یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
وطن ایمن جایگاه امنیت اجتماعی
امنیت اجتماعی در کل مستلزم امور زیر است:
امنیت انسان نسبت به درآمدش به گونهای که نیازهای او را کفایت کند.
امنست انسان نسبت به جان و آزادیاش و کرامت عادلانهای که آفرینندهی پاک و بلندمرتبهاش به وسیلهی آن او را گرامی داشته است.
امنیت نسبت به ویژگیهای جان انسان که خوشبختی و آرامش را برایش در محیطهای ویژهی او از قبیل خانواده، نسب و ناموس محقق میگرداند.
امنیت دینی، آنکه نشانههای راه و مقصد انسان در این دنیاست.
چنانکه امنیت اجتماعی مستلزم تحقق ضرورتهای یاد شده و نظیر آن است، انسان و عناصر امنیت اجتماعی او نیز به جایگاهی نیازمند است که گنجایش و امکان نگهداری از آنها را داشته باشد.
این جایگاه همان وطنی است که بدون امنیتش سخن دربارهی هر نوعی از امنیت اجتماعی بیهوده است!
بی گمان وطن و به ویژه آنگاه که خطرات آن را احاطه کند، همچون کشتی ای است که راه خود را در دریایی خروشان میپیماید، لذا چنانچه این کشتی سوراخ شود، هیچ سرنشینی در آن ایمن نخواهد بود، فرقی نمیکند که سرنشین آن سیر یا گرسنه، پوشیده یا لخت، دانشمند یا نادان، سالم یا بیمار و دارای هر طرز فکری که باشد!
بر اساس این حقیقت از حقایق عناصر عمران انسانی و ضروریات امنیت اجتماعی است که وطن و امنیت آن و فطرت وطن خواهی، در نگرش اسلامی از جایگاه مشخص و ممتازی برخوردار است.
درست است که در نگرش اسلامی نخستین، بزرگترین و اساسی ترین وابستگی انسان به اسلام، امت، سرزمین و تمدن اسلامی است:
(قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ )١؛ « بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبیله شما، و اموالی که فراچنگش آوردهاید، و بازرگانی و تجارتی که از بیبازاری و بیرونقی آن میترسید، و منازلی که مورد علاقه شما است، اینها در نظرتان از خدا و پیغمبرش و جهاد در راه او محبوبتر باشد، در انتظار باشید که خداوند کار خود را میکند (و عذاب خویش را فرو میفرستد). خداوند کسان نافرمانبردار را (به راه سعادت) هدایت نمینماید. »
اما این به آن معنا نیست که مسلمان نمیتواند به محافل دیگر ملی و قومی وابسته باشد، مگر در صورتی که میان وابستگی به اسلام، سرزمین و تمدن آن از یک سو و وابستگی به محافل ملی و قومی از سوی دیگر تعارض، تناقض یا تضادی باشد، اما اگر وابستگی به این محافل با تفکر مسلمان سازگار افتد و در فعالیتهای حیاتی او به تکامل رسد، در این صورت از لحاظ فکری و عملی تناقضی میان هیچ یک از این محافلی که انسان فطرتاً به آنان وابستگی پیدا میکند، وجود ندارد، بلکه در مورد رابطهی وابستگی اسلامی با وابستگی ملی و وطنی واقعیت به گونهای است که تنها تناقض میان آن دو را نفی نمیکند، بلکه فراتر از آن، میان آن دو پیوند و ارتباط نیز برقرار میکند!
از آن جا که اسلام دینی است که به همهی جوانب پیدا و ناپیدای زندگی انسان نظر دارد، نتیجتاً برپایی آن جز در یک مکان، وطن و موقعیت جغرافیایی امکانپذیر نیست؛ و این مکان، وطن و موقعیت جغرافیایی هرگز اسلامی نمیشود، مگر اینکه در آن وابستگی ملی به یکی از ابعاد کلی وابستگی اسلامی بدل گردد. از این ضرورت مکان، در گسترهی اسلام یکی از تجلیات اسلام است، اسلامی که برپایی آن بدون وطن و مکان انجامپذیر نیست.
در این جاست که ضرورت وطن برای برپایی دنیای اسلام و آبادانی آن و نیز ضرورت دین برای اسلامی شدن وطن و آبادانی آن آشکار میگردد؛ یعنی اینکه ضروری است تا وابستگی ملی به یکی از پلههای نردبان وابستگی اسلامی بدل گردد.
بنابراین اسلام دینی است که از ما میخواهد تا برای وطن تلاش و کوشش کنیم، زیرا برپایی آن به عنوان یک نظام عمران آور، بدون وجود وطنی که در آن تجلی یابد، میسر نیست. لذا اسلام دینی نیست که برپایی آن با «نجات فردی» کامل گردد، همچنین نظامی نیست که تنها در «دلها» تحقق یابد!
از این روی برای تحقق امنیتی که بتوان اسلام را در آن به پا کرد یا برای برقراری امنیت اجتماعی برای انسانی که خواهان اسلام است راهی جز وجود وطن ایمن نیست، جایگاهی که در آن انسان نسبت به اسلامش در امان است و در آن اسلام امنیت را برای این انسان محقق میگرداند!
قرآن کریم از دوستی انسان به وطنش همچون دوستی او به زندگانیاش سخن میگوید، از این رو اخراج او از وطن برابر قتلی است که انسان را از شمار زندگان خارج میکند!
(وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِیَارِکُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتاً )٢؛ « و اگر ما (با تعیین تکلیفات طاقتفرسائی همچون جهاد مستمر) بر آنان واجب میکردیم که (در راه خدا، خود را در معرض تلف قرار داده و) خویشتن را بکشید، و یا این که (برای جهاد ترک یار و دیارتان کنید و) از سرزمین خود بیرون روید، این کار را جز گروه اندکی از آنان انجام نمیدادند (و اطاعت فرمان نمیکردند). و اگر اندرزهائی را که به آنان داده میشد انجام میدادند (و دستور را به کار میبستند، در دنیا و آخرت) برای آنان بهتر بود و (ایمان) ایشان را پابرجاتر میکرد. »
از بندهای پیمانهایی که خداوند پاک و بلند مرتبه با بعضی از امتها بسته است درمییابیم که بیرون راندن افراد از سرزمین و محروم کردن آنان از وطنشان برابر با ریختن خون آنان و بیرون راندنشان از زندگانی است:
(وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِّنکُم مِّن دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن یَأتُوکُمْ أُسَارَی تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ )٣؛ « و (به یاد آورید) هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین و خانه و کاشانه خویش بیرون نکنید. (بر این پیمان، شما) اقرار کردید (و هم اینک باور دارید که در کتابتان موجود است) و شما (بر صحّت آن) گواهی میدهید. پس از آن، این شما هستید که یکدیگر را میکشید و گروهی از خودتان را از خانهها و سرزمینتان بیرون میرانید، (و دیگران را بر ضدّ آنان برمیشورانید و یاری میدهید و ایشان را علیه آنان) از راه گناه و دشمنانگی، همپشتی و پشتیبانی میکنید. ولی اگر (بعضی از آنان به صورت) اسیران نزد شما (و همپیمانانتان) بیایند (برای نجاتشان میکوشید و) فدیه میدهید (و ایشان را آزاد میسازید. اگر از شما پرسیده شود، چه چیز شما را وامیدارد که فدیه آنان را بپردازید و آزادشان سازید ؟ میگوئید که کتابهای آسمانیمان به ما دستور میدهد که فدیه اسیران بنیاسرائیل را بپردازیم و ایشان را آزاد سازیم. مگر کتابهای آسمانی به شما دستور نمیدهند که خون آنان را نریزید و ایشان را از خانه و کاشانه آواره نسازید ؟) و حال آن که بیرون راندن ایشان (و کشتن آنان) بر شما حرام است. آیا به بخشی از (دستورات) کتاب (آسمانی) ایمان میآورید و به بخش دیگر (دستورات آن) کفر میورزید ؟ برای کسی که از شما چنین کند، جز خواری و رسوائی در این جهان نیست، و در روز رستاخیز (چنین کسانی) به سختترین شکنجهها برگشت داده میشوند، و خداوند از آنچه میکنید بیخبر نیست. »
بنابراین بیرون راندن افراد از سرزمین و محروم کردنشان از وطن برابر با بیرون راندنشان از زندگانی است. (قتل) و انجام دادن این کار موجب کفر ورزیدن به پارهای از کتاب (تورات) است که خداوند آن را نازل کرده است!
از این روی میبینیم قرآن کریم استقلال و آزادی وطن را که نتیجهی حس وطن خواهی و شجاعت اهل آن در دفاع از امنیت آن است، «زندگانی» اهل آن دانسته است، چرا که امنیت وطن مایهی امنیت اهل آن است؛ در حالی که از آن دستهای که نسبت به وطن خویش کوتاهی میکردند و در نتیجه نسبت به امنیت و استقلال آن کوتاهی کردند به عنوان «مردگان» یاد کرده است؛ همچنین بازگشت روح وطن خواهی را به کالبد کسانی که قبلاً نسبت به امنیت وطنشان کوتاهی کردند، همچون بازگشت روح زندگی به پیکر کسانی دانسته است که قبلاً به مرگ دچار شده بودند:
(أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ )٤؛ « آیا آگاهی (از داستان شگفت) کسانی که از خانههای خویش، در حالی که هزاران نفر بودند، از ترس مرگ بیرون رفتند (و سستی نمودند و از جهاد با دشمن سر باز زدند ؟) پس خداوند بدیشان گفت: بمیرید. (یعنی خداوند عوامل مرگ آنان را فراهم ساخت و با چیرهشدن دشمن بر ایشان، گرفتار کشتن و ذلّت و خواری شدند) سپس خداوند آنان را (با آگاهی و بیداری و پیکار قهرمانانه افرادی از ایشان) زنده کرد. (مگر نه این است که پذیرش ظلم و جور، مرگ ملّتها است ؟! و هرگاه گروهی از ایشان از غفلت خویش بیدار شدند و بپاخاستند، خود و دیگران را با جبران مافات از نو زندگی و حیات میبخشند ؟! و چنین زندگی بزرگوارانهای پس از زندگی ذلّتبار، نعمت سترگی است و از فضل خدا است و) بیگمان خداوند فضل خویش را شامل مردم میسازد (فضلی که موجب شکر و سپاس است) ولیکن بیشتر مردم شکرگزاری نمیکنند. و در راه خدا بجنگید و بدانید که خداوند شنوا و دانا است. »
بنابراین کسانی که به علت ضعف وطن خواهی شان از بیم مرگ سرزمینشان را رها کردند، نه اینکه بیرونشان کرده باشند، خداوند آنان را مردگان دانسته است، با آنکه هزاران تن بودند و میخوردند و مینوشیدند! و آنگاه که میل وطن خواهی به آنان بازگشت و اقامت در آن را برای خود برگزیدند و امنیت ملی را برای آن محقق گردانیدند، این امر را به منزلهی زندگانی پس از مرگشان دانسته است!
استاد امام شیخ محمد عبده بر این باور است که این آیات قرآنی دربارهی یکی از سنتها و قوانین تغییرناپذیر الهی در جوامع بشری سخن میگوید، بنابراین زندگانی امتها به بالندگی وطن خواهی آنان بستگی دارد، چرا که به کمک آن از استقلال، امنیت و حیات سرزمینشان محافظت میکنند؛ و مرگ این امتها در گرو مرگ وطن خواهی آنان است، زیرا امتی که حس وطن خواهی نداشته باشد، نسبت به امنیت و استقلال وطن خویش کوتاهی خواهد کرد! از این رو مرحوم شیخ محمد عبده در تفسیر آیات یاد شده میفرماید:
«اینها از سنتهای الهی در مورد امتهایی است که ترسویند و در برابر تجاوزگران به دفاع از خویش برنمیخیزند. زندگانی و مرگ امتها در عرف همهی مردم شناخته شده است، لذا مرگ آن گروه در این جا به این معناست که دشمن بر آنان چیره یافت و آنان را از پای درآورد و استقلال امتشان را از میان برداشت تا جایی که دیگر امتی به شمار نمیآیند، زیرا جمعشان پراکنده گردیده و اتحادشان از هم گسسته شده است و افراد باقی مانده به تسلیم چیره شدگان درآمده اند و در میان انبوه آنان گم گشته اند، و دیگر از خود وجودی ندارند، بلکه وجودشان تابع وجود دیگران است و حیات و زندگی شان به معنای بازگشت استقلالشان است! بی گمان ترس از رویارویی با دشمنان و واگذار کردن سرزمین به آنان به صورت تن به شکست دادن یا فرار کردن، مرگ ننگین و ذلت بار است و زندگی با عزت، زندگی همراه با حس وطن خواهی است که از تجاوز دشمنان در امان است. و جنگ در راه خدا کلی تر از جنگ برای دین است، زیرا آن دفاع از سرزمین نیز در بر میگیرد و اجازه نمیدهد تجاوزگری بخواهد سرزمینمان را به اشغال خود درآورد و از منابع آن بهرهمند گردد، یا اینکه دشمن ستمگر قصد خوار کردنمان کند و بخواهد به استقلالمان حمله ور شود؛ بنابراین جنگ برای حمایت و دفاع از حق و حقیقت، جنگ در راه خداست؛ و دانشمندان اسلامی اتفاق نظر دارند که هرگاه دشمن به سرزمین اسلام حمله آورد، جنگیدن با او بر همهی مسلمانان فرض عین است».
سخنی که امام محمد عبده در این جا دربارهی ابعاد و آفاق امنیت استقلال وطن دارد، اشارهای است به امنیت استقلال فرهنگ و تمدن و نیز استقلال هویت اسلامی که با حفظ وحدت آن محقق میگردد، تا بدین صورت به جمع چیرهشدگان نپیوندد و در انبوه آنان گم نگردند و نیز تا اینکه از خودشان وجودی داشته باشند، نه اینکه وجودشان تابع وجود چیره شدگان بر آنان باشد!
بنابراین استقلال هویت و تمدن از جمله عناصر استقلال ملی است و در کنار دفاع از سرزمین و منابع مالی آن قرار میگیرد!
از این روست که جهاد برای دفاع از استقلال و امنیت ملی با تمام عناصر و ابعاد آن بر همهی مسلمانان فرض عین است!
اسلام چنانکه وطن خواهی را که موجب حفظ استقلال و امنیت وطن میگردد، برابر زندگانی دانسته است، آن را قرین آزادی دعوت به سوی دین و دینداری نیز قرار داده است. لذا جهاد ابتدایی در اسلام در پاسخ و مقابله با تجاوزگران با ایجاد فتنه در دین به آزادی دعوت دینی و دینداری بوده است و نیز در مقابله با ستم تجاوزگرانی بوده است که مردم را به زور از دیار و سرزمینشان بیرون راندند؛ تنها بدین دو سبب فریضهی جهاد ابتدایی در اسلام مشروعیت یافته است. گواه این حقیقت آن دسته از آیات قرآن کریم است که فریضهی جهاد را برای مقابله با تجاوز به دین و سرزمین مشروعیت بخشیده است!
بنابراین آنگاه که خداوند پاک و بلند مرتبه به مؤمنان «اجازهی» جهاد میدهد، اخراج آنان از خانههایشان سببی بوده است که قرآن کریم به وسیلهی آن این تحول را که تازه در تاریخ دعوت پدیدار گشته و به صورت اجازه به جهاد نماد یافته است، تعلیل میکند:
(أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ )٥؛ « اجازه (دفاع از خود) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ (تحمیل) میگردد، چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدّتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند. همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند (و از مکّه وادار به هجرت گشتهاند) و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند پروردگار ما خدا است! اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همهجاگیر میگردد و صدای حق را در گلو خفه میکند، و آن وقت) دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کنشتهای (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران میگردد. (امّا خداوند بندگان مصلح و مراکز پرستش خود را فراموش نمیکند) و به طور مسلم خدا یاری میدهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است (و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز میگرداند، و چیزی نمیتواند او را درمانده کند و از تحقّق وعدههایش جلوگیری نماید). »
و آنگاه که وضعیت از اجازهی به جهاد به امر به جهاد تغییر یافت، قرآن کریم دوباره اخراج از خانهها را سببی برای جهاد با کسانی میداند که مسلمانان را از خانههایشان بیرون راندند:
(وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ)٦؛ « و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما میجنگند. و تجاوز و تعدّی نکنید. (شما جنگافروزی نکنید و بیگناهان و بیخبران و زنانی که نمیجنگند، و کودکان و پیرمردان و بیماران و امانخواهان را نکشید و خانهها و کشتزارها را ویران نسازید). زیرا خداوند تجاوزگران را دوست نمیدارد. و (چون جنگ درگرفت) هرجا آنان را (که آغازکنندگان جنگ بودهاند) دریافتید ایشان را بکشید، و آنان را (از مکّه) که شما را از آنجا بیرون کردهاند بیرون سازید، و (از جنگ در حرم مکّه نباید باک داشته باشید، زیرا ایشان با شکنجه و آزار و انواع فتنه و فساد میخواستند شما را از دینتان برگردانند که مایه خوشبختی دو جهان شما است و) فتنه از کشتن بدتر است.»
و آنگاه که قرآن کریم در مشروعیت جهاد ابتدایی از «امر کردن» مؤمنان به جایی منتقل میشود که آن را بر آنان «فریضهی واجب» برمیشمارد، همواره بیرون رانده شدن آنان از خانههایشان را سببی میداند که جهاد با دشمنان را بر آنان واجب میگرداند: (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَی أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّیَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ )٧؛ «جنگ بر شما واجب (کفائی) گشته است، و حال آن که (بنابه سرشت انسانی) از آن بیزارید، لیکن چه بسا چیزی را دوست نمیدارید و آن چیز برای شما نیک باشد، و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد، و خدا (به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را) میداند و شما (از اسرار امور بیخبرید و مصلحت خود را چنان که شاید و باید) نمیدانید. از تو درباره جنگکردن در ماه حرام میپرسند. بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است. ولی جلوگیری از راه خدا (که اسلام است) و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و اخراج ساکنانش از آن و کفر ورزیدن نسبت به خدا، در پیشگاه خداوند مهمتر از آن است، و برگرداندن مردم از دین (با ایجاد شبههها در دلهای مسلمانان و شکنجه ایشان و غیره) بدتر از کشتن است. (مشرکان) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئینتان برگردانند، ولی کسی که از شما از آئین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد میرود، و ایشان یاران آتش (دوزخ) میباشند و در آن جاویدان میمانند. »
سپس قرآن کریم سخن خود را دربارهی اخراج از خانهها در جاهایی که سخن از آماده باش برای جهاد ابتدایی است، ادامه میدهد؛ خداوند پاک و بلند مرتبه با پیامبرش (ص) دربارهی رفتار مشرکان قریش و کارهای نیرنگ آمیزشان چنین سخن میگوید:
(وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ )٨؛ « (ای پیغمبر! به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران درباره تو نقشه میکشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا بکشند و یا این که (از شهر مکّه) بیرون کنند. آنان چاره میاندیشیدند و نقشه میکشیدند (که چگونه به تو شر و بلا برسانند) و خدا (هم برای نجات تو از شر و بلای ایشان) تدبیر و چارهسازی میکرد، و خداوند بهترین چارهساز است. »
بنابراین اخراج از خانه و کاشانه برابر با قتل و زندانی است که همهی اینها انسان را از امنیت و آسایش زندگی محروم میسازد!
آنگاه که قرآن کریم خطاب به مسلمانان از آماده باش برای جهاد سخن میگوید، اخراج پیامبر (ص) از مکه به دست مشرکان را یادآور میشود:
(أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِینَ قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ )٩؛ « آیا با مردمانی نمیجنگید که پیمانهای خود را (مکرّراً) شکستهاند و (قبلاً نیز ایشان بودند که) تصمیم به اخراج پیغمبر (از مکّه) گرفتهاند و (هم ایشان بودند که) نخستین بار (اذیّت و آزار و تجاوز و تعدّی به جان و مال) شما را آغاز کردهاند ؟ آیا از ایشان میترسید (و به جنگ آنان نمیروید ؟). در صورتی که سزاوارتر آن است که از خدا بترسید (و از کیفر نافرمانی او بهراسید) اگر واقعاً ایمان دارید (و مؤمنان راستین هستید). (ای مؤمنان!) با آن کافران بجنگید تا خدا آنان را با دست شما عذاب کند و خوارشان دارد و شما را بر ایشان پیروز گرداند و (با فتح و پیروزی مؤمنان بر کافران) سینههای اهل ایمان را شفا بخشد (و بر دلهای زخمی ایشان مرهم نهد و درد دیرینه اذیّت و آزار کفّار را از درون آنان بزداید). »
و باز میفرماید:
(إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ )١٠؛ « اگر پیغمبر را یاری نکنید (خدا او را یاری میکند، همان گونه که قبلاً) خدا او را یاری کرد، بدان گاه که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالی که (دو نفر بیشتر نبودند و) او دومین نفر بود (و تنها یک نفر به همراه داشت که رفیق دلسوزش ابوبکر بود). هنگامی که آن دو در غار (ثور جای گزیدند و در آن سه روز ماندگار) شدند (ابوبکر نگران شد که از سوی قریشیان به جان پیغمبر گزندی رسد،) در این هنگام پیغمبر خطاب به رفیقش گفت: غم مخور که خدا با ما است (و ما را حفظ مینماید و کمک میکند و از دست قریشیان میرهاند و به عزّت و شوکت میرساند. در این وقت بود که) خداوند آرامش خود را بهره او ساخت (و ابوبکر از این پرتو الطاف، آرام گرفت) و پیغمبر را با سپاهیانی (از فرشتگان در همان زمان و همچنین بعدها در جنگ بدر و حُنَین) یاری داد که شما آنان را نمیدیدید، و سرانجام سخن کافران را فروکشید (و شوکت و آئین آنان را از هم گسیخت) و سخن الهی پیوسته بالا بوده است (و نور توحید بر ظلمت کفر چیره شده است و مکتب آسمانی، مکتبهای زمینی را از میان برده است) و خدا باعزّت است (و هرکاری را میتواند بکند و) حکیم است (و کارها را بجا و از روی حکمت انجام میدهد). (ای مؤمنان! هرگاه منادی جهاد، شما را به جهاد ندا درداد فوراً) به سوی جهاد حرکت کنید، سبکبار یا سنگینبار، (جوان یا پیر، مجرّد یا متأهّل، کمعائله یا پرعائله، غنی یا فقیر، فارغالبال یا گرفتار، مسلّح به اسلحه سبک یا سنگین، پیاده یا سواره و... در هر صورت و در هر حال،) و با مال و جان در راه خدا جهاد و پیکار کنید. اگر دانا باشید میدانید که این به نفع خود شما است. »
و آنجا که سخن از جایگاهی است که خداوند بلندمرتبه برای مؤمنان آماده گردانیده است، اشاره به جایگاه برتری دارد که ویژه کسانی است که با گروهی که آنان را از خانههایشان بیرون راندند به مبارزه برخاستند:
(فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِینَهاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَاباً مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ )١١؛ «پس پروردگارشان دعای ایشان را پذیرفت و پاسخشان داد که من عمل هیچ کسی از شما را که به کار پرداخته باشد - خواه زن باشد یا مرد - ضائع نخواهم کرد. پارهای از شما از پاره دیگر هستید (و همگی همنوع و همجنس میباشید). آنان که هجرت کردند، و از خانههای خود رانده شدند، و در راه من اذیّت و آزارشان رساندند، و جنگیدند و کشته شدند، هر آینه گناهانشان را میبخشم و به بهشتشان درمیآورم. بهشتی که رودخانهها در زیر (درختان) آن روان است. این پاداشی از سوی خدا، (ایشان را) است، و پاداش نیکو تنها نزد خدا است. »
و آنگاه که سخن از این است که چه کسانی در گرفتن غنایم اولویت دارند، قرآن کریم کسانی را به یاد میآورد که به سبب اخراج از خانههایشان دچار فقر و تنگدستی شدند:
(مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَیَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ )١٢؛ « چیزهائی را که خداوند از اهالی این آبادیها به پیغمبرش ارمغان داشته است، متعلق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان (پیغمبر) و یتیمان و مستمندان و مسافران در راه مانده میباشد. این بدان خاطر است که اموال تنها در میان اشخاص ثروتمند شما دست بدست نگردد (و نیازمندان از آن محروم نشوند). چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید. از خدا بترسید که خدا عقوبت سختی دارد. همچنین غنائم از آنِ فقرای مهاجرینی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدهاند. آن کسانی که فضل خدا و خوشنودی او را میخواهند، و خدا و پیغمبرش را یاری میدهند. اینان راستانند. »
بدین ترتیب قرآن کریم به گاه سخنش دربارهی جهاد ابتدایی، اخراج از وطن و محرومیت از امنیت ملی را سببی میداند که باید به خاطر آن جنگید، و معضلی برمیشمارد که مؤمنان را برای حل آن بسیج میکند تا دوباره وطنشان را که از آن بیرون رانده شده اند و امنیت وطنی شان را که از آن محروم گردیده اند، به دست آورند؛ و حتی اخراج از وطن و ایجاد فتنه در دین را جامع اسباب جهاد ابتدایی میداند که اسلام نهایتاً به آن فرمان میدهد!
همچنین قرآن کریم در تعیین معیارهای دوستی و دشمنی و معرفی اسباب اظهار دوستی و ابراز برائت از دو معیار و سبب، یعنی «اخراج از خانهها» و «فتنه در دین» به عنوان جامع اسباب تشخیص میان دوستان و دشمنان یاد میکند؛ دوستانی که در خور نیکی و مهربانی اند و دشمنانی که سزاوار دوستی نیستند و بلکه باید با آنان برای حفظ آزادی و امنیت وطن و آزادی دعوت به سوی دین و دینداری بجنگیم:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ )١٣؛ « ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید. شما نسبت بدیشان محبت میکنید و مودت میورزید، در حالی که آنان به حق و حقیقتی ایمان ندارند که برای شما آمده است. پیغمبر و شما را به خاطر ایمان آوردن به خدا که پروردگارتان است (از شهر و دیارتان) بیرون میرانند. اگر شما برای جهاد در راه من و طلب خوشنودیم (هجرت کردهاید و از زادگاه خویشتن) بیرون آمدهاید (با ایشان پیوند دوستی برقرار نسازید). در نهان با آنان دوستی میکنید، در حالی که من نسبت به هرچه پنهان میدارید یا آشکار میسازید (از همگان) مطلعتر و آگاهتر هستم. هر کس از شما چنین کاری را بکند، از راستای راه منحرف گشته است. »
در آیات دیگری از این سوره، قرآن کریم با ما دربارهی آن دسته از مخالفان دینی که میتوانیم با آنان رابطهی دوستی داشته باشیم و دستهای که روا نیست تا با آنان رابطهی دوستی برقرار کنیم، سخن میگوید؛ بنابراین از ما خواسته اند تا با سه گروه رابطهی دوستی نداشته باشیم:
۱) کسانی که در کار دینمان با ما میجنگند، بدین صورت که مانع آزادی دعوتگرانی میشوند که با حکمت و پند نیک مردم را به سوی دین خدا فرا میخوانند.
۲) کسانی که ما را از خانههایمان بیرون میرانند یا مسلمانان را از امنیت و آسایش در وطنشان محروم میسازند، فرق نمیکند که این اخراج به صورت آزار و شکنجه باشد که فرد را مجبور به هجرت میسازد یا به صورت محرومیت از امنیت وطن یا سلب برخورداری از ثروت و استفاده از منابع آن باشد.
۳) کسانی که به هر نحوی از دو دستهی فوق در این کار حمایت و پشتیبانی میکنند!
(لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ )١٤؛ « خداوند شما را باز نمیدارد از این که نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند. خداوند نیکوکاران را دوست میدارد. بلکه خداوند شما را بازمیدارد از دوستی ورزیدن با کسانی که به خاطر دین با شما جنگیدهاند، و شما را از شهر و دیارتان بیرون راندهاند، و برای اخراج شما پشتیبانی کردهاند و یاری دادهاند. کسانی که ایشان را به دوستی گیرند، ظالم و ستمگرند. »
و باز میفرماید:
(وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیراً )١٥؛ « چرا باید در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و کودکان درمانده و بیچارهای نجنگید که (فریاد برمیآورند و) میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن ستمکارند (و بر ما بیچارگان ستم روا میدارند) خارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده (تا ما را یاری کند و از دست ظالمان برهاند). »
بنابراین آزادی، استقلال، امنیت وطن و اهل آن از فطرت انسانی است که خداوند دوستی آنها را در وجود انسان سرشته است، و از این روی جهاد در راه آنها را از اسباب جهاد ابتدایی برشمرده است.
و به همین علت میراث اسلامی وطن خواهی را از فطرتی میداند که خداوند انسانها را بر اساس آن سرشته است. جاحظ، ادیب مشهور، (۱۶۳- ۲۵۵ ھ. ق، ۷۸۰- ۸۶۹ م) در رسالهی «الحنین الی الأوطان» به ما خبر میدهد که چگونه عرب هرگاه به جنگ یا مسافرت میرفت مقداری خاک یا شن سرزمینش را با خود میبرد و آن را میبویید.
زمخشری، مفسر مشهور، (۴۶۷- ۵۳۸ ھ. ق، ۱۰۷۵- ۱۱۴۴ م) به وطن خواهی به عنوان امری فطری اشاره دارد که باعث میشود تا هر انسانی «وطن، هموطنان و موطنش را دوست بدارد».
رفاعة طهطاوی (۱۲۱۶- ۱۲۹۰ ھ. ق، ۱۸۰۱- ۱۸۷۳ م) وطن خواهی را «روشی» قرار داده که ادوار یکی از منظومهها و سرودههایش حول آن میچرخد. و بدین شکل وطن خواهی نزد او فطرت، منّت و هدیهای الهی است.
من أصل الفطرة للفطن بعد المولی حبّ الوطن
هبة منّ الوهّاب بها فالحمد لوهّاب المنن
آنگاه که فقیهان سایر مذاهب اسلامی در طول تاریخ آن طبق این عبارت امام محمد عبده- اتفاق نظر دارند که: «هرگاه دشمن به سرزمین اسلامی حمله آورد، جنگ با او بر همهی مسلمانان فرض عین است ما نیز عقیدهی جهاد اسلامی و میراثی را که در ادبیات آن داریم بخشی از «مجموعهی وطن خواهی اسلامی» قرار میدهیم، بی آنکه در مورد این میراث تنها به آن بسنده کنیم که آن را جزء آثاری قرار دهیم که در مورد عشق و شوق به وطن و سرزمین گفته شده است.
بنابراین ما دارای عقیدهی اسلامی در حمایت وطن و حراست از امنیت آن هستیم که حمایت وطن و دوست داشتن آن را اوج دفاع از اسلام میداند. در مورد جهاد برای وطن فکری و عملی- میراثی در اختیار داریم که گواه منزلت و ارزش آن است، و حتی امروزه کلمهی جهاد برای نیروهایی که طمع به اشغال سرزمین اسلامی دارند، یادآور خاطرات و گشذتههایی است که در ارزیابیهای خود آنها را مهم برمیشمارند!
کسی نپندارد که عصر جدید ما با این میراث قطع رابطه کرده است، چرا که همهی جنبشها و دعوتهای آزادی بخش ملی معاصر که در جهان اسلام رخ داده است، منشأش اسلامی بوده و پیوند تنگاتنگی با اسلام و عقیدهی جهادخواهی آن داشته است.
بی گمان کرامتی که خداوند پاک و بلند مرتبه به انسان ارزانی داشته است، به کمال نمیرسد، مگر اینکه امنیت اجتماعی انسان نسبت به تأمین نیازهای معیشتی و حقوق انسانی او محقق گردد. و برای برپایی این امنیت اجتماعی، راهی جز وجود سرزمین ایمن نیست که در آن میتواند دست به عمران و آبادانی زند و امانتی را محقق گرداند که آن را وقتی به عهده گرفت که خداوند پاک و بلند مرتبه او را برای ایجاد عمران و آبادانی دنیا به جانشینی خویش برگزید.
نویسنده: دکتر محمد عماره
مترجم: مجید احمدی
ارجاعات
١ – توبه: ۲۴.
٢ – نساء: ۶۶.
٣ – بقره : ۸۴ – ۸۵ .
٤ – بقره: ۲۴۳- ۲۴۴.
٥ – حج: ۳۹- ۴۰.
٦ – بقره: ۱۹۰- ۱۹۱.
٧ – بقره: ۲۱۶- ۲۱۷.
٨ – انفال: ۳۰.
٩ – توبه: ۱۳- ۱۴.
١٠ – توبه: ۴۰- ۴۱.
١١ – آل عمران: ۱۹۵
١٢ – حشر: ۷- ۸.
١٣ – ممتحنه: ۱.
١٤ – ممتحنه: ۸ – ۹.
١٥ – نساء: ۷۵.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست