سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

کودکان فیلسوفان بالقوه


کودکان فیلسوفان بالقوه

هنگامی که برنامه فلسفه برای کودکان به عنوان جایگزین سیستم آموزش و پرورش سنتی مطرح می شود, ممکن است پرسش های بسیاری را موجب شود

هنگامی‌ که برنامه فلسفه برای کودکان به عنوان جایگزین سیستم آموزش و پرورش سنتی مطرح می‌شود، ممکن است پرسش‌های بسیاری را موجب شود.

یکی از این پرسش‌ها این است که آیا کودک توانایی استدلال و تجزیه و تحلیل و قدرت فلسفه‌ورزی دارد؟ این سوال نه تنها در حوزه عمل و بررسی میدانی پاسخ می‌طلبد، بلکه باید دارای پاسخی کاملا نظری باشد تا این برنامه بتواند از خود دفاع کند.

این پرسش و پرسش‌هایی از این قبیل را با دکتر مهرنوش هدایتی از اعضای گروه فلسفه برای کودکان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مطرح کرده‌ایم که متن این مصاحبه را اکنون می‌خوانید.

‌‌‌

● مکاتب روان‌شناسی در مواجهه با برنامه فلسفه برای کودکان چه واکنشی از خود نشان می‌دهند؟ این برنامه از نظر این مکاتب چه محاسن و معایبی می‌تواند داشته باشد؟

روان‌شناسی رشد شاخه‌ای از روان‌شناسی است که مراحل رشد و تحول انسان را از لحظه تولد تا بزرگسالی و مرگ مورد توجه قرار می‌دهد. این روان‌شناسی به شاخه‌هایی چون روان‌شناسی رشد فیزیکی و اجتماعی و... تقسیم می‌شود. یکی از شاخه‌های بسیار مهم آن روان‌شناسی رشد یا تحول شناختی است که در پی فهم آن است که نحوه تفکر، قدرت استدلال، یادگیری و حافظه از لحظه تولد تا بزرگسالی چه تحولاتی می‌یابد و چه تغییراتی می‌کند.

در این زمینه بزرگانی وجود دارند که مهم‌ترین آنها «پیاژه» است، به گونه‌ای که روان‌شناسی تحول شناختی با او شناخته می‌شود. او، تحول انسان را به چند مرحله تقسیم می‌کند و در هر مرحله نقایصی را که در نحوه تفکر و استدلال و منطق انسان وجود دارد، باز می‌کند و نشان می‌دهد که چه اشکالاتی وجود دارد که به مرور رفع می‌شود.

هنگامی‌که انسان به بزرگسالی (۱۲ سالگی‌) می‌رسد به گفته او از نظر شناختی تکمیل می‌شود و انتظار می‌رود که شناخت فرد رشد کامل کرده و قدرت استدلال منطقی پیدا کرده باشد. برنامه فلسفه برای کودکان از ۳ سالگی آغاز می‌شود و سپس به پیش دبستانی و در نهایت تمرکز آن روی دوره دبستان است و نوجوانی و جوانی را نیز پوشش می‌دهد. «لیپمن» به عنوان یکی از پیشگامان این برنامه معتقد است کودک، کاملا قدرت استدلال دارد و می‌تواند به عنوان یک کاوشگر حول مسائلی که به زندگی او مربوط می‌شود به جستجو بپردازد و مفاهیم و معانی را بیابد. پس باید با تقویت قدرت داوری و قضاوت در این برنامه، به او کمک کرد.

لیپمن با توجه به شناختی که از پیاژه دارد بر آن است که او توانمندی کودک را دست کم گرفته و به ناتوانایی‌های او که ناشی از کمبود «تجربه کودک» است تأکید می‌کند، اما لیپمن نیز بسیاری از مفاهیم را از پیاژه اخذ کرده است. پیاژه بر آموزش فعال و این‌که اجازه داده شود تا کودکان با محیط در ارتباط باشند تأکید بسیار دارد.

از نظر او باید بر غنای محیط افزود تا سوال‌برانگیز شود تا کودک در آن خود دست به اکتشاف بزند. اما تفاوتی که بین او و لیپمن وجود دارد آن است که پیاژه معتقد است «کودک یک کاوشگر مستقل» است و نیازی به هم یاری و آموزش دیگران ندارد و باید خود به یک نتیجه درونی برسد تا توانایی تجزیه و تحلیل مفاهیم را از لحاظ منطقی پیدا کند. اما دیگرانی چون «ویگوتسکی» بر آموزش مشارکت‌جویانه و همیارانه تأکید داشته‌اند. لیپمن نیز از همین بحث استفاده می‌کند و عنوان می‌دارد که لازم نیست منتظر کاوش کودک بمانیم بلکه می‌توان او را در فضایی جمعی قرار داد که در اثر مشارکت و هم افزایی فکری و گفت‌وگو، خیلی زودتر از آنچه پیاژه تصور می‌کرد به قدرت استدلال منطقی و تکمیل شناخت نائل آید.

از این منظر اگر کودک به استدلال و تجزیه و تحلیل عادت کرده و آن را درونی سازد، این عادت در بزرگسالی سبک زندگی او را شکل خواهد داد. در حالی که اگر او این دوران مهم و طلایی را از دست بدهد شاید قدرت استدلال منطقی را داشته باشد، اما به استفاده از آن عادت نکرده است. همان‌گونه که دیده می‌شود در بزرگسالی حرف‌های منطقی زیادی زده می‌شود، اما قدرت اجرای آن وجود ندارد و آن‌که در بزرگسالی منطقی می‌اندیشد در موقعیت‌های گوناگون به شیوه‌ای غیر مستدل و غیر منطقی عمل می‌کند.

‌ ● گویا شما در این زمینه تألیفی نیز در دست نگارش دارید. در این اثر فلسفه برای کودکان را از چه منظری مورد بررسی و توجه قرار داده‌اید؟

کاری که من در کتابی که در دست دارم انجام می‌دهم این است که به تمام نظریه‌های تحولی از منظر شناختی پرداخته و در آرای پیاژه، ویگوتسکی و کمی‌ هم «دیوئی» دقیق شده ام و سپس بحث فلسفه برای کودکان را باز کرده‌ام و به چیستی آن پرداخته‌ام و ابهامات و چالش‌های آن را از منظر روان‌شناسی کاویده و نشان می‌دهم که برنامه فلسفه برای کودکان از چه پشتوانه‌های روان‌شناختی مستحکمی‌ برخوردار است. در این بحث از پیاژه، ویگوتسکی و لیپمن و دیدگاه پردازش اطلاعات کمک گرفته می‌شود تا نشان داده شود که این برنامه دارای بنیادهای روان‌شناسی شناختی بسیار قوی است. در واقع این پاسخی به این پرسش چالشی است که آیا کودک می‌تواند قدرت استدلال و تجزیه و تحلیل داشته باشد و با این کتاب این روشنگری انجام می‌شود که کودک دارای این قابلیت هست.

● همان‌گونه که مستحضرید این پرسش از پیشفرض‌های برنامه فلسفه برای کودکان است. قدرت فلسفه‌ورزی کودک در اثر شما به شکل نظری چگونه اثبات می‌شود. آیا تحقیقات میدانی نیز این قدرت را نشان می‌دهد؟

هدایتی: لیپمن به عنوان یکی از پیشگامان برنامه فلسفه برای کودکان، معتقد است کودک،‌کاملا قدرت استدلال دارد و می‌تواند به عنوان یک کاوشگر حول مسائلی که به زندگی او مربوط می‌شود به جستجو بپردازد و مفاهیم ومعانی را بیابد پس باید با تقویت قدرت داوری در این برنامه به او کمک کرد

در کشور ما، گاه در مقالاتی این سوال مطرح می‌شود که آیا کودک قادر به فلسفه‌ورزی است؟ و استدلال ایشان نیز به نظر پیاژه بر می‌گردد که کودک را حائز قدرت استدلال منطقی و انتقادی نمی‌داند. در حالی که اگر خود پیاژه به‌طور‌کامل خوانده شود، مشخص می‌شود که بسیاری از مفاهیم بین او و لیپمن مشترک است.

من با تألیفی که در دست دارم در پی رفع این ابهام و این چالش هستم و نشان می‌دهم که دقیقا می‌توان از کودک انتظار استدلال را داشت. در این کتاب که «به کودکان اعتماد کنیم» نام دارد، روان‌شناسی رشد نشان می‌دهد که کودک می‌تواند به فلسفه‌ورزی بپردازد. البته این مساله به شکل میدانی بسیار محسوس است.

بنده در رسأله دکترا، از‌ ۲ جنبه بسیار مهم «عزت نفس» و «مهارت‌های میان فردی» به این مساله پرداخته و آن را نشان داده‌ام. دیگران نیز در سر تا سر دنیا امکان‌پذیری این مساله را نشان داده‌اند.

اما در کنار مشاهدات میدانی، باید بنیادها و ریشه‌های نظری را نیز قوی ساخت. به عنوان مثال شاید این سوال مطرح شود که شاید داستان‌خوانی روی عزت‌نفس تأثیر می‌گذارد یا فعالیت گروهی باعث بهبود روابط میان فردی است در صورتی که در یک بحث کاملا نظری می‌توان نشان داد که افزایش عزت‌نفس و بهبود روابط میان فردی، نتیجه استدلال فلسفی و کشف عقلانی خود بچه‌ها بوده است. این‌گونه می‌توان نشان داد کودک قدرت استدلال منطقی، اندیشه و خردورزی و داوری بر پایه ملاک‌ها را دارد. دیگر آن‌که برای هر کار میدانی نیاز به پشتوانه‌ای نظری است که در پی آن باید بود.

● بنابراین آیا از این منظر، کودک از همان آغاز قدرت استدلال را داراست و تنها فاقد ماده خام تفکر است؟ فلسفه برای کودکان با این کمبود چگونه کنار می‌آید؟

کودک رشد خود را انجام می‌دهد و همان‌گونه که پیاژه به آن اشاره می‌کند، از یک نقشه درونی پیروی می‌کند که نمی‌توان از این نقشه به شکل دقیق خبر داشت. برونر می‌گوید وقتی می‌توان از آن خبر داشت که بخواهیم از آن خبردار شویم و ویگوتسکی حرف دقیق‌تری می‌زند که می‌گوید هرکودکی یک منطقه مجاور رشد دارد که در حین رشد منطقه و‌ هاله‌ای مجاور آن وجود دارد که برای بارور سازی حداکثر کیفیت و شکوفایی، باید در آن منطقه مداخله کرد.

برنامه فلسفه برای کودکان لیپمن نیز دقیقا در این منطقه دست به مداخله می‌زند. در این برنامه نیز داستان‌هایی که در کلاس بالاتر طرح می‌شود برای کودکان ۳ ساله قابل استفاده نیست. شاید مفاهیم یکسان باشد و به عنوان مثال حول محور دوستی بچرخد، اما نحوه بیان و داستان‌ها متناسب با رشد و تجربه کودک شکل می‌گیرد. در این برنامه گفته نمی‌شود که کودک ۳ ساله نمی‌تواند مفهوم دوستی را به دلیل انتزاعی بودن متوجه شود، بلکه او را در این حد می‌داند که می‌تواند مفهوم دوستی رامتوجه شود، فقط باید این مفهوم به زبان او گفته شده و به زبان تجربیات محدود او جاری شود.

این در مورد بزرگسالانی که امری را تجربه نکرده‌اند نیز وجود دارد. به عنوان مثال اگر فردی که اطلاعی از آفریقا ندارد به آنجا برده شود تا خود آنجا و رسم و رسوم را به تجربه در نیابد سخن گفتن از آن مشکلی راحل نخواهد کرد. کودک نیز باید تجربه کند و دانش تجربی خود را افزایش دهد، اما اگر به زبان سن و تجربه او با او از مفاهیم سخن گفته شود قدرت فهم و درک آن را خواهد داشت، بنابراین می‌توان از مفهوم دوستی برای بچه ۳ ساله بین او و گربه خانگی و عروسکش سخن گفت تا او دریابد.

لیپمن اعتقاد دارد که اینها همه ابزاری برای ارتقای قدرت تفکر کودک است که البته می‌تواند به کار رود. پس وقتی کودک ۵ ساله در حد مسائل روزمره زندگی خود دست به استدلال می‌زند و به آنها می‌اندیشد، به این روش عادت می‌کند و این عادت است که اهمیت دارد.

بنابراین لزوما حتی در آموزش مسائل اخلاقی درفلسفه برای کودکان تنها اخلاق آموزش داده نمی‌شود، بلکه مهم آن است که کودک در حوزه هم بازی‌های خود به عمل اخلاقی بیندیشد تا در بزرگسالی نیز درحوزه‌ای بسیار گسترده‌تر که ممکن است حتی جهانی باشد باز از این قدرت تفکر در انتخاب اعمال اخلاقی استفاده کند.

بنابراین تنها محدوده تجربه و عمل گسترش می‌یابد و تفکر برای انتخاب عمل درست به جای خود باقی خواهد ماند. بنابراین این عادت به تفکر است که می‌تواند هدف برنامه فلسفه برای کودکان باشد بیشتر از آن‌که موضوعات مختلف در این بستر امکان طرح داشته باشند.

مهدی امام‌بخش