یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
تاریخ, علم زنده
آنان که از علم تاریخ و قاعدهها و فایدههای آن به درستی اطلاع ندارند، در بیانی عوامانه، همواره این طعن و کنایه را نسبت به این علم شریف و مفید دارندکه تاریخ به مردهها میپردازد. تصور چنین اشخاصی آن است که بدین ترتیب، تاریخ فاقد پویایی و کارایی است و لذا مرده است.
هر چند چنین اظهار نظری حاکی از بیدانشی گوینده و افق بسته و نگرش محدود او است و نزد هیچ یک از عقلای عالم و صا حبان اندیشه و نظر، چنین قضاوتی دیده نشده است. و لذا اعتبار ندارد و برای بحث و نظر، محل اعتنا نیست. اما چون همواره این خطر وجود داردکه این تصور بعضی را نسبت به درس تاریخ دچار مشکل سازد، در این خصوص توضیحی مختصر داده میشود.
تاریخ در بردارنده دانش ما از گذشته است. اما بدون شک تاریخ به تمامی گذشته نمیپردازد. از تمامی گذشته همواره بخشی از آن مورد توجه مورخ قرار میگیرد و بسا که مورخی دیگر، بخشی دیگر را مد نظر قرار دهد. هیچ مورخی نمیتواند ادعا کند که تمامی گذشته را ثبت و ضبط کرده است، زیرا اصولاً چنین امری محال است. لذا گزینش از میان رخدادهای گذشته،امری حتمی است. این سنجش و گزینش محدود و منحصر به منابع دست اول تاریخی که رویدادها را ثبت و ضبط مینماید نیست، بلکه مورخانی که در دنبال میآیند و نظر به منابع دست اول دارند نیز، به سنجش و گزینش درمنابع مقدم دست میزنند.
مردمان هر عصری در رجوع به آثار مورخان، فقط بخشی از تاریخ نوشتهها را که مطلوب و مورد نظر آنها است، مورد توجه قرار میدهند. ای بسا مردمان عصری گوشهای از تاریخ نوشتهها را مورد توجه قرار دهند که نسل پیش از آنها عنایتی بدان نداشته اند. این جریانِ دائمی ادراک مجدد و بازشناسی تاریخ، هیچگاه متوقف نمیشود و همواره پویاو منطبق با شرایط جامعه و خواست هر نسلی، استمرار مییابد.
ایراد کسانی که تاریخ را مرده میپندارند، اگر به گذشته خاموش بشر است ربطی به تاریخنگاری ندارد، کما این که اعمال کنونی بشر نیز، روزی به گذشته سپرده خواهد شد. اما اگر ایراد بر دانش تاریخ است هیچگاه ایستایی و توقف نداشته است. در واقع در ارزیابی رکود یا پویایی تاریخنگاری، نباید به سراغ رخدادهای تاریخی رفت، بلکه باید به سراغ مورخان و مطالعهکنندگان تاریخ رفت. این بخش از دانش تاریخی، یعنی فاعلان شناسایی آن، اصل و اساس تاریخ را تشکیل میدهند، زیرا هم خود بخشی از تاریخند و هم مطالعه کنندة آن، رابطه پیچیده و توأم با ظرافت و باریک بینی که در این جا پیش میآید، برای عوام قابل درک و تشخیص نیست و کسانی که به تاریخ عنوان مرده میدهند، از همین گروه هستند
درک اینان از تاریخ استاد و سطحی است، در حالی که ادارک تاریخ مستلزم نگرشی پویا از پدیدهای پویا است و این فرایند سادهای نیست و در مقام تحلیل نظری، بسیار پیچیده خواهد بود.
اگر تعبیر «ادوارد هالت کار»، مورخ انگلیسی را از تعامل رخداد با فاعل شناسایی تاریخ، به گفت و گوی گذشته و حال تعبیر کنیم، این گفت و گو زنده و پویاست، ولی ادراکی بیش از سطحی نگری میخواهد تا دانسته شود. نیز اگر این سخن «کروچه» مورخ ایتالیایی را بپذیریم که میگوید «هر کسی از کرسی معرفتی روزگار خود به تاریخ مینگرد و لذا، تمامی تاریخ در واقع تاریخ زمان حال است»، در مییابیم که تا چه اندازه فعلیت یافتن دانش تاریخ مستلزم پدیدهای به نام انسان، آن هم انسان اندیشمند و به خصوص انسان مورخ است.
گذشته تاریخی بدون مورخ و به طور کلی انسان زنده، نه موجودیت مییابد و نه درک میشود، لذا در ارزیابی دانش تاریخی هر عصر باید به مردمان آن عصر نگریست.
بر این اساس موقعیت علم تاریخ در هر عصروابسته به موقعیت فرهنگی و علمی آن عصر است. این سخن بدان معناست که تلقی مردمان از گذشته در واقع بازگو کننده تعبیر و تفسیر و معنایی است که از خود دارند. اگر ملتی خود را زنده میداند، چگونه ممکن است در تاریخ به امری توجه کند که در اساس مرده است، هیچ خاصیتی ندارد، و هیچ فایدهای هم بر شناخت آن مترتب نیست؟ اصولاً چنین امری حتی قابل تصور هم نیست، مگر برای مردم و فرهنگی که در فضای گذشته زندگی میکنند، برای گذشته و به خاطر گذشته نفس میکشند و اصولاً در حال زندگی نمیکنند، بلکه در گذشته به سر میبرند.
در واقع موقعیت علم تاریخ بستگی به گذشتهای که یک جامعه داشته است ندارد، بلکه منوط و مربوط به مردم کنونی آن جامعه است. باید دید آیا اراده آن مردم در بازگشت به گذشته، مانند در حال یا رفتن به سوی آینده خواهد بود؟ بدون شک علم و اراده یک مردم و تعالی و ترقی جویی آنان نسبتشان با گذشته و حال و آینده را تعیین خواهد کرد.
در پاسخ به این پرسش که ما نیازمند گذشته هستیم یا گذشته به ما نیاز دارد، بدون شک این ما هستیم که به گذشته نیازمندیم. اگر گذشته پدیدهای پشت سر گذاشته شده است و به تعبیری، فضای فرهنگی مرده به شمار میآید، دیگر نه سخنی دارد نه موجودیتی و نه خواستی. پس چرا بدان توجه میکنیم؟ در حالی که میدانیم مردمان هر عصری براساس خواست و نیازی که دارند، به تاریخ رجوع میکنند.
به راستی چه ضرورتی برای توجه به تاریخ وجود دارد؟ چرا با چنین نگاهی به گذشته،یاد و خاطره و آثار و نتایج پدیدههای گذشته را زنده میکنیم و حتی میکوشیم که آن را جاودان بسازیم؟ سخن در اینجا بر سر آن که چه قسمت و چه مبحثی از تاریخ ارجحیت دارد نیست، بلکه صرف توجه مردمی زنده،هوشیار و خواهان ترقی و تعالی برای نظر افکندن در گذشتههاست زیرا در واقع این اقدام آنان است که مردگان تاریخ را بر می انگیزد و زنده میسازد و حضوری ملموس و محسوس به صورت خاطره ایران قومی،سنت ملی، میراث فرهنگی، ارزشهای اجتماعی ... بدانها میبخشد. حتی گاه برای احیا و حفظ آن، سرمایههای هنگفت مادی و انسانی نیز صرف میکند. شکی نمیتوان داشت که هر نسلی در هر عصری، در رجوع به گذشتهها پاسخ به پرسشی و رفع نیازی و ضرورتی را جست و جو میکند و چون بدان میرسد، این رجوع را استمرار میبخشد. در غیر این صورت باید در صحت خرد انسانی به خاطر پرداختن به تاریخ تردید روا داشت.
نگاهی کوتاه به رقابت دولتها و ملتها برای تصاحب خاطره تاریخی یکدیگر و نیز تلاش مجدانه آنها برای حفظ میراث فرهنگی، نشان میدهد همان گونه که یک انسان از فراموشی در هراس است و گم کردن خویش موجب عدم تعادل او میگردد یک جامعه نیز با از دست دادن گذشته خویش به واقع هویت خود را از دست میدهد. برای گریز از این وضع خطرناک، همواره خاطره تاریخی ملی عزیز و گرامی داشته میشود، به همگان تعلیم داده میشود و بر پاسداری از آن تأکید میگردد. با همه این احوال میتوان گفت که تاریخ مرده است؟ اگر مرده است پس این همه حساسیت سیاسی، فرهنگی اجتماعی ... در مورد رخدادهای تاریخی، شخصیتها و به طور کلی آن چه که به گذشته سپرده شده است از چه روست؟ در دنیای امروز حتی در مواردی مسائل بسیار جزئی و قضاوتی بسیار ساده در تاریخ همه کشورها با حساسیت و دقت پیگیری میشود. براستی چرا دولتها و ملتها همگی به طور توأمان بیم و امید از تاریخ را با خود دارند؟ این همه نشان نمیدهد که تاریخ به واقع مرده نیست؟ آیا گویای این واقعیت نیست که زنده یا مرده بودن تاریخ بستگی به زنده یا مرده بودن ملت متعلق بدان و دارنده آن دارد؟
درک ضرورت، اهمیت و حسیاسیت تاریخ برای جامعه و فرهنگ آن، واقعیتی انگلیس اجتناب ناپذیر برای دست اندرکاران و مسؤولان تعلیم و تربیت و فرهنگ کشور در تمامی سطوح است. این ادراک در سطحی گستردهتر فقط خاص نخبگان نیست، بلکه تمامی آحاد جامعه را نیز در بر میگیرد. در این راستا وظیفه مؤلفان، محققان، استادان و دبیران تاریخ سنگینتر است. آنان میتوانند با بازشناسی نو به نو تاریخ و انطباق مداوم آن با دانش روز و کارآمد ساختن آن در پاسخگویی به نیازهای هر دوره، موجب رشد و اعتلای علم تاریخ شوند.
تاریخ مرده نیست، زنده است و هر زمان میتوان از آن پیامی دریافت کرد،تجربهای از آن آموخت و از آن به عنوان کان گوهر، سرمایهها برداشت، اما این خود مستلزم شنوایی از تاریخ است؛ تجهیز به دانش روز و درک ضرورتها و نیازها را طلب میکند. بدون شک اگر دستاندرکاران تاریخ بیخبر و بیگانه از جامعه خویش و شرایط و خواستهای آن باشند، نخواهند توانست سر زندگی، شادابی و پویایی این رشته از دانش بشری را حفظ کنند و آن را در طریق کمال و ترقی قرار دهند.
منبع: رشد آموزش تاریخ، دکتر عبدالرسول خیراندیش، سال چهارم، ش ۱۲، ۱۳۸۲
تعداد نمایش : ۱۰۶ بار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست