جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

یک تصویر غیر واقعی از داریوش فرهنگ


یک تصویر غیر واقعی از داریوش فرهنگ

نگاهی به فیلم سینمایی یک گزارش واقعی

ساخته اخیر داریوش فرهنگ علاوه بر آنکه بسیار متفاوت از موضوعاتی است که این فیلمساز در آثار قبلش آنها را دستمایه ساخت قرار داده بود بلکه فاصله خیلی زیادی نیز به لحاظ ساختار و کیفیت با فیلمهایی همچون طلسم- دو فیلم با یک بلیط- بهترین بابای دنیا و حتی رز زرد و شبهای تهران دارد. اگر سابقه و نام داریوش فرهنگ در پای این فیلم وجود نمی داشت، شک نمی کردیم که یک گزارش واقعی را یک کارگردان جوان و تازه از راه رسیده سینما ساخته و احتمالا اولین تجربه کارگردانی فیلم ۳۵ را پشت سر گذاشته است.

اما واقعا داریوش فرهنگ چرا؟ کارگردانی که می دانیم می داند ریتم چیست و ضرباهنگ چیست و تعلیق چه کاربردی دارد؟ کارگردانی که دقیقا به تایمینگ اثر و کارکرد تدوین آگاه است. اما نمی دانیم که سینمای ایران از سال ۸۰ و پس از ساخته شدن رز زرد چه بر سر داریوش فرهنگ آورده که حاصل کارش چنین فیلم بی کیفتی از آب درآمده است؟ و جدا مخاطب مشکوک می شود که این فیلمی ساخته داریوش فرهنگ است یا اینکه دیگری از اسم و اعتبار داریوش فرهنگ و حتی حضور خودش در این فیلم بهره برده و یک گزارش واقعی را به همراه تصویری غیر واقعی از این نویسنده کارگردان و بازیگر سینما تئاتر و تلویزیون به خورد تماشاگران داده است؟

شخصیت آصف کیایی (با بازی فرهنگ) بسیار متاثر از شخصیتی مشابه است که وی ایفای آن را در فیلم روز بر می آید بیژن میرباقری بر عهده داشت و دلیل آن نیز حضور سعید شاهسواری در هر دو فیلم به عنوان فیلمنامه نویس است و گویا وی علاقه زیادی به کنکاش حوادث سالهای انقلاب و موشکافی زندگی ماموران ساواک داشته و دارد. اما مشکل اینجاست که گویا سعید شاهسواری نویسنده محترم فیلمنامه فراموش کرده که سی سال از وقوع انقلاب اسلامی گذشته و چنانچه وی به عنوان نویسنده فیلمنامه در نظر دارد در باره رخدادهای آن زمان نیز قلم بزند می بایست طرحی نو دراندازد و حرفی برای گفتن در دهه ۸۰ داشته باشد.

چرا که فیلمنامه فعلی نه تنها حرفی برای گفتن ندارد و برگ تازه ای نیز رو نکرده بلکه نظیر همین داستان را می توان به راحتی در انبوه آثار ساخته شده در دهه ۶۰ در سینما و تلویزیون ایران یافت. و حال اینکه قرار بوده این اثر چه کمکی در راستای اهداف انقلاب و شناساندن زوایای آن به قاطبه مردم و به خصوص نسل جوانتری که انروزها را درک نکرده اند، داشته باشد، مشخص و معلوم نیست.

از دیگر سو ریتم کند داستان، عدم وجود پیچیدگی هایی که ویژه چنین فیلمنامه هایی است، حدس زدن بخش های مختلف داستان توسط مخاطب قبل از اینکه اتفاقات به وقوع بپیوندد و پرحرفی و پرحرفی و پرحرفی آدمهای مختلف قصه از مشکلات فیلمنامه به شمار می رود ضمن اینکه محور دوم ماجرا یعنی آصف کیایی و اصرارش برای ماندن در کشور، تنها به دلیل به سرانجام رساندن یک پرونده ناتمام علاوه بر غیر واقعی بودن، قابل باور نیز نیست و به همین دلیل استفاده از ترانه های ماندگاری همچون شب مهتاب و غیره و حتی حافظ خوانی استاد مشایخی که گاه و بیگاه در بخش های مختلف فیلم بر روی آن تاکید می شود نیز نمی تواند گره ای از مشکلات فیلمنامه و ساختار دراماتیک آن بگشاید و تنها کارکردش در این وضعیت شاید شبیه نوعی از این شاخه به آن شاخه پریدن و دستاویزی پیدا کردن برای وصله الصاق اجباری تماشاگر به فیلم است.

تنها نکته قابل توجه و تحسین برانگیز فیلم را شاید می بایست در فیلمبرداری و به ویژه در طراحی صحنه فیلم جست وجو کنیم. فیلمبرداری و نورپردازی در نماهای بسته که در صحنه های گوناگون احساسات مختلفی را همگام با روند داستان به تماشاگر منتقل می کند و طراحی صحنه بسیار خوب که اگرچه لوکیشن های عمومی در فیلم محدود بوده و اکثرا به نماهای بسته و متوسط ختم می شود اما به هر حال استفاده از اتومبیل های موجود در آن زمان، منازل- بازار- مکان های عمومی و حتی طراحی لباس شخصیت ها نیز از نکات روشن و مثبت فیلم است که به خوبی حس فضا و زمان را منتقل می کند اما همانگونه که پیشتر نیز اشاره کردم این نقاط مثبت که در خدمت فیلم قرار گرفته اند، متاسفانه در نهایت نمی توانند در کلیت آن اثرگذار باشند چرا که یک گزارش واقعی قبل از هر چیز از فیلمنامه ضعیف و مغشوش خود ضربه خورده و در گام بعدی نیز اسیر کارگردانی غیر قابل قبول و تعجب برانگیز فرهنگ شده است.

توگویی داریوش فرهنگ اصلا حق نداشته که در فیلمنامه تغییراتی اعمال کند و می بایست کاملا وفادار به متن فیلمنامه باقی می مانده که اگر چنین حدسی درست باشد باید اذعان کرد که فرهنگ وفادارترین کارگردان سینمای ایران است که دقیقا مانند متن را به فیلم برگردانده (و البته این مساله درجای خود اصلا چیز بدی نیست).علاقه فرهنگ به قرار گرفتن همزمان در پشت و جلوی دوربین هم از دیگر مشکلاتی است که معمولا به دلیل تقسیم تمرکز کارگردان بر کارگردانی فیلم و بازی همزمان در همان فیلم، تاثیرات منفی دارد که البته دقیقا در این فیلم نیز این مساله رخ نمایانده و فرهنگ نتوانسته بازی مناسبی ارائه دهد و صد البته در کارگردانی فیلم نیز موفق نبوده است.بازی های فیلم نیز بسیار معمولی است.

ضمن اینکه بازی کوروش سلیمانی به نقش فرید جامی (که گویا در اخرین لحظات جایگزین امین زندگانی شده) به شدت توی ذوق می زند و بازی گل درشت سلیمانی با توجه به سابقه تئاتری وی عجیب است.

دیرباز - ضیایی و سایرین هم بازی کاملا معمولی داشته اند و ویژگی خاصی در جنس بازی ایشان نسبت به کارهای قبلی به چشم نمی خورد که بتوان آن را متمایز ساخت.

در مجموع یک گزارش واقعی، فیلمی ضعیف است که مطمئنا در گیشه نیز موفق نخواهد بود و البته زنگ خطری است برای سعید شاهسواری و داریوش فرهنگ که به بازنگری در عملکرد خود درخصوص این فیلم و همچنین بازسازی و بازیابی برای سایر فعالیت های آتی سینمایی داشته باشند.

نویسنده : مصطفی محمودی