پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تپانچهٔ مسابقهٔ ابتذال ایران را چه كسی شلیك كرد


تپانچهٔ مسابقهٔ ابتذال ایران را چه كسی شلیك كرد

«بنده مخالف جدی آثاری از سینمای ایران هستم كه در جشنواره های خارجی حضور می یابند نفس عملكرد جشنواره های خارجی و شركت فیلمها در آن سیاسی است فیلمهایی كه وجه منفی ایران را به تصویر می كشند, خود مورد سؤال قرار دارند, یا كارگردان غرض و مرضی نسبت به ایران دارد, یا توانایی اولویت سنجی در انتخاب مضامین را ندارد

«بنده مخالف جدی آثاری از سینمای ایران هستم كه در جشنواره‌های خارجی حضور می‌یابند. نفس عملكرد جشنواره‌های خارجی و شركت فیلمها در آن سیاسی است. فیلمهایی كه وجه منفی ایران را به تصویر می‌كشند، خود مورد سؤال قرار دارند، یا كارگردان غرض و مرضی نسبت به ایران دارد، یا توانایی اولویت‌سنجی در انتخاب مضامین را ندارد. در هر صورت این هنرمند را نمی‌توان هنرمند كمال‌یافته دانست.در غرب هنگامی كه فیلمهای ایرانی جایزه می‌گیرند اغلب فیلمهایی انتخاب می‌گردد كه چهرهٔ «كریه و فقیری» از ایران به نمایش می‌گذارد. چرا غرب از «سیب» تقدیر می‌كند؟ چون این فیلم، سراسر بدبختی ایرانیان را ترسیم كرده است و حرفی از تمدن ما نزده است، ما غنای فرهنگی داریم، اما هنرمندی كه آن را متجلّی سازد؛ نداریم، ما هنرمندی نداریم كه ارزشها را تصویر نماید تا در رقابت با ضد ارزشها سربلند بیرون آید. خیلی از هنرمندان ما شیفتهٔ غرب هستند و امریكا نیز از همین افراد برای مبارزه با هویت ایرانی‌ ـ اسلامی استفاده می‌كند. هنرمندان خواص جامعه هستند كه باید یك گام از دیگر اقشار جامعه به لحاظ فكری جلوتر حركت نمایند، اگر خواص جامعه بخواهند پیرامون واقعه‌ای فیلمی بسازند و شناخت صحیحی از واقعیتها و فیزیك جریان واقعه نداشته باشند چه روی می‌دهد؟ امروز كار به جایی كشیده كه سینماگر تا ادبیات نخستین سینمایی را شناخت به‌عنوان اولین تجربه به ساخت فیلمهایی روی می‌آورد كه تنها پشتوانهٔ مالی سینماگر شرط است نه پشتوانه علمی، اطلاعاتی. روند سینمای امروز ایران یك روند قهقرایی است، ابتذالی توجیه‌گر درون فیلمها نهفته است كه پس از یك‌سری حساسیت‌زدایی روند صعودی‌اش شدیدتر خواهد شد كه همه ماحصل ضعف مدیریت فرهنگی ایران در سالهای اخیر می‌باشد. تپانچهٔ مسابقه ابتذال سینمای ایران شلیك شده است و دامن سینما را گرفته است و چنین مسابقه‌ای خط پایان ندارد۱».

اینها بخشی از سخنان آقای مسعود ده‌نمكی است كه در سال ۱۳۷۹ در گفت‌وگویی با پیام فضلی‌نژاد در كتاب «سینما، سیاست، آزادی» بیان داشته است و اكنون در سال ۱۳۸۳ فیلم فقر و فحشا پیش روی ماست. ایشان بعد از فعالیت مطبوعاتی‌اش گویا متوجه سلاح دیگری شده است. «سینما سلاح زمانه است و اگر زمانه، زمانهٔ اطلاعات است سینما بهترین سلاح است۲». «این فیلم تنها دربردارندهٔ برخی از حقایق پیدا و پنهان جامعه است كه قابلیت پخش داشت۳». مسعود ده‌نمكی، حقایق پیدا و پنهان جامعه ایران را می‌كاود و از لوكیشن «بن‌بست عدل تهران» تا خیابان باز «عمربن خطاب دبی» با عوامل دیگر فیلم به جنگ فقر و غنا می‌پردازد. اما با فیلمی كه اكنون پیش روی ماست و با تفصیلاتی كه از خود ده‌نمكی در باب سینما خواندیم، آیا باید فكر كنیم كه ایشان با توجه به تولید این فیلم «تغییر فكری» داشته است؟ و این را در نظر داشته كه هنرمند جهان امروز باید از مطلق‌اندیشی به نسبیت‌گرایی و از یكسان‌نگری به كثرت‌گرایی روی آورد؟ اما ایشان در همان گفت‌وگو، درباره چرخشهای فكری سینماگران به خاطر درهم ریختن فرایندهای فكری دنیای امروز می‌گوید: «در ایران افراد به راحتی از هویتشان كوتاه می‌آیند و همین رقم زنندهٔ بحران هویت در جامعه شده است. وقتی هنرمندان به‌عنوان خواص جامعه، در اصلیت خود سردرگم هستند، ا‌ز عوام چه انتظاری باید داشت؟۴».

با این حال با قواعدی كه وجود دارد به ارزیابی منتقدانهٔ فیلم فقر و فحشا می‌پردازیم: ابتدا باید بدانیم محیط فیلم چگونه است و چه اوضاع و احوالی در فیلم روی می‌دهد؟ كانون و قلب فیلم چیست و آیا جهت، مقصد و هدف روشنی دارد یا مبهم است؟ سپس این نكته آشكار شود كه آیا آنچه عرضه شده با واقعیت وفق دارد و آیا این واقعهٔ ارائه‌شده حقیقت دارد یا خیر؟ و در آخر اینكه بازی اشخاص فیلم به چه صورت پیش می‌رود. آیا اصلاً آنها كه در واقعه هستند حقیقی هستند یا نقش است؟ آیا داستان فیلم را شخصیتهای فیلم به معنا و اهمیت می‌رسانند؟ دستور زبان فیلم چیست تا بتوان از آن طریق، نحوهٔ بیان فیلم را از طریق نشانه‌های تصویری كشف كرد؟ و مهم‌ترین سؤال اینكه آیا رویدادهای این فیلم اغواگرند یا آموزنده هستند؟

برای روشن شدن این مطالب به روایت كلی متن فیلم می‌پردازیم كه چهره‌ای «كریه و فقیر» از ایران در نظر گرفته است: «فیلم با اعلام وضعیت قرمز شروع می‌شود. صحنه ابتدایی فیلم از یك كارتن‌خواب در شب است كه دیالوگ خود را با مضمونی از یك حدیث بیان می‌كند: «فقر از این در كه بیاد خونه، ایمون از در دیگه می‌ره بیرون، شكم گرسنه، ایمون نمی‌شناسه داداش!» موسیقی فیلم توبهٔ نصوح هم چاشنی فیلم می‌شود. سپس مصاحبه با «صورتهای شطرنجی‌شده» كه هیچ سندی برای حقیقی و واقعی بودن آنها وجود ندارد و تا آخر فیلم چندین‌بار از این «شطرنجیهای غیرمستند» استفاده شده است كه یكی از ضعفهای مستند بودن (واقعیت‌گرایی یا واقعیت‌نمایی) فیلم است. حرفهای «صورتهای شطرنجی» همگی توجیه امر فحشا به خاطر فقر است: «به خاطر مادرم رفتم»، «یه تومن هم باشه می‌رم»، «به خدا مجبور شدم، مجبور شدم» و «آدم كه محتاج باشه، تن به هر كاری می‌ده»‌، «بعد به نماز جمعه می‌رویم كه سخنران پیش از خطبه از پیامبر(ص) می‌گوید و از حضرت علی‌(ع) كه خطاب به عمر می‌فرمود: «باید بدانی در جامعه چه خبر است، حق نداری بگویی من خبر نداشتم...»، به «بن‌بست عدل» می‌رسیم كه عده‌ای «به خاطر نان شب» مجبورند تن به هر كاری، حتی خودفروشی بدهند، دوباره به نماز جمعه برمی‌گردیم و سخنران (رحیم پورازغدی) كه «سر سفره كلوا و لاتفرقوا» و از عده‌ای می‌گوید كه «با دمشان گردو می‌شكنند» از دختری كه به خاطر نداشتن جهیزیه در وزارتخانه‌ای خودكشی می‌كند، باز هم مصاحبه‌های شطرنجی و رفت و برگشت بین شطرنجیها و رحیم‌پور كه: «چند گروه آبرویشان محترم نیست و پز آنها را باید شكست»! روحانیونی كه نان دین می‌خورند، حاكمانی كه بر مسند قدرت ستم می‌كنند و ثروتمندانی كه حق ضعفا را نمی‌دهند» در جایی دیگر از فیلم، مقاله‌خوانی داریم كه یوسفعلی میرشكاك حدیثی از امام صادق(ع) در مذمت تهران نقل می‌كند! پروانه‌ها و گلها و درختان پایتخت، دوزخ رنگارنگ هستند و تا تهران است، تهاجم برقرار است و «دوزخ پایخت۵» همه را به جهنم آخرت می‌كشاند، سپس فیلم به فحشای دانشجویان می‌پردازد كه «به خاطر خرج تحصیل» اغلب آنها فاسد هستند! در این سكانس، كارگردان در نقش داریوش با یكی از شخصیتهای فیلم (بیژن ملكی) كه دنبال تیپهای سانتی‌مانتال است و «درد مشتركی!» دارند همراه می‌شود و با راهنمایی بیژن ضمن یادگیری شكار سوژه در سه سوت و سه ثانیه كه حاضرند حتی به خاطر هزار تومان خودفروشی كنند با «سیمین خانم» تماس تلفنی می‌گیرد، اما وقتی داریوش، (كارگردان) با او دربارهٔ موضوع مهمانی می‌گوید: كه «ده، پانزده نفر را جواب بدهد» سیمین خانم از مبلغ ۴۰ تا ۲۰۰ هزار تومان سخن می‌گوید.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.