چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

معمای تیراژ كتاب و معادله ای به نام مطالعه


معمای تیراژ كتاب و معادله ای به نام مطالعه

اهالی قلم و دست اندركاران نشر و كار كتاب اول همه امیدوار بودند این مرض و آفت دردناك موقتی باشد و پس از گذشت زمانی و با طی دوره نقاهت نشر و پخش كتاب و باز از نو بازار كتاب جان بگیرد و بتواند در میان انواع به اصطلاح محصولات فرهنگی موجود خودی نشان دهد اما این امیدواری و خوش بینی هم به تدریج رنگ باخت و همه فقط غصه خوردند از كاهش و پایداری تیراژ كتاب

تیراژ كتاب از حدود سه چهار سال پیش به این طرف كم كم و ابتدا خیلی بی سروصدا و آبرومندانه كم و كمتر شد! به بیانی از حدود سه هزار نسخه كه تیراژ متوسط اكثر ناشران در آن زمان بود، به چیزی در حدود ۱۶۰۰ نسخه رسید! آن هم در هر نوبت چاپ! البته اگر در این شرایط و با خوش بینی بتوان تصور كرد كه امكان تجدیدچاپ كتاب هم هست!

اهالی قلم و دست اندركاران نشر و كار كتاب اول همه امیدوار بودند این مرض و آفت دردناك موقتی باشد و پس از گذشت زمانی- و با طی دوره نقاهت نشر و پخش كتاب و...- باز از نو بازار كتاب جان بگیرد و بتواند در میان انواع به اصطلاح محصولات فرهنگی موجود خودی نشان دهد. اما این امیدواری و خوش بینی هم به تدریج رنگ باخت و همه فقط غصه خوردند از كاهش و پایداری تیراژ كتاب.

و البته وقتی مسئله عدم فروش و پخش نامناسب همان تیراژ مختصر (و شاید هم به قولی مفید!) را بدان اضافه كنی می بینی به عمق فاجعه نزدیك و نزدیك تر شده ای. اما این فاجعه غم انگیز همچنان و تنها شاید با روندی كندتر همچنان ادامه پیدا كرد و هم اكنون به راحتی می توان با نگاهی به صفحه شناسنامه بسیاری از كتاب ها چه چاپ اول و چه چاپ های دوم و سوم، تیراژ ۱۰۰۰ و ۱۱۰۰ را نیز مشاهده كرد و اینجا است كه از خودت می پرسی، یعنی مردم ما این قدر كتاب نمی خوانند؟!

چون اگر بدون هیچ رودربایستی و تعارفی و اگر البته قصد نداشته باشیم خودمان را گول بزنیم و همه چیز را یك جوری توجیه كنیم، می دانیم كه پس از چاپ خود ناشر درصدی از همین اندك تیراژ را صرف تبلیغات و ارسال به مطبوعات می كند و در هر صورت همواره بخشی هم در ضایعات از میان می رود؛ بخشی كه باز هم جزء تیراژ كتاب محسوب می شود. افزون بر آن هیچ نویسنده و مترجم و اهل قلمی نمی تواند به سهمیه بسیار ناچیز خود- همان ده پانزده نسخه مرسوم- اكتفا كند و بارها به نیت تقدیم اثرش به دوستان، منتقدان، اهالی كتاب و... مجبور است با تخفیفی از كتاب خود خریداری كند. با این اوصاف از كل این تیراژ اساساً مگر چند نسخه می ماند برای پخش در سطح كتابفروشی ها؟!

كه تازه گاهی پس از پرس وجو از ناشر متوجه می شوی كه با گله مندی و ابراز نارضایتی اظهار می كند كتاب همچنان در انبار مهمان است و به فروش نرفته و فقط درصد كمی از آن پخش شده است. اگر خیلی كنجكاو باشی- یا شاید هم به تعبیری علاقه مند- به هنگام گذر از كتابفروشی های راسته خیابان انقلاب به آنها سر می زنی و سراغ كتابت را از كتابفروشانی می گیری كه حتی اسم كتاب به گوششان نخورده است!

و باز در این مرحله از خودت می پرسی این همه نویسنده، مترجم دردمند و با دغدغه جدی برای كدامین مخاطب نداشته می نویسند، ترجمه می كنند و تا چاپ یك اثر چه خون دل ها كه نمی خورند.

اما اینها شاید هیچ یك مهم نباشد؛ نه آنقدر كه كتاب نخواندن مردم ذهنت را اذیت می كند و تو را همچنان با سئوال همیشگی «چرا» مواجه! خیلی از مردم از جمله قشر تحصیلكرده دانشگاهی و بسیار مدعی، از صبح تا شب برای اتلاف وقت و گذراندن روز خود هر كاری می كنند به جز خواندن چهار سطر از یك كتاب؛ بگذریم از اینكه چه كتابی گاهی وقت ها فقط دلت می خواهد دست مردم كتاب ببینی، حتی اگر آن كتاب چنگی هم به دل نمی زند و تو با دیدن جلد، عنوان و اسم مولف یا مترجمش می دانی كه مطالعه اش جز اتلاف وقت چیز دیگری نیست.

اما ببین كار به كجا رسید، كه گاهی ما هم دوست داریم دلمان را خوش كنیم و خوب خودمان را گول بزنیم كه: عیبی ندارد، غنیمت است، بالاخره هر كسی از یك جایی شروع می كند!

شقایق قندهاری



همچنین مشاهده کنید