جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جهان به روایت پستچی دهكده


جهان به روایت پستچی دهكده

نگاهی به نمایش «خانواده تت» به كارگردانی مائده طهماسبی

ابتدای صحنه به خیابانی یك متری منتهی می شود؛ خیابانی كه چسبیده به نرده های چوبی باغ كوچك قرار دارد و چند پله ما را به دیوار سفید خانه آقای تت می رساند. طراحی صحنه در نخستین برخورد آنقدر فشرده می نماید كه گویی درصدد برداشتن خطوط فاصله میان اتمسفر نمایش و حضور تماشاگران در صندلی های سالن است. این نخستین تصوری است كه در رویارویی با نمایش جدید مائده طهماسبی به ذهن می آید. ما در این نمایش با شروعی توضیحی و روایتی رو به رو هستیم. صحنه تاریك است. عنصر نور نه به صورت كامل بلكه به شكلی طراحی شده كه گوشه هایی از فیزیك و چهره پستچی (رامین ناصر نصیر) را در صحنه نمایان می كند. پستچی می گوید: مردم ده فكر می كنند كه من در چاه های آب تف می اندازم و با ملافه های سفید آنها بینی ام را پاك می كنم. آنها در مورد من شایعه می سازند.

برخورد امپرسیونیستی عنصر نور با فیزیك و چهره بازیگر، گویای نوعی تزلزل روایتی است. معمولاً در بسیاری از داستان های شاهكار، با این نوع روایت رو به رو هستیم. به عنوان مثال جهان نوشتاری از زبان و ذهنیت فردی دیوانه شكل می گیرد و او بنا بر نگاه خود به تعریف محیط و روابط انسانی می پردازد. بنابراین ما را با روایتی غریب و با این حال جذاب رو به رو می كند كه در عین سادگی، كودكانه و حتی ساده لوحانه است. نمونه چنین آثاری در ادبیات آمریكای لاتین بویژه آثار خوان رلفو نویسنده مكزیكی به چشم می آید. اما آن چه از جهان نوشتاری ایشتوان اركنی نویسنده خانواده تت بر می آید، كشف چنین كاراكتری در یك دهكده معمولی مجارستان است. اما آن چه در رابطه با برداشت دراماتیك از جهان ذهنی این كاراكتر به مائده طهماسبی ربط دارد، استفاده از فضای صحنه، (خیابان یك متری) جولان و نوع حركت بازیگر به محل ورود و خروج وتكنیك نور است. انگار نور پردازی از همان ابتدا خود را با جهان ذهنی پستچی هماهنگ می كند؛ نوری كه شكسته و ناقص او را در جلوی دیدگان ما ظاهر می كند، از دنیای او خبر می دهد.

از سوی دیگر انتخاب دو شكل روایتی دراماتیك برای بیان قصه از یكنواخت بودن نمایش كاسته و به آن تنوع تكنیكی بخشیده است. تنها نكته ای كه درباره راوی حائز اهمیت است، خرج كردن اطلاعات داستان است. معمولاً پستچی به شكل مسلسل وار و پیاپی به دیالوگ می پردازد. او انگار ادای عمیق دیالوگ های متن را برعهده دارد. وجود این امر از دو زاویه قابل بررسی است. اول این كه در داستان هایی كه روایت برعهده فرد دیوانه است، اطلاعات به سادگی خرج نمی شود زیرا جملاتی كه وی به كار می برد همواره در مرزهای شك و تردید و توهم قرار دارد. به تعبیری گاهی مخاطب حس می كند كه او راست می گوید و این امر زیبایی نوشتاری یك نویسنده خلاق را نشان می دهد.

حتی گاهی بسیاری از نویسندگان بزرگ دیوانه بودن شخصیت را لو نمی دهند. آنها داستان را بنا بر میل او روایت می كنند و به تعبیری در قضاوت درباره هستی حق را به او می دهند. اما آنچه از ذهنیت نویسنده متن (ایشتوان اركنی) بر می آید، افشا سازی وجودی این شخصیت است. این امر بیش از هر چیز به شخصیت، ابعادی از طنز می بخشد؛ طنزی كه در اجرا و برداشت دراماتیك مائده طهماسبی، به شكلی برجسته وآگراندیسمان، خود را به رخ می كشد. كارگردان برای بدیل نوشتاری خود از یك چهره شاد تلویزیونی استفاده می كند. بنابراین رامین ناصر نصیر در این نمایش نقشی كلیدی را بازی می كند. وی كه در برنامه های تلویزیونی همواره لبخند را بر لبان بینندگان نشانده است، در این نمایش نیز به تناسب نقش خود موفق عمل می كند. استفاده از مدیوم های صورت برای بیان دیالوگ های عمیق متن، اداها و ژست های همیشگی بازیگر و ... از شیوه های ارائه شده رامین ناصر نصیر برای بازسازی جهان درونی و بیرونی پستچی است.

شخصیت پستچی در طول نمایش نه تنها از نكات تنوع روایتی و در واقع تعویض روایت به شمار می رود بلكه بازگو كننده بسیاری از لایه های متن است. زیرا متن قصه ای ساده را روایت می كند. این قصه ساده در دل خود به موقعیت های طنز آمیز می انجامد. اما از سوی دیگر متن از لایه های فلسفی و روان شناختی نیز خالی نیست. داستان به جنگ جهانی می پردازد. به زمانی كه بشر همواره در مرحله ای از هرج و مرج و آنارشیسم قرار دارد و مفهوم نظم از ذهن آدم ها رخت بر بسته است. در چنین شرایطی نظم تنها در نوع آرایش و چیدمان نظامی معنی پیدا می كند. همانطور كه سرگرد مهمان خانواده تت به این ترسیم دراماتیك می پردازد.

اما در چنین شرایطی یك پستچی دیوانه سعی می كند دهكده را نظم ببخشد. او نگران حال همه آدم های دهكده است و از این رو برابر منطق ذهنی خود عمل می كند. از این رو پاره كردن نامه های مردم گاهی نه تنها طنز نیست بلكه فلسفه نظم را دنبال می كند. او در شرایطی نامه پسر خانواده تت را پاره می كند كه محتوای نامه از مرگ پسر تت خبر می دهد. بنابراین پستچی نامه را به خانواده تت نمی دهد تا آنها از دیدن نامه ناراحت نشوند. اما در آن روی سكه، روایت كلی قرار دارد. جایی كه خانواده تت در پشت تجسم دیداری یك خانه بسته و فشرده دنیای خود را مخفی كرده اند. نكته ای كه در رابطه با طراحی صحنه این نمایش هم وجود دارد، این بحث فشردگی و باز شدن است.

تا زمانی كه پستچی داستان را روایت می كند، ما با نوعی دكور بسته روبه رو هستیم. خیابانی یك متری برای عبور پستچی، نرده های چوبی باغ و دیواری كه در آن یك پنجره و یك در به چشم می آید. بنابراین همه چیز از جنس روایت است زیرا در زمانی كه پستچی روایت می كند، ما تنها تصویر و تصور ماكت واره از زندگی خانواده تت را می بینیم. این تصور در مقیاس كلی زندگی همه آدم های دهكده است و در چنین تصوری زندگی آدم های دهكده نیز در حواشی یا پشت خانه تت تجسم می شود. بنابراین طراحی صحنه هنگامی كه به سوی روایت دوم دراماتیك نقب می زند، شكلی متفاوت به خود می گیرد.

دیوارها به حالتی كشویی بازمی شوند و فضای اصلی صحنه هویدا می شود. یك میز چوبی و ۴ صندلی در گرداگرد آن، تصویر ۳ بشقاب در پشت سر و تابلویی كه در آن چند گل رنگارنگ به چشم می آید، از عناصر مفهومی طراحی صحنه است. اما نكته ای كه در اینجا وجود دارد فلسفه چیدمان این اكسسوارهای صحنه ای است. مثلاً ۳ بشقاب براساس چه فلسفه ای به دیوار آویزان شده است. معمولاً در زندگی اجتماعی مردم اشیای منزل با عدد ۶ معنی پیدا می كند. یعنی همیشه ۶ بشقاب، یا ۶ قاشق و چنگال از وسایل كامل یك آشپزخانه به شمار می روند. از سوی دیگر تعداد خانواده ۳ نفر است. یعنی آقای تت، خانم تت (مارشیكا) و دخترشان اگیگا. این در حالی است كه تعداد صندلی های گرداگرد میز ۴ عدد است. این امر هنگامی كه هنوز سرگرد به منزل آنها نیامده است، رخ می نماید، اما آیا این صندلی را برای سرگرد گذاشته اند یا این كه به یاد پسرشان در آنجا قرار دارد. از این رو استفاده دینامیكی از اشیا و اكسسوارهای صحنه تا حدودی نامفهوم مانده است.

از سوی دیگر زندگی خانواده تت با برداشتی برش وار، پرداخت دراماتیك شده است. این برداشت برش وار، گاهی روایت را زمانمند و خطی نشان می دهد. البته می توان در این باره مصطلح روایت خطی درونی یا غیرمستقیم را به كار برد. باید از كارگردان پرسید خانواده تت هیچ وقت غذا نمی خورند؟ پس این ۳ بشقاب روی دیوار چه نقشی در جریان روایت دارند. شاید اگر زیاد چخوفی فكر نكنیم، آنها حداقل باید از روی دیوار پائین بیفتند و در جریان قصه شكسته شوند. زیرا بشقاب شكسته بهتر از بشقابی است كه هیچ غذایی در آن خورده نمی شود. بنابراین وجود چنین عناصری زندگی خانواده تت را در یك چیز خلاصه می كند و آن هم حضور سر میز است. با این حال این خانواده اهل مجار پسری دارند كه به جنگ رفته است .

او روزی به خانواده نامه می نویسد كه فرمانده اش جناب سرگرد به خانه آنها خواهد آمد. خانواده تت نیز به هوای این كه پسرشان در جنگ وضع بهتری پیدا كند از سرگرد پذیرایی می كنند. بنابراین بیشترین زمان نمایش به چنین صحنه هایی اختصاص دارد. كارگردان برای گذشت زمان تنها از تكنیك نورپردازی استفاده می كند. وی صحنه ها را با خاموش و روشن كردن فضا تغییر می دهد و در این میان جذابیت قصه و بازی خوب بازیگران همواره مخاطب را برای

۲ ساعت روی صندلی های سالن نگه می دارد. یكی از شیوه های كارگردانی مائده طهماسبی در این نمایش، فضاسازی فی البداهه است. وی از خود بازیگران برای این كار استفاده می كند. طوری كه انگار دست بازیگران را بازمی گذارد تا به خودی خود به این فضاسازی بپردازند. از این رو بازیگران این نمایش، بیش از هر چیزی به شیوه های فردی و شیرین كاری های حسی و تكنیكی خاصی می پردازند. در این میان بازی فرهاد آئیش، احمد مهران فر و رامین ناصرنصیر به شیوه ای كلی و همه جانبه به فضاسازی و ترسیم موقعیت های طنز دامن می زند.

فرشته صدر عرفایی و لیلی رشیدی در بسیاری از موارد با سكوت ها، تأمل ها و علامات دیداری چهره به پر كردن خلأها، فضاها و نكته های گمشده نمایش می پردازند. در كل بازیگران این نمایش بازی قابل قبولی را از خود ارائه می دهند. احمد مهران فر در نقش سرگرد مثل همیشه خلاق و هوشمند می نماید. این بازیگر با شیوه های برون رفت و درون رفت به جهان نقش، ابعادی از طنز و توهم سرگرد را به خوبی بر صحنه ترسیم می كند. از سوی دیگر فرهاد آئیش نیز خود را در نقش آقای تت، مسلط و توانا نشان می دهد. وی هنگام ورود سرگرد به خانه شان، یك سیكل روحی و روانی را طی می كند.

این سیكل روحی و روانی از حضور سرگرد ناشی می شود. شاید یكی از آخرین مراحل این وضعیت روحی را نوعی افسردگی تعبیر كرد. طوری كه وی همواره زیر میز یا در دستشویی مخفی می شود و این ۲ گریز از دیدن سرگرد را نشان می دهد. با این حال آئیش در تمام این مرحله ها، باورپذیر می نماید. استفاده از اله مان های طنز به این بازیگر امكان می دهد كه همواره خود را در موقعیت های روحی و روانی آقای تت، جذاب نشان دهد. دیگر بازیگران نمایش نیز (مهدی بجستانی، شكوفه هاشمیان و محمدرضا اصلی) در فضاهای تعریف شده برای آنها حضوری هماهنگ با روال كلی نمایش دارند.

نمایش خانواده تت در كل یك روایت طنز نیست بلكه روایتی از یك موقعیت پیش آمده است كه با طنز درگیر می شود. وگرنه شخصیت های داستانی همواره كارها و رفتار عادی و روزمره خود را انجام می دهند. آنها در منطق ذهنی خود همواره صاحب رفتاری معمولی هستند كه به تناسب ظرافت وجودی آنها، معقول است. بنابراین هركدام از آنها اصرار دارند كه رفتارشان درست و حقیقت است.

از این رو، روی ایده ها و كارهای خود كاملاً پافشاری دارند. بنابراین یك بافت كلی بازیگران را در وضعیتی از طنز قرار می دهد و قصه و روابط و مناسبات آدم های آن را شاد و خنده دار نشان می دهد. نمایش خانواده تت ۲ ساعت زمان را دربرمی گیرد. اما شاید نگه داشتن، سرگرم كردن و خندان مخاطب در ۲ ساعت كار ساده ای نیست زیرا در هر حال تماشاگر تئاتر در مدت زمان طولانی خسته می شود و ارتباط او با نمایش دچار گسیختگی می شود و شاید سرگرم كردن مخاطب در ۲ ساعت از هنرهای خانواده تت است.

امید بی نیاز