یکشنبه, ۱۹ اسفند, ۱۴۰۳ / 9 March, 2025
«به دلیل ادبیات و غیره »

شعر نیمایی معاصر به خاطر حضور هنوز زنده شاعران بزرگ آفریننده و توسعهدهنده آن، کماکان در حوزه تاثیر کاملا پررنگ آنان قرار دارد. هنوز فرصت رهایی از این سیطره برای شعر معاصر فراهم نشده و تنها تظاهراتی پراکنده از این رهایی در اشعار نیمایی «فروغ»، «امینپور» و «عبدالملکیان» رخنمون شده است. در حالی که غزل از حوزه استحفاظی اسطورههای خود خارج شده است و خروج از نرمهای منجمد زبانی و بیانی آن انرژی و جسارت به مراتب کمتری میطلبد
درهنر یافتن دلیل غایی خلق اثر به راحتی امکانپذیر نیست. چنان چه پیش از این
فلاسفه چهار دلیل را برای وقوع هر پدیدهای در نظر میگیرند. بدون هر کدام از این چهار دلیل پدیدهها قابلیت وقوع نمییابند. این دلایل به زبانی ساده به شرح زیرند:
علت فاعلی: پدیدآورنده پدیده را علت فاعلی گویند. مانند نجار که علت فاعلی یک صندلی چوبی ست.
علت غایی: هدف نهایی پدید آوردن پدیده را علت غایی گویند. بهطور مثال نشستن انسان روی صندلی میتواند علت غایی صندلی باشد.
علت مادی: جنس و نوع ماده بهکاررفته در پدیده را علت مادی گویند. چوب علت مادی یک صندلی چوبی ست.
علت صوری: صورت و هیئت و شکل نهایی پدیده را علت صوری گویند. شکلی مرکب از پشتی و کفی و تعداد مشخصی پایه، علت صوری یک صندلی ست.
حال اگر هر مجموعه شعر را یک پدیده فرض کنیم میتوانیم عناصر زیر را به عنوان دلایل وقوع آن بدانیم:
شاعر علت فاعلی یک مجموعه شعر محسوب میشود.
دلایل متعددی از دلایل متنی گرفته تا فرامتنی و از دلایل شخصی گرفته تا ادبی و اجتماعی و سیاسی و مذهبی به عنوان طیفی بسیار متنوع و متفاوت میتوانند علت غایی انتشار یک مجموعه شعر باشند.
شکل نهایی شعر در قالب و فرم و ساختار ویژه و خودبسندهاش به مثابه علت صوری چاپ یک مجموعه شعری است.زبان و کیفیت ظهور و بروز زبان با تمام مختصات و ویژگیهایش اعم از اینکه در برونه زبان تظاهر نماید یا در درونه زبان حادث شود، علت مادی یک مجموعه شعر به حساب میآید.
«کهکشان چهرهها» از پدیدههای شعری این سالهاست. دلایل انتشار این پدیده کدام است ؟
یک) دلیل فاعلی «کهکشان چهرهها» اثر شاعری است به نام «علیمحمد مودب».
«رولان بارت» توصیه میکند نام او را ندیده بگیرم و به بررسی دلایل دیگر بپردازم اما من حداقل به عنوان یک عامل معنا بخش یا بهتر است بگویم یک عامل فراهمکننده زمینه تاویل متن، نمیتوانم از کنار نام هیچ شاعری بیاعتنا بگذرم انگار که او هیچ نیست!
مگر میتوان نام «نیما» را از بالای شعرش پاک کرد؟ بعد با آن غرابت زبانی چه باید کرد؟
مگر میشود به همین راحتی نام «شاملو» را از زیر شعرش پاک کرد و آن شخصیت بارز شعری را ندیده گرفت؟ شخصیتی که نه تنها زبان باستانگرای شعرش را توجیه میکند بلکه برای خوانش مخاطب تعیین مسیر میکند.
مگر میتوان نام «علیمعلم» را پای مثنویهایش ندید؟ بعد از کجا باید بفهمیم این «خاقانی» نیست که سرو کلهاش در دامغان و تهران این روزگار پیدا شده است؟!
نام شاعر از عناصر پیرامتنی است که خواه نا خواه در خوانش متن دخالت میکند و لزوما بنا نیست ارزشی کمتر از کلمات متن داشته باشد.
«علیمحمد مودب» را با شعرهای انقلابیاش میشناسیم؛ اشعاری که چه بسا در بحبوحه بحرانهای سیاسی و اجتماعی سروده شده و داغ داغ منتشر میشوند. او را با اشعار دینیاش میشناسیم. اشعاری که با عنایت به شخصیتها و حوادث تاریخی دینی سروده و نقل محافل شعری و کمی پیشتر از این برگزیده کنگرهها و جشنوارههای شعری میشدند. «مودب» را با نوشتهها و مصاحبههایش میشناسیم که همیشه منتقد و البته گاه تند و عصبی و پرخاشگر و جوانانه از مواضع ادبی، سیاسی و اجتماعیاش دفاع میکند و به سوی مقابل هجوم میبرد. او را با فعالیتهای سیاسیاش میشناسیم که البته بیشتر با وجهی ادبی اما صریح و عریان انجام میشوند. با «شهرستان ادب» که موسسهای است کاملا در خدمت نظام و چهرههای مورد وثوق انقلاب، مجری برنامههای متعدد ادبی انقلاب و ناشر پرکار آثار ادبی دینی و انقلابی.
من اما بیشتر دوست دارم او را با مجموعه شعرهای «عاشقانههای پسر نوح» منتشر شده در سال ۱۳۸۲ و «مردههای حرفهای» در ۱۳۸۴ به یاد بیاورم با شعرهای درخشانی که گاه تدین و انقلابیگری را در لایههای زیرین خود پنهان کرده بودند. پس دینی بودند اگر چه عاشقانه به نظر میرسیدند و انقلابی بودند اگر چه شخصی به نظر میرسیدند.
حالا سالها پس از آن شعرها، «کهکشان چهرهها» را از این شاعر و فعال مذهبی انقلابی شاهدیم.
خواهیم دید که «علیمحمد مودب» دلیل فاعلی خوبی برای «کهکشان چهرهها» است.
دو) دلیل صوری این مجموعه شعر، قالب نیمایی است. قالبی که با وجود عمری بسیار کمتر از قوالب کهن شعر فارسی، امروزه در غربتی به مراتب غریبتر از این قوالب به گرفتار شده است. چرا غزل با آن همه پیشینه، با توجه به زبان و فضای دائما متغیر شعر امروز به راحتی خود را بهنگام میکند و شعر نیمایی با وجود این همه انعطاف پذیری فرمی و ساختاری نتوانسته است ؟ چرا زبان و تکنیکها و شگردهای زبانی در شعر نیمایی همچنان بیشتر وام دار «نیما»، «اخوان»، «شاملو» و حتی «سپهری» است تا «فروغ» که در اشعار نیماییاش به زبان و فضایی به مراتب نوتر از دیگران دست یافته بود ؟ چرا با وجود زبان نسبتا نو و باطراوت، نیماییهای «قیصر امینپور» و «محمدرضا عبدالملکیان»، بر خلاف قوالبی چون دوبیتی و رباعی و غزل موجی از تاثیر و تقلید به راه نینداخت؟
شعر نیمایی معاصر به خاطر حضور هنوز زنده شاعران بزرگ آفریننده و توسعهدهنده آن، کماکان در حوزه تاثیر کاملا پررنگ آنان قرار دارد. هنوز فرصت رهایی از این سیطره برای شعر معاصر فراهم نشده و تنها تظاهراتی پراکنده از این رهایی در اشعار نیمایی «فروغ»، «امینپور» و «عبدالملکیان» رخنمون شده است. در حالی که غزل از حوزه استحفاظی اسطورههای خود خارج شده است و خروج از نرمهای منجمد زبانی و بیانی آن انرژی و جسارت به مراتب کمتری میطلبد.
زبان و بیان کلیشهای اکثر اشعار نیمایی این دههها، استقبال از این قالب را به شدت کاهش داده است چرا که مخاطب تازگی و طراوتی در آن نمیبیند. شاید با گذر زمان و فاصله گیری از زمان پیدایش و نضج اولیه این قالب، زمینه و شهامت عبور از زبان و بیان کلیشهای جاری در آن بهتر و بیشتر فراهم گردد.
در «کهکشان چهرهها» اگرچه رد پای بزرگان تاریخ شعر نیمایی به وضوح دیده میشود اما با این همه در برهوت این قالب شعری رگههای امیدوارکننده فراوانی به چشم میخورد.
اسلوب بیانی «مودب» در این شعرها استفاده از شکل کامل ارکان افاعیلی و رسیدن به موسیقی کامل شعر نیمایی از یکسو و استفاده پیاپی از قافیه و حتی ردیف در سطرهای متعدد شعر از سوی دیگراست به گونهای که زنگ آن در جای جای شعر به گوش برسد. این اسلوب را اگر به زبان تا حد امکان طبیعی و نزدیک به بیان محاوره با بهرهمندی از دایره واژگان معمولی و دردسترس هم اضافه کنیم ناخودآگاه زبان شعری «سهراب سپهری» و بخصوص «قیصر امینپور» را به یاد میآوریم. با این همه ترکیب زبان و بیان و محتوای این شعرها خاص خود «مودب» است و اگر بتواند از تراکم گاه حشو، آزاردهنده و متکلفانه قوافی بکاهد، فضای اشعار نیمایی او اختصاصیتر هم میشود:
«بسیار خستهام / انگار / روح گلی شکسته / که عمری است / زیر لحاف سنگی صخره / خوابش نمیبرد»
تقطیع در شعرهای این مجموعه گاه مخاطب را برای قرائت درست دچار مشکل میکنند. مثلا معلوم نیست در شعر بالا چرا سطر چهارم از سطر قبل از خود جدا شده است ؟
یا در شعر زیر:
«در سایه، نانی خشک / با عطر آنها / گرم رویاهای نرمی میشود / و سایه به سایه باگت داغی، / دنبال آنها میرود» در این نمونه هم جدایی نادرست سطرهای دوم و سوم، وزن سطر سوم را از مستفعلن مستفعلن جاری در کل اثر، به فاعلاتن فاعلاتن تبدیل میکند. ضمنا حضور «و» در ابتدای سطر چهارم اساسا وزن آن را مختل نموده است.
در عوض در آخرین سطر شعر زیر عدم تقطیع، وزن آن را مختل نموده است:
«با قطار ابرها / زودتر بیا / ورنه این قطار نق نقو / ایستگاه را به جست و جوی تو ترک میکند!»
سه) : زبان به عنوان دلیل مادی شعر نیمایی «مودب» چنانچه ذکر شد از دکلماسیون طبیعی کلام بهرهمند است و همین امر زمینه را برای حضور همین واژگان معمولی فراهم میکند. کلماتی که فضا را به زندگی جاری انسان امروزی نزدیک میکند و در نتیجه شعر را صمیمی و باطراوت مینماید: «سنگ قبر / طرح روی جلد / داستان زندگی است!» که اگر به جای طرح روی جلد، طرح پشت جلد بود، حاصل کار، تصویر بسامانتری میشد. در واقع گهواره کودکی طرح روی جلد داستان زندگی است نه سنگ قبر!
حضور اصطلاحات عامیانه و رایج در محاورات روزمره مردم شعرهای «مودب» را در برقراری ارتباط با طیفهای مختلف مخاطبان تا حد زیادی موفق میکند. همان خصلتی که بهطور مثال شعر «اخوان» را ورد زبانها ساخته است:
«دستهایمان تهی / چشم هایمان پر از امید و / قلبهایمان... / با یکی دو قطره اشک / از خجالت نگاه هم درآمدیم!»
در این وضعیت، استفاده از وجه استعاری کلمات کاربرد ویژهای در شعر مییابد و از سادهترین رخدادهای زندگی میتواند شعری ساده اما عمیق درآورد:
«رفتهای سفر / رفتهای / به محض رفتن تو / خانه بوی بیکسی گرفته است / از ادارهای که قلب خسته من است / زندگی به قدر روزهای رفتنت / مرخصی گرفته است!»
زبان در بعضی از شعرهای موفق «کهکشان چهرهها» به خاطر آبشخوری که در زندگی روزمره دارند، متن را به سمت عینی گرایی و جزءنگری پیش میبرد و این یکی از عوامل مهمی ست که تاریخ شعر نیمایی کمبود آن را به شدت حس میکند. «فروغ فرخزاد» نیز باید همین مسئله را دریافته باشد که در شعرهایش آنچنان عینی و مادی مینویسد و در شعرهای معروف و موفقش حتی از ذکر اسامی خاص هم ابایی ندارد.
چنین نگاه استقرایی، وجهی مدرن به شعرهای نیمایی «مودب» بخشیده است. نگاهی که در آن عناصر جزئی، دریچهای برای نگاهی کلنگر به جهان محسوب میشوند. نگاهی که هنرمندانه پنهان مانده و این مخاطب است که باید درونمایههای اثر را از خلال غور در جزئیات اثر استخراج یا کشف نماید: «سرتاسر هفته / سرتاسر هفته / تنها / یک بربری با حسرتی وحشی / تماشایی است / بر میخ نانوایی / که در قلبش فرو رفته»
که باز هم هیچ دلیلی برای تقطیع سطرهای چهارم و پنجم وجود ندارد.
«مودب» هر گاه از این نگاه عینی گرا فاصله گرفته، شعرش را به کلیشههای رایج شعر نیمایی نزدیک و آن را هلاک کرده است:
«در کنار رودخانه جهان / سنگریزههای کاینات را نگاه میکنم / شاید اشتباه میکنم / این دل غریب و تشنه را / با کدام قطره آشنا کنم / یا کجای تنگنای کهکشان شنا کنم؟» که البته خوشبختانه تراکم چنین پرداختهایی در این مجموعه بسیار کم است.
چهار): درهنر یافتن دلیل غایی خلق اثر به راحتی امکانپذیر نیست. چنانچه پیش از این ذکر شد، دلایل متعددی از دلایل متنی گرفته تا فرامتنی و از دلایل شخصی گرفته تا هنری و اجتماعی و سیاسی و مذهبی و... به عنوان طیفی بسیار متنوع و متفاوت میتواند علت غایی انتشار یک اثر هنری چون مجموعه شعر باشد.
با وجود اینکه بسیاری چون پیروان نقد نو و فرمالیستها معتقدند که یافتن این دلیل هیچ فایدهای ندارد اما به گمان نگارنده بررسی دلایل غایی اثر هنری میتواند در پژوهشهایی از جمله جامعهشناسی هنر، اقتصاد هنر، روانشناسی هنرمند، تاریخ نگاری ادبیات و بررسی گفتمانهای هنری و فراهنری حاکم بر دوره خلق اثر بسیار مفید باشد.
«کهکشان چهرهها» ادای دینی ست از سوی «علیمحمد مودب»، همزمان به تعهدات اجتماعی و سیاسی و دینیاش از یک طرف و تعهدات ادبیاش از طرف دیگر. به عبارت دیگر میتوان«مودب» شاعر و «مودب» مومن و منتقد سیاسی و اجتماعی را یکجا با هم دید.
متعادلترین شعرهای «مودب» از نظر فرم و محتوا در این مجموعه گرد آوری شدهاند؛ در فرمی نیمایی که دیدیم تقریبا به درستی اجرا شده است، فرمی بهرهمند از درونمایههای قابل ارجاع به جامعه تا درونمایههای هستی شناختی با رنگ و بوی فلسفی، از عشق تا نقد مدرنیته، از حضرت علی اصغر(ع) تا گلفروش خردسال سر چهارراهی در تهران...
«برگ برگ / شاخه شاخه، دسته دسته / دست دست / گلفروش خردسال را / باد برده است!»
و از مرگ تا خواهش بازگشت به خود گمگشته انسانی در جهانی بیعشق که با دیوارهای بلندش چون سلولی انفرادی است با درهای باز که رهایی و آزادی از آن هم بیهوده است:
«دیوارها بلند / و جملهها بریده و معلول / سلول انفرادی من باز است / اما / یک عمر با تو فاصله دارد! / آوخ! چه راه دور و درازی! / و کیست آن که حوصله دارد؟ / دیدار یک خیال توان فرساست! / آن دورهای دور / دور از همه جهان / من هستم و زمان / آن دورها سیاهی من پیداست!»
به این ترتیب دلایل غایی متعددی میتوان برای «کهکشان چهرهها» در نظر گرفت. شاعر هم دلایل ادبی را به عنوان یک شاعر در نظر داشته است و به رشد کیفیت ادبی اشعارش نسبت به آثار قبلیاش اندیشیده است و هم بر فرامتنهایی که در درونمایههای شعرها منعکس شدهاند تاکید کرده است. به همین دلیل بود که گفتم شخصیت ادبی اجتماعی «مودب» دلیل فاعلی خوبی برای «کهکشان چهرهها»ست.
او طبق انتظارها عمل کرده است. انتظار نداشتیم از او شعری مثلا اروتیک بخوانیم که نمیخوانیم. انتظار نداشتیم شعار بخوانیم که نمیخوانیم. انتظار داشتیم حتی اگر شعری عاشقانه با مضامینی نسبتا شخصی میخوانیم، شعری متعهد و ملتزم بخوانیم که میخوانیم. انتظار داشتیم شعری منتقد اما با عصبیتی کمتر و اندیشهای عمیقتر از قبل بخوانیم که میخوانیم.
دلایل غایی انتشار «کهکشان چهرهها» هم متنی است و هم فرامتنی. هم به دلیل ادبیات منتشر شده است و هم به دلیلی فرا ادبی. همان قدر که «علیمحمد مودب» هم شاعر است و هم فعال اجتماعی و سیاسی.
حمیدرضا شکارسری
شاعر و منتقد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست