جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به آینده سینمای ایران


نگاهی به آینده سینمای ایران

آیا چراغ امیدی برای این سینما روشن است

سینما را قشر عام ایرانی، پیش از انقلاب اسلامی‌با بازیگرانش می‌شناخت و بس. ایران را باید پس از فیلم فارسی های قدیمی، صاحب سبک سینما دانست. آنجا که نسل من- هرچند دربحبوحه اصلاح جریان های فکری حاکم برسینمای فساد زده پیش از انقلاب نبوده است- خوب آشناست با حاتمی، کیارستمی،سینایی و کیمیایی، تقوایی، شیردل ها و.... که پدرسالارهای سینمای پس از انقلاب بوده اند.از این روست که همواره سینما را پس ازتدوین ضوابط فیلم سازی در ۱۳۶۲، درک می‌کنیم.کم نبوده اند کارگردان ها و بازیگران مطرح سینمای درک شده ما، اما آنچه دریادها همواره باقی مانده است، اسامی‌خاصی هستند که دراین مقال ما را به هدفی نو رهنمون می‌کنند.هدفی فرای آثار امروز و دیروزسینمای ایران،پیش بینی‌ای ازآنچه باید از سینمای ۹۱ و پس ازآن انتظار داشت.جوان نسل من، از سینمای دهه ۶۰، پربارترین سالهایش را، ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ می‌شناسد. دوره فیلم هایی چون دونده نادری و خانه دوست کجاست کیارستمی. دوره ای که آن را آغاز دهه اول سینمای شکل گرفته پس از انقلاب می‌دانند. آنچه با شنیدن دهه ۶۰ ذهنش را به تکاپو می‌اندازد سینمای جنگ است. دفاع مقدس، نه فقط ازمیهن، که از آرمان‌های اسلامی. سینمای مذهب وعرفان وتفقدهای عرفانی. سینمایی که اندیشه نمی‌سازد، به اعتقاد می‌آویزد.”اتوبوس” را در”جاده‌های سرد” جنگ به” سربداران” می‌رساند.

هدف این سینما ترویج روح خداجویی است. سینمایی که برپایه کارگردان‌ها استوارمی‌شود وبازیگرانش دیواره‌هایی می‌شوند برای کمک به تحمل تمام بار تماشاچی که به دوش کارگردان و نویسنده است.تماشاچی انتظار دارد فقط فیلم خوب ببیند. متوسط ها و بدها را هم به تماشا می‌نشیند اما خوب می‌فهمد چه تفاوتی است بینشان. این تفاوت را آنجا فهمید که سینمای پیش از انقلاب جای خود را به سینمای انقلابی داد.با این وجود دهه ۷۰، برایش جلوه گر جنگی زیرپوستی است. این بار نه بین فرشته و شیطان، که در یک سو عرفان است و سوی دیگر را کمدی و ملودرام های اجتماعی سنگر می‌سازند. سینمای دغدغه های شخصی به نبرد سینمای خداجو می‌پردازد، در جشنواره فجر جایزه می‌گیرد و در اکران، مجوز توقیف اکران.

نسل جوان تغییر کرده و ستاره سازی دوباره رونق گرفته است. پورعرب ها می‌آیند و کریمی‌ها. ستاره سازی آرام آرام خود را پیدا می‌کند. ولی آنچنان ستاره ها کاربلدند که سینمای عرفانی هم نمی‌تواند آن ها را پس بزند و محصولش می‌شود “سارا”ی مهرجویی. وزیرعوض می‌شود، معاونت تغییر می‌کند، سینما یارانه های دولتی را از دست می‌دهد، باشد که سینمای عرفانی موفقیت های گذشته اش را بازیابی کند، حتی آثار بدیعی چون”بوی پیراهن یوسف” ساخته می‌شوند، اما سینمای کمدی و ملودرام‌های اجتماعی با تکیه بر ستاره و ستاره سازی گام‌های موفقیت را یکی یکی و به سرعت برمی‌دارند. “همسر”می‌سازد، لیلی با من است رو می‌کند و آنقدر خوش ساخت‌های گوناگون بار می‌دهد، تا ایمان بیاورند به آغاز فصل سرد سینمای عرفانی.قصد می‌کند نشان دهد می‌تواند با رعایت مضمون‌های فکری معاونت سینمایی فیلم اجتماعی و کمدی بسازد. اما در این میان آنچه سینمای دهه هفتاد به ما نشان می‌دهد جایگزین شدن ملودرام‌های اجتماعی است. کمدی هرچند هست اما خوش ساخت است و مختصر. ملودرام هایی که کم کم از اواسط این دهه جای سینمای عرفانی را می‌گیرند، حرف هایش در سطح است، هرچند پدرسالارها هراز چند گاهی پدری می‌کنند برایش و اثری قابل تامل ارائه می‌دهند، فرزندانش دغدغه‌های خوش ساخت می‌سازند. مشکلات روز جامعه و نسل جوان فرصت عرضه پیدا می‌کنند. هرچند موضوعات جالبند اما سخن فیلم مستقیم و بی پرده به تماشاچی القا می‌شود. یک دهه عمر سینمای عرفانی و جنگ، جایش را به یک دهه سینمای اجتماعی داده است.

اما این سینما آنقدر تلخ است که ناامیدی حاصلش، شمشیری دولبه می‌شود بر پایان دوره موفقیت هایش. ابتدای دهه دوم، همه خوشحال بودند که می‌توانند بدون ممیزی های سخت گیرانه سخن بگویند،”قرمز” بسازند و”زیر پوست شهر”،”متولد ماه مهر” را به سینما بکشانند و”شوکران”.”سگ کشی” به راه بیاندازند برای همه نامردمان روزگارشان وتلخی انتقادهایشان را زیر سایه سوپر استارها پنهان کنند. اما روند انتقادها آنقدرزیاد شده است که سیل جمعیتی که روانه سینما می‌شوند تا “مارمولک” را به نظاره بنشینند، در کنار موفقیت های طنزهای ۹۰ قسمتی،همزمان جرقه ای می‌شوند برای شروع بدترین دوره سینمایی کشور. دوره ای که مردم عطای سینمای تلخ را با همه سوپراستارهایش به لقایش ببخشانند. ۱۳۸۵-۱۳۸۸ نبرد فیلم های سخیف با آثار اجتماعی تلخ. نبردی که خیلی زود لقب پرفروش را از”دو زن” و”آژانس شیشه ای” می‌رباید و به”چارچنگولی” می‌دهد. نبردی که آنقدر اثر بد به خورد سینمای عرفانی و اجتماعی می‌دهد که خوش ساخت هایی چون”آتش بس” را نیز در خود جای می‌دهد. همین است که باعث می‌شود سینمای عرفانی و جنگ و اجتماعی، قدرت سه گانه ای شوند برای مقابله با طنزهای بی محتوا. قدرتی که این بارخوب می‌داند استواری سینما هرگزنباید برپایه بازیگران باشد و از این رو شروع به تربیت کارگردانانی می‌کند که ازسوپراستارهای گذشته بازی های شاهکار بگیرد. این قدرت، پشتوانه می‌خواهد. صف اولی می‌خواهد قدرتمند که پشتوانه اش دو نسل از کارگردان های موفق قبلی باشند تا به سادگی زمین نخورد.آری، سینمایی که امروز انتظارقوتش را داریم، ازاواسط همان ۸۸ پا گرفته است. آنجا که سه قدرت علیه یک قدرت متحد شده اند و روز به روز پیشرفت کرده اند.”سیزده ۵۹” را ساخته اند و”درباره الی”،”گزارش یک جشن” را و”جدایی نادر از سیمین “را.آنچه که ما را به دهه ۹۰ امیدوارتر از گذشته می‌کند، نبوغی است که برای مقابله با طنزهای بی محتوا، سه قدرت جدا ازهم را در یک گروه متحد ساخته است.

این را می‌توان در اکران های همین یکی دو سال اخیر بیشتر مشاهده کرد. سینمای سخیف آخرین نفس های خود را بازدم کرده و اکنون از نفس افتاده است و بدون شک لازمه طولانی ترشدن دهه جدید سینمای ایران چیزی نیست جز ادامه همین همکاری سه جانبه. همکاری ای که لازمه آغاز شدنش، کوتاه آمدن ازعقاید افراطی هریک از گروه هاست و همین می‌شود دلیل گسترده تر شدن دایره سفید سینما و تنگ ترشدن خطوط ممنوعه. باید دید معاونت سینمایی چه وجهه ای از خود نشان می‌دهد، با اعمال سیاست‌های ممیزی سخت گیرانه این روند را آهسته تر می‌کند و یا اینکه به پیشرفت آن کمک می‌کند.

نویسنده : علی مالکی