شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
من با تک تک شعرهایم زندگی کرده ام

رویا تفتی تا کنون سه مجموعه شعر چاپ کرده با نامهای سایه لای پوست در سال ۷۶ و با نشر خیام، رگهایم از روی بلوزم میگذرند در سال ۸۳ با نشر ویستار و سفر به انتهای پر، توسط نشر بوتیمار در سال ۹۱. او همچنین ضمن همکاریهای پراکنده با نشریات، داوری در سه دوره جشنواره خورشید و یک دوره نیما را نیز به عهده داشته. او درخصوص زنانهنویسی در شعر میگوید: «وقتش شده ما هم چیزی به آن اضافه کنیم. بهخصوص که زنان هر جامعهای دغدغهها و مشکلات مخصوص به خودشان را هم دارند.»... این گفتوگو را که با محوریت آخرین مجموعه شعر ایشان تهیه شده، خواهید خواند.
آخرین مجموعه شعری که از شما منتشر شده «سفر به انتهای پر» نام دارد. در مورد این مجموعه و سرودههایش توضیح دهید. فکر میکنید مهمترین ویژگی شعرهای این مجموعه چیست؟
البته فکر میکنم مخاطبین و منتقدینی که از بیرون نگاه میکنند جواب این سوال شما را دقیقتر بدانند. من در همین حد میتوانم بگویم که عمدهترین رویکردم این بوده که هر شعری فرم و زبان خاص خودش را داشته باشد و بتواند روی پای خودش بایستد.
در سرودههای شما در این مجموعه، نسبت به مجموعههای پیشین یعنی «سایه لای پوست» و «رگهایم از روی بلوزم میگذرند» چه تفاوتهایی داشته است؟
شاید به صورت کلی نشود تفاوت یا تفاوتهای احتمالیاش را برشمرد و بهتر است هر شعر، تک تک و جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد. اما آنطور که از گفته برخی از منتقدین دستگیرم شد زبان ظاهرا پختهتر بوده و وجه روایی پررنگتر و مخاطبین بهتر با آن ارتباط برقرار کردهاند. برخی هم البته کارهای قبلیام را بیشتر دوست داشتند.
در «سفر به انتهای پر»، شاعر نسبت به طبیعت، اشیا و به طور کلی پیرامون خود توجه ویژهای نشان میدهد. حتی اماکن خاص
(مثل تفت، دوبی، آلپ و...) در انتخاب سوژهها بسیار نقش دارند. در مورد این نقش و ویژگی در آثارتان چه رویکردی دارید؟
شاید هم عکس این قضیه اتفاق افتاده و آنها به من توجه ویژه نشان دادهاندکه باعث فوران شعرم شدهاند. همه ما مکانهای خاصی داریم که هر کجا هم که برویم خاص بودنشان را برای ما از دست نمیدهند، انگار که بخشی از وجودمان شده باشند، یا قسمتی از خود را آنجا جا گذاشته باشیم. مثل زادگاهمان، مثل تفرجگاههای دوران کودکیمان... من فقط از آمدنشان استقبال کردهام تا سر جای خود قرار بگیرند... اغلب ما مکانهایی را ترک کردهایم که دوست داشتهایم و سکنی در جایی گزیدهایم که ممکن است خیلی هم دلخواهمان نباشد.هر چه میکنیم با آن اخت نمیشویم ولی بنا به دلایلی ناچاریم... به هر حال رویکرد من این بوده که این مکانهای خاص را عمومیت ببخشم و برعکس... مثلا در شعر مثل دهکدهای در دامنه آلپ فکر کنم هر کسی بتواند نام محل مورد نظر خودش را بگذارد، اما در شعر دوبی عکس این قضیه اتفاق افتاده. دبی بهعنوان نمادِ مکانی پر از تضاد، برجسته شده... والبته توجه ویژه به اشیا و محیط پیرامون،احتمالا ناشی از تنهایی و حس غربت انسان امروزی هم میتواند باشد.
مخاطب در خوانش شعرهای این مجموعه، کاملا با رویکرد زنانگی در جامعه خود مواجه است. میشود روزمرگی، کسالت و دلتنگیهای زنانه را در اشعار این مجموعه حس کرد. آیا از این حیث میتوان «سفر به انتهای پر» را یک واکنش به رویههای اجتماعی در جامعه زنان قلمداد کرد؟
احتمالا بشود. برای این که من هیچوقت نخواستهام یک شاعر برج عاج نشین باشم و در باره چیزهایی که میبینم یا میشنوم یا در کتابها میخوانم شعر بگویم.من با تک تک شعرهایم زندگی کردهام. برای من شعر گفتن حکم پوست انداختن را دارد. متاسفانه یا خوشبختانه هیچوقت آدم هیجانیای نبودهام که سریع حساسیت نشان بدهم و پوست بریزم. پوست انداختن اما با تغییر و دگردیسیِ درونی و بیرونی همراه است. اگر در جامعه دیگری بودم لابد دغدغههای دیگری داشتم و شعر به شکل دیگری میآمد. یا شاید اصلا شاعر نمیشدم. اصراری هم به این گونه نوشتن ندارم و این گفته نیما را هم میدانم که توانایی در این است که خود را به جای دیگران بگذاریم و از دریچه چشم آنها نگاه کنیم... شاعر باید بتواند خودش و همه کس باشد. در من زنهای زیادی زندگی میکنند سعی کرده و میکنم به صدای همهشان گوش دهم و لااقل در شعرهایم آنها را خفه نکنم. مشکل دیگری که دارم این است که نمیتوانم خودم را گول بزنم یا نقش بازی کنم و از موضوعاتی بنویسم که دهان پُر کن باشد یا خوشایند دیگران. اما برایم مهم است که بتوانم نشان دهم حتی برای داشتن یک زندگی معمولی با آرزوهای معمولی هم باید بهای زیادی پرداخت... از استعاره هم کمتر استفاده کردم، خواستم مستقیم چشم در چشم زندگی بدوزم و شعر. و البته روایتش هم کار آسانی نبود چون هم جسارت میخواست،هم قبل از هر چیزی باید شعر میشد.اگر توانسته باشم آن کسالت و دلتنگی را منتقل کنم، فکر میکنم موفق بودهام. اما پوزخند هم زدهام، تا نشان دهم که تسلیمش نمیشوم.
حالا که این بحث مطرح شد، به نظر شما شعر زنان میتواند با تاکید بر معیارها و نقد رویههای اجتماعی از این دست، یک ژانر بهخصوص را دنبال کند؟ (همان اتفاقی که در ادبیات داستانی بهعنوان زنانهنویسی
مرسوم شده).
حتما میتواند. الان که فکر میکنم میبینم انگار در شعر فروغ و پروین هم این نگاه را داشتهایم. شاید اصلا یکی از ویژگیهای زنانهنویسی باشد. در هر حال من ترجیح میدهم این ویژگیهای احتمالی از شعرهایم بیرون کشیده شود، تا این که بخواهم یک سری خصوصیات را از پیش بدانم و بر اساس آن شعرهایم را بگویم. حتی دیدهام گاه نقدهایی هم که نوشته میشود، فقط روی ابعاد خاصی از نوشتههای دوبوار، کریستوا، وولف و...تکیه دارد. فکر میکنم وقتش شده ما هم چیزی به آن اضافه کنیم. بهخصوص که زنان هر جامعهای دغدغهها و مشکلات مخصوص به خودشان را هم دارند. زنان ما سابقه چندانی در نوشتن ندارند، اما حرفهای تلنبار شده زیادی هست که البته در همین زمان کوتاه شاهد شنیدن صداهای متفاوت و درخشانی بوده و هستیم. منتهای مراتب باید مراقب بود که صدای شعر بر صداهای دیگر بچربد.... من موقع نوشتن به هیچ کدام اینها فکر نمیکنم.
خانم تفتی، نقش زبان و کارکردهای زبانی را در «سفر به انتهای پر» چطور ارزیابی میکنید؟ رویکرد شما به زبان در شعر چیست؟
سعی من این بوده که شعر را تا حد وسیلهای برای بیان تنزل ندهم. هر شعری زبان مناسب خودش را پیشنهاد میدهد، فقط موقع ادیت کمکش کردهام تا بهینه شود. رویکرد من این بوده که شعر همراه با زبان باشد و برعکس... .
در این مجموعه، ارکان جملات در سطرها دچار جابهجایی شدهاند اما بازیهای زبانی در مقام فرمهای کلی برای شعرها مطرح نمیشوند؛ منظورم رسیدن به فرمهایی در طول آثار است. به همین دلیل غالب شعرهای این مجموعه نیاز به خوانش مجدد و تعبیرهای ثانویه در راستای ایجاد اندیشه و نقطه نظرات چند لایه ندارند. رویکرد شما در اینباره چیست؟
اتفاقا فرم کلی را هم در نظر داشتهام و اجرا را.وقتی باران ببارد گرد و غبار را میشوید و همه چیز را شفاف و آنطور که هست نشان میدهد به همین علت هم شعر باران مستقیم، از روترین شعرهای کتاب از آب درآمده! یا در شعر تعلیق شما تا سطر آخر هم در تعلیق میمانید و چیزی دستگیرتان نمیشود. همچنین شعر پارک پرواز را میشد فشردهترش کرد، اما وقتی صحبت از انبوهسازی است آن را چگونه باید نشان داد! جز با سطرهای تقریبا مشابهی که بهتر بود نباشند؟ البته این که شعر، لایهلایه باشد، خوب است. ولی به نظر من در حقیقت، لایه لایه بودن یا نبودن شعر مهم نیست، مهم این است که شعر به هر دلیلی ما را دعوت و تشویق به دوباره خواندن خودش کند. مثل این غزل سعدی:هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم/نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم/به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم/شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم...
در پایان از شما میخواهم نظرتان را درمورد جریانهای شعری و تقسیمبندیهای مرسوم بدانم. به نظر شما کدام یک مسیر علمیتر، منطقیتر و شاعرانهتری را پیش گرفتهاند و چه آیندهای برای آنان متصور هستید؟
من خیلی در بند این تقسیم بندیها و جریانها نیستم.به همه کسانی که در این راه صادقانه و در جهت اعتلای شعر و تکثیر زیبایی، زحمت میکشند احترام میگذارم و فکر هم میکنم هر چقدر تنوع بیشتر باشد، هم به نفع شعر است هم سلیقههای بیشتری را پوشش میدهد. ادبیات، نوشتههای خنثی را خودبه خود حذف میکند. بنابراین به نظرم بهتر است همه ما به کیفیت کارمان بیشتر اهمیت بدهیم،تا به کمیت آن!
هادی حسینینژاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست