پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بررسی منافع ژئواستراتژیك آمریكا در دریای خزر


بررسی منافع ژئواستراتژیك آمریكا در دریای خزر

دریایی واسط میان دو بلوك شرق و غرب در دوره جنگ سرد ایران تا قبل از انقلاب اسلامی در زمره بلوك غرب بود , دریای خزر به دلیل موقعیت خاص خود نظام چندقطبی ۱۹۳۹ ۱۹۲۹ , دوقطبی و چند مركزی را از سر گذرانده و در سال ۱۹۸۹ و اوایل دهه ۱۹۹۰ پس از فروپاشی شوروی سوسیالیستی و از میان رفتن مرزبندی های دو بلوك با تعبیر جدید «دریای صلح و دوستی» مقرر شد

آیا در موقعیت كنونی حضور غرب و در راس آن ایالات متحده آمریكا در مناطق ژئواستراتژیكی دنیا از جمله آسیای میانه و دریای خزر در بهره برداری از منابع اقتصادی خلاصه می شود؟ و معادلات سیاسی جهان همچنان از فرمولی ثابت و قطعی پیروی می كند؟ صاحب نظران تعاریف متعدد و مشابهی از واژه «ژئواستراتژی» ارائه می دهند. با این تعبیر مشترك كه ژئواستراتژی علمی است كه نقش عوامل محیطی جغرافیایی را در تدوین استراتژی ها به طور اعم و استراتژی های نظامی به طور اخص مطالعه می كند. این عوامل در دو بخش عمده ثابت (موقعیت، توپوگرافی، مرزها، شبكه آب ها) و متغیر (تسلیحات، فناوری، ارتباطات و هر آنچه از جنگی به جنگ دیگر تغییر می یابد و...) تقسیم بندی می شود. در دوره جنگ سرد (۱۹۸۹ _ ۱۹۴۸) كره زمین به دو منطقه بزرگ ژئواستراتژیكی تقسیم شده بود. نیمكره شرقی با قدرت نهفته در استراتژی «بری» اتحاد شوروی سوسیالیستی و نیمكره غربی با تنها پیروز واقعی میدان جنگ جهانی دوم، یعنی ایالات متحده آمریكا و استراتژی بحری روشن است. براساس این تقسیم بندی تمامی معادلات سیاسی جهان از این مرزبندی تاثیرپذیری مستقیم داشتند و هرگونه تفاهم و تضاد خارج از سلطه دو ابرقدرت در اكثر نقاط جهان امكان عملی نداشت و چنانچه بحرانی جدی روی می داد احتمال جنگ هسته ای میان دو ابرقدرت پیش بینی دور از ذهنی به شمار نمی رفت. مانند بحران برلین (۱۹۴۸)، ساخت دیوار برلین (۱۹۶۱)، جنگ یوم كیپور (۱۹۷۳) بحران موشكی كوبا (۱۹۶۲) كه با خویشتنداری دو ابرقدرت به درگیری نظامی منتهی نشد لكن در زمره بحران های بین المللی ثبت شدند.

دوره موسوم به جنگ سرد عموماً در مقطعی حدود چهل سال مطالعه می شود، با این وجود به دو دوره عمده دوقطبی (۱۹۶۲ _ ۱۹۴۵ م) و چند مركزی (۱۹۸۵ _ ۱۹۶۳) تقسیم می شود. در دوره دوقطبی تمركز نظامی دو بلوك قدرت، موجب تعاملی پایدار در روابط مستقیم آنها به شمار می آمده زیرا هیچ گونه تحول بنیادین بر نظام مسلط وجود نداشت در صورتی كه در نظام چند مركزی، یك ساختار دورگه با دو مركز قدرت نظامی و مراكز چندگانه و نابرابر تصمیم گیری های سیاسی مشهود است. این مراكز تصمیم گیری می تواند كشور ثالث، سازمان ملل متحد و دیگر سازمان های بین المللی باشد مانند: «تعارض تركیه و یونان بر سر جزیره قبرس ،۱۹۶۳ جنگ ۶ روزه مصر، اردن و سوریه با اسرائیل ژوئن ،۱۹۶۷ جنگ ویتنام شمالی، ویتنام جنوبی، آمریكا در رابطه با مین گذاری بنادر مارس ۱۹۷۲.»

با این مقدمه به آسیای مركزی و منطقه دریای خزر بازمی گردیم، دریایی واسط میان دو بلوك شرق و غرب در دوره جنگ سرد (ایران تا قبل از انقلاب اسلامی در زمره بلوك غرب بود)، دریای خزر به دلیل موقعیت خاص خود نظام چندقطبی (۱۹۳۹ _ ۱۹۲۹)، دوقطبی و چند مركزی را از سر گذرانده و در سال ۱۹۸۹ و اوایل دهه ۱۹۹۰ پس از فروپاشی شوروی سوسیالیستی و از میان رفتن مرزبندی های دو بلوك با تعبیر جدید «دریای صلح و دوستی» مقرر شد پنج كشور همجوار آن (ایران، تركمنستان، قزاقستان، روسیه و آذربایجان) از موقعیت و منافع آن به طور مشترك بهره گیری كنند، كشور روسیه به عنوان حكومت مركزی سابق شوروی كه سال ها محصور در استراتژی بری بود دیوار آهنین و سیاست مهارسازی (Comtainment) تحمیلی از سوی غرب را رها كرد و به عنوان یكی از كشورهای همسایه دریای خزر در شرایطی برابر و متفاوت با گذشته به عرصه آبی خزر وارد شد. تئوریسین های غربی به خصوص آمریكایی «پایان تاریخ» را اعلام كردند و در رابطه با جایگزینی «لیبرال دموكراسی» شعارهای تبلیغی به سراسر جهان ارسال كردند. ایران نیز سال های پرتنش آغاز دهه ۱۹۸۰م را پشت سر نهاده و در اولین دور مذاكرات خزر كه در سطح وزرای خارجه در سال ۱۳۷۵ ش و در عشق آباد برگزار شد، در كنار چهار كشور همجوار فعالانه شركت كرد. مسائل محیط زیست خزر به تدریج در كنار تدوین پیشنهاد رژیم حقوقی خزر در دستور كار اجلاس خزر قرار گرفت كه تا امروز نشست ها و مذاكرات تا حصول به نتایج نهایی ادامه دارد.

فروپاشی شوروی سوسیالیستی و تولد جمهوری های نو استقلال (CIS) موجب بر هم خوردن موازنه قوا در نظام بین الملل شد. این رویداد اگر چه برای كشورهای اروپای شرقی و بعضی دیگر از كشورهای تحت سلطه، نویدبخش آزادی و رهایی از انقیاد كمونیسم به شمار می رفت لكن آغازی تقریباً نامیمون برای كشورهایی بود كه در اولویت منافع ژئواستراتژیكی ایالات متحده آمریكا قرار داشتند. اقتصاد بیمارگونه جمهوری های آسیای میانه و وابستگی مبرم آنها به حضور روسیه در رابطه با تولید و توزیع محصولات كشاورزی و صنعتی و دیگر وابستگی های تار عنكبوتی، حضوری قوی تر را در منطقه طلب می كرده به خصوص كه روسیه در سال های پس از فروپاشی آنچنان درگیر مشكلات داخلی بود كه فرصت و توان پرداختن به مسائل و معضلات كشورهای وابسته به خود را نداشت، این وضعیت موقعیتی ممتاز و بی بدیل را جهت سرمایه گذاری های غربی و اسرائیلی فراهم كرد حتی بسیاری از دانشمندان و نخبگان این كشورها را به سوی غرب و اسرائیل جذب كردند. (كاری كه ایران از آن غافل ماند و میدان ابتكار و عمل به دست بیگانگان افتاد.)

حادثه ۱۱ سپتامبر و پیامد آن حمله آمریكا و متحدانش به خاك افغانستان (۷ اكتبر ۲۰۰۱) بهانه ای بود جهت پراكنده كردن دست های دراز شده و متفرقه به سوی آسیای میانه زیرا افغانستان كمترین چشم انداز و آینده جذابی برای اشغالگران در برنداشت و به قول خود افغانی ها، آمریكایی ها، به جنگ معدودی چادرنشین فقیر و نیازمند آمده بودند (فراموش نكنیم خاك افغانستان از دسامبر ۱۹۷۹ حدود ده سال در اشغال شوروی سوسیالیستی بود و حاصل آن تل های خاك، جنازه های فراوان و سیل پناهندگان نوعاً بدون كفش بود) و آمریكا با علم كامل به این معضلات قدم به خاك افغانستان گذاشت و به دنبال تروریست های فراری و موجدان ۱۱ سپتامبر، سربازان خود را با سهولت از مسیری به طول ۱۲۰۶ كیلومتر (مرز آبی و خشكی ایران و تركمنستان) به كناره های دریای خزر در خلیج حسینقلی رساند و سربازان ناتو را جایگزین اكثر سربازان خود در افغانستان كرد. حضور آمریكا در خزر نیاز به پشتوانه ای قابل اتكا به خصوص از جانب مرزهای غربی خزر داشت. روسیه همچنان منطقه قفقاز را حیاط خلوت خود می دانست و در قفقاز شمالی و جنوبی و غرب خزر حضور پررنگتری داشت. از نظر آمریكا ضرورت توالی ۱۱ سپتامبر این بار ایجاب می كرد كه اسامه بن لادن به دلیل نژاد عرب داشتن در خاك عراق مورد تعقیب قرار گیرد. آمریكا و متحدانش این بار به بهانه وجود سلاح های كشتار جمعی در عراق و تعقیب افراد القاعده (در ۲۰ مارس ۲۰۰۳) خاك عراق را اشغال كردند، مسلماً سرزمین عراق به عنوان شاخه غربی چنگك هرم مانندی كه راس آن در دریای خزر و شاخه شرقی آن تا جنوب افغانستان كشیده شده بود به آمریكا این فرصت را می داد كه با حضور در راس در زمان های مناسب با فشارهای جانبی ایران را در میانه هرم و در تنگنا قرار دهد ضمن اینكه بر شمال و شمال شرق خزر (روسیه و قزاقستان) جنوب (خلیج فارس تا دریای عرب و سواحل هند) تسلط خود را تثبیت می كند. در واقع دریای خزر به عنوان برج دیده بانی آمریكا در جهت حفظ منافع ژئواستراتژیكی این كشور است. تركیه هم به دلیل عضویت در ناتو و یار و هم پیمان آمریكا معضلی به شمار نمی آید. البته حضور مداوم ایران در نشست های كاری خزر و اعتمادسازی میان همسایگان، همچنین پررنگ شدن نسبی حضور روسیه در منطقه و ورود چین و هند به بازارهای آسیای مركزی و ایجاد سازمان های منطقه ای (نظامی، سیاسی و اقتصادی) آمریكا را به فعالیت افزون تری ترغیب می كند لكن این نكته كه تصور شود پایان یافتن منابع انرژی خزر و یا كاهش وابستگی به تكنولوژی های حفاری و استخراج نفت و گاز و یا تامین امنیت لوله های انتقال نفت و گاز توسط كشورهای تولیدكننده حضور آمریكا را كمرنگ خواهد كرد تا حدودی ساده اندیشی و سهل نگری به رویدادها و تحولات منطقه است. البته این به معنای بلامنازع بودن قدرت غرب و آمریكا نیست. كشورهای آسیای میانه به دلایل متعدد قادر به، به فعلیت درآوردن تمامی توانایی های بالقوه خود نیستند و حضور آمریكا را دلگرم كننده می دانند. (مشابه وضعیتی كه در رابطه با كشورهای خلیج فارس در جنوب شاهدیم.) در این میان تنها ایران است كه به كرات ثابت كرده می تواند با تكیه بر باورهای خود در برابر مشكلات به وجود آمده از سوی بیگانگان مقاومت كند. (تحمل هشت سال جنگ تحمیلی و نابرابر عراق علیه ایران، تحریم های پی در پی اقتصادی، بلوكه شدن سرمایه های ملی در خارج از كشور، تحریك گاه به گاه قومیت ها و شرارت های مرزی توسط تحریكات خارجی، فشارها و خواسته های نابجای بعضی از مجامع منطقه ای و بین المللی از آن جمله هستند.)

اما نكته ای كه نمی تواند مورد اغماض قرار گیرد؛ ایران در عرصه دریای خزر می تواند یك پنجم سهم داشته باشد و وضعیت خزر با خلیج فارس متفاوت است. خوشبختانه ایران در خلیج فارس به دلیل پیروی از كنوانسیون حقوق دریاها مصوب سال ۱۹۸۲ با همسایگان حاشیه جنوبی مشكل مرزی عمده ای ندارد و براساس خطوط منصف و تقسیم دریای سرزمینی و منطقه انحصاری اقتصادی و فلات قاره اهم مسائل مرزی خود را با همسایگان عرب منطقه حل كرده و از موارد اختلاف در حال حاضر جزایر ابوموسی و تنب ها با شیخ نشین شارجه است و تا حدود زیادی مسائل فیمابین آنها مشخص و روشن است لكن دریای خزر با توجه به عدم حصول به راه حلی مشترك و مورد قبول پنج كشور همجوار، نمی تواند به طور قانونمند با دخالت ها مقابله كند و همچنان عرصه یكه تازی بیگانگان است. به هر تقدیر بعید به نظر می رسد ایالات متحده آمریكا با توجه به موقعیت ژئواستراتژیكی خزر این منطقه را رها كند. آنچه مسلم است ایران ضمن تداوم استراتژی بحری (به دلیل حایل بودن میان دو پهنه آبی مهم خزر و خلیج فارس) باید مواضع خود را تحكیم افزون تری بخشد و تغییر و تحولات این منطقه را با هوشیاری و درایت تحت نظر داشته باشد. دریای خزر اگرچه از لحاظ موقعیت دریایی بسته محسوب می شود اما به دلیل نقش واسطی كه امروز میان دو بخش شرقی و غربی آسیای میانه دارد همچنین وجود منابع انرژی ضروری است مسئولان ضمن اتخاذ طریقه ائتلاف و اجتناب از انزواگرایی از موقعیت خود نهایت بهره برداری را كرده و با عملكرد واقع گرایانه راهگشای تثبیت فرصت های موجود، تداوم حاكمیت بر مرزها و حافظ منافع ملی آحاد مردم باشند و فراموش نكنیم كه امروز قدرت با دانایی، دیپلماسی و فناوری سنجیده می شود.

منابع:

۱- اطلس گیتاشناسی، ۱۳۸۳

۲- مایكل برچر، بحران تعارض و بی ثباتی، ترجمه صبحدل، ۱۳۸۲

۳- دكتر عزت الله عزتی، ژئواستراتژی، سمت، ۱۳۸۲

معصومه طاهری