جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

آیا غایت های اخلاقی همان داده های دینی هستند


آیا غایت های اخلاقی همان داده های دینی هستند

آنچه پراهمیت و قابل توجه است, این است كه بدانیم ملاك صحت و سقم یك دستور اخلاقی چیست زیرا اگر این ملاك و معیار, برایمان روشن گردد بدون شك در این مساله, حیران نمی مانیم و به آسانی می توانیم در این باره قضاوت كنیم كه آیا فلان دستور اخلاقی كه زیربنای دینی ندارد, صحیح است یا سقیم

ناگفته پیداست كه بحثهای اخلاقی غیر از مباحثی است كه مربوط به فلسفه اخلاق است; و خلط بین این دو مبحث، در بسیاری از موارد موجب اشتباهاتی می‏گردد. با توجه به این نكته، لازم به تذكر است كه موضوع این مقاله، بیشتر در راستای بحث دوم (فلسفه اخلاق) است.

آیا هرچه دین می‏گوید، اخلاق است، یا اخلاق همان است كه دین می‏گوید؟ به عبارت بهتر، آیا می‏توان مبدا دیگری، بجز دین، برای اخلاق تصور كرد، یا تنها مبدا امور اخلاقی، منابع دینی و توصیفات شرعی است؟ بنابراین، منظور از این سؤال این نیست كه آیا می‏توان گزاره‏های شرعی را منبع دستورهای اخلاقی قرار داد، و باغستان اخلاق را از سرچشمه‏های دینی و چشمه‏سارهای شرعی سیراب كرد یا نه؟ زیرا احدی از ما در این نكته تردید نمی‏كند كه اهم فرآورده‏های دینی، گزاره‏های اخلاقی است و دین بیش از هر چیز دیگر، به توصیه‏های اخلاقی پرداخته است. بلكه منظور این است كه آیا می‏توان از جایی دیگر و از منبعی غیر دینی نیز، «باید» اخلاقی استخراج كرد، یا این كه لازم است «باید» مادر تمام «باید»های اخلاقی، در متن دستورات دینی و توصیفات شرعی آمده باشد؟ و اگر بایدی، به باید شرعی و دینی منتهی نشود، نمی‏تواند ارزش اخلاقی داشته باشد؟

● ملاك «باید»های اخلاقی

آنچه پراهمیت و قابل توجه است، این است كه بدانیم ملاك صحت و سقم یك دستور اخلاقی چیست. زیرا اگر این ملاك و معیار، برایمان روشن گردد بدون شك در این مساله، حیران نمی‏مانیم و به آسانی می‏توانیم در این باره قضاوت كنیم كه آیا فلان دستور اخلاقی كه زیربنای دینی ندارد، صحیح است‏یا سقیم. چه این كه اگر ملاك صحت و درستی در آن باشد، بدون تردید صحیح و تمام است و اگر ملاك صحت و تمامیت در آن نباشد، بلكه اثر و نشانه ناهنجاری در آن مشاهده گردد، لاجرم باید محكوم به بطلان و نادرستی گردد. بنابراین، نكته یادشده (چیزی) است كه نباید با سهل‏انگاری از آن گذر كرد، بلكه باید با توجه و وقوف دقیق بر آن، مساله را مورد بررسی قرار داد. به همین جهت است كه می‏گوییم: پذیرش هر قضیه‏ای یا به این است كه امری بدیهی و غیر قابل انكار است; مثل استحاله اجتماع و ارتفاع دو نقیض و تقدم شی‏ء بر خودش و مانند این قضایا از گزاره‏های بدیهی، و یا به این است كه گرچه قضیه، روشن و بدیهی نیست، اگر تحلیل منطقی شود، به قضیه‏ای بدیهی و غیر قابل انكار منتهی می‏گردد; مثل همه گزاره‏های علمی قابل اثبات یا نفی و بسیاری از مسائلی كه در زندگی روزمره با آنها سر و كار داریم و در مورد آنها گفتگو می‏كنیم. مثلا وقتی كه می‏گوییم: این جوان به خانه و همسر نیاز دارد، به توصیف گزاره‏ای پرداخته‏ایم كه خیلی روشن نیست، ولی بعد از یك تحلیل و تركیب منطقی به جایی می‏رسیم كه گزاره یاد شده تردیدناپذیر می‏گردد، و دست‏كم با تسلم مقدماتی كه در قیاس منطقی به كار می‏بریم قضیه یاد شده، مسلم و انكارناپذیر می‏گردد. مثل این كه می‏گوییم: این جوان انسان است، و هر انسانی براساس ساختمان بدنی و قوای درونی كه در او نهاده شده است‏به خانه و همسر نیاز دارد. بدیهی است كه نتیجه مسلم و انكارناپذیر آن، این می‏شود كه این جوان به خانه و همسر نیاز دارد.

بنابراین، اگر یك دستور اخلاقی در قالب گزاره‏ای بدیهی جای گیرد، هیچ پشتوانه دیگری نمی‏خواهد; زیرا این‏گونه گزاره‏ها به گزاره بدیهی منتهی می‏گردند و اگر بنا باشد كه گزاره بدیهی نیز بر گزاره دیگری مبتنی گردد، بدون شك به دور یا تسلسل منطقی مبتلا می‏گردد كه بطلانش واضح و روشن است. پس چنانچه دستوری، منطقی، روشن و بدیهی باشد، نه به پشتوانه علمی و فلسفی نیاز دارد و نه به پشتوانه دینی و توصیه شرعی. زیرا بداهت و روشنی آن برای پذیرفتن و قبول كردنش كفایت می‏كند.

از این بیان بخوبی آشكار می‏گردد كه اگر یك دستور اخلاقی به یك باید روشن و غیر قابل انكار باز گردد، این دستور اخلاقی نیز مسلم و انكارناپذیر خواهد شد; چه آن «باید» مادر، باید شرعی و دینی باشد و چه باید بدیهی عقلانی. مثلا چون هر ظلمی ناپسند و بد است و زدن یتیم، بدون جهت، ظلم است، پس زدن یتیم، بدون جهت، ناپسند و بد است. و چون بازگرداندن امانت، عدالت است و هر عدالتی نیك و پسندیده است، پس بازگرداندن امانت‏به صاحبش پسندیده و نیك است. همان‏طور كه پیداست قضیه «نباید یتیم را بدون جهت كتك زد»، گزاره‏ای اخلاقی است كه ممكن است مورد تردید و شك قرار گیرد; ولی بعد از فعالیت منطقی روی آن، بخوبی آشكار می‏گردد كه این گزاره، پذیرفتنی و غیر قابل انكار است. زیرا این گزاره یكی از مصادیق آن گزاره كلی و بدیهی است كه «نباید ظلم كرد»; و گفتن ندارد كه اگر گزاره‏های «باید ظلم كردن ترك شود»، «باید زدن بچه یتیم ترك گردد» و «باید امانت‏به صاحبش باز گردد» و «باید پاسخ احسان، دشمنی نباشد» و...، منجر به تولید گزاره‏های بدیهی و غیر قابل انكار می‏شوند، جای هیچ گونه دغدغه‏ای برای پذیرش این گزاره‏ها نخواهد بود; مگر این كه كسی در كبرای كلی «نباید ظلم كرد» و «ظلم كردن قبیح و زشت است‏» تردید كند. لكن تردید كردن در آن كبرای كلی به منزله تردید كردن در سایر امور بدیهی و روشن است كه بدون شك سر از سفسطه در می‏آورد; وگرنه چگونه می‏توان گزاره به این روشنی را كه مورد اتفاق و تسالم تمام عقلای عالم است، بلكه هیچ عاقلی در آن تامل ندارد، مورد تردید قرار داد؟ و اگر در چنین قضایایی بتوان شك كرد، بی‏شك در سایر بدیهیات نیز می‏توان تردید نمود، و این جز سوفسطایی‏گری چیز دیگری نیست. بنابراین، چون بایدی بدیهی و عقلانی وجود دارد، هر باید دیگری كه به آن برگردد، غیر قابل انكار خواهد بود; زیرا همان طور كه اشاره شد چنین بازگشتی به معنای مصداق آن بودن است، كه با یك تطبیق منطقی فرق آن دو از میان برداشته می‏شود.

تنها سخنی كه شاید قابل ذكر باشد این است كه كسی بگوید: همه این سخنان درست است، ولی باید دانست كه «باید» آغازین و مادری‏ای كه مورد اشاره قرار گرفت، «باید»ی شرعی و دینی است و نتیجه سخنان یاد شده این نخواهد بود كه ما برای دستورات اخلاقی، منبعی غیر از منبع شرعی و دینی یافته‏ایم. ولی ناگفته پیداست كه این سخن، قابل اعتنا نیست. زیرا در جای خود (۱) به اثبات رسیده است كه حسن و قبح، از مدركات عقل است و برای ادراك آن دو، هیچ نیازی به شرع و دین احساس نمی‏شود; زیرا جزء مسلمات قطعی تمام عقلا، اعم از متدینین و غیر متدینین، است كه ظلم، كار زشت و ناروایی است و عدل كار پسندیده و نیكویی است، و چنانچه این گونه قضایا، جزء آموزه‏های شرعی بود هرگز به این درجه از مقبولیت و پذیرش نمی‏رسید; و اگر بنا باشد تمام «باید»های اخلاقی به «باید»ی شرعی منتهی گردد، آن طور كه بعضی از مدعیان علم و اندیشه می‏پندارند، دیگر نه شرع و شریعت قابل اثبات است و نه حكم مسلمی برای عقلا خواهد بود. در حالی كه آن مدعی، هم آن را قبول دارد و هم این را پذیرفته است; بلكه حكم یاد شده یك حكم عقلی محض و یك بداهت غیر قابل انكار برای این قوه است، و ما در مقاله پیشین خود كه در شماره قبل این مجله به چاپ رسیده است مفصلا نشان داده‏ایم كه حسن و قبح جزء مدركات اولیه عقل است، و ناگفته پیداست كه روی این محاسبه، بسیار روشن می‏شود كه مبنا و مادر بسیاری از بایدهای اخلاقی، «باید»ی است كه عقل به طور مستقل و بدون توجه به حكم و «باید» شرعی آن را ادراك می‏كند; گرچه در مورد آن، حكم ارشادی شرع نیز وجود داشته باشد، لكن مساله این است كه آیا می‏توان برخی از دستورات اخلاقی را به بایدی غیر شرعی مستند كرد یا نه، چه در آن موارد، بایدی شرعی و دینی وجود داشته باشد و چه نداشته باشد. و روی محاسبه یاد شده هیچ تردیدی در استناد مزبور وجود ندارد، پس می‏توان با توجه به آنچه گذشت، مطلوب را اثبات شده تلقی كرد، بلكه مدعی بداهتش شد.

● پس اینها چه می‏گویند؟

با همه روشنی آنچه ذكر شد، بعضی آن را مورد انكار شدید قرار داده‏اند و در این زمینه كتاب نوشته‏اند، و گمان كرده‏اند كه هرگز نمی‏توان از قضیه‏ای فلسفی یا علمی، بایدی اخلاقی استنتاج كرد، بلكه تصریح كرده‏اند به این كه هیچ دستور اخلاقی‏ای نمی‏تواند وابسته به واقعیت‏خارجی باشد.

یكی از این نویسندگان نوشته است: دیوید هیوم در كتاب سوم خود كه درباره اخلاق نوشته است توضیح می‏دهد كه چرا از عقل و منطق نمی‏توان انتظار داشت كه یك قضیه اخلاقی را به اثبات برسانند و یا ابطال كنند. حمله‏های ملایم وی به فیلسوفان هم‏عصرش و نقد آراء آنان نشان می‏دهد كه این نظر كمابیش به صورت اصلی بدیهی و مسلم، مقبول حكیمان زمان بوده است و آنان به نحوی، به اشارت یا آشكارا، استنتاج اخلاق از علم (و یا به قول هیوم، اخلاق از عقل) را كاری ممكن و مقبول می‏شمرده‏اند.

ورود وی در مساله و بحث و انتقاد او بسیار روشن و دلنشین است و به دلیل همین روشنی و دلپذیری بوده است كه پس از هیوم، این نكته اولا مقبول فلاسفه بعدی افتاده و ثانیا به منزله كشفی فلسفی و فتح بابی در اندیشه بشری به حساب آمده است. با اختصار تمام، برهان هیوم بدین قرار است:

«عقل (فهم) یعنی كشف صدق و كذب قضایا. صدق و كذب هم چیزی نیست جز انطباق و یا عدم انطباق با روابط واقعی مفاهیم و یا وجود واقعی اشیاء خارجی. هرچه مشمول این انطباق و عدم انطباق نشود، صحیح یا غلط نمی‏تواند بود، و هم بدین سبب موضوع تحقیق عقل واقع نخواهد شد. بدیهی است كه عواطف، امیال و اعمال ما به هیچ روی مشمل اینگونه صدق و كذب نمی‏شوند... و از این رو ممكن نیست كه آنها را صحیح یا خطا دانست و یا آنها را مخالف یا موافق عقل محسوب كرد... كارها می‏توانند قابل ستایش و یا قابل سرزنش باشند، اما منطقی نمی‏توانند بود. ستایش‏پذیر و سرزنش‏پذیر، بنابراین، به معنای منطقی و غیر منطقی نیستند» (۲)

صاحب كتاب دانش و ارزش پس از نقل كلام یاد شده، نوشته است «سخن هیوم را می‏توان بدین صورت ساده و خلاصه كرد: همه قضایا و قوانینی كه عقل در آنها كاوش می‏كند و آنها را یا می‏پذیرد و یا رد می‏كند دو صفت مشخص دارند: یا درست‏اند و یا نادرست (حقیقی و غیر حقیقی). ملاك درستی و نادرستی قضایای عقلی این است كه با واقعیت‏های خارجی موافق باشند یا نباشند. از آن طرف نسبت‏حقیقی و غیر حقیقی دادن به رفتارهای انسانی بی‏معناست. یك عمل را نمی‏توان گفت‏حقیقت است‏یا نیست‏یا مطابق با خارج است‏یا نیست. فقط می‏توان گفت‏بد است‏یا خوب، و مطلوب است‏یا نامطلوب. بدین سبب خوبی و بدی (احكام عقل عملی) از حقیقی و غیر حقیقی (احكام عقل نظری) قابل استنتاج نیستند. یعنی از انباشتن صدها قضیه كه همه از صفت مطابقت‏یا عدم مطابقت‏با خارج برخوردارند و از صفات واقعی و فیزیكی اشیاء سخن می‏گویند، نمی‏توان قضیه‏ای به دست آورد كه سخن از خوبی و بدی و حسن و قبح، كه صفاتی فیزیكی و خارجی نیستند، بگوید. و چنین است كه استخراج عمل از عقل (به تعبیر هیوم) و یا اخلاق از علم (به تعبیر ما) میسر نیست.

ما در همین جا خواننده را از یك اشتباه رایج‏برحذر می‏داریم. بسیار دیده می‏شود كه در تعبیرات عمومی، سخن از صحیح بودن یا غلط بودن یك كار گفته می‏شود و یا احیانا رفتار كسی را منطقی یا غیر منطقی می‏نامند. این سخنان جز مسامحه در تعبیر نیست و نباید دقت‏ها و ظرافت‏های حكیمانه، قربانی این خطاها و ساده‏اندیشی‏های غفلت‏آمیز گردد.

محسن موسوی

پی‏نوشت‏ها:

۱.برای توضیح بیشتر به شماره ۱۰۱۱ مجله نقدونظر، مقاله «رابطه عدالت‏با عقل و دین‏» به همین قلم، مراجعه كنید.

۲. دیوید هیوم، رساله‏ای درباره طبیعت‏بشر، كتاب سوم: درباره اخلاق، ص‏۵۱۰. (به نقل از: عبدالكریم سروش، دانش و ارزش، انتشارات یاران، چاپ دوم، ۱۳۵۸، ص‏۲۴۰۲۴۲.)

۳. عبدالكریم سروش، پیشین، ص‏۲۴۴-۲۴۲.

۴. محمد حسین طباطبایی، نهایهٔ‏الحكمهٔ، ص‏۱۵.

۵. عبدالكریم سروش، پیشین، ص‏۲۴۲.

۶. همان، ص‏۲۴۳ و۲۴۴.

۷. به نقل از: عبدالكریم سروش، پیشین، ص‏۲۴۶.

۸. به مقاله ششم اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد دوم مراجعه كنید.

۹. به صفحه ۲۶۷ به بعد آن كتاب مراجعه كنید.

۱۰. محمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج‏۲، مقاله‏۶، ص‏۱۹۱.

۱۱. شرح تجرید الاعتقاد، بحث‏حسن و قبح.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید