یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جامعه شناسی را متهم نکنیم


جامعه شناسی را متهم نکنیم

جامعه شناسی را الهیات سکولار در عصر تجدد می خوانند که می تواند تعبیر درستی باشد وی به درستی جامعه شناسی را نوعی گفتمان می داند و بر پیوند جوهری جامعه شناسی با مبانی و تحولات اندیشه مسیحی اشاره می کند

جامعه شناسی را الهیات سکولار در عصر تجدد می‌خوانند که می‌تواند تعبیر درستی باشد. وی به درستی جامعه شناسی را نوعی گفتمان می‌داند و بر پیوند جوهری جامعه شناسی با مبانی و تحولات اندیشه مسیحی اشاره می‌کند. اما «نحوه» برداشت از این تعابیر از به‌کار بردن خود تعابیر، مهمتر است.

۱) بیش از ۳۰ سال است که از جامعه شناسی اسلامی گفته می‌شود. آیا جامعه‌شناسی اسلامی، به تعبیر لاکاتوش، برنامه پژوهشی متفاوتی را طرح می‌کند؟ یعنی جامعه شناسی اسلامی، پیش فرضها و «روش»‌ها و موضوعات و مسائل تحقیقی متفاوتی را طرح می‌کند؟ بدین معنا که مبتنی برروش‌های هرمنوتیکال و تفسیری متون دینی است؟ یا اینکه روش‌های شهودی و عرفانی را دنبال می‌کند؟ اصلاً مفهوم «روش» جایی در این جامعه شناسی دارد؟ در این راستا، مقوله «قواعد و تولید کلام و بیان بر مبنای ملاحظات دین اسلام»، چه معنایی دارد؟ برای مثال، آیا جامعه شناسی اسلامی به دنبال «علت غایی» پدیده‌ها است درمقابل «علت فاعلی» یا در کنار آن؟ برای مثال، حضرت علی (ع) دریکی از جملات قصار خود می‌فرماید که «سوء تدبیر موجب فقر است». از طرف دیگر، خداوند در قرآن می‌فرماید که «روزی انسان‌ها و همه کائنات از طرف اوست». به نظر می‌رسد که در جمله امام اول شیعیان، بر نظم عقلانی و منطقی در امور اجتماعی صحه گذارده می‌شود. در این صورت، چه نسبتی میان حکم خداوند و توحید فاعلی، با نظم عقلانی و منطقی وجود دارد و پیامدهای این نسبت (ها) برای جامعه شناسی چه خواهد بود؟

۲) نگارنده نیز نظیر کچوئیان بین «علم» و «گفتمان» تمایز قائل است، اما او بر چه مبنایی سخنان خود را از جنس علم بر می‌شمارد و نه از جنس گفتمان؟ بعید است که والرشتاین، علم را صرفاً یک «گفتمان» در نظر بگیرد. گفتمانی که قواعد خاصی برای تولید کلام در مورد جهان، اجتماع، سیاست و... ارائه می‌دهد.

در غیر این صورت، کلام والرشتاین که در سنت مارکسیستی می‌اندیشد، تنها تکرار سخن مارکسیسم ارتدوکس است که همه چیز را ایدئولوژی می‌پندارد.

بنا بر بینش میشل فوکو، دانش و علم (Science)، همواره سویه‌های گفتمانی دارند.اما این بدین معنا نیست که سطوح مسئله را خلط کنیم.گفتمان، ربطی درونی و نزدیک با مقوله قدرت و علم، پیوندی نزدیک با مقوله حقیقت دارد. اگرچه فوکو از «رژیم حقیقت» سخن می‌گوید، اما کچوئیان نیک می‌داند نظر فوکو آن نیست که تولید علم، تولید چیزهای غیر حقیقی است و صرفاً مشتی تخیلات و توهمات دروغین تحویل افراد می‌دهد. بلکه منظور آن است که علم خود نوعی گفتمان است و درنهایت، به نوعی گفتمان بدل می‌شود، یعنی در راستای خدمت به یک قدرت و جریان فکری خاصی عمل می‌کند. کچوئیان به خوبی می‌داند تمام آثارفوکو، تاریخی و تجربی است و از دل روش‌های منظم بدست آمده است. در این مرحله، فوکو تولید علم - علم نه به معنای آن در علوم تجربی - نموده است، علمی که به مطالعه قواعد تولید کلام و بیان پرداخته است. کار علمی فوکو دلالت‌های گفتمانی دارد.اما این بدین معنا نیست که کار علمی فوکو را به گفتمان فروبکاهیم. لذا، باید بین«علم به مثابه علم»، «علم به مثابه ایدئولوژی» و «علم به مثابه گفتمان»، تمایز نظری قائل شد.اگرچه در منطق عملی، این سه با هم رابطه تنگاتنگی پیدا می‌کنند و از مرزهای یکدیگر عبور می‌کنند. در اینکه علم جامعه شناسی سرشتی گفتمانی پیدا نموده، شکی نیست.اما این وضعیتی پسینی است.یعنی نمی‌توان منطق تأسیس یک علم به مثابه گفتمان را همچون طراحی یک ساختمان یا یک پل درنظر گرفت که به طور پیشینی و برنامه‌ریزی شده ساخته شده باشد

۳) جامعه شناسی در بستر «تحولات درونی اندیشه مسیحی»، «تحولات فلسفی عصر روشنگری» و «تحولات علم طبیعی» و «انگاره انسجام بخشی و نظم‌دهی به جامعه و فرد» و حتی «اندیشه سلطه و کنترل خارجی و داخلی»، متولد شده است. اما اینکه بی‌دینی و غیر دینی شدن دانشجویان را به حساب جامعه شناسی بنویسیم، غیرمنصفانه و غیر واقع‌بینانه و ایدئولوژیک است.دانشجوی مسلمان، در کشف تناقض ها و ناهمخوانی‌های میان معرفت و بینش دینی خود با گزاره‌ها و پیش فرض‌های جامعه شناسی به اصطلاح سکولار، بایستی همین وضعیت پروبلماتیک را موضوع تحقیق قرار دهد.نه آنکه صرفاً از موضع «حسی» به مفهوم کانتی کلمه، رفتار کند.دانشجوی مسلمان باید در قالب «مفهوم» به درون این مغاک برود، البته اگر می‌خواهد با زبان علمی و معرفتی با این وضعیت پروبلماتیک برخورد کند. لذا تعبیر کچوئیان از این که «علوم اجتماعی سکولار مدرن، زندگی ما را غیر دینی می‌کند»، باید مورد تأمل بیشتری قرار گیرد.آیا می‌توان دکتر شریعتی را به راحتی ذیل روشنفکر سکولار گنجانید؟ آیا خود کچوئیان به عنوان مدیر گروه جامعه‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی، غیر دینی زندگی می‌کند و غیر دینی می‌اندیشد؟

۴) بر خلاف کچوئیان فکر می‌کنم که جامعه‌شناسی - البته در بینش وبری – به دنبال تولید معنای جهان و تنظیم مانیفست برای عمل و کنش نیست. اگرچه می‌تواند رهنمودهایی فرعی در این زمینه داشته باشد. جامعه‌شناسی درصدد فهم و تبیین تفهمی جهان اجتماعی است. معنادادن به جهان و زندگی فضیلت مندانه و زندگی نیک - در مفهوم دینی کلمه یا مفهوم اندیشه ارسطو و افلاطون - را باید به دین، فلسفه و هنر و عرفان واگذار نمود. کچوئیان این تقسیم کار وبری را دوشقی شدن جامعه شناس محسوب می‌کند.اما وبر برمبنای ایده «ربط ارزشی» ریکرت تاکید می‌دارد که محقق می‌تواند و باید موضوعی و برشی از واقعیت را برای تحقیق برگزیند که دارای اهمیت فرهنگی عام و معنادار باشد.در همین جاست که دانشجو یا استاد مسلمان می‌تواند دغدغه‌های زندگی دینی خود را در یک جامعه دینی مورد تأمل مفهومی قرار دهد و در فرایند تحقیق خود، «فراسوی نیک و بد»، واقعیت و زندگی دینی را بکاود.اگر دغدغه عملی، چشمان جامعه شناس مسلمان را ببندد، کاری جز عرضه بحث‌های کلامی در لباس علم نخواهد کرد.

۵) کچوئیان معتقد است که پرداختن به مباحث علوم اجتماعی در غرب و رواج چارچوب‌های نظری آنها، جهان زندگی ما را تخریب کرده و عمل اجتماعی ما را بی‌معنا نموده است. این نظر کچوئیان از جنبه‌هایی صحیح است.جامعه شناسی و علوم اجتماعی در یک سطح بنیادی، نتوانسته در حل مسائل جامعه ایران کمک چندانی بکند.اما مسئله آن است که با صرف «اسلامی»‌سازی علوم اجتماعی - آن هم در سطح دغدغه ایدئولوژیک و سیاسی - مسائل جامعه ایران حل نخواهد شد. واقعیت و منطق عملی، معطل «اسلامی سازی» یا «سکولار شدن» علوم انسانی نیست. کچوئیان ، شدیداً دغدغه «عملی» دارد، اگرچه در قالب «نظری» سخن می‌گوید. تا اینجای کار اشکالی پیش نمی‌آید و کاملاً معقول است. من نیز همچون کچوئیان از علم خنثی دفاع نمی‌کنم. جامعه شناسی و علوم به طور کلی، از دل مسائل عملی برخاسته‌اند. اما دغدغه علمی - نظری جامعه شناسی در درجه اول، «ایجاد نظم تحلیلی در واقعیت اجتماعی تجربی» است.

نویسنده: محمدجواد اسماعیلی / دانشجوی دکترای دانشگاه تربیت مدرس

دکتر کچوئیان

http://www.elyas۲۲۰.blogfa.com

توسط محمد الیاس