شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اکنون در امریکا چه کسی حکومت می کند


اکنون در امریکا چه کسی حکومت می کند

Who Rules America Now عنوان کتابی است از ویلیام دامهوف که در دهه ۱۹۸۰ به رشته تحریر درآمده و بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته است

Who Rules America Now عنوان کتابی است از ویلیام دامهوف که در دهه ۱۹۸۰ به رشته تحریر درآمده و بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته است. نویسنده با تجزیه و تحلیل نخبگان حاکم در بخش های مختلف حکومت و جامعه امریکا به این نتیجه می رسد که طبقه خاصی که اعضای آن دارای ارتباطات نزدیکی با یکدیگر هستند، بر اقتصاد و جامعه این کشور حکومت می کنند. این کتاب نوشته یی مفید در جهت شناخت خاستگاه و ریشه های نظام سیاسی امریکاست که چکیده یی از آن به حضور خوانندگان تقدیم می شود.

این تفکر که گروهی نسبتاً ثابت از افراد ممتاز ممکن است بر اقتصاد و دولت امریکا مسلط باشند، مخالف خلق و خوی امریکاییان و اصول بنیادین این کشور است. نگاه غالب آن است که افراد ممکن است در سطوح اجتماعی متفاوتی قرار داشته باشند و برخی از نفوذ بیشتری در مقایسه با دیگران برخوردار باشند اما هنگامی که قدرت طبق قانون اساسی به همه تفویض شده و از طریق انتخابات و گروه های فشار، مشارکت دموکراتیک وجود دارد و از آنجا که تحرک بالای اجتماعی دیده می شود، هیچ طبقه حاکم یا الیت قدرتی نمی تواند وجود داشته باشد. برخلاف این دیدگاه کثرت گرا از قدرت، هدف این کتاب ارائه شواهد سیستماتیکی است که نشان می دهد یک طبقه بالای اجتماعی در امریکا وجود دارد که با داشتن نقش مسلط در اقتصاد و دولت، طبقه حاکمه است. نشان داده خواهد شد که این طبقه از نظر اجتماعی به هم پیوسته بوده، خاستگاه آن در شرکت ها و بانک های بزرگ است و نقش عمده یی در شکل دهی به وضعیت سیاسی و اجتماعی ایفا می کند و با به کارگیری سازمان ها و روش های مختلف بر دولت فدرال مسلط است.

● طبقه بالا در امریکا

طبقه بالا تنها مجموعه یی از خانواده های مرتبط با هم نیست بلکه مجموعه یی از نهادهای اجتماعی مرتبط با یکدیگر نیز هست. یعنی روش هایی برای سازماندهی زندگی اعضای آن از تولد تا پیری و مکانیسم هایی برای جامعه پذیری نسل جوان تر آن وجود دارد. اگر طبقه را یک واقعیت بدانیم، نام ها و چهره ها ممکن است در گذر زمان تغییر کنند اما نهادهای اجتماعی که تحت تسلط طبقه بالا هستند، در مقابل تغییرات کوچک در طول نسل های متعدد مقاومت می کنند.

هدف اصلی این فصل آن است که نشان دهیم یک طبقه بالا به معنای نهادی و ماورای افراد وجود دارد. این کار با ارائه داده های تاریخی، کمی، پرسشنامه و مصاحبه انجام می شود که با استفاده از آنها ارتباط داخلی بین مجموعه یی از مدارس، باشگاه ها، پاتوق ها و فعالیت های اجتماعی که پایگاه طبقه بالا هستند را نشان می دهد. نتیجه این تحقیق، تصویر شفافی از مجموعه یی متقابل از خانواده ها و گروه های اجتماعی است که مالک ثروت زیادی هستند و تنها نیم درصد جمعیت را تشکیل می دهند. این فصل همچنین فهرستی از شاخص های ثابتی را ارائه می کند که نشان می دهد اعضای طبقه بالا در شرکت ها، شبکه های برنامه ریزی و دولت دخالت عمده یی دارند.

● زیرساخت نهادی

چهار مطالعه تجربی مختلف، وجود مجموعه یی مرتبط از نهادها و سازمان ها و فعالیت های اجتماعی طبقه بالا را ثابت می کند. این مطالعات شامل مطالعات موردی تاریخی و کمی درباره زندگینامه ها، مطالعات میدانی و مصاحبه با اعضای طبقه بالا و متوسط به بالا است.

اولین و مفصل ترین مطالعه تاریخی درباره طبقه بالا در دهه ۱۹۵۰ توسط بالتزل انجام شد که خودش عضو طبقه بالا بود. وی همه داده های تاریخی و وقایع نگاری های پیشین راجع به موضوع را با یکدیگر بررسی و توجه خود را معطوف به توسعه طبقه بالا در فیلادلفیا کرد و به این طریق توانست نشان دهد افراد دارای بالاترین جایگاه اجتماعی و ثروت مجموعه یی از همسایگی ها، مدارس گرانقیمت و باشگاه های اجتماعی انحصاری را به وجود آورده اند و فرصت های اجتماعی منحصربه فردی که اساس زندگی روزمره آنها را شکل می دهد. با کمک این اسناد، بالتزل نشان داد اعضای طبقه بالا در فیلادلفیا در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ شروع به تسری الگوی زندگی خود به شهرهای دیگر امریکا کردند. بالتزل به این نکته پی برد که آنها نیز در یک پوشش انحصاری و دفترچه تلفنی که «لیست دسته جمعی» نامیده می شد، قرار می گرفتند که حکایت از ارتباط درونی این خانواده ها در شهرهای مختلف داشت. یافته های تحقیق ما نیز ادعای بالتزل مبنی بر وجود رابطه بین افراد حاضر در لیست دسته جمعی، حضور در یک یا چند دبیرستان خصوصی و عضویت در یک یا بیشتر از یک باشگاه مختلف اجتماعی را تایید کرد. در این تحقیق یک روش بسیار متفاوت نیز به کار گرفته شد. در این مطالعه پرسشنامه یی به ویراستاران صفحات سیاسی و اجتماعی روزنامه ها در هر کشور ارسال شد. از طریق پرسشنامه می خواستیم بفهمیم آیا مجموعه یی از مدارس و باشگاه های برتر در آن شهر وجود دارد یا نه و آیا اعضای آن مدارس و باشگاه ها در لیست دسته جمعی قرار دارند یا نه و... پاسخ های آنها مطابقت زیادی با یافته های تاریخی و مطالعه تحلیل همبستگی بالتزل داشت.

روش چهارم اثبات وجود نهادهای طبقه بالا بر اساس مصاحبه های گسترده با بخش وسیعی از شهروندان بود. مفصل ترین مطالعه از این نوع در دهه ۱۹۵۰ در شهر کانزاس انجام شد و در سال ۱۹۷۱ منتشر شد.

● کنترل اجتماع متحد

اغلب بخش های اقتصاد امریکا تحت تسلط معدودی شرکت های بزرگ است. این شرکت ها به شیوه های مختلف با یکدیگر ارتباط دارند و اجتماع متحدی را به وجود می آورند. در سطح اقتصادی، پیوندهای درون اجتماع متحد از طریق مالکیت مشترک سهام از سوی خانواده ها و شرکت های دیگر و نیز سرمایه گذاری مشترک در بین شرکت ها آشکار می شود. در سطح جامعه شناختی، اجتماع متحد با استفاده از شرکت های مشاوره، حسابرسی و حقوقی یکسان به هم متصل هستند. بنابراین شرکت های بزرگ به صورت جامعه یی تجاری گرد هم می آیند زیرا دارای ارزش ها و اهداف مشابهی- به ویژه انگیزه سود- هستند. سرانجام اهداف مشترک شرکت ها باعث می شود دشمنان مشترکی یعنی جنبش کارگری و اصلاح طلبان طبقه متوسط داشته باشند. هدف این فصل نشان دادن این موضوع است که بیشتر شرکت های مهم، بانک های تجاری، بانک های سرمایه گذاری و شرکت های حقوقی موجود در این اجتماع متحد توسط اعضای طبقه بالا کنترل می شوند و لذا این اجتماع متحد مبنای مالی اولیه طبقه بالاست. هرچند اطلاعات ارائه شده در فصل قبل نشان داد که افراد طبقه بالا کاملاً به حرفه های تجاری و مالی اشتغال دارند.

یک اعتقاد بسیار قوی به کثرت گرایی در جامعه علمی امریکا وجود دارد که موقعیت کنترل کننده طبقه بالا را در اجتماع متحد انکار می کند. این دیدگاه معتقد است افزایش همکاری ها از یک سو منجر به پراکندگی مالکیت سهام و از سوی دیگر افزایش اهمیت مدیران حرفه یی با تحصیلات بالا و فاقد وفاداری به یک طبقه خاص شده و نوعی «فروپاشی سرمایه داری فامیلی» به وجود آمده است. بر اساس این دیدگاه، طبقه بالا اشتراک منافع اقتصادی و قدرت خود را از دست داده زیرا هیچ یک از اعضایش بر تجارت های عمده نظارت ندارد. در عوض این مدیران شرکت های بزرگ هستند که دارای قدرت بدون مالکیت هستند.

برای پرداختن به این موضوع، این فصل چهار نوع اطلاعات را ارائه می کند که نشان می دهد؛

۱) اعضای طبقه بالا اکثریت سهام شرکت های خصوصی در امریکا را در اختیار دارند.

۲) بسیاری از سهامداران بزرگ و خانواده های سهامدار همچنان رهبری شرکت های بزرگ را در اختیار دارند.

۳) اعضای طبقه بالا به طور نابرابر هیات مدیره شرکت های بزرگ را نمایندگی می کنند.

۴) مدیران حرفه یی دارای خاستگاه متوسط که به راس شرکت ها می رسند هم از نظر اجتماعی و هم از نظر اقتصادی شبیه به طبقه بالا می شوند و ارزش های طبقه بالا را پیدا می کنند...

تلاش برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی مهم تلقی می شود زیرا شهروندان طبقه متوسط به طور خودکار با اجتماع متحد درباره همه طرح ها موافق نیستند. وضعیت زندگی آنها از قبیل دستمزد و درآمد و ثروت اندک یا ناچیز که اغلب فراتر از یک خانه و بیمه زندگی نیست، باعث می شود آنها امور را متفاوت از ثروتمندان شرکت ها ببینند. لذا اتحادیه های تجاری، سازمان های اقلیت و گروه زنان در میان بقیه گروه ها می توانند پایگاه های قدرت مستقلی در بین عموم مردم پیدا کنند و آنها اغلب راهکارهای سیاستی مخالف با راهکارهای رهبران اجتماع متحد پیشنهاد می کنند. هر اندازه این گروه ها قادر باشند مانع از اتخاذ پیشنهادات مورد نظر شرکت ها شوند به همان میزان برای شبکه شکل دهنده به افکار عمومی لازم است که با نفوذ آنها مقابله کند.

اعضای طبقه بالا و اجتماع متحد به سه شیوه وارد برنامه ریزی سیاسی و شکل دهی به افکار عمومی می شوند؛ نخست آنکه سازمان هایی را که در مرکز این تلاش ها هستند، تامین مالی می کنند. دوم اینکه انواع گوناگونی از خدمات رایگان را برای برخی از سازمان های موجود در شبکه فراهم می کنند و سرانجام اینکه جهت گیری کلی را تنظیم و افرادی را برای مدیریت اقدامات روزانه گزینش می کنند. همان طور که پیشتر ذکر شد، الیت قدرت به عنوان گروه رهبری طبقه بالا تا اندازه یی از نظر جهت گیری تجاری از آنهایی که تنها در فعالیت های شراکتی اشتغال دارند، بالاترند. هسته قدرت گروه داخلی، اجتماع متحد است. اعضای آن، هیات مدیره بنیادها، دانشگاه ها، سازمان های فرهنگی و انبوه سازمان های دیگر را در اختیار دارند. با این حال متخصصان سیاسی مکملی ضروری برای اعضای گروه داخلی در جهت در منظر دید قرار دادن ملاحظات سیاسی بلندمدت و موضوعات مربوط به ثبات اجتماعی محسوب می شوند.

● شبکه برنامه ریزی

فرآیند برنامه ریزی با اتاق هیات مدیره شرکت ها آغاز می شود که در آن مسائل به طور غیررسمی به صورت موضوعات قابل حل با خط مشی های جدید تعریف می شود. این فرآیند در دولت یعنی جایی که سیاست ها وضع و اجرا می شوند، خاتمه می یابد. با این حال در این بین شبکه پیچیده یی از افراد و موسسات وجود دارند که نقش مهمی در شکل دهی به موضوعات و سنجش راهکارها دارد. این شبکه چهار مولفه اصلی دارد؛ گروه های سیاستگذاری، بنیادها، اتاق های فکر و موسسات پژوهشی دانشگاهی.

سازمان های سیاستگذار، گروه های بی طرفی هستند که مجریان شرکت ها، حقوقدانان، نخبگان علمی، مدیران دانشگاهی و متخصصان رسانه یی را گردهم می آورند تا درباره مسائل کلی از قبیل کمک خارجی، تعرفه ها، مالیات و سیاست های رفاهی تبادل نظر کنند. بنیادها، نهادهای معاف از مالیاتی هستند که به منظور اعطای کمک به افراد و سازمان های غیرانتفاعی برای فعالیت های آموزشی، تحقیقی، و هنری تشکیل می شوند. آنها وسیله یی را فراهم می کنند که توسط آنها افراد و شرکت های پولدار می توانند تصمیم بگیرند چگونه پرداخت های مالیاتی شان را انجام دهند. اتاق های فکر و موسسات تحقیقاتی دانشگاهی سازمان های غیرانتفاعی هستند که جهت ایجاد زمینه یی برای نخبگان رشته های مختلف علمی توسعه یافته اند تا وقت خود را به مطالعه راهکارهای سیاسی خارج از وظایف آموزشی خود اختصاص دهند که بخشی از رفتار روزانه بیشتر اعضای جامعه علمی است. آنها با حمایت از طریق کمک های بنیادها و قراردادهای دولتی، منبع اصلی ایده های جدید هستند. هیچ یک از سازمان های درون شبکه مهم تر از بقیه نیست. این شبکه به صورت یک کل است که به راهکارهای سیاسی از طریق سازمان های مختلفی که نقش های متفاوتی را در موضوعات مختلف ایفا می کنند، شکل می دهد. اگرچه برخی از اعضای الیت قدرت در تمام سه فرآیند زیر دخیل اند اما بیشتر افراد در یک یا دو فرآیند متخصص هستند. این بدان خاطر است که هر فرآیند مستلزم شناخت، مهارت و قراردادهای متفاوت ناچیزی است. این سه فرآیند به این قرار است؛

۱) فرآیند انتخاب کاندیدا که از آن طریق اعضای الیت قدرت سعی می کنند بر مبارزات انتخاباتی با استفاده از وجوه مالی و طرفداری از کاندیداهای سیاسی تاثیر بگذارند.

۲) فرآیند منافع خاص که از آن طریق افراد، شرکت ها و بخش های صنعتی خاص منافع ظریف و کوتاه مدت خود را راجع به مالیات، کمک های مالی و قاعده برخورد با کمیته های کنگره، نهاد های تنظیمی و دپارتمان های اجرایی تشخیص می دهند.

۳) فرآیند سیاستگذاری که توسط آن سیاست های کلی شبکه برنامه ریزی خط مشی به کاخ سفید و کنگره وارد می شوند و....

● نتیجه

پس از این بحث ها خوانندگان چه می اندیشند؟ آنها چگونه می توانند از خلال مناقشه بین موافقان و مخالفان تصمیم بگیرند؟ راه های زیادی وجود دارد که آنها از آن طریق می توانند ارزیابی خود را انجام دهند.

اگر آمار ثروت و درآمد به منزله شاخص های معتبر قدرت پذیرفته شود که نشانگر منازعات قدرت است آنگاه وضعیت طبقه بالا به عنوان طبقه حاکم یک شاخص قوی در نظر گرفته می شود که در سراسر قرن بیستم در ایالات متحده خیلی باثبات بوده است حتی هنگامی که نابرابری های درآمدی در کشور کاهش یافته است. اگر نمایندگی قوی در مناصب شرکت ها، بنیادها و مناصب دولتی به عنوان شاخص مفید قدرت نهادی دیده شود، آنگاه بحث کاملاً جدی خواهد شد اما اگر خوانندگان از این شاخص راضی نباشند بدان دلیل که معتقدند قدرت واقعی ممکن است پشت تخت سلطنت مقامات رسمی قرار گیرد یا آنکه دارندگان مناصب دولتی در دنبال کردن اراده اکثریت به علت ترس از عدم انتخاب مجدد دارای محدودیت باشند آنگاه این مدرک از درجه اعتبار ساقط خواهد شد.

اما چنانچه مجدداً این سوال پرسیده شود که چه کسی بر امریکا حکومت می کند، آنگاه بر اساس شواهد موجود بهترین جواب ممکن به نظر این می رسد که قدرت مسلط در ایالات متحده توسط یک الیت قدرت اعمال می شود که رهبری طبقه حاکم دارای ثروت را در اختیار دارد.

محمدجواد حق شناس



همچنین مشاهده کنید