پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

پرویز ضیاء شهابی و پاسداشت پارسی در ترجمه فلسفی


پرویز ضیاء شهابی و پاسداشت پارسی در ترجمه فلسفی

اهل فلسفه پیشتر با مترجم فاضل كتاب, آقای پرویز ضیاء شهابی, از طریق دو كتاب بسیار سودمند ایشان, «درآمدی پدیدارشناسانه به فلسفه ی دكارت» تهران هرمس, ۱۳۷۷ و ترجمه ی كتاب مارتین هیدگر به نام «سرآغاز كار هنری» تهران هرمس, ۱۳۷۹ آشنا هستند

اهل فلسفه پیشتر با مترجم فاضل كتاب، آقای پرویز ضیاء شهابی، از طریق دو كتاب بسیار سودمند ایشان، «درآمدی پدیدارشناسانه به فلسفه‌ی دكارت» (تهران: هرمس، ۱۳۷۷) و ترجمه‌ی كتاب مارتین هیدگر به نام «سرآغاز كار هنری» (تهران: هرمس، ۱۳۷۹) آشنا هستند. هر دوی آن كتاب ها و نیز این كتاب اخیر نشان می دهد كه با مؤلف و مترجمی بسیار آگاه به فلسفه و مسلط بر زبان‌های فارسی و آلمانی روبرو هستیم. كتاب راه‌هایی به تفكر فلسفی اگر چه كتابی است كم حجم و كوچك و برای آشنایی مقدماتی با فلسفه منتشر شده است، اما این همه باعث نشده است كه مترجم محترم كار ترجمه را سرسری بگیرد و در برگرداندن دقیق و درست آن به زبان فارسی سختگیر نباشد. گفتنی است این كتاب ترجمه دیگری از متن انگلیسی دارد تحت عنوان «مقدمه ای بر فلسفه» كه «محمد رضا باطنی» آن را به فارسی برگردانده است.

▪ راه‌هایی به تفكر فلسفی (درآمدی به مفاهیم بنیادین) / یوزف ماری بوخنسكی. ترجمه‌ی پرویز ضیاء شهابی.-آبادان: نشر پرسش، ۱۳۸۰، ۱۲۰ ص. شابك ۴-۵۰-۶۶۲۹-۹۶۴

●فلسفه چیست؟ این پرسشی است كه نه تنها برای ناآشنایان فلسفه مطرح می شود، بلكه فیلسوفان بزرگ نیز خود را با این پرسش روبرو می‌بینند. از همین روست كه برخی از فیلسوفان حتی در دوره‌ی پختگی به این پرسش بازگشته‌اند و آثاری در این زمینه به رشته‌ی نگارش كشیده اند. كتاب راه‌هایی به تفكر فلسفی، كه در اصل گفتارهایی بوده است كه فیلسوف فقید سوئیسی لهستانی الاصل، یوزف ماری بوخنسكی (۱۹۹۵- ۱۹۰۲م) در رادیوی بایرنِ آلمان رانده است، می كوشد در ۱۰ برنامه‌ی رادیویی نیم ساعته، كه اكنون به صورت كتاب در دست ماست، راه هایی به این پرسش بنیادین و اندیشیدن فلسفی بگشاید. ویژگی مهم كتاب این است كه قصد فلسفه‌آموزی ندارد، بلكه بر آن است تا فلسفه‌ورزی را به خواننده نشان دهد. بسیاری از كتاب‌های قطور فلسفی هستند كه انبوهی از اطلاعات فلسفی را در خود گنجانده اند، اما خواننده پس از مطالعه‌ی آن‌ها كمتر قادر است تا خود فلسفی بیندیشد و فلسفه ورزی كند، زیرا فلسفه آموختن و فلسفه آموزاندن به غیر از فلسفه‌ورزی و فلسفی اندیشی است. می‌توان انبوهی از اطلاعات فلسفی را در ذهن انبار كرد، اما در مواجهه با مسائل گوناگون، فلسفی نیندیشید. مترجم فاضل كتاب، آقای ضیاء شهابی به درستی به این موضوع اشاره دارد:

درمیان آوردن این پرسش كه «فلسفه چیست؟»، ... درآمد فلسفه‌ورزی است كه آن را با فلسفه‌آموزی (در دو معنای تعلّم فلسفه و تعلیم آن) یكی نباید گرفت. بایسته‌ی فلسفه‌ورزی پُرسندگی است. فلسفه‌آموزی فراگیری پاسخ‌هایی است به پرسش‌هایی بی آن‌كه حالِ پرسندگی، مقام فراگیرنده گردد. (ص ۵)

كتاب راه‌هایی به تفكر فلسفی به جای آن كه خواننده‌ی تازه‌كار را با انبوهی از نام‌ها و فلسفه‌ها گیج كند، می‌كوشد تا در موضوعات و صفحاتی محدود و با زبانی ساده و منطقی خواننده را درگیر پرسش های بنیادین فلسفی كند و دلایلی بر رد و اثبات برخی نظرگاه‌های فلسفی بیاورد. بوخنسكی ۱۰ موضوع زیر را برای منظور خود برگزیده است:

۱- قانون،

۲- فلسفه

۳- شناخت،

۴- حقیقت،

۵- تفكر،

۶- ارزش،

۷- انسان،

۸- وجود،

۹- جامعه

۱۰-مطلق.

برای معرفی كتاب، یكی از مهم‌ترین فصل های كتاب، فصل فلسفه (صفحات ۲۴ تا ۳۳)، را بر‌گزیده‌ام تا خواننده ضمن آشنایی با روش مؤلف، نصیبی هم از موضوع برده باشد.

نویسنده در ابتدای این فصل ادعایی می كند كه شاید برای افراد ناآشنا به فلسفه غریب بنماید. او می گوید كه فلسفه از اموری نیست كه تنها به اهل فن، یعنی فیلسوفان و فلسفه دوستان، اختصاص داشته باشد. كم و بیش هر كس در زندگی خود بارها پرسش هایی فلسفی از خود كرده است. از همین روست كه پرسش «فلسفه چیست؟»، پرسشی است كه به همه‌ی ما مربوط می شود. با این حال این پرسش، یكی از دشوارترین پرسش‌های فلسفی است. كمتر كلمه‌ای وجود دارد كه مانند فلسفه بر این همه معناهای گوناگون دلالت كند.

فلسفه به نظر راسل مفهومی است جمعی كه دلالت دارد بر هر آن‌چه كه نتوان آن را به شیوه‌ی علمی بررسی كرد. راسل و دیگر پوزیتیویست‌ها معتقدند كه در نزد ارسطو فلسفه هم‌معنای علم بود. پس از ارسطو، علوم خاص مانند پزشكی و فیزیك (طبیعیات)، روانشناسی و منطقِ صوری از آن جدا شدند. بنابراین فلسفه در حال حاضر به نظر اینان شامل اموری می‌شود كه نمی توان به طور علمی در باره‌ی آن ها سخن گفت. مؤلف كتاب می‌كوشد تا نظر راسل را از نزدیك بنگرد و شك‌هایی در درستی آن بیندازد:

۱- اگر چنان باشد كه این فیلسوفان می‌گویند، با وجود رشد سریع علوم می‌بایست امروز فیلسوفانِ كمتری داشته باشیم تا هزار سالِ پیش، كه به یقین چنین نیست. امروز هم شمار فیلسوفان و هم شمار موضوعات فلسفی به مراتب بیش از زمان ارسطوست كه علم در آغاز راه بود. ما در این قرن پرسش هایی به مراتب بیش‌تر از آن‌چه یونانیان داشتند، مطرح می‌كنیم.

۲- درست است كه با گذشت زمان رشته های علمی رفته رفته از فلسفه جدا شده اند، اما بعد از جداشدن هر شاخه‌ی علمی از فلسفه، رشته‌ای فلسفی جای آن را می‌گیرد. ما امروز با فلسفه‌هایی مانند فلسفه‌ی فیزیك، فلسفه‌ی ریاضی، فلسفه‌ی منطق، فلسفه‌ی حقوق، فلسفه‌ی تاریخ و دیگر «فلسفه‌های مضاعف» روبرو هستیم كه این خود نشان می‌دهد كه پیشرفت علوم، فلسفه را نه تنها از بین نبرده است، بلكه آن را زنده تر و قوی‌تر ساخته است.

۳- برخی از طرفداران علم منكر فلسفه‌اند. باید ‌پرسد آنان این ادعا را به نام چه دیسیپلین و علمی عنوان می كنند؟ از سوی دیگر، به قول ارسطو، انسان یا باید فلسفه‌ورزی كند یا نباید. اگر نباید فلسفه‌ورزی كند، باید به نامِ فلسفه‌ای این كار را نكند. پس حتی اگر نباید فلسفه‌ورزی كرد، باز هم باید كرد. چه قدر ادعای فلسفه ستیزان خنده‌دار است! برهان های قاطعِ فلسفی می‌آورند تا نشان دهند كه فلسفه وجود ندارد.

حاصل آن كه نمی توان پذیرفت كه فلسفه تنها یك مفهوم جمعی و عنوان كلی برای مسائل ناپخته است. بوخنسكی پس از بحث با پوزیتیویست ها، ادعاهای اگزیستانسیالیست ها را مطرح می‌كند. باید خاطرنشان كرد كه گفتارهای رادیویی بوخنسكی در سال ۱۹۵۸ ایراد شده است و این دو جریان فلسفی بر تفكر آن زمان حاكم بودند. شاید اگر مؤلف قرار بود در زمان ما سخن براند، به گونه‌ای دیگر می گفت. با این حال این نكته از ارج و اهمیت كتاب نمی كاهد، زیرا موضوع بر سر دلیل‌آوری فلسفی و راه های اندیشیدن است.

بر وفق رأی دسته‌ی دوم، فلسفه ورزی یعنی پژوهیدن ولی نه با عقل، بلكه به شیوه ای كم و بیش «غیرعقلی». از این دسته برخی بر این هستند كه اساساً فرقی میان فلسفه و آثار ادبی (مانند شعر و داستان) نیست. كسانی دیگر فلسفه را تفكری میان علم و موسیقی می دانند. نویسنده‌ی كتاب راه‌هایی به تفكر فلسفی چندین دلیل در تأیید آرای این دسته ذكر می‌كند:

۱- نخست این كه در بررسی پرسش‌های نهایی باید چون شاعران، همه‌ی قوت‌ها و استعدادهای خویش، از جمله احوال و احساسات و اراده و تخیل را به كار گرفت.

۲- داده‌های بنیادین فلسفه اساساً در دسترسِ فهم (یا عقل) انسانی نیست. باید آن‌ها را به هر وسیله‌ی دیگر كه هست دریافت.

۳- هرچه فهم انسانی به آن پی برد، یا به این علم تعلق دارد یا به آن علم. پس برای فلسفه چه می‌ماند به جز همین تفكر شاعرانه در آن‌چه نزدیك به سرحدّ عقل است یا حتی بیرون از حدّ آن.

بوخنسكی سپس می‌كوشد دلایلی در نقد آرای دسته‌ی دوم بیاورد. سخن را با جمله‌ی مشهور ویتگنشتاین آغاز می كند كه گفت: «در باره‌ی آن‌چه از آن سخن نمی‌توان گفت، خاموش باید بود» (Wovon man nicht sprechen kann, darüber muss man schweigen). به نظر نویسنده‌ی كتاب، منظور ویتگنشتاین از «سخن گفتن» (sprechen) سخن گفتن بخردانه و منطقی، یعنی تفكر كردن است. آن‌چه به‌وسیله‌ی بهنجارِ شناخت، یعنی به ادراكِ عقلی شناخته نشود، به هیچ وجه دیگر در ادراك در نمی‌آید. انسان فقط دو روش در شناخت چیزها می‌شناسد: یكی آن‌كه برابرایستا یا موضوعِ شناخت را بی واسطه به حس یا به عقل دریابد، و دیگر آن‌كه آن را از شناخت قبلی استنتاج كند. و این هر دو كار عقل است. از این كه انسان چیزی را دوست می‌دارد یا از چیزی بدش می‌آید، جز احساس‌ِ شادی یا اندوه چیزی دیگر بر نمی آید. اگر به تاریخ فلسفه نگاه كنیم، خواهیم دید كه از یونان باستان تا امروز، كار فیلسوفان توضیح واقعیت بوده‌است. اما توضیح عبارت است از گزارش یا تفسیر یا تعبیر بخردانه‌‌ی موضوع كه این خود كار عقل است. فیلسوف كسی است كه بخردانه می‌اندیشد، كسی است كه می‌كوشد به جهان و زندگانی وضوح و روشنی- یعنی نظم- ببخشد . نظم بخشی اما جز كار عقل نیست. از دیدگاه تاریخی، فلسفه همواره كوششی بوده است عقلی و علمی، آموزه یا نظریه (Lehre) بوده است و نه سرایش ادبی (Dichtung). این‌كه افلاطون و آگوستینوس و ژان پل سارتر قریحه‌ی ادبی داشته اند، تغییری در این نتیجه‌گیری نمی دهد.

اما اگر فلسفه علم باشد، پرسشی كه باز پیش می‌آید، این است كه علم به چه چیز؟ عالَمِ جسمانی را در فیزیك می‌پژوهند و عالم حیات را در زیست‌شناسی، عالم آگاهی را در روان‌شناسی و جامعه را در جامعه‌شناسی. پس برای فلسفه چونان یك علم چه می ماند؟

مولف : رحمان افشاری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.