یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

تصویرگر طبیعت شاعرانه انسان


تصویرگر طبیعت شاعرانه انسان

نگاهی به دنیای فیلمسازی سمیح کاپلان اوغلو

در کشورهای صاحب سینما معمولا می‌توان در هر نسل چند سینماگر پیدا کرد که حضور متفاوتی داشته‌اند و با فیلم‌هایشان دوران تازه‌ای را در سینمای کشورشان آغاز کرده‌اند. سمیح کاپلان‌اوغلو از فیلمسازانی است که در سینمای ترکیه و حالا دیگر در سطح بین‌المللی چنین جایگاهی دارد. او را باید در کنار نوری بیلگه جیلان، فاتح آکین و زکی دمیرکبوز - که نامش به‌خاطر فیلم برجسته «کادر» در سال ۲۰۰۶ بر سر زبان‌ها افتاد - و رها اردم که با فیلم «کیهان» درخشید از سرآمدان سینمای نوین ترکیه بدانیم. سینمای ترکیه در دهه اخیر رشد چشمگیری داشته که متاثر از اتفاقات سیاسی و اجتماعی است. تا قبل از دهه ۱۹۹۰ سینمای ترکیه بی‌رمق و در حاشیه بود. در سال ۱۹۹۹ اتحادیه اروپا نامزدی ترکیه برای عضویت در اتحادیه را پذیرفت و این اتفاق جامعه ترکیه را دچار تحول کرد. روابط اقتصادی و نظامی ترکیه با اروپا افزایش یافت و به تبع آن روابط فرهنگی هم گسترده‌تر شد و دولت حمایت جدی از سینما را در دستور کار خود قرار داد.

سینمای ترکیه پوست انداخت و در زمینه تولید و استقبال تماشاگران داخلی ظرف زمان کوتاهی پیشرفت کرد. در سال ۲۰۰۹، ۶۰ فیلم در ترکیه ساخته شد که بیشتر آنها آثار هنری قابل توجهی بودند که در سطح بین‌المللی درخشیدند. فیلمسازان ترکی به راحتی درباره موضوعات حساس اجتماعی و سیاسی فیلم می‌سازند و مورد استقبال انبوه تماشاگران قرار می‌گیرند. سوژه‌های حساسی چون اختلافات با کردها و بی‌خانمانی آنها، تجارت انسان و ازدواج کودکان در سینمای نوین ترکیه به وفور دیده می‌شود. اگرچه فیلم‌های هالیوودی در ترکیه اکران عمومی دارند اما استقبال از فیلم‌های وطنی در ترکیه آنقدر زیاد است که به تماشاگران سینمای هند پهلو می‌زند.

کاپلان‌اوغلو در ۱۹۶۳ در ازمیر به دنیا آمده و در سال ۱۹۸۴ از دانشکده سینما و تلویزیون فارغ‌التحصیل شده است. در ابتدا به استانبول رفت و به کار و نوشتن برای شرکت‌های تبلیغاتی پرداخت. بعد در چند فیلم مستند دستیار کارگردان بود و پس از آن به فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی در تلویزیون ترکیه پرداخت. در تلویزیون، سریالی ۵۲ قسمتی به اسم ehnaz Tango را نوشت و کارگردانی کرد که بسیار موفق بود.

کاپلان‌اوغلو اولین فیلم بلندش را در سال ۲۰۰۱ با نام «دور از خانه» ساخت که مورد توجه قرار گرفت و در جشنواره‌های آنکارا، استانبول و سنگاپور برگزیده شد و به‌عنوان استعدادی جدید در سینمای ترکیه شناخته شد. در سال ۲۰۰۵ فیلم «سقوط فرشته» را ساخت و با این فیلم نامش بیشتر از قبل بر سر زبان‌ها افتاد. سقوط فرشته لحن تلخ و مرثیه‌گونه‌ای داشت و از این طریق به‌دنبال تاثیر عاطفی بر تماشاگر بود. سقوط فرشته جایزه جشنواره سه‌قاره نانت را نصیب کارگردان جوانش کرد. کاپلان‌اوغلو در سال ۲۰۰۷ ساخت «سه‌گانه یوسف» را آغاز کرد و نویسندگی، تدوین و تهیه‌کنندگی هر سه فیلم را به انجام رساند و با همین سه فیلم در سطح بین‌المللی مطرح شد. در این سه‌گانه او زندگی شخصیت شاعرپیشه‌ای به نام یوسف را از دوران بزرگسالی تا کودکی روایت می‌کند و به جای روال معمول سه‌گانه‌ها، زندگی شخصیت را از آخر به اول پی می‌گیرد. یوسف در فیلم اول سه‌گانه یعنی «تخم مرغ» شاعری جوان است که در استانبول به کار کتابفروشی اشتغال دارد. او خبر مرگ مادرش زهرا را دریافت کرده و به زادگاه خود که سال‌هاست به آن‌جا سرنزده باز می‌گردد.

خانه دوران کودکی به خاطر عدم رسیدگی در حال تخریب است و دختری جوان به نام آیلا انتظار او را می‌کشد. او از یوسف خواسته‌ای دارد؛ زهرا قبل از مرگش تقاضا کرده نذرش را پسرش ادا کند و قوچی را سر ببرد. داستان فیلم ساده است و مصالح داستانی چندانی ندارد. کاپلان‌اوغلو سبک خاص خود را از این فیلم آغاز می‌کند. داستان در تخم‌مرغ گویی در درجه دوم اهمیت است و آنچه مهم‌تر است لذت مکاشفه در فیلم و همراهی با سفر شخصیت است. لحن و پرداخت شاعرانه و توام با مکث‌های طولانی در فیلم‌های کاپلان‌اوغلو به وفور دیده می‌شود. برخی از منتقدان فیلم‌های او را در ردیف فیلم‌های اینگمار برگمان و روبر برسون دانسته‌اند. «تخم مرغ» در جشنواره کن نمایش داده شد و سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را از جشنواره فجر نیز به دست آورد.

«شیر» دومین فیلم مجموعه است که در سال ۲۰۰۸ به اتمام می‌رسد و به دورانی می‌پردازد که یوسف جوانی دبیرستانی است. یوسف به شعر و شاعری علاقه زیادی دارد اما مجبور است در کار شیرینی‌فروشی به مادرش زهرا کمک کند. «شیر» به لحاظ سبک سینمایی غنی‌تر و جذابتر از کار درمی‌آید و به بخش مسابقه جشنواره ونیز هم راه پیدا می‌کند. منتقدان شکوه بصری و نماهای چشمگیر فیلم را می‌ستایند و کاپلان‌اوغلو به یکی از شاخص‌ترین فیلمسازان ترکیه‌ای تبدیل می‌شود. «عسل» (۲۰۰۹) آخرین قسمت سه‌گانه است که به دوران کودکی یوسف می‌پردازد و با آن سینمای شاعرانه کاپلان‌اوغلو به اوج خود می‌رسد. کاپلان‌اوغلو موفق می‌شود خرس طلایی جشنواره برلین را ببرد و سیر موفقیت‌های بین‌المللی‌اش را کامل کند. فیلم از طرف ترکیه در اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی نیز شرکت می‌کند اما از رقابت نهایی بازمی‌ماند.

«عسل» آخرین تکه از روایت اتوبیوگرافیک کاپلان‌اوغلو است. با عسل او به دوران کودکی خویش بازمی‌گردد و تماشاگر را نیز همراه یکی از مکاشفات رازآمیز خود می‌کند. کارگردانان اندکی وجود دارند که توانسته‌اند روح یک مکان بیرونی را با فیلمشان عجین کنند. آنچه مسلم است جان فورد دره مشهور «مانیومنت» را در ایالت یوتا تبدیل به ستاره‌ای کرد که مکمل جان وین بود و جزیی جدایی‌ناپذیر از فیلم. حالا سمیح کاپلان‌اوغلو کارگردان ترکیه‌ای توانسته در فیلم عسل کاری کند که جنگل‌های کوهستانی و باشکوه استان «ریز» (نزدیک دریای سیاه) چیزی را بگوید که قهرمان جوان فیلم نمی‌تواند بیان کند.

یوسف دانش‌آموزی دبستانی است که از لکنت زبان رنج می‌برد؛ خواندن شفاهی در کلاس چنان کار شاقی است که برای گریز از آن منزوی و گوشه‌گیر شده است. متنی از آرتور رمبو شاعر فرانسوی در کلاس خوانده می‌شود و حس فصاحت شاعرانه‌ای را که یوسف آرزویش را دارد به او می‌دهد.

یوسف بیشتر خوش دارد پدر دوست داشتنی‌اش یعقوب را موقع کار زنبورداری و جمع‌آوری عسل تماشا کند، حتی اگر این کار خطراتی داشته باشد: برای به دست آوردن عسل لازم است که کندوها از شاخه‌های درختانی آویزان باشد که در ارتفاعات خطرناک قرار دارند. حالا زمانی است که زنبورها دارند می‌میرند، چرا که آلودگی هر روز بیشتر می‌شود و زنبوردار باید منطقه بهتری در دوردست‌ها پیدا کند. پدر به جست‌وجوی منطقه بهتر برای پرورش زنبورها به جاهای دور می‌رود و بازنمی‌گردد. زهرا مادر یوسف بچه‌اش را بغل می‌زند و سفری را برای پیدا کردن شوهرش آغاز می‌کند.

خیلی زود می‌فهمیم که موضوع فیلم چیست؛ یک شیوه زندگی که با تصاویری شگفت‌انگیز بازنمایی می‌شود. اشیای داخل خانه روستایی مثل نقاشی‌های طبیعت بیجان ترکیباتی هستند با کنتراست‌های ظریف، زنانی که در مزرعه مشغول درو کردن هستند تابلویی از میله را به خاطر می‌‌آورند و نبض جنگل و روان مردانه‌اش در مه اغواگری پوشیده شده است. وقتی یوسف به همراه شاهین پدرش وارد جنگل می‌شود، روح و روان جنگل متوجه او می‌شود و او را فرامی‌خواند. فیلم موسیقی ندارد و تنها ریتمی یکپارچه، آرام و به‌نظر غیرارادی در آن شنیده می‌شود. دیالوگ زیادی در فیلم وجود ندارد. کاپلان‌اوغلو می‌گذارد طبیعت حرفش را بزند و از این طریق افسونی اسرارآمیز و تغزلی خلق می‌کند.

پدر یوسف پرورش‌دهنده زنبور عسل است؛ زنبورهایی که به شکل عجیبی ناپدید شده‌اند و پدر در پی یافتن آنهاست؛ مسیری که در ابتدا با تصادف پدر یوسف و مرگ او به تراژدی ختم می‌شود. با این همه، «عسل» شعر بلندی است درباره زندگی. کاپلان‌اوغلو گویی چکامه‌ای سروده که در آن تصاویر گویاتر از هر کلامی هستند و هر نما به مثابه یک واژه شاعرانه کارکرد می‌یابد. به همین دلیل فیلمساز تا توانسته از گفتارنویسی پرهیز کرده و درعوض کوشیده تا شرح شیدایی‌اش به طبیعت و زندگی را با زبان تصویر بیان کند. در عسل نیز مانند دو قسمت قبلی این سه‌گانه باز هم طبیعت نقشی فراتر از یک لوکیشن صرف را بازی می‌کند و حتی می‌توان آن را همپای شخصیت‌های اثر واجد اهمیت دانست. فیلمساز، جهان را از دریچه چشم کودکی ۶ساله می‌نگرد. یوسف رمز و راز هستی را به مرور کشف می‌کند و از دل این مکاشفه است که کاپلان اوغلو موفق می‌شود جهانی ساختارمند و باشکوه برای اثرش خلق کند.

سیدحسام فروزان