شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

میهمان ناکام بخارست


میهمان ناکام بخارست

از واکنش پرخاشگرانه کاخ سفید به عکس نیویورک تایمز که در آن تنهایی بوش در اجلاس سران ناتو را بازگو می کرد, می توان دریافت که اجلاس بخارست, اتفاقی مهم را در سیاست خارجی آمریکا به ثبت رسانده است

از واکنش پرخاشگرانه کاخ سفید به عکس نیویورک تایمز که در آن تنهایی بوش در اجلاس سران ناتو را بازگو می کرد، می توان دریافت که اجلاس بخارست، اتفاقی مهم را در سیاست خارجی آمریکا به ثبت رسانده است.

اجلاس اخیر ناتو از این حیث به نشستی متفاوت در تاریخ شصت ساله این سازمان تبدیل شد که رنگ و بوی رقابت های استراتژیک عصر جنگ سرد را داشت. اجلاسی که همه متن و حاشیه های آن کشمکش سنتی بازیگران دو سوی آتلانتیک را به خاطر آورد.

هر سه دستور کار این اجلاس یعنی ؛ پیوستن اعضای جدید به ناتو، حمایت از طرح سپر موشکی بوش و اعزام نیروهای تازه به افغانستان در نگاه رسانه ها و افکار عمومی آمریکا شاخص یا آزمونی بودند برای سنجش موقعیت استراتژیک آمریکا در نظام رقابت جهانی.

از بحران افغانستان که نزاع خانگی جهان غرب شده بگذریم دو مسئله، گسترش ناتو به سوی شرق و طرح سپر موشکی بوش ، سرفصل جدالی را تشکیل می دهند که ماه ها است میان ایالات متحده و روسیه آغاز شده و با گذشت زمان نیز بر عمق و دامنه آن افزوده می شود.

اجلاس بخارست با قراردادن این مسئله در دستور کار خود درواقع رقابت راهبردی جدید میان دو قطب عصر جنگ سرد را رسمیت و موجودیت بخشید.

برای نخستین بار در این اجلاس پرده های محافظه کاری و پنهان کاری در روابط بازیگران بزرگ جهانی کنار رفت. بخارست تصویر شفاف رقابتی میان دو طرف پیمان آتلانتیک شمالی را به نمایش گذاشت که تا پیش از این همگان نمایی مبهم از این نزاع را در ذهن داشتند.

هیچ اتفاقی به اندازه مجادلات سه روزه ای که در تالار پایتخت رومانی میان دیپلمات های آمریکا، روسیه، آلمان و فرانسه برسر «توزیع نقش ها و مسئولیت های بین المللی» صورت گرفت، نمی توانست پاسخ این پرسش ها را روشن سازد که سازمان عریض و طویل ناتو با چه اختلاف عمیق ساختاری میان دو طیف جناح اروپایی و آمریکایی روبه روست یا نگاه واقعی دولت های اروپایی به نزاع سریالی بوش و پوتین چیست و چه درجه ای از دلسردی و یأس بر نگاه شرکای دیروز آمریکا در جنگ افغانستان حکمفرما است

بنابراین چندان بی سبب نیست که برخی ناظران از اجلاس بخارست به عنوان نقطه عطف در سیاست بین الملل تعبیر کرده اند.

در این نشست که بیستمین اجلاس سران ناتو بود، تصمیم های مهم از سوی ۲۶ کشور عضو سازمان حول مسائل مناقشه انگیز دو سوی اروپا اتخاذ شد. اما وجه نمادین اجلاس بخارست به این بودکه کمک شایانی به درک واقعیات پنهان در پستوی مناسبات بازیگران سیاسی کرد. تا پیش از این هیچ یک از طرف های آمریکایی چیزی به نام شکاف درون ناتو یا نزاع راهبردی رهبری ناتو با حریف روسی را به رسمیت نمی شناختند. هرگاه سخن از چالش های هویتی در این سازمان عظیم نظامی به میان می آمد، سخنگویان کاخ سفید آن را ادعایی واهی یا جنجال رسانه ای وانمود می کردند. همین طور در زمینه مخالفت روسیه با طرح گسترش ناتو، تز بوش و همکارانش این بود که این اختلافی زودگذر و فصلی است و مسکو یارای به چالش کشیدن موقعیت قطب آتلانتیک شمالی را ندارد.

اما اتفاقات اجلاس ۲۰۰۸ سران ناتو مشخص کرد که اولاً جریان تجدیدنظرطلبی در درون ناتو که رهبری سازمان آن را ناچیز می شمرد امروز آن قدر نیرو گرفته که راه و تصمیم های دلخواه کاخ سفید در مسائل مهمی مانند گسترش ناتو به جمهوری های شوروی سابق را ببندد و در ثانی سازمانی که استراتژیست های آمریکایی پس از فروپاشی شوروی آن را بی رقیب و بلامنازع می پنداشتند اکنون با حریفی تازه نفس روبرو است که دست بر قضا از خاکستر همان امپراتوری فروپاشیده شوروی برخاسته است.

بنابراین این سخن که اجلاس بخارست رویدادی در خدمت روشنگری واقعیات روابط بین الملل شد چندان گزاف نیست. تصورات مهمی از مجموعه پندارهایی که آمریکایی ها درباره سلسله مراتب قدرت جهانی و نیز جایگاه برتر خویش داشتند، در این اجلاس آسیب دید. وقتی مهم ترین خواسته بوش برای به اهتزاز درآمدن پرچم ناتو در دو نقطه سوق الجیشی قلمرو شوروی سابق یعنی تفلیس و کی یف با پاسخ نه ۲۶ رهبر حاضر در اجلاس روبرو شد ، افکار عمومی آمریکا به پرده دیگری از فاصله واقعیت و ادعا پی بردند.

حداقل نتیجه اجلاس بخارست این بود که همگان دریافتند که خانواده بیمناک ناتو در هزاره سوم حتی اگر امیدی هم به حیات این سازمان داشته باشند عزم آن دارند که در رویکردها و اولویت های این سازمان تغییری جدی صورت دهند. به عبارتی مطلوب و ایده آل نسل جدید زمامداران حاضر در ناتو، پوست اندازی این سازمان و انطباق آن با واقعیت عصر جدید جهانی است. در اظهارات منتقدان مشی سنتی ناتو بر این نکته فراوان تأکید رفته است که پیمان آتلانتیک شمالی دیگر با ساختار و الگوی رفتاری پیشین خویش نمی تواند ادامه حیات دهد.

اما سخن این است که چه چیزی قرار است در سازمان ناتو تغییر کند و تحولی که اجلاس بخارست نوید آن را داده است ریشه و سرچشمه را کجا باید جست وجو کرد و مصادیق و مظاهر این تحول چگونه ممکن است بروز و ظهور کند

● افول گرایش آمریکا محوری

سازمان ناتو در گرماگرم تقابل جهان لیبرالیسم با کمونیسم متولد شد در حیات شصت ساله خویش رنگ هویت آمریکایی به خود گرفته است. جناح بندی های درون این سازمان در این نیم قرن تابعی از افول و ظهور قدرت های غربی بوده است. برهمین اساس ایالات متحده در مقام فرماندهی ناتو چتر نفوذ خویش را به صورت انحصاری براین سازمان گسترد .

اروپا که از فردای جنگ جهانی دوم عناصر قدرت استراتژیک خویش را در صحنه جهانی از دست داد، ناگزیر شد برای امان ماندن از کشمکش دوران جنگ سرد، براین بازوی نظام تکیه کند. بنابراین نیمه اول حیات ناتو که تا آغاز دهه ۹۰ یعنی فروپاشی شوروی ادامه می یابد، در ذیل تفکر نظامی ایالات متحده سپری شد. تفکری که بر پایه آن ناتو اهرم اصلی نفوذ کاخ سفید در قاره سبز بود و مرزهای اقتدار نظامی ایالات متحده تا قلمرو کشورهای این سوی آتلانتیک تعریف می شد.

اما فروپاشی شوروی به عنوان رویدادی نمادین، به حیات حریف سنتی ناتو یعنی ورشو پایان داد، و فلسفه وجودی سازمانی را که روزی به انگیزه بازدارندگی در برابر تعرض بلوک کمونیسم تأسیس شده بود، با پرسشی عمیق روبه رو کرد.

قریب دو دهه پس از فروپاشی امپراتوری شوروی را خانواده ناتو در تردید و نگرانی بسر کرده اند. در این دوره که برخی ناظران از آن به ایام گذار و برزخ ناتو تعبیر کرده اند، با آن که اکثر اعضای سازمان از ضرورت یک خانه تکانی و بازنگری سخن رانده اند اما در نهایت گام عملی جدی در این راستا برداشته نشد .

دوران سرگشتگی ناتو در عوض فرصتی طلایی برای تنها قدرت مدعی این سازمان فراهم ساخت تا این نهاد را به عنوان بازوی عملیاتی خویش در مناقشات جهانی به کار گیرد.

به این صورت بود که استراتژیست های آمریکایی بویژه طیف رهبران نومحافظه کار آمریکا در سناریویی که با عنوان «قرن آمریکایی» تدوین کردند حساب ویژه ای حول ناتو گشودند.

نخستین بار در همان مانیفست معروفی که به قلم چهره هایی مثل ریچارد پرل و پل ولفوویتس و کاندولیزا رایس منتشر شد براین اصل تأکید شد که واشنگتن می بایست برای نهادینه کردن نقش خویش به عنوان قدرت اول جهانی در هزاره سوم بازوهای امنیتی و نظامی خویش از جمله ناتو را در بحران ها و مناقشات جهانی وارد کند.

حاصل و برآیند همین تفکر بود که آمریکا برای اولین بار در میانه دهه ۹۰ ناتو را در بحران بوسنی و سپس کوزوو وارد و پس از آن نیز بار اصلی جنگ افغانستان را بر دوش این نهاد استوار کرد.

اولین تجربه بهره برداری نظامی از ابزار ناتو برای ایالات متحده بسیار وسوسه انگیز بود، نیروهای ناتو به غائله بالکان پایان دادند و با این اتفاق واشنگتن به دو خواست بزرگ خویش رسید. اول بیمه کردن وابستگی امنیت اروپا به قدرت نظامی خویش و دوم گشودن دریچه جدید نفوذ به سرزمین ها و قلمرو طلایی امپراتوری فروپاشیده شرق. با دستاورد جنگ بوسنی و کوزوو بود که آمریکا یی ها تز گسترش ناتو به سوی شرق را در دستور کار قرار دادند. در این میان ضعف و انفعال تاریخی روسیه و زمامداران وقت مسکو نیز به یاری این سیاست کاخ سفید آمد، بنابراین گام های آغازین حضور ناتو در سرزمین های ماوراء النهر با موفقیت طی شد تا حدی که دولت بوش حتی توانست رضایت کرملین برای ایجاد مجموعه ای از پایگاه های نظامی در جمهوری های مجاور آن را جلب کند.

● ظهور حریف تازه و دگرگونی های اجتناب ناپذیر ناتو

آهنگ گسترش طلبی ناتو با دو اتفاق مهم به افول گرایید: اول شکست انقلاب ها و جنبش های لیبرالی در جمهوری های شوروی سابق که رهبران و ملت های این منطقه را در پیوستن به اردوی سازمان های غربی دچار تردید اساسی کرد و دوم ناکامی بیش از ۴۰ هزار نیروی نظامی ناتو در جنگ افغانستان. اما به موازات این رویداد اتفاق سومی هم در بیخ گوش ناتو به وقوع پیوست و آن تجدید حیات قدرت روسیه با رهبری رئیس جمهوری که توانست در ۸ سال زمامداری خویش علاوه بر فرونشاندن غائله های جدایی طلبی، اقتصاد و سیاست داخلی روسیه را سرو سامان دهد. این حادثه یعنی ظهور روسیه نوین بازتابی عمیق تر از موقعیت ناتو در برداشت چرا که اراده و تفکر رهبران جدید کرملین بر این استوار شد که پیش از همه نفوذ و برتری آمریکا در سرزمین های شرقی را به چالش بکشند.

برپایه این اندیشه ، پوتین نخستین بار در اجلاس امنیتی مونیخ استارت مبارزه با هر دو ایده آمریکا برای سلطه بر قلمرو شوروی سابق را زد. اول مقابله با استقرار طرح سپر موشکی در شرق اروپا و دوم نفی حضور ناتو در پایتخت های آسیای مرکزی و قفقاز.

پوتین در اجلاس بخارست هر چند نتوانست خواسته اول خویش یعنی زمینگیر کردن طرح سپر موشکی را به کرسی بنشاند اما در مقابل قادر شد هم راه ورود ناتو به جمهوری های پیرامون روسیه را مسدود سازد ، هم این که شکاف پنهان میان جناح دولت های اروپایی و آمریکایی را عیان نماید.

محمد نوری



همچنین مشاهده کنید