پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا

آخر حرف ها همیشه یک نفر مرده است ادامه دارد


آخر حرف ها همیشه یک نفر مرده است ادامه دارد

«آلن گینزبرگ » در شعر زوزه How این گونه وصف می کند «من بهترین مغزهای نسل ام را دیده ام که از هم پاشیده به جنون , گرسنه , لخت و دیوانه وار در پی تزریقی تند و توفانی , خود را توی خیابان های کاکا سیاه ها خرکش می کردند »

سال‌های‌ پنجاه‌ میلادی‌ است‌، چند نویسنده‌ و شاعر معترض‌ شورشی‌ دور هم‌ جمع‌ شده‌اند و خسته‌ و کلافه‌ از وضع‌ موجود، توپخانه‌هاشان‌ را به‌ سمت‌ ارابه‌هایی‌ نشانه‌ رفته‌اند، که‌ «رویای‌ امریکایی‌» را به‌ اقصی‌نقاط‌ عالم‌ می‌برند. توپخانه‌هایی‌ مسلح‌ به‌ زبان‌، زبانی‌ گستاخ‌، عریان‌، خشن‌ و انباشته‌ از موسیقی‌ جاز، الکل‌، موادمخدر، هذیان‌ و همه‌ آنچه‌ می‌تواند اعتراض‌شان‌ را به‌ جنگ‌، کمپانی‌های‌ سرگرمی‌سازی‌، کیش‌ کالاپرستی‌، تبلیغات‌ گسترده‌ رسانه‌یی‌ و هر آنچه‌ برای‌ تثبیت‌ وضع‌ موجود به‌ عنوان‌ بهترین‌ وضعیت‌ ممکن‌ به‌ کار می‌رود، شلیک‌ کند. این‌ گونه‌ است‌ که‌ «بیت‌ نیک‌»های‌ خسته‌ و خشمگین‌ ظهور می‌کنند و «نسل‌ بیت‌» پا می‌گیرد. نسلی‌ که‌ «آلن‌ گینزبرگ‌» در شعر زوزه‌ (How) این‌ گونه‌ وصفش‌ می‌کند:

«من‌ بهترین‌ مغزهای‌ نسل‌ام‌ را دیده‌ام‌ که‌ از هم‌ پاشیده‌ به‌ جنون‌، گرسنه‌، لخت‌ و دیوانه‌وار در پی‌ تزریقی‌ تند و توفانی‌، خود را توی‌ خیابان‌های‌ کاکا سیاه‌ها خرکش‌ می‌کردند.»

سال‌های‌ پنجاه‌ میلادی‌ است‌ و برخورد توفانی‌ «گینزبرگ‌»، «کرواک‌»، «نیل‌ کسیدی‌» و «ویلیام‌ باروز» با یکدیگر، زبان‌ شعر و رمان‌ را از جنایت‌ و هذیان‌ و ماری‌جوانا انباشته‌ است‌ و از هر آنچه‌ آنها را از پیوستن‌ به‌ حرکتی‌ ملی‌ در راه‌ تحقق‌ رویای‌ امریکایی‌ باز می‌دارد و درست‌ در سال‌های‌ میانی‌ همین‌ دهه‌، یعنی‌ سال‌ ۱۹۵۵ است‌ که‌ جوانی‌ بیست‌ساله‌، به‌ اسم‌ «ریچارد براتیگان‌» و متولد ۱۹۳۵ در «تاکوما»ی‌ «واشنگتن‌» تمام‌ جنون‌ موروثی‌اش‌ را در یک‌ سنگ‌ جمع‌ می‌کند و سنگ‌ را به‌ شیشه‌ پاسگاه‌ پلیس‌ می‌زند تا خشم‌ پنهان‌ در تاریک‌ترین‌ لایه‌های‌ ذهن‌اش‌ را به‌ سمت‌ یکی‌ از آشکارترین‌ جلوه‌های‌ اجرای‌ قانون‌ در کشورش‌، شلیک‌ کند. سنگ‌ پرتاب‌ می‌شود.

شیشه‌ پاسگاه‌ پلیس‌، می‌شکند و «ریچارد براتیگان‌» بیست‌ساله‌ سر از بیمارستان‌ روانی‌ «ارگون‌» در می‌آورد، بیمارستانی‌ که‌ سال‌ها بعد، «میلوش‌ فورمن‌» فیلم‌ «پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته‌» را در آن‌، جلوی‌ دوربین‌ می‌برد تا شاید با این‌ کار به‌ دو نویسنده‌ «نسل‌ بیت‌»، یعنی‌ «ریچارد براتیگان‌» و «کن‌ کیسی‌» که‌ فورمن‌ فیلم‌ خود را براساس‌ رمان‌ او ساخته‌ ادای‌ دینی‌ کرده‌ باشد.

هرچند می‌گویند «کن‌ کیسی‌»، نویسنده‌ رمان‌ «پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته‌»، به‌ فیلم‌ «فورمن‌» اعتراض‌ داشته‌ و معتقد بوده‌ «فورمن‌»، با تغییر شکل‌ روایی‌ آشفته‌ و هذیانی‌ این‌ اثر، زهر آن‌ را گرفته‌ و بمب‌ پنهان‌ در رمان‌ او را خنثی‌ کرده‌ است‌، اما به‌ هرحال‌ بیمارستان‌ «ارگون‌» اکنون‌، بیمارستانی‌ است‌ که‌ نامش‌، با تاریخ‌ جنبش‌ «بیت‌» گره‌ خورده؛ بیمارستانی‌ که‌ «براتیگان‌» جوان‌، بلافاصله‌ پس‌ از رهایی‌ از آن‌ به‌ «نسل‌ بیت‌» پیوست‌، نسلی‌ که‌ سال‌ها بعد در قصه‌ «سلطنت‌ بر باد رفته‌» از مجموعه‌ «انتقام‌ چمن‌» که‌ معلوم‌ نیست‌ به‌ چه‌ دلیل‌، اخیرا در ایران‌ با عنوان‌ «اتوبوس‌ پیر» منتشر شده در قالب‌ یک‌ دوشیزه‌ شوخ‌ فریبکار به‌ شخصیت‌ اصلی‌ نوشته‌ «براتیگان‌» تبدیل‌ شد. دوشیزه‌یی‌ جوان‌ به‌ نام‌ «نسل‌ بیت‌» که‌ جوانان‌ خام‌ بی‌تجربه‌ را دست‌ می‌انداخت‌ و تهوع‌ نهیلیستی‌اش‌ را بر گلگیر ماشین‌هاشان‌ برجا می‌گذاشت‌، آنچنان‌ که‌ تهوع‌ «نسل‌ بیت‌» تا ابد بر گلگیر ماشین‌ پرزرق‌ و برق‌ «رویای‌ امریکایی‌» که‌ با سرعتی‌ سرسام‌آور و شکوه‌ تبلیغاتی‌اش‌ همه‌ را مفتون‌ خود کرده‌ بود، باقی‌ ماند و تنها، کسانی‌ از دام‌ او در امان‌ می‌ماندند که‌ مانند خودش‌، چیزی‌ جز ریشخند در چنته‌ نداشتند: «... او کاری‌ به‌ کار من‌ نداشت‌ و خب‌، من‌ هم‌ ماشین‌ نداشتم‌. شاید دلیلش‌ همین‌ بود. آدم‌های‌ بی‌ماشین‌ جاذبه‌ او را درک‌ نمی‌کردند.»یا، آنها که‌ پیش‌ از این‌ در دام‌ افتاده‌ بودند و اکنون‌ او را خوب‌ می‌شناختند و اصلا جزیی‌ از او بودند: «در واقع‌ صحنه‌سازی‌ این‌ دختر، به‌ یک‌ لطیفه‌ خیلی‌ خصوصی‌ بین‌ زخمی‌ها بدل‌ شده‌ بود و هر وقت‌ می‌دیدند کسی‌ از آن‌ کاروان‌های‌ شادی‌ به‌ طرف‌ برکلی‌ راه‌ انداخته‌، کلی‌ دل‌شان‌ خنک‌ می‌شد».

آری‌، «براتیگان‌» در «سلطنت‌ بر باد رفته‌»، مانند بسیاری‌ از قصه‌های‌ دیگرش‌، «نسل‌ بیت‌» را در ساده‌ترین‌ و صریح‌ترین‌ روایت‌، تصویر کرده‌. نسلی‌ که‌ برخاسته‌ از امریکای‌ سال‌های‌ ۵۰ بود. امریکایی‌ که‌ بحران‌ اقتصادی‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ بود و اکنون‌ با تمام‌ شدن‌ جنگ‌ دوم‌ جهانی‌ و ضعف‌ کشورهای‌ اروپایی‌ به‌ دلیل‌ خسارات‌ ناشی‌ از جنگ‌، می‌رفت‌ تا با داعیه‌ کمک‌ به‌ آن‌ کشورها، نقش‌ قهرمان‌ را بازی‌ کند و البته‌ روی‌ دیگر سکه‌ این‌ قهرمان‌، تبدیل‌ شدن‌ به‌ یک‌ ابرقدرت‌ جهانی‌ بود و بی‌شک‌ تبلیغات‌ گسترده‌ رسانه‌ها برای‌ کالاهای‌ امریکایی‌، از عوامل‌ مهم‌ تثبیت‌ برتری‌ امریکا در جهان‌ بود. «کوکاکولا»، «مک‌دونالد»، «ستارگان‌ هالیوود» و چیزهایی‌ از این‌ دست‌ همگی‌ مظاهری‌ از سرمایه‌داری‌ امریکا بودند که‌ در کوتاهترین‌ زمان‌ «رویای‌ امریکایی‌» را به‌ کشورهای‌ دیگر صادر می‌کردند و همین‌ مظاهر رنگارنگ‌ به‌ دستمایه‌ کار نویسندگان‌ آن‌ عصر و از سوی‌ دیگر نقاشان‌ و هنرمندان‌ «پاپ‌ آرت‌» تبدیل‌ شدند. بین‌ اشیا و کالاها و قهرمانان‌ امریکایی‌ رنگارنگی‌ که‌ آثار نویسندگانی‌ چون‌ «براتیگان‌» را انباشته‌اند و «مریلین‌ مونرو»هایی‌ که‌ امضای‌ «اندی‌ وارهول‌» را پای‌ خود دارند، قرابتی‌ است‌ که‌ این‌ قرابت‌ تنها با فهم‌ یک‌ دوران‌ تاریخی‌، قابل‌ درک‌ است‌.

نقاشی‌های‌ «وارهول‌» گاهی‌ شبیه‌ پوسترهای‌ تبلیغاتی‌ هستند که‌ روی‌ هم‌ چسبانده‌ شده‌اند و در آنها، تکه‌هایی‌ از هر لایه‌، پس‌ لایه‌ دیگر نمایان‌ شده‌اند و «وارهول‌» در عین‌ لایه‌لایه‌ کردن‌ اثر، تمام‌ لایه‌ها را هم‌ سطح‌ نشان‌ می‌دهد و این‌، شباهت‌ غریبی‌ دارد به‌ شیوه‌ روایی‌ نویسندگانی‌ مثل‌ «براتیگان‌» که‌ در قصه‌ پاره‌هایی‌ منفصل‌ را در طول‌ هم‌ می‌آورند و خواننده‌ گاه‌ این‌ پاره‌های‌ تصویری‌ روایی‌ را هم‌ عرض‌ می‌بیند. پاره‌هایی‌ هم‌ عرض‌ که‌ به‌ ظاهر، هیچ‌ گونه‌ ارتباطی‌ با هم‌ ندارند و تنها عامل‌ پیوند دهنده‌ آنها به‌ یکدیگر، نوع‌ روایت‌ و تصویرسازی‌ و «نهیلیسم‌» طنزآمیز و شوخ‌ و شنگی‌ است‌ که‌ در آن‌ همه‌ چیز به‌ سخره‌ گرفته‌ می‌شود. «نهیلیسمی‌» ویرانگر که‌ ردش‌ را می‌توان‌ در نوشته‌ها و حتی‌ رفتار عصیانی‌ نویسندگان‌ «نسل‌ بیت‌» پیدا کرد و کافی‌ است‌ زندگی‌ و آثار بسیاری‌ از این‌ نویسندگان‌ را مرور کنیم‌: از «جک‌ کرواک‌» گرفته‌ تا «ویلیام‌ باروز» و «گینزبرگ‌» و «بوکوفسکی‌» و خود «براتیگان‌»، همگی‌ در رفتار و نوشته‌هایشان‌ نوعی‌ سرخوردگی‌ و جنون‌ و خشم‌ و ویرانگری‌ نهیلیستی‌ موج‌ می‌زند؛ که‌ بخش‌ عمده‌ آن‌ زاده‌ شرایط‌ اجتماعی‌ ویژه‌یی‌ است‌ که‌ این‌ نسل‌ از آن‌ سر برآورده؛ گرچه‌ بخشی‌ از آن‌ نیز شاید تاثیر پذیرفته‌ از میراث‌ اگزیستانسیالیستی‌ نویسندگانی‌ چون‌ «سارتر» و «کامو» باشد؛ گرچه‌ نگاه‌ عینی‌تر و اجتماعی‌تر «بیت‌ها» در آثارشان‌، آنها را تا حد زیادی‌ از نهیلیسم‌ بغرنج‌ و گاه‌ سرشار از نخبه‌گرایی‌ و «فلسفیدن‌»های‌ رمان‌ اروپایی‌ جدا می‌کرد و شاید «بیت‌»ها، بیش‌ از «سارتر» و «کامو» از نویسندگانی‌ چون‌ «لویی‌ فردینان‌ سلین‌» و طغیان‌ زبانی‌ او تاثیر پذیرفته‌ بودند، زیرا توجه‌ به‌ زبان‌ و انرژی‌ و پتانسیل‌ نهفته‌ در ضرباهنگ‌ جملات‌، از ویژگی‌های‌ بارز آثار «بیت‌»ها بود و خشونت‌ زبانی‌ آنها را می‌توان‌ تا حدی‌ متاثر از زبان‌ آثار «سلین‌» و ابداعات‌ او در زبان‌ فرانسوی‌ دانست‌ و «بیت‌ها» با درونی‌ کردن‌ این‌ ابداعات‌، در زبان‌ خود، نشان‌ دادند که‌ در عین‌ برگذشتن‌ از مرزهای‌ ادبیات‌ پیش‌ از خود، فرزندان‌ خلف‌ نویسندگان‌ امریکایی‌ قرن‌ نوزدهم‌ و اوایل‌ قرن‌ بیستم‌ بودند؛ چرا که‌ پیش‌ از آنها، نویسندگانی‌ چون‌ «درایزر»، «شروود اندرسن‌» و... در هضم‌ و درونی‌ کردن‌ «ناتورالیسم‌» فرانسوی‌ و تداوم‌ آن‌، از خود قابلیت‌ نشان‌ داده‌ بودند. «ناتورالیسمی‌» که‌ با ورود به‌ امریکا، رنگ‌ و بویی‌ اجتماعی‌تر گرفت‌ و سرانجام‌ در تلاقی‌ با میراث‌ نویسندگان‌ تجربی‌، مانند «جویس‌» و «پروست‌» سر از «خشم‌ و هیاهو»ی‌ «فاکنر» در آورد و اکنون‌ نوبت‌ نسلی‌ دیگر بود. نسلی‌ که‌ برای‌ بیان‌ خشم‌ مهار گسیخته‌اش‌، نیاز به‌ سبک‌ و زبانی‌ دیگر داشت‌، سبک‌ و زبانی‌ که‌ در عین‌ تاثیرپذیری‌ از نویسندگان‌ فرانسوی‌ چون‌ «سلین‌» و «ژرژ باتای‌»، بیش‌ از هر کس‌، خود را مدیون‌ «والت‌ ویتمن‌» شاعر مطرح‌ قرن‌ نوزدهم‌ امریکا می‌دانست؛ شاعری‌ که‌ شاید «بیت‌»ها او را به‌ دلیل‌ طرد شدن‌ از سوی‌ منتقدین‌ هم‌ عصرش‌، به‌ گونه‌یی‌ با خود هم‌ سرنوشت‌ می‌یافتند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.