دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نمایندگان فلسفه غرب و شرق


نمایندگان فلسفه غرب و شرق

نگاهی به دیدگاه های باروخ اسپینوزا و ملاصدرا

ما علم و حکمت را اساس ترقی عالم انسانی می‌دانیم و فلاسفه وسیع النظر را ستایش می‌نماییم. "حکیم الهی شرق"

درمیان فلاسفه اروپا ، شاید کمتر کسی همچون باروخ اسپینوزا، فیلسوف آزاده و شهیر هلندی ، مورد حمله و توهین قرار گرفته و مظلوم و بی‌پناه چشم از جهان بربسته باشد، به قول یکی از نویسندگان " اگراسپینوزا امروز زنده بود و این چنین مورد اهانت و تحقیر وتکفیر قشریون قرار می‌گرفت، بی شبهه سازمان عفو بین الملل او را در سایه چتر حمایت خود گرفته و به دفاع از او بر می‌خاست !" ( نوام چامسکی).

باروخ اسپینوزا متولد ۱۶۳۲- متوفی ۱۶۷۷ میلادی، در شهر آمستردام هلند ، به دنیا آمد .خانواده وی اصلا از یهودیان پرتغال بودند که به سبب ظلم و فشار کاتولیک‌ها و اجبار یهودیان به قبول مسیحیت به هلند کوچ کرده و در آمستردام که در آن ایام کانون آزادی فکر و اندیشه در اروپا بود ساکن شدند.

فرزند جوانشان باروخ، تحصیلات مقدماتی خود را در مدارس هلندی به انجام رساند و از همان دوره نوجوانی آثارهوش از او بروز کرد ، به نحوی که روسای جامعه یهودامیدوار بودند که او باعث شهرت واعتبار یهودیان گردد ولی برخلاف انتظارآنان ، اسپینوزا با ابراز آرا و اندیشه‌های نوینی در مورد انسان ، طبیعت ، حقیقت، الوهیت و اعتبار نسبی کتاب مقدس ( عهد عتیق و عهد جدید)موجب نگرانی و رفته رفته مخالفت شدید زعمای دین گردیده ، مثلا در موردعهد عتیق (تورات) اظهار داشت: " این اثر را نمی توان ، از اول تا آخر به صورت تحت اللفظی آیات نازله و کلام حق ، انگاشت ، زیرا مطالب و حکایات مندرج در آن گاه گاه ، با یکدیگر متناقض به نظر می‌رسند.

از طرف دیگر وی نمی‌توانست بپذیرد که قوم یهود تنها قوم برگزیده خداوند می‌باشد چرا که در صورت قبول این نظر ناچار باید خداوند را به اعمال تبعیض و تمایز بین افراد بشر متهم ساخت!.

این مسائل وتفسیر بازنگری نقادانه Critical-Review اواز کتب مقدسه هم خشم علمای یهود و هم روحانیون مسیحی چه کاتولیک و چه پروتستان را برانگیخت و باعث شد روسای یهود با شدیدترین وموهن ترین کلمات وعبارات او را از جامعه یهود طرد کرده و آراء وافکار وی را محکوم و مردود شمرند.

مخالفت و ضدیت روحانیون مسیحی نیز کمتر نبود و در اعلامیه‌های کلیسا اسپینوزا به عنوان " هیولای منفور" و" راهزن فکر و دین" معرفی گشت سرانجام خانواده خود اسپینوزا نیز او را ترک کرده و از ارث محروم ساختند.

اسپینوزا به علت فشار و آزارهای خودی و بیگانه مجبور به ترک زادگاه خویش آمستردام شده و در شهر لاهه اقامت گزید و به شغل تراش عدسی های دوربین و عینک پرداخته و از در آمد مختصرآن ، زندگی ساده و آرام و نسبتا منزوی خویش را اداره می کرد و لی شبها در هنگام فراغت به تنظیم و نگارش آراء و افکار فلسفی خود می‌پرداخت و روی هم رفته گمنام می‌ زیست، جز یکبار که پرنسی از آلمان وی را برای تدریس فلسفه در دانشگاه معتبر هایدلبرگ دعوت کرد گرچه او با قبول این دعوت یقینا به شهرت و ثروت کافی می‌رسید ولی با کمی تامل این درخواست را رد کرد چرا که اولا با پذیرش این مسئولیت از ادامه کارهای فلسفی و تالیف و نگارش باز می‌ماند و از طرف دیگر اجبارا مقید به قبول سنن و عادات و اعتقادات اهل زمان می‌شد و این خود با اساس فلسفی او مغایر می‌نمود. به هر حال اسپینوزا با تحمل ناملایمات و ضدیت روحانیون ، یهودی و مسیحی در سن ۴۴ سالگی بواسطه بیماری سل جهان را بدرود گفت.

سالها دیگر کسی نامی از وی نبرد تا ۱۵۰ سال بعد در دوران شکفتگی فلسفه و اندیشه در آلمان شاعر و نویسنده مشهور به نام گوته خاطره اسپینوزا را زنده کرد و به تحسین و انتشار افکار او پرداخت تا به تدریج فلسفه اسپینوزا مورد توجه و قبول اندیشمندان اروپا قرار گرفت.

در این نوشته فرصت و مجال و بررسی جمیع افکار فلسفه اسپینوزا نیست ولی به‌طور اجمالی به شمه‌ای از آراء و افکار وی اشاره می‌گردد و سپس آن نظرات با فلسفه حقیقی الهی جهانی انسانی و به طور خاص با فلسفه ملاصدرا مقایسه می‌شود.

الف) اسپینوزا ، معتقد بود که یکی از مهمترین وظایف انسان آن است که خود را از قیود باورهای سنتی آزاد کرده و بر پایه عقل و اندیشه خود ، به جستجوی حقیقت بپردازد و آن گاه بدون هیچ و اهمه و ملاحظه‌ای باید حق بیان و ابراز فکر و رای خویش را داشته باشد .

این مطلب شاید امروز از بدیهیات و از جمله اصول حقوق بشر ، محسوب ‌گردد ولکن باید توجه داشت که در آن دوران مکتب اسکولاستیک، حاکم و رایج بود که برطبق آن همه افکار و آراء می‌بایست با مبانی دگماتیک کلیسا همساز وموافق باشد والا مردود خواهد بود.

چنانچه ذکر شد این اعتقاد به آزادی وجدان وحق اظهار حقایق و استنباط‌های شخصی فرد که احیانا با تعلیمات کلیسا و یا سیاست روسای زمان مغایر بود برای وی بسیار گران تمام شد و موجبات محکومیت و طرد اورا فراهم آورد.

ضمنا یاد آور می‌شود که به نظر او در میان حقایق و تفهیم تعالیم حکمت و فلسفه روش و متدولوژی ملایم و خالی از فشار و اجبار و خشونت را باید اتخاذ کرد.

از این رو او را پیشرو مکتب روش " عدم خشونت"NON-ViolECE دانسته‌اند که قرن ها بعد الهام بخش شیوه مبارزه فردی چون گاندی در راه استقلال هندوستان گردید.

ب) اسپینوزا ، جهان طبیعت و خلقت را تحت قوانین و نظامات ابدی و روابط ضروری تغییر ناپذیری می‌دانست که تجلی اراده خداوند است، از طرف دیگر او همه جلوه های عالم خلقت را چون حلقه‌های یک زنجیر با یکدیگر پیوسته و مرتبط می‌دانست که همچون یک دستگاه، سیستم و یا مجموعه دقیق ، به‌هم بسته و پیوسته‌اند. خداوند یا جوهر ازلی و علت العلل را در نفس طبیعت متجلی می‌دانست از این رو برخی وی را PANTHEIST ( پان تئیست) یعنی کسی که خدا را در همه جا و هر چیزی می‌بیند نامیده‌اند که در واقع با فلسفه" بسیط الحقیقه کل الاشیاء" در عرفان اسلامی مشابه است.

در خور ذکر است که امروزه بعضی از طرفداران محیط زیست ( اکولوژی) خصوصا مکتب اکولوژی عمیق DEEP ECOLOGy که واضع آن فیلسوف معاصر نروژی ارنه نیس ARNE-NASS می‌باشد ،از حامیان نظر اسپینوزا در خصوص طبیعت می‌باشند، این فلسفه را امروزه فلسفه جامع و " وحدت وجود" MONISTICیا HOListic می‌نامند که ناظر به وحدت ارگانیک عالم خلقت و اجزاء و عناصر متشکله آن ورابطه خلق و خالق است.

پ) از تعالیم و اصول اخلاقی مهمی که اسپینوزا درکتاب معروفش به نام علم الاخلاق از منظر هندسه "Ethics Geometrically emostrated "

ذکر می‌کند ، اصل محبت و دوستی است. این عشق و محبت در رتبه اول، معطوف به خداوند و در محله بعد نسبت به مردم صرف نظر از نژاد و مذهب و رنگ و عقیده است. او هیچ قوم و ملتی را برگزیده و منتخب نمی‌دانست و اندیشه مسیحی" خداوند محبت است" را می‌پسندید.

دیگر از تعالیم و اصول اخلاقی مندرج در کتاب اخلاق ( اتیک ) او آن است که زندگی را باید ساده و بی‌پیرایه ، آرام و عاری از دغدغه ونگرانی، خشم و نفرت و آز و حرص فراوان گذراند . وی تلاش بی‌حد برای کسب ثروت و مال و شهرت و اعتبار را روا نمی‌دانست و به عکس وظیفه انسان را آزادگی و فراغت از قیود و توجه به علم و کسب کمال و حکمت و منطبق با عقل و منطق محسوب می‌داشت. بر وفق حکمت و فلسفه اسپینوزا زندگی انسان ها باید با شادی و سرور توام و همراه باشد. بازی وتفرج تنها خاص کودکان نیست بلکه هر فردی در هر سن و سالی می‌تواند از مزایای آن برخوردار شود.

۱) از نقطه نظر ادبیات الهی جهانی انسانی زندگی اسپینوزا و آراء او از بسیاری جهات قابل ملاحظه و قابل مطالعه است.

اول شجاعت و شهامت اخلاقی او و مقاومت وایستادگیش در برابر هجوم روسای قشری مذهبی علی رغم محرومیتش از مقامات و اعتبار ظاهری در جامعه آن روز .

۲) اصرار و تاکید وی برای تحقیق و جستجوی حقیقت و درک جهان از روی منطق و خرد بدون تقلید ، از نظریات حاکم و مرسوم زمان.

۳) اعتقاد اسپینوزا به نسبیت حقایق مندرج در کتب عهد عتیق و عهد جدید ورد تبیین آنها به صورت تحت اللفظی و هکذا ، تلاش وی برای توافق علم و دین.

۴) عدم قبول برتری یک قوم و نژاد بر مبنای مذهب یا عوامل دیگر که در واقع با اصل وحدت معنوی نوع انسانی از نقطه نظر ادبیات الهی جهانی انسانی و لزوم ترک جمیع تعصبات افراطی ملی و نژادی مذهبی موافق است.

۵) در مورد دید خاص اسپینوزا نسبت به طبیعت و رابطه خداوند با جهان آفرینش تفاوت و اختلافی با فلسفه ادبیات الهی جهانی انسانی دیده می‌شود. گرچه اسپینوزا خداوند را ذات واجب الوجود و علت العلل می‌داند ولکن فلسفه او به گونه ای است که غالبا با حلول خداوند در همه اشیاء

( پان تئیسم) مشتبه می‌گردد ، حال آنکه در فلسفه ادبیات الهی جهانی انسانی، جهان خلقت صادر از مشیت اولیه و نماینده جمال ، کمال ، علم و قدرت خالق است. موجودات آیات رحمت حقند و تجلی حق "صدوری" است. این مسئله دقیق کاملا ثبت شده است.

اما در اصطلاح حکمای غرب خداوند از نظر اسپینوزا IMMANENT یعنی درون جهان هستی موجود و مشهود است حال آنکه ادبیات الهی جهانی انسانی ، معتقد به وجودذات متعالی TRANSCENDENT می‌باشد.

اما در مورد امکانات نامحدود تکامل انسانی با شکستن قیود فکری و موانع سنتی بیشتر از این باید تاکید کرد که اسپینوزا در این مورد به آینده بشریت بسیار خوشبین است.

حقیقتا مقام انسان بزرگ است اگر به حق و راستی تمسک نماید و ظهور حق برای ظهور جواهر معانی از معدن انسانی و ظهورات کمالیه در النفس انسانیه و ارتقای ارواحهم الی المقامات الباقیه و مایصدقه عقولهم ، ظاهر و مشرق شد تا آنکه کل فوق ملک وملکوت مشی نمایند. امیدواری و اعتماد به ترقی و کمال بشر در آتیه در پرتو تعالیم و ادبیات الهی جهانی انسانی کاملا امکان پذیر است.

بررسی زندگی این فیلسوف مظلوم و آزاده اخیرا رونق و رواج تازه‌ای یافته است. در مقاله مبسوطی در قسمت ادبیات ژورنال تایمز لندن به قلم فردریک بیسر FREDRiCK Beiser استاد فلسفه چنین ذکر گردیده ........ از میان تمام فلاسفه قرن هفدهم اسپینوزا به افکار و افق عصر ما نزدیکتر است از جمله نظر انقلابی و رادیکال او که اتفاقات و پدیده های جهان را بر اساس قوانین و نظام طبیعی می‌داند را می‌توان پایه علوم و تحقیقات علمی محسوب داشت و هکذا نظرات او در مورد کتب مقدسه و نسبیت آن برحسب شرایط زمان و مکان حقوق بشر و دموکراسی همه پیشرو افکار آزادیخواهانه عصر ما است.

آخرین تحقیق و کتاب آکادمی درباره حیات او توسط فیلسوف نروژی آرنه نیس در سال ۱۹۹۹-۲۰۰۰ منتشر شده که زیر عنوان " انسان آزاد" مقدمه‌ای بر فلسفه اسپینوزا به رشته تحریردر آمده است. دانشمند و فیزیکدان فقید آلبرت اینشتین A.EINSHTEION هم از طرفداران فلسفه اسپینوزا بشمار می‌رود. در اورشلیم، مرکزی برای مطالعات اسپینوزا تاسیس شده و تحقیقات و انتشارات ژورنال‌های منظم از طریق این مرکز در سطح جهان ارائه می‌شود.

ملاصدرا در حدود ۴۰۰ سال قبل در فلسفه‌اش حرکت جوهری را به اثبات رساند. بنابرنظریه حرکت جوهری در ذات اشیاء حرکت و تغییر تدریجی رخ می‌دهد. این درحالی بود که تصور می‌شد حرکت مخصوص اعراض مانند بعد و ....... است.

در آن زمان میکروسکوپ نبود هنوز انواع زیر اتم‌ها مشاهده نشده بود و تبدیل اتم‌ها به یکدیگر و تبدیل نوترون به پروتون و در سطح بنیادی تر تبدیل کوارک‌ها به یکدیگر در علوم به اثبات نرسیده بود و بنابراین ارزش این نظریه ملاصدرا در آن زمان بسیار حائز اهمیت است. ارسطو برای نفی حرکت جوهری دلیلی می‌آورد که طبق آن جوهر " ضدی" ندارد و حرکت از یک ضد به ضد دیگر محال است. بوعلی سینا برای نفی حرکت جوهری براهینی دیگر می‌آورد از جمله آنها این بود که درحرکت نیاز به موضوع ثابت است و جوهر موضوع ندارد بنابراین حرکت در جوهر به معنای موضوع متغیر است و همین امر محال است.

صدر المتالهین ( ملاصدرا) اشکالات وارده فلسفی را پاسخ گفت و بنیان حرکت جوهری را در عرصه طبیعت مستحکم ساخت.

در علم نیز مدت‌ها تصور می‌شد اتم ها غیر قابل تبدیل به یکدیگرند، تا جایی که نیوتن از طریق فلسفه مکانیک خود اتم‌ها را غیر قابل تبدیل می‌دانست اما با گذشت زمان واینک از مسئله تبدیل اتم‌ها و ذرات زیر اتمی و ذرات بنیادی تریعنی کوارکها و لپتون‌‌ها پرده برداشته می‌شود.( کشف اکسیر اعظم.)

ملاصدرا با اثبات حرکت جوهری اشیاء چنین نتیجه گرفت که زمان بعد چهارم اشیاء است یعنی زمان موجود مستقلی نیست بلکه وجودش در حرکت است و هریک از اشیاء با حرکت جوهری خود ، زمان مخصوص به خود دارد.

در آن زمان تصور می‌شد زمان مطلق وجود دارد تا اینکه حدود صد سال گذشته بنابر نظریه تبدیلات لورنتس ( نظریه اتساع زمان) و قوانین نسبیت خاص اینشتین ثابت شد که زمان وابسته به حرکت اجسام است و کاملا نسبی است به طوری که در سرعت‌های بالای اجسام ،زمان به کندی می‌گذرد گویا زمان کشیده می‌شود و کند می‌گردد برای مثال اگر قطاری با سرعت ۰۰۰/۲۴۰ کیلومتر در ثانیه حرکت کند ۱۸ سال در چنین قطاری زیستن معادل با ۳۰ سال روی زمین زیستن است و اگر ذره بدون جرمی با سرعت نور در خلاء حرکت کند زمان برای او کند و ایستا خواهد بود یعنی دیگر از محدوده زمانمند بودن خارج می‌شود.

اکنون زمان نسبی از نظر لورنتس و اینشتین تائیدی بر نظریه ملاصدرا در زمان نسبی بودن او در چهار صد سال گذشته است. صدرا وجود هر شی مادی را وجودی سیال می‌دانست اگرچه در ظاهر ایستا و ساکن می‌نماید، بنابر فلسفه صدرا حرکت جوهری منحصر به اشیایی که عرض شان تغییر می‌یابد مانند رشد کردن گیاه ، زرد شدن برگ درختان و............. نیست ، بلکه اشیاء به ظاهر در طبیعت ساکن‌اند اما در حقیقت ! وجود سیال دارند STREAM-Entinity در فلسفه صدرا هر آنچه زمانمند است سیلان ذاتی دارد، بنابراین وجود مادی وجود متحرک است.

با پیشرفت علم ، امروزه می‌دانیم درون ذرات اتمی ، سیستم دینامیکی پیچیده ای وجود دارد. درون زیر اتم‌ها ،الکترون‌ها و پروتون ها و نوترون‌ها ،(کوارکها و لپتون ها)، ذراتی به نام "رزونانس " در اتم به وجود می‌آید که عمر آنها ۲۳-۱۰ ثانیه است ، بنابراین در یک نتیجه گیری کوانتومی باید تاکید داشت که اجسام اگر چه با چشم ظاهر ساکن‌اند اما کاملا در درون متحرک اند و این حرکت ذاتی TRANSMOtion-subastantial دیدگاه باوری و اعتقادی ملاصدرا برای وجود مادی طبیعت بود.

دکتر احسان الله محمدی