دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

امام رضا


امام رضا

هنوز هر صبح و شام رو به سوی حرم تو، دست‌های کودکی‌ام را می‌گیرم و می‌گویم آقا طلب کن تا بیایم.
امام رضا(ع)
در کودکی‌ام پدر به من گفت
در شهر غریب هست مردی
هر صبح که روکنی به سویش
دست …

هنوز هر صبح و شام رو به سوی حرم تو، دست‌های کودکی‌ام را می‌گیرم و می‌گویم آقا طلب کن تا بیایم.

امام رضا(ع)

در کودکی‌ام پدر به من گفت

در شهر غریب هست مردی

هر صبح که روکنی به سویش

دست تو بگیرد از بزرگی

من صبح به گفته‌ی پدر نیز

فریاد زدم طلب کن آقا

تا باز بیایم از غم دل

تا بوسه زنم به دستت آقا

امروز هنوز از سر مهر

حرف پدرم به یاد مانده است

هر وقت دلم بهانه دارد

مهر تو مرا به خویش خوانده است

با پای برهنه در سرایت

دیریست که گام می‌گذارم

هر وقت دلم صفا ندارد

سر بر حرمت نمی‌سپارم

گاهی که دلم فغان و غوغاست

می‌مانم و صبر می‌کنم باز

تا باز مرا بخوانی از دور

با غیر تو من نگفته‌ام راز

این ها همگی بهانه‌هایست

تا نور تو را ببینم ای خوب

آهو بشوم و یا کبوتر

پرواز کنم به سویت ای دوست

تو دست مرا به مهر گیری

من نام تو را به عشق گویم

یا رب نتوانم از رضا جز

جز عشق بگویم و بمیرم

سراینده: صغری فخوری

شعر قاصدک

قاصدک باز خبرآوردی

خبرازرسم دگر آوردی

تو ندیدی که وفا گم گشته

دست به دست همه مردم شده

کم شده رابطه ها خیلی زود

آن صفا بودکه برما شد دود

روی دست همه عشق پرپر شد

رنگ رخساره خاکستر شد

عشق افتاد به خاک وگم شد

مثل افسانه آن مردم شد

عشق در دامن عاشق نالید

غصه بر روی هردوی انان خندید

قاصدک باز برو باز بیا

بشنواز غربت حرف دل مرا

قاصدک حرف دلم عشق وصفایت

چرخ توکودکی با وفاست

صغری فخوری کاشمر

حسن رضایی