دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

زمان از ساعتی که قرارمان بود


زمان از ساعتی که قرارمان بود

زمان از ساعتی که قرارمان بود
روی دیوارهای قهوه‌خانه خوابیده است
با تمام مِهی که از این استکان‌های چای
به شهر ریخته
باز پنجره را هم قدِّ تو
از بخار پاک می‌کنم
آن‌قدر نازت را …

زمان از ساعتی که قرارمان بود

روی دیوارهای قهوه‌خانه خوابیده است

با تمام مِهی که از این استکان‌های چای

به شهر ریخته

باز پنجره را هم قدِّ تو

از بخار پاک می‌کنم

آن‌قدر نازت را می‌کشم

که کاغذهایم تمام شوند

و تابلوهای روی دیوار

ادامه‌ی خود را به یاد آورند

استکان‌هایی که دیر کرده‌ای را

با قهوه‌چی حساب می‌کنم

می‌زنم بیرون از خودم

که تنها بمانی

با خودت

و شناسنامه‌ام را

در آخرین مسافرخانه جا می‌گذارم

با تسلیتی در دست‌هام

جمعیت را کنار می‌زنم

با نگاهی سراسیمه

پارچه را

و تا کسی نفهمیده

از جنازه دور می‌شوم

آنجا که تو ایستاده‌ای

موهایت سیاه پوشیده‌ست

و برفی که در چشم‌هات نشسته

قطره، قطره

آب می‌شود.

رضا راد