یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مرگ را زندگی می کنم
۱۲ سال است که مرگ، نرم نرمک روی سر «پریسا» میبارد و زن هر وقت توی آینه به چهره غمگینش نگاه میکند میاندیشد تا چند روز یا چند ماه یا چند سال دیگر صورتش، با پوستی که به استخوانهای جمجمه چسبیده و زخمهای چرکی و نمناک، با زیر چشمهای سیاه و لبهای چروک خورده سفید، دیگر به پری نخواهد ماند.
گاهی هم ترس برش میدارد مبادا وقت مرگ مثل شوهرش، با چشمهای از حدقه در آمده، خر خر کند و بیرمق، به دامن ندیدنی مرگ، چنگ بیندازد.
روزهایی هم خودش را دلداری میدهد که شاید مردنش، خواب سبک نیمروزی باشد برای بیدار شدن در جهانی که در آن، هیچکس از روبان قرمز چنبره زده دور او و پسرش نمیهراسد و آنها را به جرم مبتلا شدنشان به ایدز، از آغوشش طرد نمیکند.
«اسم مستعارم را بنویس.» این را میگوید و برگهای خشک چنار را از روی نیمکت پس میزند که بنشیند. قرارمان در یکی از پارکهای تهران است. دست نمیدهد. شاید میترسد دستم را پس بکشم یا معذب شوم. میگوید « از کجا شروع کنم؟»
چهره پریسا با تصوری که همیشه از مبتلایان به ایدز داشتهام فرق دارد. زنی زیباست با گونههای صورتی، چشمهایی سیاه و پرنور، پوستی گندمی و موهایی روشن. گرچه میگوید به ۴۰ سالگی رسیده است، اما جوانتر به نظر میرسد.
سخت و تلخ لبخند میزند «آن تصوری که شما دارید از بیمارانی است که وارد فاز ایدز شدهاند یعنی علائم بالینی بیماری در بدنشان ظاهر شده است. من یک اچ آی وی مثبت هستم. ویروس در بدنم وجود دارد، اما هنوز علائم بالینی بیماری را ندارم.»
● بابا آمد، بابا ایدز آورد
پریسا سرش را پایین میاندازد و با انگشتهای دست راست، جای خالی حلقه ازدواج را روی دست چپش میپوشاند.
ایدز، میراث شوهر است برای او. «بیماری شوهرم با اسهال و استفراغ و کاهش شدید وزن در سال ۱۳۷۸ خودش را نشان داد. او معتاد نبود؛ تحصیلکرده و موفق بود و به همین دلیل تا یک سال هیچ پزشکی حدس نزد که شاید به ایدز مبتلا شده باشد.»
تقویمها که یک سال ورق خورد، یک روز بیخبر، مرد، آشفته و پریشان به خانه آمد، داشت میلرزید، بغضش که ترکید؛ اشکها که زخمهای چرکی روی گونههایش را شستند گفت پزشکان بیماریاش را ایدز تشخیص دادهاند. زن ایدز را نمیشناخت.
فکر کرد باید نوعی اسهال عفونی باشد که دیر یا زود خوب میشود اما... «آن زمان پسر بزرگم، یونس هشت ساله و یوسف، پنجساله بود. شوهرم گفت من و پسرها هم باید آزمایش بدهیم.»
● غربت در میان آدمها
دست تقدیر، شوخی تلخی با پریسا و بچههایش کرده بود. پسر بزرگتر کاملا سالم بود اما پریسا و یوسف اچآیوی مثبت بودند. از همان وقت، رفتوآمد دوستان و آشنایان به خانه آنها کم و دست آخر قطع شد.
مادرها به بچههایشان سپردند با یوسف بازی نکنند و آرام آرام دیگر کسی حتی حاضر نشد به غذایی که پریسا میپخت، لب بزند و مردم حتی از حرف زدن با او و خانوادهاش پرهیز کردند.
یک سال بعد، غربت و تنهایی کمر مرد را شکست؛ بیماری توان راه رفتن و حتی کنترل ادرار و مدفوعش را از او گرفت؛ زخمهای چرکی همه تنش را پوشاند؛ نقص سیستم ایمنی باعث شد بیماریها جسمش را تسخیر کند و سرانجام در غروبی دلگیر، گوشه خانه، جان داد اما پیش از آن در گوش عشق همیشگیاش، رازش را نجوا کرد «هرگز به تو خیانت نکردم.
پیش از ازدواج، وقتی در خارج از کشور درس میخواندم در تصادفی، به من خون تزریق کردند.»اشکهای پریسا سرازیر میشود.
باز مرگ شوهرش را به یاد میآورد و میگوید «من مرگ را زندگی میکنم... دیگر ترسی از مردن ندارم. تا به حال دو بار بدنم در برابر داروها مقاومت کرده است و این بار اگر مقاومت کند احتمالا علائم بیماری ظاهر میشود؛ اما دلم نمیخواهد مثل او بروم... آنقدر سخت... آنقدر پردرد... آنقدر تلخ...»
● ما به او و کودکش ستم کردیم
مرد که رفت نرسیده به چهلمش، یوسف را از مدرسه اخراج کردند. جرم پسرک کلاس اولی سیاهپوش، بیماری ای بود که با آن به دنیا آمده بود. پریسا هنوز رخت عزای شوهر را به تن داشت که پیگیر احقاق حقوق طفلکش شد.
زن تا سالها نمیدانست که حتی وقتی یوسفش را به مدرسه برگرداند، مسئولان مدرسه حق نشستن میان بچههای دیگر را از او گرفتند و مجبورش کردند روی نیمکتی گوشه کلاس بنشیند، کسی با او حرف نزد، بیدوست ماند و بعدها پریسا باخبر شد پسرکش خیلی از روزها، از بقالهای محله، کیکهای نسیه میخریده و میان بچههای مدرسه پخش میکرده تا شاید با او رفیق شوند.
پریسا یاد تنهایی یوسفش که میافتد خط اخمی میان ابروهایش مینشیند و بغض میکند. میگوید «پسرم هنوز هم تنهاست؛ غریب و بیدوست. همیشه از این وضع گله دارد. به چه جرمی تبعیدش کردند؟»
● نوشدارویی برای غربت بیاور
یونس، پسر بزرگتر پریسا حالا دانشجویی موفق است اما یوسف، سالهاست ترک تحصیل کرده، هر روز آرزوی مرگ میکند و بارها از خانه گریخته و روانپزشکها سرانجام به پریسا گفتهاند طرد شدن از اجتماع و فشارهای روانی شدید باعث شده پسرش دچار اختلال دو قطبی (نوعی بیماری روانی) شود؛ بیماری خطرناکی که داروهایی گرانقیمت دارد و هیچکدام مشمول بیمه نمیشود.
پریسا توضیح میدهد وزارت بهداشت هزینه سنگین همه داروهای کنترل ایدز و حتی آزمایشهای مربوط به این بیماری را تقبل کرده است، اما تامین هزینه درمان بیماریهایی که به علت نقص سیستم ایمنی به وجود میآید مثل انواع بیماریهای پوستی، به عهده بیماران است.
گذشته از این خیلی از بیماران، معتادان تزریقی هستند و هپاتیت C هم دارند، اما معمولا هزینه درمان هپاتیت برای آنها رایگان نیست.
از مشکلات مالی بیماران اچ آی وی مثبت که میپرسم میگوید «بالاخره همه مردم مشکلات مالی دارند، اما درد اصلی ما، ایدز نیست غربت میان انبوه آدمهایی است که قضاوتمان میکنند، برایمان حکم صادر میکنند و به تنهایی تا لحظه مرگ، محکوممان میکنند.»گرچه مردم، پریسا و فرزندش را طرد کردهاند اما او تسلیم نمیشود.
زن عضو داوطلب فعال باشگاه همیاران مثبت و یکی از نیروهای ثابت باشگاه یاران مهر است که فعالیت هر دو گروه در زمینه کمکهای مددکارانه به بیماران اچ آی وی مثبت است.
● مثل همه آدمهای خوشبخت
زن به ساعتش نگاه میکند و قطرههای باران، روی سطح آیینهگون حوض مقابلمان، موج میاندازد. میگویم «پسرت نیامد.» لبخندی کمرنگ روی لبهایش مینشیند «آمده اما نمیخواهد جلو بیاید.
آن طرف ایستاده، حدس میزنی کدام یکی باشد؟»انگشت اشاره پریسا، جایی آن طرف ردیف شمشادهای وسط پارک را نشان میدهد، جوانهای نشسته بر نیمکتهای چوبی، جوانهایی که گپ میزنند، جوانهایی که میدوند، جوانهایی که والیبال بازی میکنند، جوانهایی که تنها یا چند تا چند تا قدم میزنند و... میگویم «نمیدانم... شاید...»
لبخند روی لبهایش محو میشود و زمزمه میکند «مثل یک پسر معمولی.... از دور مثل یک پسر خوشبخت است.»
بعد با دستمال آرام آرام اشک را از گوشه چشمش میگیرد و بیآنکه دست بدهد «خداحافظ» میگوید و من، باز به سرم میزند روبان قرمز فلزی را که چند سال پیش از دفتر پیشگیری از ایدز سازمان ملل هدیه گرفته بودم به مقنعهام بیاویزم تا یکبار دیگر تجربه کنم سنگینی نگاه آدمهایی را که از ۱۲ سال پیش پریسا و پسرش را زنده زنده دفن کردهاند.
مریم یوشیزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست