چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

در ستایش و نکوهش نقد


روندی که در آن اندیشه, پیله توضیح و توجیه واقعیات را شکافته, خود را از بند آن و سایر بند ها می رهاند و به فراهم آوردن مجموعه ای از شرایط دست می زند که منجر به تغییر واقعیت های عینی و ذهنی جهان می شود, اگر چه خود از دل همین مجموعه و نطفه ها و جوانه های دگرگون سازنده و دگرگون شونده آن برخاسته است, مرحله ای اساسی در تفکر بشری است

روندی که در آن اندیشه، پیله توضیح و توجیه واقعیات را شکافته، خود را از بند آن و سایر بند ها می رهاند و به فراهم آوردن مجموعه ای از شرایط دست می زند که منجر به تغییر واقعیت های عینی و ذهنی جهان می شود، اگر چه خود از دل همین مجموعه و نطفه ها و جوانه های دگرگون سازنده و دگرگون شونده آن برخاسته است، مرحله ای اساسی در تفکر بشری است که می توان به سادگی آن را با عنوان « نقد» معرفی کرد، همان مرحله ای که آن را « تئوری دگرگون ساز» یا « انتقاد تئوریک» برای اصلاح « پراتیک دگرگون ساز» نیز نامیده اند. با این تعبیر عمده ترین حربه نظری برای تغییر جهان « نقد» است. نقد به روش های مختلف می کوشد تا به توضیح واقعیت اکتفا نکند ، خود را از چهارچوب تنگ و بسته و حقیر آن بالاتر بکشد ، در ورای آن مسیر گذار تکامل تاریخی را ببیند ، گرایش های رشد یابنده و نطفه های بالنده ی آن را دریابد ، خود را تا آن حد ارتقا دهد و به دنبال خویش ، مجموعه واقعیت را نیز ارتقا دهد و زایش و رویش آن را آسان تر و تند پو تر سازد، و انتقاد تئوریک از واقعیت را به دگرگون سازی پراتیک در آن بدل سازد. بنابراین چنین مرحله ای از تفکردرون مدار بسته و مسیر بن بست باطل دور نمی زند و دور خودش نمی چرخد و به خودش هم ختم نمی شود، بلکه« وظایفی را نیز بر خود هموار می کند که برای آن ها تنها یک ابزار وجود دارد: پراکسیس».بنابراین چنین مرحله ای از اندیشه و تفکر می تواند « در ارتفاعات اصول» به دگرگون سازی نظری و عملی دست یابد و واقعیت را ارتقا بخشد. پس نقد با آن که از درون پوسته توضیح و تعبیر جهان و از دل واقعیت موجود بر می آید و ادامه منطقی و تاریخی مرحله مقدماتی و سرچشمه خود است، اما پا را از این حد فراتر گذاشته و تا ایجاد شرایط ذهنی برای دگرگونی بنیادی و برآورد ظرفیت نیروها و گرایش های گوناگون پیش رونده و بازدارنده و مهیا نمودن زمینه هایی که در لحظه مناسب دگرگونی ، تعادل نیروها را به سود جهات مترقی سوق دهد و اتخاذ برنامه های دوربرد و کوتاه برد مناسب، به حرکتش ادامه می دهد.خصلت گذار از وضعیت فعلی واقعیت به آینده آن، بارزترین و مهم ترین خصلت نقد است، و نقد اگر چه به شیوه های گوناگون با ارزش های نسبی متفاوت به واقعیت نگریسته است و در هر شکل بروز خود تا حد معینی از پس وظایف ماهوی خود برآمده است، و به خاطر همین خصلت برجسته شایسته ستایش و قدردانی است و درست به همین دلیل، چنین گفته شده است که « به محض این که انتقاد به صورت مساله راستین انسانی در می آید، در این هنگام است که در خارج از وضع موجود قرار می گیرد» و در رابطه با همین جنبه مترقی و دگرگون ساز نقد است که آثار بزرگان اندیشه نوپو و دگرگون ساز را سرشار از جنبه های نقد آمیز نظری و عملی می بینیم.اما آیا گستره نقد یکپارچه و همگن و یگانه است؟ پاسخ منفی است و ما در این گستره دو مرحله به طور کیفی متمایز و مشخص را می توانیم تشخیص دهیم: نقد نظری - نقد پراتیک.

الف- نقد نظری:

این نقد مربوط به آن مرحله از سیر تکامل اندیشه و آن وهله از شرایط تاریخی است که زمینه های ایجاد دگرگونی در واقعیت و فرارویی آن فراهم آمده است، ولی به دلایل پیچیده گوناگون ، هنوز گسست کامل و قطعی از آن انجام نگرفته است و آگاهی ضرور به ضرورت آگاهی برای ایجاد چنین دگرگونی بنیادینی پدید نیامده است. در این صورت نقد نظری خواهد بود و آن چه مورد انتقاد چنین نقدی است پایه های نظری و تجلیات فکری و ذهنی مجموع رویدادها و پدیده های جهان است و از این رو بیشترین تمایل و عمده ترین گرایش نقد نظری، دگرگونی مبانی فکری و عقیدتی است که گرد واقعیت هاله بسته است.

نقد نظری به بررسی انتقادی یک مجموعه یا سیستم نظری- عقیدتی- فکری - فلسفی - ایدئولوژیکی می پردازد و می کوشد که از راه بررسی ویژگی ها و گرایش های گوناگون و نقاط قوت و ضعفش به ارزیابی آن بپردازد و راهی برای حل تضادها و تناقضات و انقطاب های آن بیابد. این نقد، خود دارای دو شکل بروز و برخورد از بیخ و بن متفاوت است:

شکل اول- در این شکل ، به سیستم نظری از درون آن و بر اساس مناسبات و روابط داخلی آن برخورد می شود، مشخصات درونی آن طرف توجه قرار می گیرد، و توجه چندانی به پیوند های عمیق و همه جانبه و بنیادی آن با پایه های عینی و بیرونی اش نمی شود. از این رو چنین نقدی یا به شیوه های لمی( آپریوری) متوسل می شود و یا به جای برخورد دقیق انتقادی به بیماری غلبه جویی مبتلا می گردد و می کوشد که از راه کنار گذاشتن و حذف یک سیستم نظری و جانشین کردن آن با سیستم نظری دیگر، بر آن فایق آید. به عنوان نمونه فوئر باخ با سیستم فلسفی هگل چنین برخوردی کرده است: انتقاد از یک سیستم نظری از راه ابطال آن و سیستمی دیگر را جانشین آن نمودن و این را برای تغییر دادن واقعیت کافی دانستن! چنین است خصلت برجسته این شکل نقد نظری که متاسفانه دیرزمانی بر عرصه نقد حاکم بوده است. فرزانه ای خردمند در باره چنین نقدی تمثیل جالب و آموزنده ای بیان کرده است: مردی، روزگاری، فکر می کرد که آدم ها فقط به این جهت در آب غرق می شوند که گرفتار اندیشه ثقل هستند و بنابراین فکر می کرد که اگر این تصور را از سر به در کندد، دیگر فراسوی هر گونه خطر غرق شدن قرار می گیرند. به همین دلیل آن مرد تمام زندگی خود را صرف این مبارزه دن کیشوت وار و بی ثمر، و مسخره با این پنداشت کرد!

اما این شکل نقد نظری نیز در مقیاس تاریخی و منطقی دارای ارزشی، هر چند محدود است و به عنوان حلقه ای ضروری از سیر تکامل اندیشه قابل تامل و تدقیق است. زیرا هر بررسی پیگیر و عمیق از واقعیت و هر تحلیل انتقادی همه جانبه و کامل همواره نیازمند این است که ابتدا پوسته ها را کنار بزنیم، و نظریاتی را که اطراف آن ، به درست یا نادرست، روییده، و روی آن را پوشانیده است، بشکافیم و مورد تحلیل انتقادی قرار دهیم تا بتوانیم به خود واقعیت دست یافته و آن را مورد نقد قرار داده، دگرگونش سازیم و چنین ضرورتی می تواند توجیه کننده ارزش محدود و نسبی و مشروط این شکل نقد نظری گردد. خلاصه آن که هر برخورد کامل و پیگیر با واقعیت به منظور دگرگون سازی آن ، همیشه به نوعی نیازمند چنین مرحله ای است و این مرحله نیز بدون چنان ادامه و دنباله ای به طور کلی فاقد ارزش است: « نقد گل های خیالی را از زنجیرها بر می گیرد تا نه این که انسان زنجیرها را بدون پندار و دلداری تحمل کند، بلکه برای پاره کردن زنجیرها و گردآوری گل های زنده، چنین می کند»

شکل دوم- در این شکل عملکرد اساسی چنین است که یک سیستم نظری را از راه بازگرداندن و ترجمان آن به پایه های عینی و زیر بنایی اش مورد انتقاد قرار داده، می کوشیم تا شیوه ای برای حل آن مسائل و تضادهایی که در واقعیت موجود است و بازتاب آن در سیستم نظریات تجلی یافته، جستجو کرده و آن را از این طریق دگرگون ساز یا دگرگون شونده کنی، و بنابراین در این شکل نقد نظری اگر چه به ظاهر این سیستم نظریات است که مورد انتقاد قرار می گیرد، اما واقعیت آن است که پایه های واقعی و عینی آن هدف حمله نقد هستند و نقد یقه آن را گرفته و با آن دست به یقه شده است. این نوع نقد نظری دارای ارزشی والا و عالی است و استفاده کامل و آگاهانه و پیگیر از آن می تواند زمینه مناسب برای رشد و تشکل یک جریان فکری مترقی و دگرگون ساز گردد. وقتی که گفته می شود : « ... جامعه ... جهان آگاهی وارونه را ایجاد می کند، زیرا که جهان وارونه است» یا « وظیفه فلسفه ای که در خدمت تاریخ است، در وهله نخست این است که ، پس از آن که پیکر مقدس از خود بیگانگی انسان عریان شد، پیکر نامقدس از خود بیگانگی را برهنه کند.» یا وقتی که از تمثیل تاریکخانه استفاده می شود و گفته می شود : « اگر در همه ایدئولوژی ها ، انسان ها و روابطشان ، چنان می نماید که گویی روی سر خود ایستاده اند، یعنی همان گونه که در یک تاریکخانه نمودار می شود، این نمود از روش زندگی تاریخی آن ها نتیجه می شود، یعنی دقیقاً از همان جا ناشی می شود، که واژگونی چیزها روی شبکیه چشم، وابسته به چگونگی طبیعت چشم است.» از موضع چنین نقدی حرکت شده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.