جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بحران بی تصمیمی در لندن


بحران بی تصمیمی در لندن

اگر تا دیروز کسانی در این فرضیه تردید داشتند که آشفتگی دیپلماسی گوردون براون, بازتابی از بحران های درونی حزب کارگر است, اکنون ماجرای شکست انتخاباتی در ناحیه ای که زمانی « قلعه تسخیرناپذیر» حزب کارگری به حساب می آمد, نباید جای تردیدی باقی بگذارد که سیاست های خارجی دولت براون لاجرم تداوم و تابعی از شرایط داخلی آن است

اگر تا دیروز کسانی در این فرضیه تردید داشتند که آشفتگی دیپلماسی گوردون براون، بازتابی از بحران های درونی حزب کارگر است، اکنون ماجرای شکست انتخاباتی در ناحیه ای که زمانی « قلعه تسخیرناپذیر» حزب کارگری به حساب می آمد، نباید جای تردیدی باقی بگذارد که سیاست های خارجی دولت براون لاجرم تداوم و تابعی از شرایط داخلی آن است. موضوع هسته ای ایران، فقط یکی از چندین نمونه است که در آن دولت براون راه خویش را از اروپا جدا کرد و مسیر تکروی و خودرأیی پیش گرفت.

بنابراین اگر قرار باشد شاخص و معیاری برای تحلیل دیپلماسی یک ساله براون برگزینیم این شاخص همان است که روزنامه تایمز ذکر کرده است: تردید و بلاتکلیفی!

براون مرد تردید است و مهم ترین ضعفی که او در ایام تصدی سکان رهبری حزب کارگر از خود نشان داد، همانا بلاتکلیفی و بی تصمیمی بوده است. محافل رسانه ای لندن شواهد فراوانی برای اثبات این حالت بی تصمیمی و وضع پارادوکسیکال کابینه براون ارائه می کنند. از زمان خروج تونی بلر از خانه ۱۰ داونینگ استریت تاکنون چندین پروژه مهم از سیاست خارجی و امنیتی انگلیس روی میز براون منتظر تصمیم استراتژیک اوست. در رأس این فهرست بلند، بحث خروج ارتش ۵ هزار نفری این کشور از عراق، سازماندهی ۷ هزار نیروی سرگردان آن در ولایت هلمند افغانستان ، موضوع حیاتی پیمان اتحادیه اروپایی موسوم به معاهده لیسبون، پروژه چند میلیاردی نوسازی ارتش انگلیس، بحران دیپلماتیک با روسیه و بالاخره سردرگمی در پرونده هسته ای ایران است.

البته این همه چالش های سیاست خارجی گوردون براون نیست. اگر ویژگی بارز دیپلماسی براون در حوزه خاورمیانه بی تصمیمی و بلاتکلیفی بوده است، در مناطق و حوزه های دیگر، مشخصه سیاست خارجی او را باید شتابزدگی و برآوردهای نادرست به حساب آورد. برآوردهای وزارت خارجه براون - که اکنون سکان آن را مدیر ۴۱ ساله این کشور، دیوید میلیبند، بر عهده دارد - از الگوی بازی سیاسی قدرت هایی مثل چین، روسیه و ایران راه به خطا برد. همین طور تحلیل های آن از سمت و سوی حوادثی مانند جنگ خونین دارفور یا کشمکش های کنیا و زیمبابوه نادرست از آب درآمد.

در این یک سال دولت براون با تصمیم های عجیب روابط استراتژیک لندن با دو کانون قدرت جهانی یعنی مسکو و پکن را به نقطه بحران رساند. عامل به هم ریختن دوستی روسیه و انگلیس پرونده یک افسر پناهنده روس به نام «لیتوی ننکو» بود که به طرز مشکوکی دو سال پیش به قتل رسید و بی احتیاطی های دیپلماسی لندن موجب شد که این قضیه به اخراج دیپلمات ها و تجار و سرمایه گذاران انگلیس از روسیه و کلاً قطع مناسبات فیمابین بینجامد. در رابطه با چین نیز لندن علی رغم هشدار محافل واقع بین انگلیس در چند جبهه وارد نزاع شد؛ از بحران میانمار(برمه) و زیمبابوه و تبت و دارفور که در همه آنها حکومت براون به سوژه حقوق بشر برای متهم ساختن چین به نقض دموکراسی متوسل شد تا جنجال های رسانه ای که لندن تحت عنوان رخنه اطلاعاتی چینی ها در شبکه اینترنتی خویش به راه انداخت.

هر کدام از این اتفاقات، یکی از انتخاب ها و سناریوهای دولت براون در سیاست خارجی بود و به راحتی می توان درباره نتایج این سیاست ها قضاوت کرد. اکنون که گرد و غبار اغلب این بحران ها فروکش کرده، می توان سؤال کرد که آیا در بحران میانمار که لندن همه توان دیپلماسی و ابزارهای جنگ روانی خویش را علیه پکن وارد میدان کرد تا بگوید حکومت نظامی این کشور زیرچتر پکن راهبان شورشی را سرکوب می کند، چه چیزی غیر از رویگردانی چینی ها عاید لندن شد تا حدی که حتی ۱۰ کشور جنوب شرق آسیا - آ.سه.آن - نیز حاضر به تأیید سناریوی لندن نشدند. یا در تبت که شخص گوردون براون همه تلاش خویش را صرف بایکوت المپیک کرد و با همان شکل و شمایل بحران میانمار، اپوزیسیون تحت رهبری یک راهب دیگر به نام «دالایی لاما» را حمایت کرد تا شاید رهبران سیاسی جهان را به تصمیم سیاسی برای بایکوت المپیک وادار کند اما عاقبت همه طرف های غربی از بوش تا سارکوزی برای حضور در این رویداد ورزشی اعلام آمادگی کردند.

آخرین نمونه ناکامی های لندن در جدال های سیاسی آفریقا بود که در آن براون همه توان خویش را برای حذف و براندازی دو رهبر سرشناس این منطقه یعنی موگابه و البشیر به کار بست اما جالب است که هر دو بحران در نهایت بدون حضور بازیگران غربی و با ائتلاف دولت های عربی و به ضرر لندن فیصله یافتند.

با مرور این فهرست بلند ناکامی دیپلماتیک، اکنون می توان به راحتی ماهیت و چشم انداز سیاست تکروی لندن در پرونده هسته ای ایران را ارزیابی کرد. دولت براون در یک سال اخیر پیشگام سیاست تهدید یا « مشی سختگیرانه» علیه ایران شده است و چنان که ناظران هسته ای روایت کرده اند، لندن در هر نشست و اجلاسی، تندترین و خصمانه ترین پیش نویس ها را به امید تحریم و انزوای ایران تدوین کرده است. اما همه رشته ها و امیدهای براون در پیشبرد این استراتژی در اجلاس ژنو بر باد رفت. «براون - میلیبند» تصور نمی کردند همه آن بازیگرانی که در ضیافت های هسته ای لندن چنان با حرارت از حکم انزوای ایران دفاع می کردند، به این راحتی پس از صدور سه قطعنامه به ظاهر سخت و سنگین تن به مصالحه بدهند و برای نخستین بار پای مذاکره مستقیم و بدون پیش شرط با ایران حاضر شوند.

با این کارنامه ای که در سیاست خارجی، گوردون براون برجای گذاشته تردید نباید داشت که سران حزب حاکم همزمان که شکست های انتخاباتی او در لندن و گلاسکو را آسیب شناسی می کنند، عقبگردهایش در سیاست خارجی را نیز بازنگری خواهند کرد. نزد نخبگان حزب کارگر ضعف های براون در قیاس با تحرکاتی که دیپلماسی رقیبان سنتی لندن در اروپا مثل آلمان و فرانسه در این مدت داشته اند آشکار می شود.

در همین مدتی که لندن در سکوت و سردرگمی در خاورمیانه و نقاط استراتژیک جهان به سر برده است، بروکسل، پاریس و برلین علاوه بر تلاش برای پیشبرد مذاکره هسته ای با ایران چندین طرح برای بحران های لبنان، مناقشات اعراب و اسرائیل و نیز کشمکش های آفریقا ارائه کرده اند و این علتی جز این ندارد که تیم سیاست خارجی براون از توان و اشراف کافی برای هدایت مناقشات پیچیده سیاست خارجی برخوردار نیست.

در هر حال تحمل این دوران ضعف مدیریت برای لندن که همیشه مدعی داشتن «دیپلماسی برتر و پیچیده» در اروپا بوده، بسیار سخت است. حتی می توان انتظار داشت تکلیف سیاست خارجی براون را، سران حزب حاکم زودتر از سیاست داخلی مشخص کنند. حزب کارگر فرصت چندانی تا کارزار انتخاباتی آینده ندارد و دراین مسیر مسائلی نظیر بحران افغانستان یا مسئله هسته ای ایران و قضیه پیمان لیسبون که قلب مسائل سیاست خارجی اروپا است نقش به سزایی ایفا می کنند.

زهرا میرزایی