جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
داستان واقعی مادر با ازدواجشان مخالف است
سپیده و دانیال بعد از مدتی آشنایی با یکدیگر به این نتیجه رسیدند به درد زندگی با هم میخورند و از این موضوع خوشحال بودند و در رویای ساختن یک زندگی ایدهآل بودند اما این آغاز یک ماجرای جدید بود چون مادر سپیده مخالف این ازدواج بود و بهنظر میرسید راضی کردن او کار سادهای نیست؛ اتفاقی که شاید برای خیلی از زوجهایی که تازه اول راه ازدواج هستند، پیش بیاید. مادر سپیده به نوعی خود را مالک دخترش میدانست و نمیخواست او را از دست بدهد. او برای بهاصطلاح از دست ندادن سپیده دلایل زیادی میآورد؛ از اینکه قد دانیال کوتاه است تا... فکر میکنید این ۲ جوان چه باید میکردند؟
● مادر موافق نیست
سپیده و دانیال با هم وارد اتاق مشاوره شدند و اینطور توضیح دادند که بیشتر از یک سال است یکدیگر را میشناسند و بهمنظور ازدواج با هم آشنا شدهاند اما مشکلی که وجود دارد این است که مادر سپیده از ابتدا با این وصلت مخالف بوده و به هیچ وجه هم حاضر نیست از موضع خود عقبنشینی کند.
سپیده گفت: «من از یک طرف نمیخواهم در مقابل خانوادهام قرار بگیرم و از طرف دیگر نمیخواهم دانیال را از دست بدهم چون ما فکر میکنیم خیلی برای هم مناسب هستیم ولی مادر من به هیچ عنوان این را قبول نمیکند.» در واقع بعد از اینکه خواستگاری انجام شده، مادر سپیده گفته دانیال به درد تو نمیخورد و نمیتواند تو را خوشبخت کند و مرد زندگی نیست و...
● علت مخالفت چیست؟
از سپیده خواستم بگوید مادرش دقیقا از چه مواردی ایراد میگیرد؛ سپیده گفت: « یکی از ایرادهایی که مادرم مطرح میکند این است که ما همسن هستیم و او فکر میکند همسر من باید از من بزرگتر باشد تا بتواند مسئولیت یک زندگی را بهعهده بگیرد.» این در حالی بود که دانیال و سپیده هر ۲، ۲۷ ساله بودند و در این سن افراد از حالت هیجانی و احساسی تصمیم گرفتن دور شدهاند و تمرکز بر این فاکتور کمی عجیب بهنظر میرسید.
ایراد دیگری که مادر سپیده مطرح کرده بود، این بود که دانیال از نظر مالی وضعیت خیلی خوبی ندارد اما مشکل بعدی قد دانیال بود که البته همقد سپیده بود و مادر سپیده معتقد بود اگر سپیده بخواهد کفش پاشنه بلند بپوشد از دانیال بلندتر میشود و این اصلا جلوه مناسبی ندارد. لاغری دانیال مسئله دیگری بود که از نظر مادر سپیده قابل چشمپوشی نبود. این مورد باعث تعجب من شد چون من دانیال را از نزدیک میدیدم و بهنظرم وضعیت جسمانی او طبیعی بود.
● آنها مناسب هم بودند
به پیشنهاد من و با توافق سپیده و دانیال موضوع مخالفت مادر سپیده را موقتا کنار گذاشتیم و قرار شد بسنجیم آنها چقدر برای هم مناسبند. به آنها گفتم: «من برای احساس و انتخاب شما احترام قائلم اما بعضی وقتها دخترها و پسرهای ما ابزارهای درستی برای انتخاب هم ندارند و ممکن است این انتخاب یک انتخاب هیجانی و احساسی باشد که بعدها منجر به شکست شود.» خوشبختانه هر ۲موافقت کردند و ما سنجش را شروع کردیم. در مصاحبههای فردی که من با دانیال و سپیده داشتم به مرور زمان و با انجام تستهای مربوطه به این نتیجه رسیدم مشکل بزرگی که باعث شک من برای ادامه ارتباط شود و من را به این نتیجه برساند که این ۲ برای هم مناسب نیستند، وجود ندارد. درست است که بیشتر مشاوران خانواده اعتقاد دارند پسر بهتر است برای ازدواج حداقل ۳ سال بزرگتر از همسرش باشد ولی سن در کنار فاکتورهای دیگر سنجیده میشود. سنجش من روی دانیال نشان داد با توجه به اینکه او زود وارد بازار کار شده و درسش را در حالی میخوانده که توأم با آن کار هم میکرده، نشان میدهد سن عقلی خوبی دارد و بهاصطلاح عاقل است. در کل سنجشهایی که صورت گرفت نشاندهنده این بود که این ۲ نفر تا حدود زیادی به هم نزدیک هستند و تفاوت بزرگ و عمیقی برای تأمل وجود ندارد.
● نتایج بررسی مثبت بود
بعد از اینکه این مرحله به پایان رسید، من بهعنوان مشاور آنها به این نتیجه رسیدم که دانیال و سپیده تقریبا با هم هماهنگ بوده و برای هم مناسبند. اینجا بود که خواستم موشکافانه علل مخالفت شدید مادر سپیده را جستوجو کنم. فاکتورهایی که مادر سپیده به آنها اشاره کرده بود بیشترشان شکل بهانه داشت. من از سپیده خواستم مادرش را به جلسه مشاوره دعوت کند اما مادر سپیده مخالفت کرد. در این مرحله مجبور شدم از تاکتیکی برای آوردن مادر سپیده به اتاق مشاوره استفاده کنم که خوشبختانه جواب داد؛ من از سپیده خواستم با مادرش مطرح کند که من هم بهعنوان مشاوربه مناسب بودن آن ۲ برای هم کمی شک کردهام و به دیدگاه مادر سپیده بیشتر نیاز دارم. این موضوع باعث شد مادر سپیده با میل و رغبت وارد اتاق مشاوره شود. ما با هم شروع به صحبت کردیم و من از او خواستم از زاویه دید خودش موضوع مخالفتش را بیان کند.
● همه چیز از زبان مادر
مادر سپیده گفت: «من ۵۴ سال دارم و مسائل زیادی در زندگیها دیدهام. هر مادری میخواهد فرزندش خوشبخت شود و بهنظر من دانیال پسری نیست که بتواند دختر من را خوشبخت کند به این دلیل که پسر پختهای نیست و هم سن دخترم است و دختر من به کسی نیاز دارد که حداقل بالای ۳۰ سال بوده و فرد قدرتمندی باشد و از پختگی بیشتری برخوردار باشد. از سوی دیگر من فکر میکنم این ۲ نفر در کل برای هم مناسب نیستند و بهنظر من این آشنایی از ابتدا اشتباه بوده. شما هم کمک کنید موضوع تمام شود چون دختر من نمیپذیرد این وصلت اشتباه است. او قطعا میتواند خواستگارهای بهتری داشته باشد و ازدواج مناسبتری کند.» خیلی آرام با مطرح کردن این موضوع که در عین اینکه والدین، فرزندانشان را دوست دارند و به آینده آنها علاقهمندند و حتی گاهی نگران مسائل آینده آنها هستند و ازدواج هم بهعنوان یکی از مهمترین انتخابها حائز اهمیت است، از او سوال کردم: «بهنظر شما بهعنوان والدین باید مراقب و در نهایت در حال کمک به فرزندانمان باشیم و نظراتمان را به آنها گوشزد کنیم یا خودمان را مالک آنها بدانیم و آنها موظف باشند هر چه ما میگوییم انجام دهند؟» پس از مدتی مقاومت، موفق شدم بخش منطقی ذهن مادر سپیده را فعال کنم.
● من مالک فرزندم نیستم
مادر سپیده عنوان کرد: «من نمیخواهم مالک فرزندم باشم ولی میخواهم فرزندم خوشبخت شود.» به او گفتم: «شما در عین اینکه مطرح میکنید نمیخواهید مالک فرزندتان باشید و او را به این سمت نمیبرید که آنچه میل شماست انجام دهد ولی دقیقا در حال انجام این کار هستید. بهعنوان مثال فاکتوری که شما از نظر فیزیکی آن را ایراد میدانید موضوعی است مربوط به دختر شما زیرا او میخواهد با دانیال زندگی کند و در اینجا شما در نهایت میتوانید پیشنهاددهنده باشید اما اعمال نظر کرده و مطرح میکنید این فرد چون جثه خیلی قدرتمندی ندارد نمیتواند برای سپیده مناسب باشد.» در این مرحله به او گفتم: «قدرت در موضوع ازدواج به وزن افراد و به میزان قدرت فیزیکی آنها ربطی ندارد و قدرت واقعی در پختگی شخصیتی و خویشتنداری است و این قدرت و استقلال شخصیتی است که شما باید روی آن حساب کنید و من در بررسیهایی که روی دانیال داشتم، تصور میکنم این فرد این ویژگی را دارد. به موقع سربازی رفته، به موقع دانشگاه رفته، کارش را انجام میدهد و فرد موفقی در کار و اجتماع است.»
● آیا دخترم تامین خواهد بود؟
مادر سپیده با این موارد موافقت کرد اما بعد موضوع مالی را مطرح کرد و گفت: «شما تضمین میکنید که این فرد بتواند از نظر مالی دختر من را تامین کند؟» اینجا بود که من وارد این بحث شدم: «اگر دقت کنید در حال حاضر بسیاری از دختر و پسرهایی که در شرف ازدواج هستند، هر ۲ شاغل هستند و ابتدا هم ممکن است ثروت زیاد و خانه شخصی نداشته باشند اما با دست در دست هم قرار دادن و تلاش آن را به دست میآورند. اگر ما بخواهیم به خاطر این موضوع جلوی ازدواج ۲نفری را که به خاطر هم تلاش میکنند بگیریم، در جامعه مسائلی پیش میآید که در نهایت دودش به چشم خود خانوادهها خواهد رفت. واقعیت این است که هیچ کس نمیتواند به شما تضمین دهد. ازدواج ریسک خاص خودش را دارد منتهی ما با راه و روشها و تکنیکهایی که به کار میبریم این ریسک را به حداقل میرسانیم.» به او گفتم: «زمانی که من متوجه شدم شما مخالف هستید بررسیها و آزمایشهای مختلفی را انجام دادم تا ببینم چقدر میتوانم بهنظر شما نزدیک باشم ولی همه اینها نتیجه عکس داشت.» در اینجا بخشی از تفسیر تستهایی که از دانیال و سپیده گرفته بودم را به او نشان دادم و فاکتورهایی که این ۲ در آنها خیلی به هم نزدیک بودند و همچنین فاکتورهایی که تفاوتهایی جزئی را مطرح میکرد نشان دادم.
● از جنگ تا صلح
با توجه به اینکه درون هر فردی هر چقدر هم که بخواهد خودش را مستحکم نشان دهد یک کودک زندگی میکند، اگر ما یاد بگیریم آن را درست نوازش کنیم دیگران بهتر به حرف ما گوش میدهند و پذیرششان برای ما بیشتر خواهد بود و حداقل کمی سعی میکنند از بخش منطقشان برای گوش دادن به صحبت ما استفاده کنند. در نهایت پس از صحبتهای دو طرف سپیده کمی با مادرش همراه شد. به این معنا که به پیشنهاد من حتی گفت: « من هم در زمینه مالی کمی نگرانم ولی بهدنبال راهحل هستم. از نظر موضوع قد هم که شما درست میگویید و من اگر بخواهم کفش پاشنه بلند بپوشم، از دانیال بلندتر میشوم. اینها همه فکر من را هم مشغول کرده است.» گفتن این حرفها باعث شده بود، مادر سپیده راغب شود که به سپیده نزدیکتر شود تا از جنگ و روبهروی هم ایستادن خارج شوند. در این حین مشاوره دانیال و سپیده ادامه پیدا میکرد. از سویی خانواده دانیال موافق این ازدواج بودند و او را حمایت میکردند، منتهی آنها هم از وقتی متوجه شدند مادر سپیده مخالف است کمی کنارهگیری کردند...
● دست از جنگ بردار
با خواندن تفسیرها تغییرات زیادی در مادر سپیده ایجاد شد و او به فکر فرو رفت. با این حال به او گفتم: «من نمیخواهم نظرم را به شما تحمیل کنم. بهتر است روی موضوعاتی که مطرح شد کمی فکر کنید و در جلسه بعد با هم صحبت کنیم.» این در حالی بود که من قبل از اینکه مادر سپیده را ببینم از سپیده خواسته بودم دست از جنگ کردن با مادرش بردارد. او تلاش زیادی کرده بود که مادرش را متقاعد کند و وقتی موفق نشده بود، شروع به جنگ کرده بود و این جنگ و جدال باعث شده بود مادر سپیده بیشتر مخالفت کند. از سوی دیگر موضوع را برای سپیده باز کردم و گفتم که درست است شما و دانیال بهعنوان ۲ فرد بالغ اگر در نهایت موفق نشدید خانواده را راضی کنید، میتوانید از مجوز دادگاه برای ازدواج استفاده کنید اما تا جایی که میتوانید باید از این اتفاق جلوگیری کنید و خانوادهها هم بهتر است یک زنجیره حمایتی برای شما ایجاد کنند تا شما بتوانید وارد ارتباط بهتری شوید. سپیده گفت: «اگر من دست از این تلاش بردارم مادرم متقاعد نمیشود.» به او گفتم: « اگر قرار بود این روش کارساز باشد تاکنون حتما اتفاق خوبی میافتاد، پس چون به نتیجه نرسیدهایم باید روشمان را عوض کنیم.»
● اضطراب از دست دادن دختر
جلسه بعدی که من با مادر سپیده داشتم،جلسه جالبی بود. در این جلسه مادر سپیده به گریه افتاد و گفت: «من جز خیر و صلاح دخترم چیز دیگری نمیخواهم ولی تا قبل از اینکه با شما صحبت کنم، فکر میکردم دخترم ناپخته انتخاب کرده است. صحبتهای شما و نتایج بررسیهایی که شما انجام دادید نظرم را تغییر داده است ولی نمیدانم چرا درون من احساس بدی وجود دارد.» سعی کردم این حس بد را در مادر سپیده بررسی کنم و علت آن را پیدا کنم. با این سوال شروع کردم: «زندگی عاطفیات را برای من توصیف کن.» وقتی مادر سپیده توضیح داد، متوجه شدم متاسفانه رابطه عاطفی که بین پدر و مادر سپیده وجود دارد، رابطهای است مختل و آنها مدتی است که از هم طلاق عاطفی گرفتهاند و هرکسی زندگی خودش را دارد. متوجه شدم با توجه به اینکه برادر سپیده هم ازدواج کرده مادر سپیده با سپیده بهاصطلاح ازدواج روانشناختی کرده است. به این معنا که همدم او سپیده شده و میخواهد همه خلاهای خود را با دخترش پر کند و حالا که فکر میکند سپیده را از دست میدهد، دچار اضطراب شده است. این اضطراب و حال بد باعث شده بود نه تنها دانیال بلکه هرکس دیگری که کنار سپیده قرار میگرفت با مخالفت مادر سپیده روبهرو شود. این موضوع در ناخودآگاه مادر سپیده وجود داشت که با رفتن سپیده او تنها خواهد ماند. بنابراین تلاش میکرد بهصورت غیرمحسوس سپیده را برای خودش نگه دارد.
● اصلاح بخشهای اشتباه
وقتی ما در مشاوره به این موضوع رسیدیم که مشکل در ناخودآگاه مادراست، مادر سپیده ابتدا بهشدت مخالفت کرد و گفت: « نه، من اصلا چنین قصدی ندارم.»ولی با ادامه دادن مشاوره خودش گفت: «فکر کنم شما درست میگویید چون من احساس میکنم حتی زمانی که سپیده با دوستانش بیرون میرود من حالم بد میشود و از اینکه او نیست احساس بدی پیدا میکنم.» چند جلسه را تنظیم کردیم که به دور از موضوع ازدواج سپیده، خود مادر سپیده تحت رواندرمانی قرار بگیرد و به او کمک شود که بخشهایی که اشتباه شکل گرفته اصلاح شود. او سپیده را بهعنوان تنها منبع عاطفی خود قرار داده بود و این موضوع خودش و دخترش را با مشکل مواجه کرده بود. جلسات ادامه پیدا کرد و هرچه جلوتر میرفت مادر سپیده با آشنا شدن بیشتر با خویشتن واقعی خودش پی برد که شرایطش در تصمیمگیریاش نقش پررنگی داشت. خوشبختانه نتایج خوب بود و به پیشنهاد من مراوده بیشتر با دانیال را شروع کرد. شرایطی ایجاد شد که خانوادهها هم به یکدیگر نزدیکتر شدند و در نهایت پس از گذشت حدود ۲ ماه، یک روز مادر سپیده به اتفاق سپیده و دانیال با گل و شیرینی وارد اتاق مشاوره شدند و این نشان میداد همه چیز به سمت بهتر شدن و ایجاد زنجیره حمایتی خانوادهها برای سپیده و دانیال پیش رفته است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست