سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
داستان کوتاه کوتاه...
عروج
نگاه بی رمق خود را به سمت خیمه ها برد. کاروان اسرای کربلا درحال عزیمت بود. پرده خون به چشمانش نشست. او به سال ۱۴۰۰ هجری، حلول یافته بود. پیش از آن که سرباز عراقی به بالای سرش برسد، جان داد.
چراغ سبز
چراغ راهنما قرمز شد. پسر به طرف ماشین ها دوید. شیشه یک ماشین گرانقیمت گرد گرفته بود. پسر خواست دستمال را روی شیشه بکشد که «برف پاک کن ها» فرصت را از او گرفتند. چراغ سبز شد.
تازه وارد
او تازه به زمین رسیده بود. هر کسی از دیدنش می ترسید. زبانش را نمی فهمیدند. هیچ پرنده ای هم او را از جنس خودش نمی دانست. سیمرغ دلش گرفت و پر کشید. او باز افسانه شد.
یک روز برفی
حیاط مدرسه سفیدپوش بود. معلم پرسید:
«کی دوست داره آدم برفی بسازه؟»
جز من همه دست هایشان را بالا بردند و به بیرون دویدند. من در پای پنجره و در خیالم آدم برفی بزرگی ساخته بودم.
بادبادک
امروز من یک بادبادک نقاشی کردم. ناگهان باد تندی از راه رسید و ابر سفید راکه دفتر نقاشی من بود، چند تکه کرد. کاش ما پرنده ها هم یک دفتر نقاشی کاغذی داشتیم.
پژمان کریمی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی سیدابراهیم رئیسی رئیسی ایران سقوط بالگرد بالگرد تبریز دولت سیزدهم شهادت رئیسی شهادت سید ابراهیم رئیسی
تهران هواشناسی تعطیلی مدارس هلال احمر پلیس سردار رادان سیل قوه قضاییه شهرداری تهران سیل مشهد بارش باران آموزش و پرورش
پیام تسلیت یارانه چین بورس قیمت خودرو قیمت دلار خودرو دلار بازار خودرو قیمت طلا حقوق بازنشستگان ایران خودرو
شهید رئیسی لیلا حاتمی ابراهیم حاتمی کیا تلویزیون سینما هنرمندان سینمای ایران شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی زری خوشکام نمایشگاه کتاب رسانه ملی
قرآن تجهیزات پزشکی
حسین امیرعبداللهیان سقوط بالگرد رئیس جمهور ترکیه روسیه اسرائیل آمریکا غزه فلسطین جنگ غزه حماس اوکراین ولادیمیر پوتین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال منچسترسیتی تراکتور بازی باشگاه استقلال
هوش مصنوعی سامسونگ تبلیغات اپل موبایل نمایشگاه ایران هلث هواپیما اینترنت
رژیم غذایی خواب آلزایمر زیبایی استرس کاهش وزن طبیعت