یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
فرشته الهام از کجا می آید
رفتار شاعر با شعر، ارتباط عاطفی این دو با یکدیگر و نشست و برخاستشان با هم موضوعی است که میتواند در شخصیت شاعر و شاخصیت شعر بسیار دخیل باشد.
مواجهه شاعرانه شاعر با همه عناصر تشکیلدهنده شعر از جمله واژه، ساختار و بافتار شعر، شکل شعر، وزن و آهنگ و موسیقی آن، لایههای معنایی و پایههای قوام و دوام گرفتنش، کاربرد هوشمندانه آرایههای ظاهری و معنایی، عاطفه و اندیشه جاری در رگهای شعر و نهایتا گونه نوشتاری آن مکانیسمهایی نیرومند هستند که به خلاقیت یک شعر ماندگار کمک شایانی میکند.
اما براستی چرا به اصیلترین شعرهای حافظ ـ بیآنکه حافظ زده باشم ـ «حافظانه» میگوییم و باور داریم که این غزل یا این بیت از خود خود حافظ است و نه شاعر دیگر.
به یاد دارم استاد فقید، حافظپژوه معتمد دکتر پرویز ناتلخانلری که نسخه مصحح ایشان از اصالت و ارزش درخوری برخوردار است در مورد انتساب غزلی به حافظ که محل اختلاف بعضی حافظپژوهان و مصححان دیگر بود با ضرس قاطع میگفت: این غزل از حافظ است. همه تار و پود و ظاهر و باطن غزل فریاد میزند که: مرا حافظ سروده و لاغیر.
و در مورد غزل وارده دیگری به دیوان حافظ میگفت، تن این غزل به دیوان حافظ زار میزند. خودش دارد اعتراف میکند که من به اشتباه وارد دیوان حافظ شدهام.
استاد علاوه بر دلایل نسخهشناسی و سوابقی که داشت با یک بیان حسی غیرقابل انطباق با موازین آکادمیک نقد شعر از دل خود الهام میگرفت: که شعر خوبی است، اما از حافظ نیست. این درک و دریافت از یکسو مربوط است به زبان مشخص و مستقل شاعر، به شناسنامهدار بودن او، به ویژگیهای ممتاز شاعرانگیاش، به موتیوها و اصطلاحات و زبانزدها و ابزار و ادوات تشکیلدهنده نمایانی که شاعران بزرگ در آن شاخصیت دارند. از سوی دیگر مربوط است به ممارست خواننده با شعر او. سخن از حافظ بود. حافظ، تقریبا عضو همه خانوادههای ایرانی است. همه دوستش داریم، به فکرش هستیم. نوجوان که بودم او را مثل پدرم دوست داشتم. در جوانی برادرم بود و حالا که پیر شدهام احساس میکنم با او بزرگ شدهام.
یکی از بختیاریهای حافظ این است که همیشه دلشوره و دغدغه شعر داشته، با شعر رشد کرده و با شعر زیسته و زندگی نازنینش همیشه با شعر و شاعری توام و در آن ادغام بوده:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قیل و مقال عالمی میکشم از برای تو
او دارای حسی زلال، شفاف و متبلور بود و نیز عاطفهای حساس و روشن و آسمانی ـ انسانی، اما نمیخواست فرشته بماند که فرشته عشق را نمیداند (نمیشناسد)، ولی این انسان است که به جرم عشق و جذابیتهای بیتابکننده عوالم ناسوتی و جسمانی عشق از بهشت رانده شد.
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
حافظ طی سالهای پربرکت عمرش همیشه با شعر سروکار داشته. نگاهش به اشیا و کائنات پیرامونش، به گل، گیاه، درخت، آب، نسیم، خوشه، خرمن و همه و همه چیز نگاهی شاعرانه و عبورکرده از میان فیلترهای شفافساز است. شاعران بزرگ از جمله حافظ با شعر ممارست داشتهاند. شعر میخواندهاند ـ شعرهای دیگران و شعرهای خودشان را به شعر میشنیدهاند.
به شعر میاندیشیدهاند و برای کار شاعری خود ارزش و اهمیت قائل بودهاند. زندگیشان حول محور شعر میچرخیده، شاعری کسب و کارشان بوده ـ نه به معنای امرار معاش و ارتزاق، بل به مثابه مهمترین و عمیقترین دلمشغولی و دغدغه.
رفتار شاعران بزرگ با شعرشان مثل رودکی، ناصرخسرو، سنایی، عطار، مولانا، نظامی، سعدی، حافظ و اندکشماری دیگر، رفتاری جدی، برادرانه، پدرانه، دوستانه، عاشقانه و مرید و مرادانه بوده. آسمان و زمین، ماه و ستاره، گل و گیاه، پرنده و پرواز و آب، بیداری و خواب، زیبایی و خلاصه همه چیز و همه چیز از منظرشان نمود و نمایی شاعرانه داشتند.
هر رویدادی و هر دیده و دانستهای به گونه قطعهای از یک پازل وسیع و زیبا در جای خود قرار میگرفته و نهایتا آن تصویر و شما و شمایل را تکمیل میکرده. ذهن آنها خزینه و خزانهای بوده که هر چیز ـ هر چقدر هم بیاهمیت باشد ـ در آن قرار میگرفته تا روزی در ساختن یک شعر، شاعر را به کار آید. دنیا و گذران آن با هزاران عنصر پیدا و ناپیدا در مسیری حرکت میکند که دست آخر به صورت و صیرروه شعر منتهی میشود.
اخوان ثالث: شاعر بیهیچ شک و شبههای طبعا و بالفطره باید به نوعی دیوانه باشد و زندگی غیرمعمول داشته باشد و این زندگیهای عادی احمقانهای که غالبا داریم، زندگی شعری نیست. باید همه عمر، هستی، هوش، همت، همه خانومان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد
به یاد بیاوریم که روزی مهدی اخوان ثالث (م.امید) شاعر شعرپژوه شعرشناس ادیب و انسان نازنین در تعریف شعر گفت: «شعر محصول بیتابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته. حاصل بیتابی در لحظاتی که آدم در هالهای از شعور نبوت قرار گرفته است. شاعر بیهیچ شک و شبههای طبعا و بالفطره باید به نوعی دیوانه باشد و زندگی غیرمعمول داشته باشد و این زندگیهای عادی احمقانهای که غالبا داریم، زندگی شعری نیست. باید همه عمر، هستی، هوش، همت، همه خانومان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد.»
صفت دیوانه و دیوانگی شاید جدای از مباحث فیزیولوژیکی و ژنتیکی و ساپکولوژیکی کاملا قابل توصیف و تبیین نباشد. که دیوانگی هیچکس مثل کس دیگر نیست. گاه جنونی وجود دارد که از هر عقلی منطقیتر و آرامشبخشتر است و مولا علی(ع) هم فرمود: «الجنون فنون» یعنی دیوانگی به اشکال مختلف است. نگاه تیز و کاونده به طبیعت و کائنات پیرامون، چربش دادن عاطفه و احساس به تعقلهای محتاطانه و زیرکانه. گذراندن اندیشه و کارکرد عقل از میان لایههای تودرتو، پرفیلتر حس، درک و عاطفه.
رویکردهای مهرورزانه و پررافت، حساسیتهای متبلور شاعرانه میتواند مبتذلات زندگی را تلطیف کند.
شاعر نمیتواند همه چیز را از مقوله مصلحتاندیش و دورنگری و آیندهبینی بنگرد. شاعر مبشر زیباییهای بیتابکننده لاهوت و ناسوت است. شعر پرچم زیباییهای پیدا و ناپیدای عوالم کون و فساد است. استدراک صحیح و نزدیک به واقعیت آثار شاعران نیز بستگی به میزان ممارست مخاطب و خواننده آن آثار دارد.
شاعران بزرگ باید خوانندگان یا مخاطبان بزرگ داشته باشند. خواننده یا مخاطب باید به طور اختصاصی ـ یا بهتر بگویم تخصصی ـ با شعر شاعران موردنظر خود مواجهه داشته باشد.
میدانیم علامه محمدخان قزوینی نسخه حافظ خلخالی را با کمک دکتر قاسم غنی به درخواست مرحوم اسماعیل مرآت، وزیر فرهنگ وقت تصحیح کرد و نسخهای را که در سال ۱۳۰۷ ش توسط مرحوم سیدعبدالرحیم خلخالی تصحیح و تحشیه و چاپ شده بود مجددا تصحیح کرد و به سال ۱۳۲۰ از طرف وزارت فرهنگ منتشر نمود که هنوز بعد از گذشتن ۷ دهه مورد استفاده حافظخوانان و حافظپژوهان است.
شاید علت بروز بعضی اشتباهات در کار علامه و دکتر این است که آن یک مورخ بود و مورخی بزرگ و آن دیگری طبیب بود و طبیبی دیپلمات و آن انس و الفت عاطفی و تخصصی را با حافظ نداشتند و ایرادهایی که بعضی حافظپژوهان و مصححان چون خانلری، پژمان، جلالی نائینی، مرتضوی و نیساری بر نسخه مصحح علامه قزوینی و دکتر غنی دارند ناشی از همین جوهره شاعرانگی و لطافت روح و حمایت شاعرانه ویژه شعر حافظ باشد.
بد نیست این مطلب را نیز بگویم که مرحوم اسماعیل مرآت ابتدا برای تصحیح یک نسخه منقح نسبتا مورد اعتماد انجام این مهم را از استاد ملکالشعرای بهار خواست که با جواب منفی استاد به خاطر اشتغال شبانهروزیاش به تهیه و تدوین «سبکشناسی» خود مواجه شد. بهار به مرآت گفت تا «سبکشناسی» صورت تمام نشود، دستم به هیچ کاری بند نمیشود.
ناچار با مشورت عباس اقبال آشتیانی پیشنهاد خود را با علامه قزوینی که در پاریس به سر میبرد و مشغول استنساخ و تهیه فهرست و عکسبرداری کتب تاریخی و ادبی قرون گذشته موجود در آن شهر بود در میان نهاد و نسخه خلخالی به تفصیل و ترتیبی که همه میدانیم توسط آن بزرگوار و دکتر غنی تصحیح و منتشر شد.
باید بگویم استاد بهار برای عدم انجام این مهم فیالحقیقه عذر آورده و نخواسته که به چنین راه خطیر پردستاندازی پای نهاده و به کاری دست یازد که خود را شایان آن نمیدانسته، چراکه استاد بهار از نظر شاعری پیرو مکتب خراسانی بود و پیشینه اشعارش قصیده بودند.
میدانیم او در سرایش قصیده با همه فخامت و صلابتش یدی طولا داشت. خودش خراسانی بود و در بررسی آثار منظوم شاعران آن خطه و آن مکتب صاحبنظر، در حالی که حافظ به مالک عراقی وابسته است و پیشینه اشعارش غزل یعنی جان و جوهر عشق و سرمستی و زیبایی و بیتابیهای عاشقانه تفنن در کار هنر و به تبع آن در کار شعر آفتی است که میتواند چون حشرهای که به ریشه یا ساقه گیاهی حمله کرده یا میوهای را از درون پوک و گندیده میکند به جان شعر و شاعری گویندهای بیفتد و او را از درون متلاشی سازد. شاعر باید با قوقولی قوقوی خروس شعر از خواب بیدار شود و با لالایی مادرانه شعر به خواب برود.
مرحوم استاد بدیعالزمان فروزانفر با این که شخصیت پژوهشیاش بر وجهه شاعریاش میچربید و تحقیقات ارزندهاش در زمینه اختصاصا مولوی مقام شاعریاش را تحتالشعاع قرار دادهاند تمام شاعری خود را بر منصب ادبیت و ادبشناسی و تحقیق و تدریس مرجح میدانست. تقریبا تمام سرودههای خود را از بر بود و خود او در مورد مرحوم استاد ملکالشعرای بهار میفرمود: هر وقت هیچ کار نداشت که انجام بدهد شعرها و قصاید خود را با صدای تقریبا بلند برای خودش میخواند. این خصیصه را من ـ راقم این سطور ـ در مورد بسیاری از شاعران موفق معاصر دیدهام.
شاعران حرفهای ـ باز میگویم حرفهای نه به معنای آب و نان و پول و سکه و وام و نام ـ شاعران جدی، شاعران دقیق و نظارهگر، شاعران علاقهمند، بل عاشق به حرفه شاعری نوعا شاعرانی موفقند، البته به شرطها و شروطها که همه لوازم شاعری و اسباب و ضروریات آن را داشته باشند. ذوق و قریحه و استعداد، تجربه و دانش و عوامل و عناصر دیگر میتوانند مهم باشند، اما دلبستگی به شعر، دوست داشتن شعر، افتخار کردن به شعر و شاعران و به شاعری خود، عاشق شعر بودن و به کار تولید محصولات ادبی و ذوقی و اندیشگی و عاطفی خود نگاهی جدی و حرفهای داشتن میتواند از اهمیتی بسیار و بالا برخوردار باشد.
شاعر متفنن ـ به طور کلی هنرمند متفنن ـ نمیتواند در عرصه آفرینش ادبی و هنری خود موفق باشد. پراکندهگویی، منتظر فرشته الهام ماندن، تنبلی و تعلل، درگیر شدن با مبتذلات بیارزش، سر و کار نداشتن با مولفههای شاخص و نیرومند خلاقیت شاعرانه، کوشش نکردن برای توسعه ندادن دایره کارآمد واژگانی، از شعر بریدن، به شعر نیندیشیدن، شاعرانه زندگی نکردن و... همه اینها میتوانند به ساختار شعر صدمه بزنند، همچنان که نقطه مقابل آن میتواند برای شاعر مفید و کارساز باشد.
سید محمود سجادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست