چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

معرفی و نقد نظریات عدالت اقتصادی


معرفی و نقد نظریات عدالت اقتصادی

در مواجه با علایق و سلایق متفاوت آدم ها چه باید کرد آیا می توانیم همه ی خواسته ها را کاملاً برآورده کنیم عدالت یک جواب موجه به این سؤال است و نظریه های عدالت جواب این سؤال را برای ما نظام مند می کنند

● مقدمه

در مواجه با علایق و سلایق متفاوت آدم‌ها چه باید کرد؟ آیا می‌توانیم همه‌ی خواسته‌ها را کاملاً برآورده کنیم؟ عدالت یک جواب موجه به این سؤال است و نظریه‌های عدالت جواب این سؤال را برای ما نظام‌مند می‌کنند.

البته باید توجه داشت که عدالت بخشی از علم اخلاق اجتماعی است. علمی که به دنبال پاسخ این سؤال است: در جامعه چه باید کرد؟

نظریه‌های مدرن عدالت، همانقدر که جنبه‌های فلسفی دارند رنگ و بوی اقتصادی نیز دارند. اقتصاد علم تخصیص بهینه‌ی منابع محدود است، این محدودیت منابع به سبب نامحدود بودن خواسته‌های بشر است. علم اقتصاد همانقدر که به بیان چگونگی تخصیص منابع در شرایط حاضر می‌پردازد به بررسی شرایط مطلوب و اینکه تخصیص منابع چگونه باید باشد نیز می‌پردازد، این بخش دوم علم اقتصاد به اقتصاد دستوری یا ارزشی مشهور است و بدون شک می‌توان گفت که مهمترین و بحث‌برانگیزترین بخش اقتصاد ارزشی، عدالت اقتصادی است. عدالت اقتصادی نه تنها بخش عظیمی از مقوله‌ی عدالت در جامعه را شامل می‌شود بلکه می‌توان همه‌ی مقوله‌ی عدالت را در عدالت اقتصادی صورتبندی کرد. نکته‌ی بعد اینکه ابزارها، روش‌ها و تحلیل‌هایی که در اقتصاد شرح و بسط داده شده است جایگاه شاخص و برجسته‌ای در نظریه‌های عدالت دارند.

بنابراین نظریه‌های عدالت، محصول اتحاد ضروری اقتصاد و فلسفه هستند. آنها را می‌توان یک ذهن فلسفی در بدنی اقتصادی دانست. ذهن بدون بدن وجود حقیقی نخواهد داشت یا حداقل بی‌قدرت است همانطور که بدن بدون ذهن بی فایده و خطرناک خواهد بود.

امروزه در بسیاری از زمینه‌های علم اقتصاد به منظور تقویت نظری و عملی تحلیل‌ها به طور گسترده‌ای به مباحث عدالت استناد می‌شود که در اینجا به گوشه‌های از آن اشاره می‌کنیم.

"امروزه عدالت در نظریه‌ی بازی‌ها وارد شده است. علاوه بر این مشاهده می‌شود که انصاف سبب انحراف از توجه صرف به علاقه‌ی شخصی شده است. اثر عدالت در بسیاری از حوادث دنیای واقعی مثل شکست‌های ادواری بازارها در رسیدن به نقطه‌ی سر به سر دیده شده است. عدالت در پیدا کردن راه حل مسائل دشوار اجتماعی مثل پیدا کردن جایی برای زباله‌های هسته‌ای و در مسائلی مثل تنظیم مطلوبیت اجتماعی و بیکاری نیروی کار به منظور رسیدن به دستمزد کارا نیز وارد شده است."( کانو ،۲۰۰۳، صفحه ۱۱۸۸) ‌‌‌‌‌‌‌این مطالعات سبب شده که این دیدگاه در بین اقتصاددانان شکل بگیرد که عدالت برانگیزاننده‌ی رفتار بسیاری از مردم است.

البته باید توجه کنیم که این دیدگاه با باور سنتی بسیاری از اقتصاددانان که معتقدند عدالت امری خیالی و بی‌شکل است در تضاد است. این باور سنتی می‌گوید: بهتر است عدالت در خارج از قلمرو اقتصاد و نزد فلاسفه و دانشمندان علم سیاست یا جامعه شناسان بماند. اما به مرور زمان و آهسته آهسته عدالت در اقتصاد حرفه‌ای پذیرفته شد و حتی رفته رفته جای کارآمدی را نیز گرفته است. به عنوان مثال در دهه‌ی ۱۹۷۰ واژه‌ی کارآمدی ۱۶ برابر واژه‌ی عدالت یا انصاف در نشریه‌ی ((ادبیات اقتصادی ))به کار رفته بود اما دردهه‌ی ۱۹۸۰ این نسبت به ۹ برابر کاهش یافت و در دههی ۱۹۹۰ به ۴/۴ برابر رسیده است. البته نمی‌توان گفت که اقتصاددانان از علاقه‌ی سنتی خود به کارآمدی دست کشیده‌اند، بلکه مشاهدات تجربی و شاید پذیرش این باور که نابرابری اقتصادی افزایش یافته است آنها را تشویق کرده که مطالعات خود را گسترش داده و دغدغه‌های توزیعی را نیز مورد توجه قرار دهند. با وجود شکل‌گیری یک توافق عمومی بر سر اهمیت انصاف و مسائل مربوطه در علم اقتصاد، اما هنوز توافقی بر نظریه‌ی مناسب عدالت در بین اقتصاددانان، روانشناسان، دانشمندان علم سیاست و جامعه‌شناسان و فیلسوفان وجود ندارد.

ممکن است سؤال شود، آیا نظریات عدالت اقتصادی در عمل نیز نمود و بروزی دارند یا این تفاوتها تنها در روی کاغذ و برای سرگرمی دانشگاهیان می‌باشد. در اینجا مثالی را که آمارتیا سن در کتاب «توسعه به مثابه‌ی آزادی» آورده است ذکر می‌کنیم: "فرض کنید آناپورتا به دنبال فردی است که باغ او را تمیز کند. سه کارگر به نام‌های دینو، بیشانو و روگینی داوطلب انجام این کار هستند. اما آناپورتا فقط یک نفر می‌خواهد، زیرا این کار را نمی‌تواند بین سه نفر تقسیم کند. اگر آناپورتا می‌خواست بر اساس عقلانیت اقتصادی عمل کند بایست فردی را انتخاب می‌کرد که به ازای دستمزد کمتر کار بیشتری می‌کرد، اما او می‌دانست که هر سه تای آنها فقیرند و علاوه بر آن مطلع شد که دینو از همه فقیرتر است، آناپورتا به این فکر افتاد که دینو را استخدام کند زیرا از خود پرسید: چه کاری می‌تواند مهم‌تر از کمک به فقیرترین آنها باشد؟

اما او متوجه شد که بیشانو اخیراً دچار تنگدستی شده و به دلیل وضع بد اقتصادی دچار افسردگی شده است، در مقابل دینو و روگینی فقر را قبلاً تجربه کرده و به آن خو گرفته‌اند. همگی اتفاق نظر دارند که در این میان بیشانو غمگین‌ترین فرد است و بنابراین اگر استخدام شود بیش از دو نفر دیگر خوشحال خواهد شد. این موضوع، آناپورتا را وامی‌دارد که به فکر واگذاری کار به بیشانو باشد، او به خود می‌گوید: مسلماً زدودن غمناکی باید اولویت اول باشد.

اما به آناپورتا قبلاً گفته شده است که روگینی از بیماری مزمنی رنج می‌برد و بردبارانه این بیماری را تحمل می‌کند و با درآمد حاصل از این کار می‌تواند از این بیماری مزمن و جانکاه خلاصی یابد. قابل انکار نیست که روگینی با وجود فقیر بودن از دو نفر دیگر کمتر فقیر است و غمگین‌ترین فرد نیز نیست و با خوشرویی محرومیت خود را تحمل می‌کند، او همیشه در محرومیت زیسته است و آموخته است که زن جوان نه باید از وضع خود بنالد و نه آرزوهای بلند پروازانه داشته باشد.

آناپورتا به فکر می‌افتد که آیا بهتر نیست که کار را به روگینی واگذارد؟ زیرا این ممکن است در کیفیت زندگی و رهایی او از بیماری بزرگترین تاثیر را بگذارد. آناپورتا در این فکر است که چه تصمیمی در عمل بگیرد."(سن، ترجمه محمودی، ۱۳۸۲، صفحات۷۲-۷۱)

با توجه به این مثال ساده می‌توان تفاوت نظریه‌های عدالت را دید، اگر آناپورتا بخواهد طبق توصیه‌های نظریه‌ی تساوی‌طلبی عمل کند، باید کار را به دینو که از همه فقیرتر است بدهد، اما اگر آناپورتا مطلوبیت‌گرا باشد باید کار را به بیشانو بدهد زیرا بیشانو با دریافت کار از همه خوشحال‌تر می‌شود. اگر به دنبال افزایش کیفیت زندگی آدم‌هاست کار را باید به روگینی بدهد. با این مثال روشن می‌شود که نظریه‌های عدالت فقط برای پرکردن کتابها و مقاله‌ها نیستند، بلکه ثمره‌ی عملی دارند.

مساله عدالت مشخصا در سه حوزه معارف بشری مورد توجه واقع شده است:

الف) وصف فعل ربوبی یا کیفیت نظام تکوین در کلام و فلسفه که در میان مسلمانان می‌توان به مباحث معتزله و اشاعره در این زمینه اشاره کرد.

ب) وصف فعل انسانی یا ملکه نفسانی در علم اخلاق که به منزله هماهنگی در میان اجزای درونی نفس آدمی است که در فقه نیز این معنا از عدالت مورد توجه است.

ج) معیار حقانیت مناسبات یا نظام‌های اجتماعی که مقصود از نظام‌های اجتماعی در اینجا همه فضاهای سیاسی، اقتصادی و روابط اجتماعی به معنای اخص است.

در این مقاله به مساله عدالت از جنبه سوم و در واقع به کیفیت کارکرد نهادهای اجتماعی و وضعیت نهایی توزیع بهره‌مندی‌ها یا محدودیت‌های اجتماعی می‌پردازیم. رالز می‌گوید: از نظر ما، موضوع اصلی عدالت ساختار اساسی جامعه یا به طور دقیقتر شیوه‌ای است که نهادهای مهم اجتماعی، حقوق و وظایف بنیادی را توزیع کرده، راجع به تقسیم مزایای حاصل از همکاری اجتماعی تعیین تکلیف می‌کنند. (Rawls, ۱۹۷۱, p.۷-۹) علاوه بر نحوه کارکرد نهادها، اصل وجود نهاد و نحوه‌ی تاسیس آن در کلیت نظام اجتماعی موضوع عدالت است.

در این جای مطالب، نظریات عدالت اقتصادی را به طور اجمالی معرفی و برخی نقدهای وارده بر آنها را بیان می‌کنیم.

۱) تساوی‌طلبی

تساوی‌طلبی اندیشه‌ای است که از گذشته‌های بسیار دور نزد متفکران وجود داشته است و می‌توان گفت ابتدایی ترین برداشت از عدالت است. ارسطو معتقد است بهترین نوع دولت، دولتی است که او آن را ((پولیتی )) می‌خواند، یعنی دولتی که عناصر حکومت دموکراتیک و آرستیوکراتیک را با هم در می‌آمیزد، یکی از مهمترین ویژگیهای پولیتی راه و روش آن در توزیع نسبتاً برابر ثروت میان شهروندان است. ارسطو می گوید، فقط با چنین کاری می‌توان مشارکت اصیل همه‌ی شهروندان را تأمین کرد، زیرا فقط هنگامی که ثروت به شکلی مساوی و برابر توزیع شده باشد می‌توان مردم را از استفاده‌ی از ثروت بیشتر در جهت تأمین سروری خود بر دیگران بازداشت. به نظر او برابری امکانات منجر به نوع درستی از رابطه میان شهروندان می شود و از این رو پایه‌ی دولتی می‌شود برای نوع درستی از اجتماع و رژیم سیاسی پایدارِ ایمن.

شاید استدلالی درست‌تر از این برای برابری توزیعی نتوان یافت، اما یکی از نخستین سؤالاتی که فرد مساوات طلب باید به آن جواب دهد این است که برابریِ چه چیزی؟ بهتر بگویم، دقیقاً چه چیزی را دولت باید برابر کند؟ در نظریه های مساوات طلبانه‌ی مدرن دو پاسخ شاخص به این سؤال هست: برابری رفاه و برابری منابع یا امکانات .

مساوات طلبیِ رفاهی مشکلات جدّی دارد. چونکه ممکن است خوشبخت کردن یک فرد به سبب داشتن ذوق و پسند متفاوت بسیار دشوارتر از خوشبخت کردن فرد دیگر باشد و ارضای این ذوق و پسندها پرهزینه‌تر هستند.

ما رفاه را هرگونه که تعریف کنیم عده ای در جامعه گرفتار مشکلات طبیعی اند؛ مثلاً بیمارند که این در رفاهشان تأثیر منفی دارد و برای آنکه به مرز خوشبختی و رفاه آدمهایی که این مشکلات را ندارند برسند باید امکانات و منابع گسترده ای را صرف کرد. در نتیجه برابر کردن رفاه تبدیل به امری پر هزینه و یا شاید محال گردد. خصوصاً این افراد سالم هستند که اکثر این منابع و امکانات را با کار خود فراهم می آورند. برای همین، بسیاری از مساوات طلبان به پیروی از رونالد دوورکین به دفاع از مساوات طلبی امکاناتی پرداخته اند، که می‌گوید دولت باید نه رفاه، بلکه منابع و امکانات را برابر کند. این مسأله صرفاً به همین سادگی نیست که به هر کس مقدار یکسانی از منابع و امکانات داده شود و دولت چنان نقل و انتقال منابع و امکانات را زیر نظر داشته باشد که اطمینان حاصل شود این برابری حفظ خواهد شد. بلکه آنچه دوورکین بیان می‌کند نحوه‌ای از توزیع منابع و امکانات است که در عین اینکه به همگان دقیقاً یک مقدار از منابع و امکانات را نمی‌دهد، همگان را از سهم خویش راضی نگه می‌دارد. دوورکین برای روشن کردن نظر خود دست به آزمایش می زند: تصور کنید گروهی مردم کشتی شکسته در جزیره‌ای دورافتاده تصمیم گرفته‌اند منابع و امکانات آن جزیره را میان خود تقسیم کنند. با توجه به اینکه آنها از ذوق و پسند خود آگاهند تصمیم می‌‌گیرند از روش حراج استفاده کنند. به هر یک از آنان قدرت خرید برابری داده می‌شودکه واحد این قدرت خرید را صدف می‌نامند. تمامِ اجناس و املاک جزیره غیر از خود مردم قابل فروشند. مسئول حراج برای هر قلم جنس، قیمتی تعین می‌کند و تمام اجناس و املاک جزیره براساس قیمتهای پیشنهادی به فروش می‌رسد. پس از فرآیند حراج نیز هر یک از مردم جزیره آزاد است که جنسی را که خریده است بفروشد یا معاوضه کند. دوورکین می‌‌گوید: حال ما به برابری رسیده‌ایم. البته همه چیزهای یکسانی صاحب نشده‌اند و هر کس داشته‌های دیگران را به یک چشم ارزشگزاری نمی‌کند. ذوق و پسند متفاوت آنها قانعشان می کند که برخی از آنها نسبت به دیگری بهتر عمل کرده است و برنده‌اند. اما نکته‌ی مهم این است که همه‌ی آنها بختی معادل با بقیه داشته‌اند تا با همان منابع و امکانات اولیه تمنیات خود را به بهترین نحوی که می توانستند ارضا کنند .

در ادامه دوورکین به دولتها توصیه می کند سهمی تقریباً برابر و نه دقیقاً برابر از منابع و امکانات به مردم بدهند تا قادر شوند طرح و نقشه‌های زندگی خود را تعقیب کنند. (همپتن، ۱۳۸۰، صفحة ۲۷۶-۲۶۶)

پس می‌توان نتیجه گرفت که تساوی طلبی بر خلاف ظاهر ساده‌ی خود موضوع بسیار دشواری است. عدالت برخورداری مردم از تساوی در موقعیت های اولیه است یا فرصت برابر یا حقوق برابر و یا … حتی ساده ترین تعبیر از تساوی طلبی که تساوی در درآمدها است نیز مشکلات زیادی با خود دارد، آن کسانی که قرار است در آمدها را به طور مساوی دریافت کنند چه کسانی هستند؟ آیا فقط رییس خانواده‌ها باید درآمد مساوی با دیگر سرپرستان خانواده‌ها داشته باشد؟ یا تمام افراد جامعه باید درآمد مساوی داشته باشند؟

بعضی روانشناسان معتقدند که تساوی درآمدها تنها در نظامهایی که بر اساس همکاری و دوستی عمل می‌کنند مقبول است. در مطالعه‌ای که توماس اسچواینگرو جرولد میکولا انجام داده اند ۳۶ زوج سرباز که در یک واحد خدمت می‌کردند انتخاب شدند. به هر زوج از این سربازها به ازای انجام کاری مبلغی پرداخت شد، آنها دریافتند که بیشتر افرادی که رابطه‌ی‌خوبی با زوج خود داشت بدون در نظر گرفتن منافع خود، دستمزدها را مساوی بین هم تقسیم کردند.( کانو،۲۰۰۳،P. ۱۱۹۴)

اما مطالعات گسترده‌ی دیگر نشان از مخالفت گسترده‌ی مردم با درآمدهای برابر دارد. در مطالعه‌ی زالر و مک کلوسکی (۱۹۸۴) تنها ۶ درصد از ۹۳۸ پاسخ دهنده و فقط ۳ درصد از ۱۴۱۵ پاسخ دهنده در گزارش الیوت اسمیت و جیمز کلوگل (۱۹۸۶) از درآمد برابر دفاع کرده‌اند.( زالر و مک کلوسکی،۱۹۸۴) و (اسمیت وکلوگل ۱۹۸۶)

در گزارش گولرمینا جاسو (۱۹۹۹) که حجم نمونه‌ی نسبتاً زیادی دارد ( ۸۸۱۰ = (Nآمده است که اگر مردم آنچه را خود عادلانه می‌پندارند دریافت کنند، در ۸ کشور از ۱۳ کشور مورد مطالعه، توزیع درآمد نسبت به آنچه امروزه وجود دارد کمتر برابر خواهد بود نه بیشتر.( جاسو،۱۹۹۹، pp. ۱۳۳-۶۸)

به عنوان خاتمه‌ی این بحث می‌توان گفت: تساوی، به عنوان یک اصل عمومی به کمک طلبیده نمی شود، بلکه به عنوان یک تقریب مناسب وقتی به کار گرفته می شود که کانتکس انتخابِ اولین- بهترین شرایطِ عادلانه را بسیار دشوار و پر دردسر کرده باشد.

میثم پیله‏فروش


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید