودش، معنا می‌یابد و باورپذیر می‌شود، اما این تغییر و تحول در نگاه مخاطب به شخصیت در نمایش برهانی مرند، چندان شکل نمی‌گیرد و تماشاگر را گیج می‌کند.

رومولوس این اجرا، برخلاف متن دورنمات، در پایان نمایش هم مثل ابتدای آن لوده و ابله جلوه می‌کند و ما شخصیت درونی متفاوت با ظاهر او را هیچ گاه کشف نمی‌کنیم.

سیامک صفری را باید از ستاره‌های تئاتر ایران دانست که نام او می‌تواند تماشاگران بسیاری را به تالار بکشاند، اما او در این اجرا گرفتار کلیشه‌های بازی خودش می‌شود و در پاره‌ای از لحظات نقش‌آفرینی‌اش در شخصیت آغامحمدخان قاجار در نمایش شکار روباه را تکرار می‌کند. البته با تمام این احوال باز هم بازی او دلپذیر و دوست‌داشتنی است و یکی از دلایل موفقیت نمایش در جذب تماشاگر به شمار می‌آید.

از میان دیگر بازیگران باید بر نقش‌آفرینی سهراب سلیمی، افسانه ماهیان، رحیم نوروزی و بویژه پیام دهکردی تاکید کرد.

نمایش رمولوس کبیر، نوشته فریدریش دورنمات و کارگردانی نادر برهانی مرند اجرایی است که اگرچه ضعف‌ها و کاستی‌هایی دارد، اما نقاط قوتش آن را به یکی از آثار موفق امسال تا امروز تبدیل کرده است.

● نویسنده آثار عجیب و غریب

مرجان توجهی: در آوریل ۱۹۴۷ میلادی، تماشاگران اولین نمایشی که براساس نوشته فریدریش دورنمات روی صحنه رفته بود، با جنجال و زد و خورد سالن را ترک کردند و آن اجرا موافقان و مخالفان دو آتشه‌ای پیدا کرد. پس از آن هم، این نویسنده با آثارش چه در حوزه نمایشنامه و چه رمان، همیشه موضوع مناقشه و ایجاد بحث و مجادله بوده است.

دورنمات که بارها و به دفعات در نوشته‌هایش تجدیدنظر می‌کرد و دست به بازنویسی آنها می‌زد، خالق آثاری است که چه از نظر بیان، چه از نظر موضوع و چه از نظر سنت‌شکنی، بسیار عجیب و غریب به نظر می‌آیند. جنگ جهانی دوم، تجربه‌ای تلخ برای این سوئیسی آلمانی زبان بود و نگاهی تلخ را به آثارش بخشید. او اعتقاد داشت انسان و جهان چنان زشت، پلید و ناهنجارند که آنها را تنها می‌توان در قالب کمدی تشریح کرد و در داستان یا درام جدی جای نمی‌گیرند.

تاثیر بی‌چون و چرای دورنمات بر تئاتر روایی (حماسی‌)epic و همکاری درازمدت او با برتولت برشت، بر شهرت هنری‌اش افزود و او را به نظریه‌پردازی مهم در این عرصه تبدیل کرد. مجموعه مقالات او با عنوان مسائل تئاتر در سال ۱۹۵۵ به چاپ رسید و تا امروز هنوز بحث‌برانگیز و تازه جلوه می‌کند.

دورنمات در مقدمه نمایشنامه فرانک پنجم نوشته است: «اگر این توقع که دنیای تئاتر باید با دنیای واقعی هماهنگ باشد از میان برود، در آن صورت آزادی تازه‌ای به دست آمده است.» این آرزویی بود که خود او در تحقق‌اش نقشی بسزا داشت.

مهدی یاورمنش