یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تجربه یی افسرده کننده


تجربه یی افسرده کننده

آقای معززی نیا چندین متن سینمایی جهت ترجمه انتخاب کردند که از آن میان کتاب «چگونه صد فیلم در هالیوود ساختم و هرگز پشیزی از دست ندادم», نوشته راجر کورمن با همکاری جیم جروم, به من پیشنهاد شد

۱) در سال ۸۱ در موسسه فرهنگی- هنری تازه تاسیس «میعاد شکوفه ها» قرار بود بخشی هم به ترجمه، چاپ و نشر کتاب های معتبر مختلف و عمدتاً سینمایی، تحت مسوولیت مرحوم آقای مهرزاد مینویی اختصاص یابد. آقای معززی نیا چندین متن سینمایی جهت ترجمه انتخاب کردند که از آن میان کتاب «چگونه صد فیلم در هالیوود ساختم و هرگز پشیزی از دست ندادم»، نوشته راجر کورمن با همکاری جیم جروم، به من پیشنهاد شد. بنا بود همه آثار منتخب به سرعت ترجمه شود تا انتشارات در عرصه نشر، جایگاهی درخور پیدا کند اما فوت ناگهانی و تاسف بار آقای مینویی در کار وقفه انداخت و انتشارات نیز سمت و سویی دیگر یافت و مسوولیت آن عملاً به ناشری واگذار شد که در امر نشر سابقه یی طولانی داشت، اما نه در زمینه ادبیات سینمایی بلکه در حوزه کتاب های کودک.

به همین مناسبت در طول کار، پیشنهاد و حتی اصرار کردم که کتاب در انتشارات دیگری و البته با جبران هزینه های ایشان منتشر شود، اما با درخواست من، هرچند به دلایلی ناشی از حسن نیت، موافقت نشد. حاصل کار این است که می بینید؛ کتابی که به دلیل سروشکلش (با توجه به پذیرفته نشدن طرح جلد ارائه شده توسط آقای رضا عابدینی از سوی ناشر) و نحوه توزیع آن عملاً خواننده یی ندارد و خود من نیز همچون بازیگران بیشتر فیلم های راجر کورمن، چند نقش متفاوت از جمله مترجم، ویراستار و نمونه خوان را در آن برعهده داشته ام.

۲) آشنایی چندانی با راجر کورمن نداشتم. تنها دو فیلم «زوال خاندان آشر» و «دخمه و پاندول» را که هر دو براساس قصه های ادگار آلن پو ساخته شده بود، به کارگردانی او دیده بودم که تماشای آنها انگیزه خاصی برای پرداختن به زندگینامه اش در من ایجاد نمی کرد. می دانستم که به عنوان تهیه کننده نیز شهرت دارد و عنوان کتاب هم حاکی از همین امر بود، ولی ترجمه آن را بیشتر به خاطر علاقه ام به پا گرفتن انتشارات آغاز کردم. اما به تدریج که پیش رفتم متوجه شدم با چه چهره برجسته و موثری در صنعت سینمای مستقل هالیوود سروکار دارم و مهم تر آنکه ترجمه متن را بسیار دلپذیر و لذتبخش یافتم.

بیشتر اوقات حال تماشاگری را پیدا می کردم که مشغول دیدن فیلمی ماجراجویانه و جذاب است؛ در حالی که قهرمان فیلم، تهیه کننده و کارگردانی بود که ماجراهای فیلمسازی اش را با حضور شخصیت های برجسته یی چون فرانسیس فوردکاپولا، مارتین اسکورسیزی، جک نیکلسون و بسیاری چهره های سرشناس دیگر به عنوان نقش های فرعی تعریف می کرد. وقایعی متنوع و جذاب که با لحنی چنان صمیمی، پرنشاط و سرخوشانه روایت می شد که در عین حال برایم انرژی بخش و غبطه برانگیز بود. تدوینگر فیلم هم (نمی دانم راجر کورمن است یا جیم جروم) بسیار ماهرانه تدوین کرده بود و در طول فیلم، جابه جا از شخصیت اصلی به شخصیت های جذاب دیگری کات می کرد که درباره او و نحوه همکاری خودشان در فیلم هایش اظهارنظر می کردند.

۳) در نهایت دیدم که چطور یک کتاب آموزشی در زمینه تاریخ سینما به خصوص سینمای مستقل و کم خرج از دهه ۴۰ تا دهه ۹۰ در هالیوود، که از بعضی جهات حتی می تواند کتاب مرجع شمرده شود، با اهمیت دادن به قصه و نحوه قصه پردازی موفق شده داستان های بالقوه جذابش را با چنان شیوه یی به هم پیوند بزند و با لحنی چنان پرشور روایت کند که خواننده را لحظه یی به خود وانگذارد و در عین حال او را سرحال بیاورد. برای خود من (البته با صرف نظر از سختی های جانبی) که تجربه یی لذتبخش بود.

امیدوارم شرایطی فراهم شود که شما هم از این تجربه بی نصیب نمانید.پ

اما ترجمه این متن در عین حال تجربه یی افسرده کننده نیز بود. ضمن کار به طور نابه خود وضعیت فیلمسازی و نقش مهم تهیه کننده را در سینمای امریکا آن گونه که در کتاب روایت می شد با موقعیت متناظرش در ایران مقایسه می کردم. دانسته هایم در مورد نحوه فیلمسازی و فضای موجود بین اعضای گروه در سینمای ایران در قیاس با روایات کتاب نه فقط متفاوت بلکه متناقض بود، و این تناقضی بود که تنها به قوانین اجرایی و نظارتی حاکم مربوط نمی شد.پ

فیلم هایی که تحت عنوان فیلم های کم هزینه و از یک جهت تجربی در آنجا تولید می شد مخاطبانی داشت که روز به روز تعدادشان افزایش می یافت و این امر از جمله به دلیل فضای پرانرژی و سرزنده آنها بود که دقیقاً حضور حال و هوایی مشابه را میان دست اندرکاران تولید به نمایش می گذاشت، و همین حال و هواست که به نحوی در خود کتاب هم، چه در ساختار و چه در شیوه روایت مضامین انعکاس یافته است.

مریم امینی



همچنین مشاهده کنید