دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ردیابی نمودهای امپریالیسم


ردیابی نمودهای امپریالیسم

واژة امپریالیسم در سپهر نامواره یک معنا و در سپهر واقعیت های مُسلّم زندگی اجتماعی و سیاسی معنای دیگری دارد

● برخی نمودهای امپریالیسم

واژة امپریالیسم در سپهر نامواره یک معنا و در سپهر واقعیت های مُسلّم زندگی اجتماعی و سیاسی معنای دیگری دارد. در سپهر نامواره این واژه دستاویزی تبلیغاتی برای فریفتاری و وارونه نمایی مبارزه راستین با امپریالیسم است : بحث ها اینجا پرداختن به گونه های واژه بازی ها در این زمینه نیست. این ترفند ها برای مقولة های دیگر نیز بکار می رود؛ چنان که امروز امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا از مقولة دموکراسی و حقوق بشر برای پیشبرد هدف های خود و دست اندازی و تجاوز نظامی و سیاسی به کشورهای دیگر استفاده می کند.

در این جا هدف روشن کردن زمینه های کاربرد رایج واژة امپریالیسم در پهنة تاریخ نگاری است که از جمله تا پیش از انتشار اثرهای بزرگ معتبر در مارکسیسم هیچ مرجع روشنی در این دبستان وجود نداشت. البته، مفهومی که بسیاری از تاریخ دانان به آن دادند، در نهایت چندان فاصله مند با مفهوم تزهای لنین و بوخارین نیست. آن ها نه تنها خصلت تعیین کننده، بل که دست کم اصل فرمانروایی مالی و استراتژی دولت ها را تشخیص دادند. صرفنظر از کاربُرد واژة امپریالیسم در مفهوم پیش پا افتاده آن در تاریخ نگاری انگلیس که استوار بر واقعیت امپراتوری استعماری بریتانیا در قرن نوزده است. مسئله شناخت اهمیت عامل های تجاری و مالی در رابطه های بین المللی و پدیده های فرمانروایی سیاسی و نظامی از پیش از جنگ اوّل جهانی همواره در نزد نویسندگانی که به کلی با بحث های سوسیالیستی بیگانه بوده اند، مطرح بوده است. اثرهای بزرگی که در مقیاس معینی شالودة این بحث ها را فراهم آوردند و با نشان دادن جنبه های سیاسی واژة امپریالیسم به آن عمومیت دادند، نتیجه ای جز واپس نشینی در برابر کاربرد آن نداشت. با این همه، اکنونیت این کاربُرد بیش از پیش پذیرفته شده. بنابراین، هنگامی که در دهة ۲۰ پرسش دربارة علت های جنگ ۱۹۱۴ آغاز گردید، نویسندگان انگلوساکسن با رغبت عملکرد سرمایه داری استعمارگر فرانسه در دهة نخست قرن را محکوم کردند.

پس از جنگ دوّم جهانی کاربُرد واژة امپریالیسم در ارتباط با تاریخ نگاری رابطه های بین المللی شکفته شد و مضمونی که کلاسیک های انترناسیونال دوّم و سوّم به آن داده بودند، تا آن اندازه جنبة عملی پیدا می کند که در نظر نگرفتن آن ممکن نیست. در واقع بنظر می رسد، این مضمون که به کلی با دورة فروپاشی استعمار مستقیم مطابقت دارد، به هیچ وجه به فرمانروایی قدرت های پیشین استعماری و دیگرانی چون ایالات متحد، بر آن چه که شروع کردند آن را جهان سوم بنامند، پایان نداد. حتی شومپتر که مدعی بود غیرتئوری پردازی طبیعت جامعه شناسانه- گرایش به توسعة جدایی ناپذیر پدیدة دولت- را در برابر تئوری پردازی مارکسیستی قرار داده است، در آغاز در موقعیتی باقی ماند که هیلفردینگ، لنین و بوخارین و غیره نشانه گذاری کرده بودند. در این صورت، میان تاریخ دانانی که داوطلبانه عهده دار این میراث اند، بحث استوار بر طبیعت و درجة تأثیر دستگاه اقتصادی و مالی بر دستگاه سیاسی در رابطه های بین المللی و به ویژه استراتژی های فرمانروایی است. البته، واقعیت این تأثیر نفی نشده است.

در دهة ۱۹۸۰، واژة امپریالیسم به شدت آسیب دید و از سکّه افتاد. دلیل آن این بود که دستگاه تبلیغاتی اتحاد شوروی آن را از معنی اصلی اش دور کرد. با این همه، تحلیل وضعیت کنونی جهان جایی برای نفی مسئله آفرینی های امپریالیسم باقی نمی گذارد؛ حتی اگر در هنگام بررسی مسئله آفرینی ها بین مواد تشکیل دهنده تفکیک بوجود آید و اختلاف ها زیاد باشد. در نظر گرفتن «موردهای مشخص» این تفکیک و اختلاف ها را به روشنی نمودار می سازد.

در مثل مورد نازیسم نشان می دهد که تعین امپریالیسم می تواند مالی نباشد. امپریالیسم در این نمونه به شکل استفاده از قدرت نظامی و تعرض سیاسی برای جستجوی «فضای حیاتی» گسترده رونما شده است. تاریخ در این زمینه وجود شکل های به کلی شگفتی انگیز فرمانروایی امپریالیستی را به ثبت رسانیده است. چنان که تحریم عراق در پیش از جنگ دوّم خلیج فارس و اینک ایران باید در ارتباط با مسئله امپریالیسم بررسی شود. کاربرد سیاست امپریالیستی در این مورد به شکل خودداری از سرمایه گذاری ها و داد و ستدها بروز می کند، درست وارونه آن چه که به طور کلاسیک فهمیده می شود و یا به شکل های به تقریب باستانی خودنمایی می کند.

به طور کلی، امپریالیسم را باید در جمع در نظر گرفت؛ چنان که واقعیت نشان می دهد امپریالیسم همواره وجود داشته است و وجود دارد. پس باید به وجود امپریالیسم ها تأکید کرد، هر چند یک یا چند امپریالیسم فرمانروا وجود دارد. پس از جنگ دوّم جهانی این فرمانروایی برای حفظ نظم سیستم جهانی سرمایه داری به ایالات متحد منتقل شد. این امتیاز مدیون قدرت نظامی غول آسای این کشور است. هزینه های سرسام آور تجاوز نظامی آمریکا به کشورهای دیگر به اعتبار قدرت نظامی آن تأمین می گردد. کشورهای ثروتمند و فقیر جهان تأمین کنندة اصلی این هزینه ها هستند. علاوه براین، نظامی گری یکی از منبع های مهم جبران کسری بودجة ایالات متحد است. بی جهت نیست که پس از پایان جنگ سرد نه تنها مسابقه تسلیحاتی پایان نیافته، بل که بر شدت آن بیش از پیش افزوده شده است.

هر چند آمریکا انحصار سلاح های هسته ای و ۵۰% تولید صنعتی جهان را در سال ۱۹۴۵ در دست داشت، امّا این امتیاز در میانة دهة ۱۹۶۰ با رشد تدریجی همه جانبه و چشمگیر اروپا و ژاپن از دست رفت. با این همه اروپایی ها در سال ۱۹۹۸ در جریان جنگ علیه یوگوسلاوی پذیرفتند که هژمونی نظامی ایالات متحد در پیمان ناتو امری اجتناب ناپذیر است و تنها چتر نظامی این کشور است که می تواند با زرادخانة عظیم خود منافع فرمانروایانة کشورهای امپریالیستی را در سراسر جهان تأمین کند.

واقعیت این است که سلطه جویی ایالات متحد در شرایطی اوج نامنتظره ای یافته است که شرکت های فراملی دیگر در محدودة بازارهای «کوچک» و پراکنده قادر به رقابت برای تأمین حداکثر سود حتی درون بازارهای بزرگی چون ایالات متحد و اروپا نیستند. طرح ایجاد بازار فراخ آمریکای لاتین و پیاده کردن طرح خاورمیانه بزرگ به همین منظور در دست اقدام بوده است و هست. آمریکا با تجاوز نظامی به عراق در صدد است، نخست طرح خاورمیانة بزرگ را به اجرا در آورد، دوّم، منابع نفت خاورمیانه و آسیای مرکزی را زیر کنترل خود در آورد و بدین ترتیب رقیبان اروپایی و ژاپنی اش را زیر مهمیز خود قرار دهد و سوّم، افغانستان را چونان تخته پرش خود علیه ایران، چین و روسیه و هندوستان به پایگاه عمده نظامی خود تبدیل کند.

وانگهی امروز فرمانروایی امپریالیستی می تواند با وسیله های صرفاً اقتصادی و مالی برقرار گردد: مانند موقعیتی که گروه های مسلط مالی و اقتصادی آلمان یا ژاپن از آن برخوردارند، یا گروه هایی که به فراملی ها تبدیل شده اند.

طرفه این که از نهادهایی چون بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان جهانی تجارت که استوار بر ساختاری هستند که در آن تصریح ویژة ملی وجود ندارد، دستگاه های خاص سلطه جویی ای بوجود آمده که در تاریخ سرمایه داری عنصر به کلی تازه ای بشمار می رود. محور سه گانة اروپا، ژاپن و ایالات متحد با پذیرش ایدئولوژی نولیبرالی توسعة اقتصادی و پیاده کردن طرح های آن و تحمیل این طرح ها به دیگر کشورها و به ویژه کشورهای پیرامونی (جهان سوّم) روند قطب بندی شمال- جنوب را تکمیل کرده و بدین ترتیب دستاوردهایی را که زحمتکشان جهان طی سال های دراز مبارزه در زمینة اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کسب کرده بودند، پایمال کرده اند و می کنند. به نشانة این واقعیت است که می توان گفت «امپریالیسم جزیی از ترکیب سرمایه داری» است، نه به قول لنین «مرحلة عالی آن» (سمیرامین). امپریالیسم طی سالیان دراز توسعة سرمایه داری در هر مرحله به صورتی چهره نمایی می کند. زمانی که کشورهای امپریالیستی بر سر تقسیم بازار با هم می جنگیدند و جهان را به خاک و خون می کشیدند، امروز با هم «رقابت مسالمت آمیز» دارند، بر سر میز مذاکره به چانه زنی می پردازند و در شرکت های فراملی سهیم اند. با وجود این، در چارچوب امپریالیسم نو، آن که چون ایالات متحد قویتر است سهم شیر را می برد و دیگران هر یک به نحوی به آن گردن می نهند و در پیوندگاه «ناتو» با هم «یاغیان» جنوب را سرکوب می کنند و نقشة ژئوپلیتیک جهان را به سود خود تغییر می دهند.

همان طور که دربارة تغییر خصلت امپریالیسم در مرحله های مختلف توسعة سرمایه داری یادآور شدیم: پدیدة «مبارزه کشمکش آمیز»، «درآمیزی» و «رقابت مسالمت آمیز» در کارنامة رشد سرمایه داری آمریکا و دیگر کشورهای سرمایه داری در شکل های متفاوت دیده می شود. بر این اساس از دهة ۱۹۵۰ یکی از چگونگی های توسعه طلبی آمریکا توانایی برجستة این کشور در پیدا کردن شریک است که پیوسته بر تعداد آن افزوده شده است. البته، ایالات متحد ضمن حفظ سرکردگی (هژمونی) خود مانع از حفظ نسبی ویژگی های مستقل شریکان اش نبود. استراتژی طرح مارشال برای نوسازی آلمان دارای چنین خصلتی بود. شریک هایی چون آلمان یا ژاپن در رابطه های خود با آمریکا به قدرت های امپریالیستی تبدیل شدند. رفتار این دو کشور به کلی با یکی از دو عنصر اساسی تشکیل دهندة تعریف معتبر امپریالیسم مطابقت دارد و آن این که فعالیت های گروه های اقتصادی و مالی برای صدور کالاها و سرمایه ها به خارج از مرزها شرط اساسی توسعة سرمایة ملی محسوب می شود. در این میان عنصرهای تشکیل دهندة دیگر مقولة امپریالیسم در پی این توسعة اقتصادی و مالی که عبارت از توسعه طلبی دیپلماتیک و نظامی است، چندان محسوس نیست. بنابراین دلیل هایی که از آن آگاهیم، آلمان و ژاپن این تصور را ایجاد کرده اند که از «کوتوله های سیاسی» اند.

البته هنگامی که سرمایه داری آمریکا یا سرمایه داری فرانسه در آفریقا را بررسی می کنیم، متن های مشهور کلاسیک مارکسیستی کماکان کارایی دارند، امّا این متن ها برای تحلیل سرمایه داری آلمان یا ژاپن در وضع کنونی مناسب نیستند. از این رو، برداشت بوخارین برای بررسی وضع این موردها مناسبت تر است، زیرا بوخارین از یک سو، نقش دولت را در همة بُعدهای اش یعنی نه فقط در زمینة دیپلماتیک و نظامی، بل که در فعالیتی که سرمایه داری را به «مرحلة» امپریالیسم سوق می دهد، مورد تأکید قرار می دهد و از سوی دیگر، گرایش آن را به تشکیل گروه های مالی بین المللی متمایز می کند.

کوتاه سخن، در خلال موجودیت امپریالیسم های مرکزهای سرمایه داری، خرده امپریالیسم هایی وجود دارد که نقش فرمانبر و فرمانروا را بازی می کنند: مانند ترکیه و اسراییل و دیگران؛ از سوی دیگر چین و روسیه که در وضعیت کنونی در روند تبدیل شدن به امپریالیسم منطقه ای گام بر می دارند.

بنابراین، در شرایطی که ما شاهد تجاوز گستاخانة امپریالیسم آمریکا به عراق برای کنترل نفت خاورمیانه ایم که ۶۵ درصد منابع انرژی جهان را دارد و در قبال کسانی با سرسپردگی حیرت انگیز این فاجعة بزرگ را هم آوا با کاخ سفید اقدام برای پی افکندن «دموکراسی» در خاورمیانه وانمود می کنند، بجاست برای آگاهی از کُنه رویدادهای پیچیدة دنیای امروز و سرگردان نماندن در گم بیشة انواع تعبیرها و تفسیرهای فریبنده به بررسی واقعیت ملموس توسعة سرمایه داری جهانی و عارضه های سُلطه جویانه و قطب بندی کنندة آن که تقابل شمال- جنوب نمود گویای آن است، روی آوریم و راه حل برون رفت از بن بست های کنونی را درون این واقعیت ها بجوییم. برانگیختن بلوای جنگ تمدن ها، دامن زدن به احساس های قوم گرایی و هویت سازی از عنصرهای به تاریخ سپردة ناکارآمد در دنیای امروز دور شدن از درک سرچشمه های واقعی پدیدارها و چشم فروبستن به دلیل های واقعی پریشانی ها و فروماندگی های بشریت در سراسر جهان است.

● امپراتوری، امپریال و امپریالیسم

در این دوران بررسی دوبارة عمومی مفهوم های سیاسی مربوط به روایت مارکسیستی برای دقیق کردن مفهوم هایی چون امپریال و امپریالیست ضرورت دارد. هر دو مفهوم به شدت سرشار از مضمون ایدئولوژیک اند: زیرا به ملاحظه ایده آل های دموکراتیک (آزادی، حق تعیین سرنوشت) جنبة تحقیرآمیز دارند. (۱)

مفهوم امپراتوری Empire در نفس خود تابع تفسیر از دیدگاه سیاست شناسی است. از این رو، استانلی هوفمن بین «امپراتوری» و «نظم فئودالی» تفکیک قایل بود. برخلاف «نظم فئودالی»، امپراتوری فرمانروایی بر پایه یک قدرت مرکزی با نبود «ارزش های مشترک» میان اجزاء تشکیل دهندة آن است (۲). ولی با این همه، او تأیید کرده است که این دو مقوله در جریان تاریخ با آن چه که آن را این گونه وصف می کند، ترکیب شده اند، یعنی «وضعیت بسیار ویژه رابطه ها استوار بر سلسله مراتب آشفتة اروپای فئودالی است که در آن اندیشة امپراتوری باقی می ماند و پیوندهای خصوصی رعیتی و نفوذ بسیار بسیار وسیع کلیسا برای تأمین نظم همزمان بغرنج و آشفته بهم می آمیزند» (۳). استثناء در موضوع بطلان رویارویی مطرح شده اهمیت دارد. اروپا که امپراتوری ها از تراز فئودالی از زمانِ امپراتوری کارولینژین در سال ۸۰۰ تا قراردادهای وستفالی در ۱۸۴۸ را بخود دیده، تغییر شکل های امپراتوری مقدس رومی ژرمنی را از سر گذرانده است.

ریمون آرون در این باره مورد آتن را ذکر می کند که در عهد باستان «به تدریج اتحاد شهرهای مستقل را که در رأس آن قرار گرفت، برای مقاومت در برابر امپراتوری پارس به یک شبه امپراتوری یا دست کم یک سیستم نابرابر تبدیل می کند» که استوار بر برداشت خراج ها بود. آرون می افزاید: «این نمونة اخیر»، « نوسان میان مفهوم سخت امپراتوری رومی و مفهوم خفیف (امپراتوری آتنی)، تنوع امپراتوری ها یا شبه امپراتوری ها بنا بر چگونگی قدرت عالی، صوری یا ناصوری، مشروط یا نامشروط را تصویر می کند: گاهی فرمانروایی آشکارا برقرار است، گاهی زیر فرمول ایدئولوژیک یا حقوقی مفهوم مخالف (فرمانروایی برابر دولت ها طبق منشور ملل متحد)» را پوشیده نگاه می دارد. (۴)

بی شک، این تمایز میان امپراتوری صوری و امپراتوری ناصوری کارکردی تر است. این همان است که آن را نزد جیووانی آریگی می یابیم که با این همه، از هابسون الهام می گیرد. تعریف اندک قانع کننده امپراتوری ناصوری (بنا بر اصطلاح او «انترناسیونالیستی») را می پذیرد که استوار بر وابستگی متقابل اقتصادی است، حال آن که امپراتوری صوری استوار بر ستم بر ملت های ضعیف و گرایش به جنگ است. (۵) این اندیشه از آن جا گرفته شده که بنا بر آن ایالات متحد طی ۲۰ سال پس از ۱۹۴۵ از گرایش به امپراتوری صوری به امپریالیسم ناصوری در دهة ۷۰ منتقل شد که استوار بر مؤسسه آزاد است (یا بهتر بگوییم استوار بر مبادله آزاد است که پاکس بریتانیکا (صُلح بریتانیایی) در قرن نوزده نامیده شده) (۶).

این پیشنهادها بیش از یک عنوان چون و چرا پذیرند. نخست به خاطر این که بر این دلالت دارند که امپراتوری ناصوری کم تر با ستم ملّی و گرایش به جنگ آشناست (۷). و از سوی دیگر، به خاطر این که نشان دادن تداوم طرح ناصوری ایالات متحد از ۱۹۴۵ آسان است. به عقیدة ریمون آرون این طرح همواره به امپراتوری ناصوری مربوط بوده و ا و به درستی در آن قدرت پنهان در زیر پوشش ایدئولوژیک احترام به فرمانروای دولت ها را تمیز می دهد که توسط سازمان ملل متحد نهادی شده است. البته به این دلیل است که پیروی از آرون در زمینة تفسیر او دربارة تفاوت میان امپریال و سیاست امپریالیستی دشوار است.

او می نویسد: نخست «در سراسر جهان بدون هدف قرار دادن ساختمان یک امپراتوری به مفهوم حقوقی یا واقعی اصطلاح، دخالت می کند». این در حالی است که نامگذاری «امپریالیست» نشان دادن تحقیرآمیز سیاست «استثمار یا سلطه» خواهد بود (۸). اگر امپراتوری ناصوری در اساس یک روایت ملایم و بسیار مکارانة امپراتوری ناصوری است، در این صورت سیاستی که قصد آن ایجاد امپراتوری به مفهوم سیاسی و مفهوم قطعی نیست، خیلی ساده سیاستی امپریالی نیست. بعد آرون کارت ها را با توسل به تعریف بسیار وسیع نه فقط سیاست امپریالی، بل که سیاست امپریالیسم ُبر می زند. «امپریالیسم به عنوان رابطة نابرابر میان دولت ها و ارادة بزرگان در تأثیر نهادن روی زندگی داخلی و رفتار خارجی کوچک ها هرگز به اندازة عصر ما موضوع جهان بهتر تقسیم شده نبوده است» (۹).

به یقین آن چه که موضوع جهان بهتر تقسیم شده نیست، تعریف اصطلاح امپریالیسم است. لویی اشنیدر توانسته است گلچین مؤثری از کاربردهای متفاوت اصلطلاح را گرد آورد (۱۰). از این رو، گروه بندی آن ها به دو دسته ممکن است:

یکی تعریف دقیق سیاسی- نظامی فرمانروایی و دیگری تعریفی که روی منافع اقتصادی، تجاری و صنعتی زمینه ساز توسعه طلبی فرمانروایانه تکیه دارد.

معنی نخست اصطلاح آن را به تمامی با سیاست دولت های قدرتمند که تعمیم پذیر در مکان و زمان است، همانند می داند. در این صورت هیچ چیز امپریال و امپریالیست را متمایز نمی کند، مگر این که اصطلاح دوّم به احتمال معنی ضمنی عقیدتی داشته باشد. در مقابل معنی دوّم اصطلاح امپریالیست که ناظر بر انگیزه های توسعه طلبانة سرمایه داری است، بیشتر معاصر است. این معنی از پایان قرن نوزده مطرح شد و بسیاری از تئوری پردازان اقتصادی امپریالیسم مانند کُنان آمریکایی و هابسون انگلیسی و خود سخنگویان امپریالیسم چون جوزف چمبرلن یا ژول فری آن را بیان کرده اند.

در این معنی واپسین که مفهوم آفرینی سیاسی را در همان مقیاسی که تمایز میان دو اصطلاح مورد نظر را می نمایاند، غنی می سازد، امپریالیسم سیاستی را مشخص می کند که قدرت های سرمایه داری از واپسین دهه های قرن نوزده در واکنش به رکود عظیم دهة ۱۸۹۵ – ۱۸۷۳ به گسترش آن پرداختند. بنابراین سنجة فرق گذاری، سیاست اتحاد شوروی در قرن ۲۰ به طور قطع با توجه به مفهوم فرمانروایی سیاسی- نظامی آن بر دیگر کشورها امپریالی بود. از این رو، توصیف آن به عنوان امپریالیسم دشوار است. این نه بخاطر مقیاس ارزش هایی است که فرمانروایی روسی- استالینی را به طور عقلانی پذیرفتنی تر از فرمانروایی های آمریکایی، فرانسوی یا بریتانیایی جلوه می دهد، بل که بدین خاطر که توسعه طلبی اتحاد شوروی بنا بر سرشت غیر سرمایه داری اقتصادی دولتمدارانة آن به انگیزة منافع اقتصادی نبود، بل که به انگیزة سیاسی- نظامی بود که (حتی اغلب به زیان منافع اقتصادی آن تمام می شد).

در مقابل، همان طور که ریمون آرون تصریح می کند: «غایتمندی کلی دیپلماسی آمریکا به طور جدایی ناپذیر خصلتی اقتصادی و سیاسی را به نمایش می گذارد؛ زیرا بنا بر آزادی دسترسی تعریف می شود؛ مفهومی که مبادله های ایده ها، سرمایه ها و کالاها را در بر می گیرد» (۱۱) پس امپریالیستی در مفهوم معاصر اصطلاح است.

بنا بر این معنی اصطلاح امپریالیسم است که لنین در اثر مشهورش تعریف منظم و به قاعده ای از آن بدست داده است: «امپریالیسم سرمایه داری است که به مرحلة عالی توسعه نایل آمده و در آن فرمانروایی انحصارها و سرمایة مالی برقرار گردیده، صدور سرمایه ها اهمیت درجه اوّل دارد تقسیم جهان بین تراست های بین المللی آغاز شده و تقسیم تمامی قلمرو کرة زمین بین بزرگترین کشورهای سرمایه داری به پایان رسیده است» (۱۲). به جز واپسین قسمت: یعنی تقسیم قلمرو کُرة زمین که از زمان استعمارزدایی جایش را به فرمانروایی ناصوری «نواستعماری» داده، بقیة تعریف بالا به کلی فعلیت خود را حفظ کرده است.

تعریف دیگر تکمیلی پیشنهادی لنین دربارة «مرحله عالی رو به زوال» که با ممیزة «طفیلی گری و گندیدگی» توصیف شده، پس از جنگ دوّم جهانی چین و شکن هایی پیدا کرده است، زیرا سرمایه داری توانسته است خود را برای موج جدید و شگفتی آور توسعة درازمدت نوسازی کند. با این همه، برای برخورد منطقی و عادلانه با لنین باید یادآور شد که او فراسوی کارکرد آشکار سیاسی تأکیدها و فرمول بندی های اقتصادی اش، اغلب بسیار دقیق و محتاط بوده است. به ویژه اینکه او نه از رکود مطلق، بل که از گرایش های سرمایه داری انحصاری سخن گفته است. (۱۳)

وانگهی، کسانی چون آرون و ژیلپَن (۱۴) تحلیل لنین دربارة این مسئله را که جنگ اول جهانی جنگ بین امپریالیستی برای بازتقسیم سرزمین ها و مبارزه برای مستعمره ها بود، رد می کنند، دچار دو اشتباه می شوند: از یک سو، ناچیز شمردن داو مهم (نفت در جای نخست) که مبارزه برای سهم غنیمت های امپراتوری عثمانی را (که برای سه بازیگر بزرگ اروپایی جنگ (۱۹۱۸- ۱۹۱۴) منافع سرشاری داشت)، تشکیل می داد. از سوی دیگر، و به ویژه محدود کردن تحلیل لنین به مستعمره ها، برخلاف تأیید صریح او (۱۵).

سرانجام باید یادآور شد که اگر قدرت های امپریال در مفهوم معاصر یا لنینی اصطلاح همه امپریالیست نباشند، وجه مقابل آن نیز درست است. یعنی یک دولت با اقتصاد سرمایه داری انحصاری می تواند بنا بر اهرم های اقتصادی سیاست خارجی اش که از اراده به تأمین توسعة کالاها و سرمایه های اش برانگیخته شده، بدون در اختیار داشتن قلمرو امپریالی، امپریالیست باشد. چنین دولت هایی می توانند فرمانروایی ناب اقتصادی را بدون پی آمد نظامی- سیاسی هدف قرار دهند؛ زیرا از وسیله های مادی یا امکان سیاسی بی بهره اند. البته، هر سیاست امپریالیستی، هنگامی که از یک دولت بزرگ سرچشمه می گیرد، به ایجاد حوزة امپریالی گرایش دارد. امّا، با این همه، شرایط تاریخی می توانند برخلاف این گرایش عمل کنند. چنان که وضعیت پس از ۱۹۴۵ برای آلمان و ژاپن، قدرت های امپریالیستی امّا نه امپریالی (جز در مفهوم نظام سیاسی برای امپراتوری خورشید تابان) این بود.

برگردان: محمد تقی برومند

پی نوشت

۱- این داوری ذهنی تر و چون و چراپذیرتر از داوری ریمون آرون است، هنگامی که در «جمهوری امپریال: ایالات متحد در جهان» تأیید می کند که «اصطلاح امپریالیست»، نه اصطلاح «امپریال» طنینی تحقیرآمیز دارد. این اصل به این آتلانتیست آزموده امکان داد که از این اصطلاح برای نشان دادن سیاست خارجی آمریکا در اثری که در بخش مناسب به ستایش از این سیاست پرداخت، در برابر کامیابی اثر ضد امپریالیستی کلود ژولین: «امپراتوری آمریکا» از آن استفاده کند.

۲- استانلی هوفمن «نظم بین المللی» در Madeleine Grawitz و Jean Leca رسالة علم سیاست، ج ۱، PUF، پاریس ۱۹۸۵، ص ۶۶۶

۳- همان جا، ص ۶۷۹

۴- آرون، همان جا، ص ۲۶۱

۵- آریگی از تمایز آرون اقتباس نمی کند، بل که به نظر می رسد از گالاگر و روبینسون که آن را زیر عنوان تنوع شکل های امپریالیسم (ص ۵۰) ذکر می کند، اقتباس کرده است. فایدة اثر آریگی همانا تصریح تفاوت های خط سیرهای تاریخی دو امپریالیسم انگلیس و آمریکا است (با این همه، شرح مسئله به تقریب بنا بر شکلواره آفرینی بی فایده مهندسی مبهم بوده است که از سوی دیگر مایة ملامت نویسنده شده است). (بنگرید به پی گفتار، ص ۱۶۲.

۶- همان جا، ص ۱۰۳.

۷- نویسنده مجبور شده است دربارة پاکس بریتانیکا مشخص کند که «این تصویر مبادلة آزاد انگلیس تا اندازه ای توسط گرایش های استعمارگرایانه و لیبرالی که ترسیم کردن توسعة طلبی اش در طی این دهه ها ادامه یافته اند، پیچیده و مبهم شده است» (ص ۶۵).

۸- آرون، همان جا ص ۲۶۲ – ۲۶۱.

۹- همان جا، ص ۲۶۵

۱۰- Louis Snyder, The Imperialism Reader: Documents and Readings on Modern Expansionism, Van Nostrand, Princeton, ۱۹۶۲.

۱۱- آرون، همان جا، ص ۱۹۸

۱۲- ولادیمیر لنین، امپریالیسم، مرحله عالی سرمایه داری در (آثار، ج، ۲۲، انتشارات سوسیال، پاریس، ۱۹۶۰، ص ۲۸۷. جیووانی آریگی در اثر پیش گفته (ص ۱۴) گشودن کلاف تعریف های امپریالیسم را به لنین نسبت می دهد. بی آن که تعریف های روشنی را که او به دست داده، ذکر کند و آن را به افراط به مفهوم لنینی امپریالیسم در «گرایش به جنگ» بین سرمایه داران کاهش می دهد.

۱۳- از این رو، به نوشتة او «گرایش به رکود و گندیدگی» که خاص انحصار است به نوبة خود به تأثیر خود ادامه می دهد و در برخی رشته های صنعت و برخی کشورها در یک زمان غلبه می یابد (لنین، همان جا، ص ۲۹۸ – من تصریح می کنم، جز برای گرایشی که توسط لنین تصریح شده است).

«امّا، این اشتباه است که بپنداریم گرایش به پوسیدگی، رشد شتابان سرمایه داری را نفی می کند. نه، این قبیل شاخه های صنعت، این قبیل قشرهای بورژوازی و این قبیل کشورها در عصر امپریالیسم با نیروی کم و بیش زیاد، گاهی این گرایش و گاهی گرایش دیگر رخ می نمایند. در مجموع، سرمایه داری بی نهایت شتابان تر از پیش توسعه می یابد، امّا این توسعه به طور عام بسیار نابرابر است... ». (همان جا، ص ۳۲۴- تصریح از من است).

۱۴- Raymond Aron, Paix et Guerre entre les nations, Calmann-Lévy, Paris, ۱۹۸۴, pp. XIV-XV. Robert Gilpin, The Political Economy of International Relatioons, Princeton University Press, ۱۹۸۷, pp. ۵۳-۵۴.

۱۵-«امپریالیسم به درستی بنا بر گرایش به ملحق کردن نه فقط منطقه های کشاورزی، بل که هم چنین به ملحق کردن منطقه های بسیار صنعتی توصیف می گردد (آلمان به بلژیک و فرانسه به هر دو چشم طمع دارد) ...» (لنین، همان جا، ص ۲۹۶). دربارة هدف های اقتصادی نخستین جنگ جهانی، بنگرید به:

Gerd Hardach, The First World War ۱۹۱۴-۱۹۱۸, Pelican, Londres, ۱۹۸۷.

منبع: فضای سرمایه داری: نشر دانشگاه آزاد فرانسه، پاریس، ۲۰۰۴

یادداشت ها:

۱- هانری لوفور، بقای سرمایه داری، بازتولید رابطه های تولید، پاریس، انتشارات آنتروپو، ۱۹۷۳؛ تجدید چاپ ۲۰۰۲

۲- تئوری اضافه انباشت برنر بسیار متفاوت با تئوری اضافه انباشت من است. امّا من داده های تجربی مفید و در مجموع مناسب اش را متمایز می کنم.

۳- در مقیاسی که موضوع عبارت از مسئله بغرنجی است که نمی توان آن را در فضای محدود مطرح کرد، من به روش شکلواره ای و ساده شده دست می زنم و توضیح های جزیی را به نشر آینده وا می گذارم.

۴- مسئله « امپریالیسم جدید» در چپ توسط لئو پانیچ، و همچنین پتر گووان مطرح شد و در این باره تفسیرهای جالبی نزد جیمس پترا، هانری ولت میر، ر. ونت، سمیرامین و غیره وجود دارد.

۵- روزا لوکزامبورگ، انباشت کاپیتال (مارکس)، پاریس، ماسپرو، ۱۹۶۷، ج ۲، فصل ۳۱ « حمایت گرایی و انباشت»، ص ۱۲۱-۱۲۰. روزا لوکزامبورگ تحلیل اش را روی تئوری کم مصرفی (نبود تقاضای مؤثر) بنا می نهد که نتیجه های منطقی تا اندازه ای متفاوت از نتیجه های منطقی تئوری های اضافه انباشت (نبود بازارهای فروش برای فعالیت های سودآور) که من روی آن ها تکیه می کنم، دارد. تحلیل عمیق مفهوم انباشت از راه سلب مالکیت و رابطه های آن با مسئله اضافه انباشت در بخش سوم اثر من «امپریالیسم جدید» ارائه شده است.

۶- ربرت واده و فرانکو ونروزو تعریف زیر را پیشنهاد می کنند: « سطح های بالای پس انداز خانواده ها، به علاوه سطح های بالای رابطه های وام – صندوق های خاص، به علاوه همکاری بین بانک ها، مؤسسه ها و دولت، به علاوه استراتژی صنعتی ملّی، به علاوه انگیزش ها برای سرمایه گذاری بر حسب رقابت در سطح بین المللی، مساوی با دولت عمرانی است».

۷- بنگرید به هانا آرنت، امپریالیسم، پاریس Fayard، ۱۹۸۲، ص ۵۲

۸- همان جا، ص ۳۵

۹- پتر گووان: بازی جهانی خطرناک واشنگتن در تلاش برای تسلط بر جهان، لندن، Verso ، ۱۹۹۹.

۱۰- چپ که در آن به طور وسیع با داوهای سیاسی بازتولید وسیع باقی مانده ( و بیش از یک عنوان هنوز با این اصطلاح ها استدلال می کند) وقت زیادی را صرف شناخت اهمیت تظاهرها علیه صندوق بین المللی پول به ویژه جنبش ها علیه سلب مالکیت کرده است. بررسی که ج. دالتون برای نخستین بار به تظاهرهای ضد صندوق بین المللی پول اختصاص داد امروز نمایشگر تصویر کلاسیک دربارة مسئله است. بدین معنا که یک تحلیل بسیار عمیق مسئله از راه متمایز کردن جنبش های هدایت شده علیه سلب مالکیت از نوع پس روانه که مدرنیته را نفی می کند و جنبش هایی که می کوشند ترقی خواه باشند یا دست کم معنی ترقی خواهانه در چارچوب سیستم اتحادها بدست دهند، ممکن می گردد. آن جا نیز روشی که گرامشی مسئله جنوب را تحلیل می کند ناگزیر به آن رجوع کرده است. پترا به تازگی با پافشاری در جریان نقد خود از هاردی و نگری به آن باز می گردد. نباید دهقانان مرفه را که علیه اصلاح های کشاورزی مبارزه می کنند با دهقانان بی زمین که برای بقای خود مبارزه می کنند، در آمیخت.

۱۱- پتر گووان، همان جا، ص ۱۲۳

۱۲- آریگی مصاف خارجی را با گستردگی گویا بررسی نمی کند، ولی با این همه همکاران او و خود وی به این نتیجه می رسند که ایالات متحد «خیلی زیاد همان بریتانیای صد سال پیش در تبدیل هژمونی رو به زوال اش به سلطه از راه استثمار است. اگر سیستم با فرو ریختن پایان می یابد، مسئولیت به طور اساسی به ایالات متحد و مقاومت به انطباق و سازگاری باز می گردد. بر عکس، انطباق و سازگاری ایالات متحد با قدرت اقتصادی بالا رونده جنوب شرقی آسیا شرط اساسی گذار فاجعه بار به نظم جدید جهانی را تشکیل می دهد». آریگی و سیلور « هرج و مرج و حکومت» ۱۹۹۹، ص ۳۳-۳۱.

۱۳- کلار، م: « سرچشمه جنگ»، نیویورک، هنری، هول، ۲۰۰۲

۱۴- بنگرید به کوپر، همان جا

۱۵- بنگرید به هانا آرنت، همان جا، ص ۲۰-۱۲

منبع: مجموعه « نظم جدید امپراتورانه» نشر دانشگاهی فرانسه بخش مجله ها، پاریس ژانویه ۲۰۰۳

پی نوشت ها:

۱- بخشی برگرفته از نخستین روایت جزیی از این مقاله، نگارش تابستان ۲۰۰۲ است که در نشریه « پژوهش های بین المللی» پاییز ۲۰۰۲ به چاپ رسید.

۲- Charles Conant, "The Economic Basis of "Imperialism", North American Review,

September ۱۸۹۸, article reproduit dans Louis Snyder, The Imperialism Reader, Van

Nostrand, Princeton (NJ), ۱۹۶۲, pp. ۸۴-۸۷. Depuis la rédaction de ces linges, ce même

texte classique a été cité dans un article de John Bellamy Foster traintant de la résurgence

du terme "impérialisme" aux Etats-Unis en ۲۰۰۲: "The Rediscovery of Imperialism",

Monthly Review, vol. ۵۴, n° ۶, november ۲۰۰۲.

۳- En risposte à des tirs de missiles chinois prés de Taiwan, visant à intimider les

indépendantistes de l’ île à la veille d,élections, Washington dépêcha dans la zone, à titre

dissuasif, deux groupes aéronavals de cobat.

۴- Sur le discours prononcé par George Bush pére le ۱۱ septembre ۱۹۹۰, voir mon ouvrage Le

choc des barbaries. Terrorismes et désordre mondial, Complexe, Bruxelles, ۲۰۰۲.

۵- میشل هارد و آنتونیو نگری، امپراتوری، مطبوعات دانشگاهی هاروارد، کامبریج (MA )، ۲۰۰۰

۶- Karl Polanyi, The Great Transformation, Beacon Press, Boston, ۱۹۵۷ (premiére édition:

۱۹۴۴). Traduction française: La grande tranformation, Editions Gallimard, ۱۹۸۳.

۷- Robert W. Cox, "Global Perestroika", in New World Order?, Socialist Register ۱۹۹۲,

dirigé par Ralph Miliband et Léo Panitch, Merlin Press, Lodres, ۱۹۹۲, p. ۳۶.

۸- این پاره ماجرا (اپیزود) - که یادآور کشتارهای جمعی در صبرا و شتیلا در ۱۹۸۲ توسط چریک های افراطی راست

مسیحی لبنانی زیر نظارت ارتش اسرائیل به رهبری آریل شارون است، طبق ارزیابی های آمریکایی ها ۳۰۰۰۰ کشته بجا گذاشت.

۹- این اصطلاح توسط یک نشریه روزانه بریتانیایی برای تونی بلر بخاطر رابطه های اش با واشنگتن بکار برده شد.

۱۰- با آهنگ کنونی استخراج نفت، طبق ارزیابی های جاری ذخیره های نفتی ایالات متحد در آغاز دهة آینده به انتها می رسد.

۱۱- "Powell Pulls Through", Newsweek, édition européenne, ۱۸

novembre ۲۰۰۲.

۱۲- دربارة این مفهوم ها به اثر پیش گفته ام رجوع کنید.

۱۳- کوکس همانجا ص ۴۱. البته، مسئله عبارت از انتفاضه نخست فلسطینی است که در دسامبر ۱۹۸۷ براه افتاد که در آن

« سنگ» های تظاهرکنندگان توده ای سلاح بسیار مهیب علیه ارتش اشغالگر اسرائیلی بود. در « انتفاضه دوم» که در سپتامبر ۲۰۰۰ آغاز گردید، فلسطینی ها به افسون یک رهبری دیوان سالار، در دام توسل به سلاح های گرم و سوء

قصدها علیه جان غیرنظامیان افتادند.

این مقاله توسط فرانسوا آرمان گو، فابریس بن سیمون و نانون گاردن از انگلیسی به فرانسه ترجمه شده است. فرانسوا آرمان گو بخش ۳، فابریس بن سیمون بخش های ۱ و ۲ و ۶ و نانون گاردین بخش های ۴ و ۵ را ترجمه کرده است. تیه ری لابیکا پذیرفت ترجمه بخش های معین متن را بازبینی کند.

۱- Cf. Peter Gowan, "Neoliberal Cosmopolitanism", New Left Review ۱۱, september - otober ۲۰۰۱.

۲- برای بررسی تئوری های مختلف دربارة « جهانی شدن» بنگرید به رونان پالان جی آبوت و پ. دئان State strategies in the Global Political Economy (pinter, ۱۹۹۶).

۳- Pour un résumé succinet de la position de Cox. Voir Robert Cox, "Social Forces, States and World orders: Beyond International Relations Theory" in Robert O. Keohane (éd.), Neorealism and its Critics (Columbia University Press, ۱۹۸۶). Voir également: Kees Van der Pijl, The Making of an Atlantic Ruling Class (Verso, ۱۹۸۴), et Transnational Classes and International Relations Routledge, ۱۹۹۸).

۴- برای یک بحث بسیار عمیق دربارة این گرایش، بنگرید به پتر گووان: خطر جهانی (۱۹۹۹ و Verso)

۵- Alan Rugman, The End of Globalisation. Why Global Strategy Is a Myth a How to Profit the Realities of Regional Markets (AMACOM , mars ۲۰۰۱).

۶- برای بحث کاملتر پیرامون این مسئله، بنگرید به پتر گووان « اروپا و شرق آسیا»، گفت و شنود در کنفرانس « اروپا و آسیا» دانشگاه ملی سئول، سئول، کره جنوبی، ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۱.

۷- درباره کوشش های انجام یافته برای بناکردن نظم های قوی همکاری:

Craig Murphy, International Organisation and Industrial Change, (Cambridge, ۱۹۹۴).

۸- Sur le cas de la Grande – Bretagne, voir Andrew Baker, "Nebuleuse and the Internationalisation of the State in the UK? The Case of H. M. Treasury and the Bank of England", Review of international Political Economy, ۶, ۱, printemps ۱۹۹۷, ۱۹۹۷, pp. ۷۹-۱۰۰.

۹- L¢analyse classique de ce processus est: Samuel Huntington, "Transnational Organisation in World Politics", World Politics, vol. XXV, avril ۱۹۷۳.

۱۰- Robert Gilin, The Political Economy of International Relations, Princeton University Press, ۱۹۸۷.

۱۱- Voir Miles Kahler,International Institutions and The Political Economy of Integration (The Brookings Institution, ۱۹۹۵), et Miles Kahler et Jeffry Frankel (éds.), Regionalism and Rivalry: Japan and the U.S. in Pacific Asia (University of Chicago Press, ۱۹۹۳).

۱۲- Zbigniew Brzezisnki, The Grand Chessboard (Basic Books, ۱۹۹۷).

۱۳- VoirPeter Gowan, "Globalisation: Process of Policy?", Communication au "Colloquium on Globalisation", Center for Social Theory and Comparative History,

۱۴- Sur le concept de "soft power", cf., Nye, J., Bound to Lead, Basic Books, ۱۹۸۹.

۱۵ - Ces débats sont plus largement évoqués dans Wolforth W. C., "The Stability of a Unipolar World", International Security, vol. ۲۴ n° l,été ۱۹۹۹, et Rodman, P. W., Uneasy Giant, Nixon Center, ۲۰۰

۱۶ - Cf., Gown, P., "The EU¢s Human Rights Diplomacy", Labour Focus on Eastern Europe, ۶۹, automne ۲۰۰۱

۱۷ - Préoccupation qui était au cœr du document sur la sécurité national rédigé pour le gouvernement Bush par Paul Wolfowitz et Lewis Libby. Pour plus de développements sur ces questions, cf., Gowan, P. The Twisted Road to Kosovo (Labour Focus on Eastern Europe, ۱۹۹۹), et également, Cornish, P., Partnership in Crisis (Royal Institute for International Affairs), ۱۹۹۷.

۱۸ - Menon, A., "Playing with Fire: The EU¢s Defence Policy", communication présentée dans le cadre du séminare "Does the ESDP make sense?", London European Research Centre, University of North London, le ۲۵ octobre ۲۰۰۱.

۱۹ - Wedel, J., Collision and Collusion: The Strange Case of Western Aid Eastern Europe ۱۹۸۹-۱۹۹۸, St Martin Press, ۱۹۹۸

پی نوشت ها:

۱- G. W. F. Hegel, Lecon sur la philosophie de l´historie, Vrin, ۱۹۶, P. ۷۱

۲- Alexis de Tocqueville, De la Démocratie en Amérique, t, ۱, Garnier – Flammarion, Paris, ۱۹۸۱, P. ۱۹۸.

۳- Karl Marx, Principes d۶۱۴۴۸;´une critique de l´économie politique, dans Oeuvre, t. ۲, La Plèiade, Paris, ۱۹۶۸, p. ۱۷۶. Ces lingnes sont à comparer aux pages de Gramsci sur le "fordisme" (Americanismo e fordismo, dans Quaderni del Carcere, vol. III, Einaudi, Turin, ۱۹۷۷, pp. ۲۱۴۵-۲۱۴۶ en particulier) qui ont inspiré l´école économique française dite "de la regulation".

۴- Ibid., p. ۱۷۷,

۵- Dans cet article consacré à l۶۱۴۴۸;´Etat imperial, nous mettrons naturellement l´accent sur ce dernier facteur.

۶- Celebre agence de "detectives privés"- en fait, des services privés de sécurité.

۷- Eric Hobsbawn, The Age of Capital: ۱۸۴۸-۱۸۷۵, Mentor, New York, ۱۹۷۹, p. ۲۴۲.

۸- C. Wright Mills, The Power Elite, Oxford University Press, New York, ۱۹۵۹. p. ۱۷۸.

۹- Marx, Le Capital, livre ler, dans Oeuvres, t. ۱, La plèiade, Paris, ۱۹۶۵, pp. ۱۲۳۴-۱۲۳۵. Pour une bonnedescription sznthétique du développement capitaliste des Etats-Unis, de la guerre civile à la fin du XIXe siècle, voir Marianne Debouzy, Le capitalisme "sauvage" aux Etats-Unis (۱۸۶۰-۱۹۰۰), Seuil, Paris, ۱۹۹۱.

۱۰- Charles Poste, "The American Road to Capitialism", dans New Left Review, Londres, no ۱۳۳, mai-juin ۱۹۸۲, p. ۵۰.

۱۱- Ibid.

۱۲- Charles A. Conant, "The Economic Basis of ۰۳۹;Imperialism", extraits reproduits dans Louis Synder, The Imperialism Reader: Documents ans Readings on Modern Expansionism, Van Nostrand, Princeton, ۱۹۶۲, pp. ۸۵-۸۷.

۱۳- Sidnez Lens, The Forging of the American Empire, Thomas Crowell, New York, ۱۹۷۱, p. ۱۴۹.

۱۴- Ibid., p. ۹۸.

۱۵- Rudolf Hiferding, Le capitalfinancier, Editions de Minuit, Paris, ۱۹۷۰, p. ۴۴۹.

۱۶- Ibid., pp. ۴۵۰-۴۵۱.

۱۷- Samuel Huntington, The Soldier and the State, Harvard University Press, Cambridge (Mass.), ۱۹۷۲, pp. ۲۲۲-۲۲۶.

۱۸- Ibid., p. ۲۲۷.

۱۹- Gerd Hardbach, The First World War ۱۹۱۴-۱۹۱۸, Pelican, Londres, ۱۹۸۷, pp. ۹۵-۹۶.

۲۰- Jordan Schwarz, "Brauch, the New Deal and the Origins of the Military-Industrial Complex" dans Robert Higgs, ed., Arms Politics and the Economy, Holmes & Meier, New York, ۱۹۹۰, p. ۶

۲۱- Ibid., p. ۸.

۲۲- Je souligne grand parce qu´il s´agit d´une nuance importante par rapport à la formule hégélienne d´Engles.

۲۳- Hardach, op. Cit., p. ۱۰۷.

۲۴- Michael Hudson, Super Imperialism: The Economic Strategy of American Empire, Holt, Reinhard and Winston, New York, ۱۹۷۲, p. ۵.

۲۵- Schwarz, op. cit., p. ۹.

۲۶- Voir Paul Kennedy, The Rise and Fall of the Gread Power, Fontana, Londres, ۱۹۸۹, pp. ۴۲۴-۴۲۵.

۲۷- Hudson, op. cit., p. ۷.

۲۸- Schwarz, op. cit., p. ۹.

۲۹- پافشاری زیاد یک جانبه روی این ویژگی های مشترک، آنطور که برخی نویسندگان مارکسیست بعمل می آورند، همواره نادرست و از لحاظ سیاسی خطرناک است. واضح است که بین انتخاب های نخستین New Deal و سیاست تسلیحاتی مورد ستایش باروخ و بدتر از آن سیاست نازی ها و یا پیش از آنها سیاست مورد عمل ایتالیایی ها و وزیر امور مالی ژاپن کوره کیوتاکاهاشی تفاوت بنیادی وجود دارد. این تفاوت است که سیاست مبتنی بر سازش اجتماعی را از سیاست تقویت دولت سرکوبگر وابسته به سرمایه بزرگ جدا می کند.

۳۰- "Ainis, la mobilization industrielle sous la Deuxième Guerre mondiale devait beaucoup au capitalisme d´Etat du New Deal- qui, ironiquement, devait quelque chose à l´expérience de ۱۹۱۸" Schwarz, op. cit., p. ۱۶.

۳۱- James O´Conner, The Fiscal Crisis of the State, St. Martin´s Press, New York, ۱۹۷۳.

۳۲- Nicolas Boukharine, L´économie mondiale et l´impérualisme: esquisse économique, Anthropos, Paris, ۱۹۷۱, pp. ۱۵۶-۱۵۷.

اثر بوخارین دربارة امپریالیسم در برخی جنبه ها بر اثر لنین برتری دارد. و این بویژه در ارتباط با «دخالت دولت در زندگی اقتصادی» است که بوخارین اهمیت آن را در دوره ای که از ۱۹۱۴ آغاز می گردد، درک نمود (ص ۱۶۳- ۱۵۱) او پیش از لنین به بررسی مسئله دولت پرداخت.

(Voir Stephen Cohen, Bukharin and the Bolshevik Revolution, ۲d edition, Oxford University Press, New York, ۱۹۸۰, pp. ۲۵-۳۰, ۳۹-۴۳).

او در اثر خود (Economique de la Période de transition, EDI, Paris, ۱۹۷۶) این اندیشه را در مفهوم «سرمایه داری دولتی» تنظیم کرد که علیرغم مبالغه آشکار به درستی به درک برخی گرایش های سرمایه داری در قرن ۲۰ نایل آمد.

۳۳- Schwarz, op. Cit., p. ۱۴.

۳۴- Gregory Hooks," The Weakness of Strong Theories: The U. S. State۰۳۹;s Dominance of the World War II Investment Process", dans American Sociological Review, Washington, vol. ۵۸, no ۱, février ۱۹۹۳, pp. ۳۷-۳۸.

۳۵- Voir Kenneth Adelman et Norman Augustine, The Defense Revolution, ICS Press, San Francisco, ۱۹۹۰. pp. ۸۱-۸۲.

۱- جیمس ا. بلاکر، پایگاه های خارجی ایالات متحد، نیویورک، پره گر، ۱۹۹۰، صص ۳۷ و ۹

۲- س. ت. ساندرز، پادگان های خارجی آمریکا، امپراتوری اجاره ای ، آکسفورد، دانشگاه آکسفورد، مطبوعات، ۲۰۰۰، ص ۵

۳- Cité dans Thoms J. McCormick, America Half Century (Baltimore, Johns Hopkins University

Press, ۱۹۹۵), p. ۲۴۹

۴- این سنجش شمار کشورها که پایگاه های ایالات متحد در آن قرار دارند نمی توانند بطور مستقیم با رقم های فراهم شده در بررسی پیش گفته بلاکر مقایسه شود. زیرا این رقم ها فقط پایگاه هایی را در بر می گیرد که وزارت دفاع در فهرست های تأسیس های اش (بر پایه ارزش سرمایه گذاری) معرفی کرده، در صورتی که ما در این جا ۱- پایگاه های ذکر نشده در پایین ساخت گزارش پنتاگون که شمار اساسی سربازان آمریکا را جای می دهد و ۲- موقعیت های کارکردی پیشرفته را که تازه در محل های استراتژیک (بطور عمده در خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوبی و آمریکای لاتین و کارائیب) بدست آمده، گنجانده ایم. با اینهمه، رقم هایی که اینجا ارائه شده، هر چند به دقت با رقم های پیش از این فراهم آمده مقایسه پذیر نیست


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 12 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.