یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
به دنبال نگاهی ناپیدا
در نمایشهایی که نویسنده با توجه به یک مضمون، شروع به نگارش میکند و سعی میکند خود را در چهارچوب مضمونی خاص همچون مقاومت یا دفاع مقدس و یا هر چیز دیگری نگه دارد، انتخاب داستان مرتبط با مضمون اولویت نویسنده در جذب مخاطب میشود.
به طور معمول نمایشنامههای دغدغهمند با مضمون دفاع مقدس به اثرات و اتفاقات پس از وقوع حادثهای همچون جنگ هشت ساله ایران با عراق میپردازند. بیشک این درایت یک نویسنده را در فهم صحیح از نحوه ارتباط با مخاطب امروز میرساند. به این شکل که در ابتدا داستان و به نحوی اجتنابناپذیر شخصیتها و مسائل آنها را برای تماشاگری که بیننده یک اثر نمایشی است قابل لمس میکند.
نمایش "سکوت سپید" هم به سراغ سوژهای دراماتیک و چالش برانگیز رفته که در پرداخت چند اثر نمایشی (فیلم و تئاتر) نشان داده فی النفسه میتواند جای پرسشهای زیادی را برای مخاطب باز کند. این سوژه از طبیعت اتفاقات پس از جنگ میآید. نداشتن آمار صحیح از تعداد اسرا، شناسایی شهدای پس از جنگ از روی یک پلاک و تعدادی استخوان میتواند زمینه اتفاقات دراماتیکی را ایجاد کند. این موضوع باز هم در طبیعت زندگی خانوادههایی که درگیر با جنگ بودهاند، حادث شده است. مردی در کارزار جنگ نشانی از خانواده خود را به همرزش میدهد تا پیغام رسان او باشد. فرد پیغام رسان با توجه به حال و روز مرد به تصور اینکه او کشته شده در فرایند رساندن پیغام و آشنایی با خانوادهاش و البته اتفاقات پس از آن با همسر مرد ازدواج میکند. همسری که یک فرزند خردسال هم دارد. تصور بازگشت این رزمنده با این پیش فرض که او تمام این مدت اسیر بوده است میتواند زمینه بحرانی واقعی را در پرداخت یک اثر دراماتیک ایجاد کند. این تصور ایده نویسنده نمایشنامه "سکوت سپید" است. با علم به این موضوع، بی شک اتفاق نظری بین نمایشنامهنویس، نویسنده این مطلب و حتی تماشاگران نمایش "سکوت سپید" و خوانندگان این نوشتار به وجود میآید که پرداخت چنین ایدهای زمینه مضمون را به گستره محیط اجتماعیای که داستان در آن اتفاق میافتد نیز میکشاند. زیرا در سطحی بالاتر اساساً چنین مضمونی در حیطه مضامین اجتماعی میگنجد. به همین دلیل است که ضرورت واقعیتگرایی و به تعبیری زندگیگونگی برای نمایشنامهنویس اجتناب ناپذیر میشود. برای ادامه این مطلب ابتدا باید روشن کنم که صحبت این نوشتار بر سر سبک رئالیسم و انطباق آن با ساحتهای مختلف نمایش "سکوت سپید" نیست؛ زیرا صاحب این قلم ضرورت کاربردیای برای ورود به این بحث نمیبیند.
بحث بر سر این است که تنیدگی مضامین اجتماعی با رعایت اصل زندگیگونگی، عموماً سبب شده که صرف بازگویی یک داستان واقعگرا به شکلی کامل، نقطه هدف نمایشنامهنویسانی باشد که در این حیطه دست به نگارش میزنند. غافل از اینکه پاشنه آشیل اینگونه آثار میتواند نداشتن زاویه دید نویسنده نسبت به مضمون باشد. به تعبیر درستتر خلاء بزرگ اینگونه آثار میتواند فقدان مسئله و نگاه نویسنده نسبت به مضمونی باشد که به گستردگی یک محیط اجتماعی است. نکتهای که در نمایشنامه "سکوت سپید" هم مشخصاً نمود دارد و نمایشنامه را در دو سطح کلان فرم یا به تعبیر مشخصتر ساختار و محتوا و یا به تعبیر درستتر دغدغه نویسنده نسبت به یک مضمون کلان، آسیب پذیر کرده است.
در واقع بیان یک اندیشه به این معنا که آن را صرفاً در معرض دید قرار دهیم، هرگز کافی نیست. مخاطب نه تنها باید بفهمد بلکه باید باور کند. در اینجا ضروری است که مخاطب پس از پایان داستان متقاعد شده باشد که داستان بازگو شده تمثیلی از زندگی است و ابزار مورد استفاده برای رساندن مخاطب به این نقطه همان ساختاری است که به روایت میدهیم. به عبارت دیگر وقتی داستان میآفرینیم در واقع دلیل و برهان خود را ارائه میدهیم. اندیشه و ساختار در یک رابطه بلاغی در هم تنیده شدهاند. رعایت این اصل در نمایشنامههایی که سعی دارند به واقعیتگرایی و زندگیگونگی نزدیک شوند، ضروریتر است. فقدان این اندیشه کاربردی یا به تعبیری زاویه دید، صاحب این قلم را به این نتیجه میرساند که نویسنده نمایشنامه "سکوت سپید" تنها به بازگویی یک داستان به شکلی دراماتیک بسنده کرده و با عدم رعایت پیوستگی در روایت داستان تنها به دنبال ترفندهایی است که سوالاتی را تا انتهای نمایش در ذهن مخاطب باقی بگذارد. در واقع فنون و تکنیکهای مورد استفاده نمایشنامهنویس، ساختار درستی را به نمایشنامه نمیدهد؛ زیرا خالی از معناست. به همین دلیل هم نویسنده این نوشتار برای نیمه تمام ماندن صحنهای از نمایشنامه و دیدن ادامه آن در چند صحنه بعد که تنها یک بار در طول اثر اتفاق میافتد، منطقی به جز یک تکنیک برای پیشبرد دراماتیک داستان پیدا نمیکند. به تبع توجه صوری و نه معنایی به داستان در لحظاتی از نمایشنامه، واقعیتگونگی اثر نیز زیر سوال میرود. این البته نقطه آسیبپذیر بسیاری از نمایشنامههایی است که خود را در محدوده مضامین دفاع مقدس نگه میدارند و گستره کلان مضمون اجتماعی اثر را نادیده میگیرند.
به عنوان مثال در نمایش "سکوت سپید" لحظهای وجود دارد که "محرم" (مرد رزمنده از اسارت بازگشته بدون هیچ منطقی وارد خانه "حاج قربان" (مرد همرز که قرار بوده تنها پیغام رسان باشد) میشود و با "هانیه" (دختر واقعی محرم که خود نمیداند) روبه رو میشود. در اینجا واقعیتگونگی ایجاب میکند که "هانیه" سریع واکنش تدافعی داشته باشد، ولی به این بهانه که عکس جوانی "محرم" را در آلبوم پدرش (حاج قربان) دیده به سرعت او را میشناسد و سعی میکند کمکش هم بکند. در صورتی که نویسنده غافل است از اینکه در این لحظه از نمایشنامه آگاهی خود را به اثر تعمیم داده است. آگاهیای که شخصیت از آن بیبهره است. این مسئله در یکی از نقاط عطف نمایشنامه نیز ظاهراً به کمک نویسنده میآید. زمانی که "هومن" (پسر حاج قربان) متوجه میشود که فردی که پشت خط تلفن است مادرش را با کلماتی صمیمی مورد خطاب قرار میدهد، به جای اینکه برخورد عتابی با فرد پشت خط تلفن داشته باشد مادر خود را مورد شماتت قرار میدهد؛ زیرا نمایشنامهنویس میخواهد نقطه اوج تقابل یک فرزند امروزی با خانوادهاش را که هنوز پایبند به اصول اعتقادیشان هستند، نشان دهد. درست مثل همین در صحنه پایانی هم دادن عکس "محرم" به "هانیه" توسط "حاج قربان" بنا به ضرورت تسلسلی داستان نیست. گویا علت آن جز این نیست که نویسنده میخواهد مخاطب پی به دروغ "حاج قربان" برده و فهمی از شخصیت خاکستری او پیدا کند. البته این شخصیت خاکستری در فقدان همان زاویه دید نویسنده که به آن اشاره شد راه به جایی نمیبرد.
از این گذشته نمایشنامهنویس فریب جذابیت یا به اصطلاح با نمکی شخصیت "هومن" را میخورد و بدون در نظر گرفتن قدرت انگیزه شخصیت برای حضور در یک موقعیت در برخی از صحنهها بیدلیل از او استفاده میکند. به عنوان مثال در دو صحنهای که "هومن" به محل کار پدرش میرود. در هر دو صحنه انگیزه او تلکه کردن پدرش است. بهانه هر کدام از این صحنهها متفاوت است، ولی انگیزه یکی است؛ در حالی که نمایشنامهنویس باید قدرت انگیزه شخصیت را در نظر میگرفت تا احساس نشود که تنها به صرف بار فکاهی و طنزی که شخصیت به اثر وارد میکند، حضور او پیوسته شده است.
باز کردن این بحث بیشک به مثابه قرار دادن آیینهای در مقابل اثر یک نمایشنامهنویس جوان است که روند رو به رشد آثار او کاملاً مشهود است. گذشته از این، همانطور که در ابتدای این نوشتار آمد، ایده جسورانه نمایشنامه ضرورت پرداختن به نقطه نظرات صاحب این قلم را اجتنابناپذیر مینمود که این خود واجب میدارد به بازیهای روان و باورپذیر، طراحی صحنه کاربردی و استفاده منطقی از فضا در این نمایش نیز اشاره شود.
محسن حسن زاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست