پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

تبیین سه راه فهم قدرت الهی


تبیین سه راه فهم قدرت الهی

آیت ا جوادی آملی برهان عقلی, شهود قلبی و مشاهده در حال عذاب دنیوی و اخروی را از راههای فهم و شهود قدرت مطلق خدا برشمرد و گفت اگر کسی از راه تهذیب نفس حق را مشاهده نکند و اگر از راه تفکر عقلی حق را نفهمد, در حال عذاب می بیند, یا عذاب دنیایی یا عذاب اخروی و در حال عذاب می بیند که از غیر خدا کاری ساخته نیست

آیت‌ا... جوادی آملی برهان عقلی، شهود قلبی و مشاهده در حال عذاب دنیوی و اخروی را از راههای فهم و شهود قدرت مطلق خدا برشمرد و گفت:اگر کسی از راه تهذیب نفس حق را مشاهده نکند و اگر از راه تفکر عقلی حق را نفهمد، در حال عذاب می‌بیند، یا عذاب دنیایی یا عذاب اخروی و در حال عذاب می‌بیند که از غیر خدا کاری ساخته نیست.

آیت‌ا... جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه ۱۶۵ سوره بقره (وَمِنَ النَّاسِ مَن یتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً یحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ یرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ) برهان عقلی، شهود قلبی و مشاهده در حال عذاب شدن را از راههای فهم و شهود قدرت مطلق خدا برشمرد و گفت: آنان که مبتلا به شرک شدند، برای آن است که غیر خدا را منشأ اثر دانستند. چون منشأ اثر محبوب است و به زعم اینها غیر خدا منشأ اثر است، لذا به غیر خدا محبت ورزیدند و از غیر خدا اطاعت کردند. برهان عقلی بر آن است که غیر خدا منشأ اثر بالاستقلال نیست و هر موجودی که بی‌اثر است و مستقلاً اثری از او نشأت نمی‌گیرد محبوب نیست، پس غیر خدا شایسته محبت عبادی نخواهد بود.

این معنا را یک انسان عاقل با برهان می‌فهمد.وی در تبیین فهم قدرت مطلق خدا از طریق شهود قلبی گفت: یک انسان عارف با مشاهده می‌بیند و یک انسان کافر بعد از دنیا در حال عذاب مشاهده می‌کند (این معنا بالأخره یافتنی و دیدنی است). اگر کسی عاقل بود، با همان براهین گذشته می‌فهمد که قدرت ازآنِ خداست و لاغیر و هر جا قدرت هست محبوبیت و مطاع بودن هست و چون غیر خدا قادر و قوی بالاستقلال نیست، پس محبوب و مطاع هم نخواهد بود. و آنها که اهل سیر و سلوک‌اند، این معنا را مشاهده می‌کنند؛ نه تنها جهنم را می‌بینند بلکه بهشت را می‌بینند و مانند آن؛ همان جریان حارثة‌بن‌مالک که می‌گوید: «کانی أنظر الی عرش ربی جل جلاله و قد ابرز للحساب» بعد درباره جهنم می‌گوید: «کانی انظر الی اهل النار یتعاوون»، «وعواء أهلها» را می‌شنوم و مانند آن.صاحب تفسیر تسنیم در مورد سومین راه یعنی مشاهده در حال عذاب شدن تأکید کرد: اگر کسی نه اهل برهان بود نه اهل تهذیب نفس و مشاهده، در حال عذاب این معنا را می‌بیند، خدای سبحان می‌فرماید ای کاش چنین حالت عذاب دردناکی پیش بیاید که اینها بفهمند. ما راه تهذیب نفس را به اینها ارائه دادیم گفتیم: إِن تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً که نرفتند، راه برهان عقلی را که إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالأرْضِ تا آخرش لآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ ارائه دادیم که نرفتند، اگر کسی از راه تهذیب نفس حق را مشاهده نکند و اگر از راه تفکر عقلی حق را نفهمد، در حال عذاب می‌بیند. لذا فرمود اینها که غیر خدا را می‌پرستند، برای اینکه غیر خدا را منشأ قدرت می‌دانند، وَلَوْ یرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا؛ ای ‌کاش یک حالی پیش بیاید که آنها بفهمند که از غیر خدا کاری ساخته نیست.

● خواندن خالصانه خدا در مواقع خطر

آیت‌ا... جوادی آملی تصریح کرد: آن حال برای بعضیها در دنیا پیش می‌آید که فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ؛ وقتی سوار کشتی شدند خطر از هر جهت به اینها احاطه کرد اینها واقعاً الله را می‌خوانند؛ نه اینکه در آن حال بر اساس کذب، خدای سبحان را مسئلت کنند، زیرا بر این حالت اینها که حالت اخلاص است خدا صحه گذاشت، فرمود: دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ۶۴۸۳۰;.وی در ادامه درباره ملکه شرک در آدمی‌گفت: اگر شرک ملکه شد دیگر البته دروغ می‌گویند؛ ولی در حال عادی اگر کسی در اثر تبلیغات سوء یا گرفتاریهای دیگر به دام شرک مبتلا شد وقتی به حال خطر رسید واقعاً خدا را می‌خواند. ولی اگر خدای سبحان او را نجات داد و وقتی به ساحل آمد دوباره به دام شرک افتاد (مکرر این حال پیش آمد و خدا مهلت داد، نجات داد او دست از شرک برنداشت) آنگاه این کفر برای او ملکه راسخه می‌شود و دیگر راست نمی‌گوید، لذا در قیامت وقتی اینها وارد جهنم شدند می‌گویند ما را برگردان، خدای سبحان می‌فرماید دروغ می‌گویند: وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ اینها را ما اگر برگردانیم باز مبتلا به شرک‌اند.این مفسر قرآن تأکید کرد: وقتی آخرین لحظه به ملکه راسخه مبدل شد که قَسَتْ قُلُوبُهُمْ آنگاه خطر را هم که ببینند باز دروغ می‌گویند؛ ولی قبل از اینکه به آن حالت منتهی بشود، خدا را واقعاً می‌خوانند در حال خطر. خدای سبحان نفرمود اینها چون خطر را دیدند خدا را خواستند، چون خطر را دیدند و خطر غبارروبی کرد، گردگیری کرد و این خاطرات باطل را از ذهنشان طرد کرد و ذهن اینها را روشن کرد و خدا را واقعاً دیدند، واقعاً خواستند؛ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ. بعد وقتی ما اینها را نجات دادیم إِذَا هُمْ یشْرِکُونَ این حالتها که چند بار تکرار بشود به حدّی خواهد رسید که قَسَتْ قُلُوبُهُمْ، بعداً اگر به دام خطر بیفتند آنگاه به دروغ خدا را می‌خوانند، لذا وقتی در جهنم از خدای سبحان مدد طلب می‌کنند، می‌گویند ما را به دنیا برگردان تا ما عمل صالح انجام بدهیم، خدای سبحان می‌فرماید این‌چنین نیست: لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ.

● آتش و داغ، آخرین راه درمان

وی در ادامه با اشاره به سخنان حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه، افزود: ... این همان بیان است که در نهج‌البلاغه در سخنان حضرت امیر(ع) آمده که آخرین بار من شما را داغ می‌کنم: «فآخر الدواء الکی»‌. اینکه گفتند: «علاجِ کِی کُنَمت آخرالدوا الکی» (نه علاج، کِی کنمت، علاجِ کِی) «کِی» یعنی داغ کردن، فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ این همان است، در یکی از بیانات حضرت امیر در نهج‌البلاغه هست که اگر هیچ یک از این ادلّه و براهین اثر نکرد، آنگاه است که با «کِی» یعنی با فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ با داغ کردن باید مسئله حل بشود. فرمود آن روزی که اینها داغ شدند می‌فهمند، ای کاش داغ بشوند تا بفهمند، که این «لو»ی تمنی است: وَلَوْ یرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً. پس سه راه است، آن دو راه را اگر نرفتیم از راه سوم ما را می‌برند، این‌چنین نیست که انسان برای همیشه در جهل بماند، لذا خدای سبحان ‌فرمود منشأ گرایش به غیرِ حق توهّم قدرت است، شما با برهان عقلی اگر فهمیدید که غیرخدا اندازه قطمیر مالک نیست فبها المطلوب، اگر از راه تهذیب یا برهان نفهمیدید در حال عذاب می‌بینید که أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً. این معنا را گذشته از اینکه در آیات قبل بیان کردند، در سایر سوره‌ها اشاره فرمودند که از غیر خدا بالاستقلال کاری ساخته نیست.

این استاد برجسته حوزه علمیه تأکید کرد: [قرآن] فرمود: اگر این معنا را شما با برهان عقلی نیافتید یا با مشاهده نگاه نکردید، در حال عذاب می‌بینید؛ حالا یا عذاب دنیایی یا عذاب اخروی (در حال عذاب می‌بینید که از غیر خدا کاری ساخته نیست). نمونه‌های این را در آیات فراوانی خدای سبحان ذکر کرد؛ فرمود اگر خطری برسد، ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إلاَّ إِیاهُ، سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه چهل به بعد این است: قُلْ أَرَأَیتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭ بَلْ إِیاهُ تَدْعُونَ فَیکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیهِ إِن شَاءَ؛ اگر یک حادثه دردناکی پیش بیاید به نام قیامت؛ یا در دنیا، از چه کسی کمک می‌طلبید؟ جز از خدا از احدی نصرت‌طلب نمی‌کنید، آن‌گاه خدای سبحان اگر مصلحت بداند شما را یاری می‌کند، وَتَنْسَوْنَ مَاتُشْرِکُونَ؛ آنچه را که شرک می‌ورزیدید آنها از یادتان می‌رود، چون برایتان روشن می‌شود که کاری از آنها ساخته نیست. این تعبیر ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إلاَّ إِیاهُ در آیات دیگر هست. این تمنّی را خدای سبحان برای آن بازگو می‌کند که اینها به فکر و هوش بیایند و بفهمند قوت، مطلقا ازآنِ خدای سبحان است. پس اگر سببیت است مسبّب او و سلسله‌جنبان سلسله اسباب خداست، اگر قدرت و قوّت است که از ناحیه خداست.

● امکان تعلق محبت به خدا

وی در ادامه به تبیین محبت در آیه ۱۶۵ سوره بقره پرداخت و گفت: مطلب بعدی آن است که محبت در اینجا به چه معناست یک وقت انسان به چیزی علاقه‌مند است، برای اینکه او یک کمالی است یا یک موجود کاملی است، فقط در حدّ کمال به او دل می‌بندد؛ یک وقت به چیزی علاقه‌مند است و از او پیروی می‌کند. آنچه فعلا مطرح است محبتی است که زمینه اطاعت و تبعیت را در بر دارد. بت‌پرستان به خدا علاقه‌مند بودند، برای اینکه او «رب‌العالمین» است و «رب‌الارباب» و بتها را عبادت می‌کردند، برای اینکه اینها ارباب متفرقون‌اند و ارباب جزئی و وسایط فیض. لذا خدا را اصلاً عبادت نمی‌کردند، تنها بتها را عبادت می‌کردند و بتها را به عنوان وسایط و وسایل فیض مستقل می‌دیدند و به اینها دل بسته بودند و اینها را اطاعت می‌کردند.آیت‌ا... جوادی آملی افزود: خدای سبحان می‌فرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَن یتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً که یحِبُّونَهُمْ آن انداد را (ضمیر جمع مذکر سالم آورد، برای اینکه از آنها کار ذوی‌العقول توقع داشتند، از این جهت یحِبُّونَهُمْ تعبیر کرد) یحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ؛ همان ‌طوری که خدا را دوست دارند، اینها را هم دوست دارند؛ اما این‌چنین نیست که اینها را عبادت بکنند همان ‌طوری که خدا را عبادت می‌کنند. آنها اصلاً خدا را عبادت نمی‌کنند، فقط بتها را عبادت می‌کنند (بتها را معبود بالاستقلال می‌دانند) و محبت را؛ هم نسبت به بتها و هم نسبت به غیر بتها دارند؛ ولی مؤمن، محبتش نسبت به خدا از محبت مشرک بیشتر است: وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ؛ مؤمنین این‌چنین‌اند. معلوم می‌شود محبت که یک وصف نفسانی است، به خدای سبحان تعلق می‌گیرد که انسان، خدا را دوست داشته باشد.وی یادآور شد: گرچه محبت، زمینه اطاعت و تبعیت را فراهم می‌کند؛ اما محبت به معنای تبعیت نیست، محبت همان کشش درونی است که زمینه اطاعت را فراهم می‌کند. گاهی انسان خدای سبحان را دوست دارد، برای اینکه او را از جهنم برهاند یا او را از بهشت متنعم کند؛ یا اینکه او را برای خودش دوست دارد. علی‌ای‌حال آن‌که «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنة» عبادت می‌کند، او خدا را در همین حدّ دوست دارد (این‌چنین نیست که اصلاً دوست نداشته باشد)؛ ولی آنها که احرارند، خدا را بر اساس محبوبیتش عبادت می‌کنند، وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ. پس محبت به خدای سبحان تعلق می‌گیرد و در آیات قرآن کریم شواهدی هست که خدا محبوب انسانهای کامل است و انسانهای مؤمن به خدا دل می‌بندند.

● رهزنان طریق محبت خدا

صاحب تفسیر تسنیم در تشریح رهزنان طریق محبت الهی به آیه ۲۴ سوره «توبه» درباره رویگردانی برخی از رفتن به جهاد، اشاه کرد و گفت: ...رهزنها این است که گاهی علاقه به پدر نمی‌گذارد پسر به میدان برود، گاهی علاقه به پسر نمی‌گذارد که پدر موافقت کند، گاهی علاقه برادر نمی‌گذارد، گاهی علاقه همسر یا عشیره و یا مال نمی‌گذارد، گاهی اشتغال به تجارت و پیشه نمی‌گذارد، گاهی آن مسکنی که در دست تعمیر است و محبوب اوست و مسکن اوست نمی‌گذارد و مانند آن. خدای سبحان فرمود در روز غربت اسلام که اسلام نیاز به شما دارد، اگر این رهزنها پیش شما از خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا محبوب‌ترند، منتظر باشید تا وعده الهی بیاید. معلوم می‌شود مسلمانها به خدا و پیامبر و جهادِ فی‌سبیل‌الله علاقه داشتند؛ منتها به آبا و ابنا و اخوان و ازواج و عشیره و اموال و تجارت و مساکن علاقه بیشتری داشتند. فرمود اگر آنها احبّ‌اند از خدا و پیامبر و جهاد، فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یأْتِی اللّهُ بِأَمْرِهِ که این تهدید است و انذار.

● مظاهر محبت خدای سبحان

وی افزود: معلوم می‌شود خدا و پیامبر و جهادِ در راه خدا محبوب قرار می‌گیرند؛ منتها همان طوری که در بحثهای قوّت، در بحثهای عزت، در بحثهای شفاعت و در سایر بحثها ملاحظه فرمودید، هر کمالی را که خدای سبحان به غیر خودش نسبت می‌دهد، در جای دیگر آن کمال را منحصراً ازآنِ خود می‌داند تا معلوم بشود که این کمال در جاهای دیگر به عنوان مظاهر ظهور دارد نه بالاستقلال، مسئله محبت هم همین ‌طور است.

در اینجا هم فرمود محبت خدا و پیغمبر و جهاد، معلوم می‌شود جهاد می‌تواند محبوب انسان باشد، پیامبر می‌تواند محبوب انسان باشد خدا هم می‌تواند محبوب انسان باشد؛ اما محبتِ جهاد و پیغمبر برای آن است که یکی راهنماست، یکی راه است؛ راهنما انسان را به خدا می‌رساند، راه هم انسان را به خدا می‌رساند. جهاد، راهی از راههای الهی است (سبیل‌الله است) و پیامبر «هادی‌السبیل» است؛‌هادی سبیل و سبیل هر دو برای اینکه انسان را به مقصد می‌رسانند محبوب‌اند (محبوبیت اینها بالاصاله نیست)... برای اینکه انسان پیامبر را دوست دارد، ممکن است بگویند معنای محبت پیامبر این است که از او اطاعت کنید، خدا را دوست دارند یعنی از او اطاعت می‌کنند، جهاد را دوست دارند یعنی چه [یعنی] از جهاد اطاعت می‌کنند؟ در حالی ‌که خود جهاد حکم است، جهاد که فرمانده نیست فرمان است.آیت‌ا... جوادی آملی به نقد پندار مشرکان بر عدم امکان تعلق محبت به خدا پرداخت و گفت: گاهی انسان چیزی را دوست دارد. آنها چون فکر می‌کردند که خدا طرف محبت قرار نمی‌گیرد و انسان نمی‌تواند دوست خدا باشد (چون محبت را در حدّ همین عاطفه و شهوت و این ‌گونه از امور تلخیص و تخلیص می‌کردند) خیال می‌کردند که خدا محبوب نمی‌شود و نمی‌شود انسان دوست خدا باشد، در حالی که کمال، محبوب است و آنکه کمال محض است، محبوبیت دارد. و برهانی که در بحث قبل اشاره شد، همان جریان ابراهیم خلیل(ع) است که محبت را حدّ وسط قرار داد برای اینکه تعلیم با تربیت آمیخته باشد.وی افزود: یک وقت انسان برهانِ محض اقامه می‌کند، می‌گوید خدای سبحان کسی است که این نظم در اختیار اوست، این تعلیم محض است (آمیخته با تربیت نیست) تربیت را با دلیل و لسان دیگر بیان می‌کنند، یک وقت طرزی دلیل اقامه می‌کنند که این تعلیم با تربیت آمیخته است. آن همین راه محبتی است که ابراهیم خلیل(ع) طی کرد؛ در سوره مبارکه «انعام» این بود که فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کَوْکَباً قَالَ هذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَأُحِبُّ الآفِلِینَ یعنی انسان حتماً باید دوست داشته باشد، برای اینکه محتاج نمی‌تواند دوست نداشته باشد و باید به کسی دل ببندد که آفل نباشد، زیرا در حال افول نیاز را با چه کسی در میان بگذارد؟ مگر نیاز افول می‌کند؟! اگر نیاز دائمی‌است و آن رافع نیاز آفل شد، پس معلوم می‌شود او محبوب نیست.

حالا اگر شمس و قمر ربّ بودند، در حال غروب و افول و غیبت کاری که از آنها ساخته نیست، مگر آن ربّ افول کرد حاجت انسان هم افول می‌کند؟! انسان در هر لحظه محتاج است؛ هم در اصل ذاتش هم در کمالات ذاتی‌اش، اگر هستی او عین ذات او نیست، در همه حالات به غیر محتاج است؛ چه در هستی‌اش چه کمالات هستی‌اش. حاجت که افول نمی‌کند، آن مبدأ حاجت که آفل است، پس معلوم می‌شود او محبوب نیست. انسان محتاج است، به کسی باید دل ببندد که افول نکند و غیر خدا هر که است آفل است؛ یا قبلاً نبود یا بعداً مرگ به انتظار اوست، لاَأُحِبُّ الآفِلِینَ۶۴۸۳۰;. هم به صورت شکل اول قابل تقریر است، هم به صورت شکل دوم؛ اینها آفل‌اند و هیچ آفلی محبوب نیست پس اینها محبوب نیستند، اینها آفل‌اند و خدا آفل نیست پس اینها خدا نیستند، گاهی با اختلاف مقدمتین گاهی با نظم شکل اول، این بیان قابل تقریر است.