یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

داستان; مهمترین شیوه آشناسازی مردم با تاریخ


داستان; مهمترین شیوه آشناسازی مردم با تاریخ

یکی از راه های آشناسازی مردم با تاریخ، داستان های تاریخی است که متاسفانه داستان نویسان ایرانی، به ویژه امروزه، توجه چندانی بدان نمی کنند. شاید به خاطر آن که حوصله پژوهش تاریخی …

یکی از راه های آشناسازی مردم با تاریخ، داستان های تاریخی است که متاسفانه داستان نویسان ایرانی، به ویژه امروزه، توجه چندانی بدان نمی کنند. شاید به خاطر آن که حوصله پژوهش تاریخی را ندارند و شاید دلمشغولی های دیگری دارند و شاید برخی شان هم اصلا دل خوشی از تاریخ ندارند و بر اثر آموزه های "دروغ دانستن" تمام تاریخ ایران به طرف آن نمی روند. این گونه می شود که برای نمونه، زندگی خواجه نظام الملک را باید دیگران بنویسند.

در دهه ۱۹۹۰ میلادی نویسنده سرشناس لبنانی، امین معلوف

(Maalouf Amin) که در فرانسه زندگی می کند، کتابی نوشت به نام "سمرقند(Samarkanb) که در آن به زندگی عمر خیام، خواجه نظام الملک و حسن صباح پرداخت. امین معلوف در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۲ خورشیدی) جایزه ادبی مهم فرانسه به نام گنکور را برنده شد.

داستان در سه دفتر است.

دفتر نخست:

شاعر و عاشق;

دفتر دوم:

بهشت حشاشین;

دفتر سوم:

پایان هزاره;

دفتر چهارم:

شاعری در دریا.

داستان از آنجا آغاز می شود که راوی می گوید من در کشتی تایتانیک بودم و تنها نسخه خطی رباعیات خیام به دست خط خود خیام را همراه داشتم، اما اکنون آن کتاب در دل اقیانوس گم شده است. سپس راوی ما را به زمانی می برد که خیام جوان از شهر نیشابور به سمرقند وارد می شود. در آنجا ناخواسته با عده ای اوباش درگیر می شود. یکی از آنان از خیام می پرسد تو کیستی؟ می گویم من عمرم از نیشابور. می گوید تو همانی که رباعی "ابریق می مرا شکستی ربی..." را سروده ای؟ تو کافری. او را می زنند و به محضر قاضی شهر می برند. قاضی که خیام و جایگاه بلند او را می شناسد، از او پشتیبانی می کند و در خانه خود بدو جایی می دهد. قاضی هم چنین یک دفتر خالی را به او می دهد که خیام هر از گاهی یکی از رباعی های خود را در آن می نوشته و آن دفتر همانی است که اینک در دل اقیانوس گم شده است. سپس خیام با خواجه نظام الملک روبه رو میشود و خواجه بدو قول می دهد که یک سال بعد در اصفهان به دیدار من بیا. خیام سال بعد به اصفهان می رود و در راه در نزدیکی کاشان با حسن صباح روبه رو می شود. سپس خیام و حسن صباح به اصفهان می روند. خیام به دیدار خواجه نظام الملک میرود و خواجه بدو می گوید هرچه بخواهی به تو خواهم داد. خیام نیز درخواست ساخت رصدخانه ای بزرگ در شهر اصفهان را می کند و در همین جا است که خیام گاه شماری ایرانی را که امروزه به نام تقویم جلالی شناخته می شود، زنده می کند.

معلوف در اینجا اشاره می کند که هم درس بودن این سه شخصیت بزرگ و مهم در نیشابور افسانه ای بیش نیست; زیرا خواجه ۳۰ سال از خیام بزرگتر بوده است و حسن صباح نیز در قم زاده شد و در ری آموزش دید و هرگز در نیشابور درس نخواند.

دفتر دوم به جنبش اسماعیلیان و حسن صباح می پردازد و دفتر سوم و چهارم به زمان ما و افتادن کتاب رباعی های خیام به دست اروپاییان و بالاخره غرق شدن آن در جریان کشتی تایتانیک اشاره دارد.

خوشبختانه در این کتاب امین معلوف بر ایرانی بودن خیام و دیگر شخصیت ها و زبان پارسی تاکید کرده است، اما همیشه نمی توان خوشبین بود و نباید منتظر نشست تا دیگران با نوشتن کتاب های داستان تاریخی، تاریخ و فرهنگمان را به نام خویش مصادره و غارت کنند. به امید روزی که داستان نویسان ایرانی بیشتر به تاریخ و فرهنگ خودشان اهمیت بدهند و مردم را از راه داستان های شیرین و کشنده و دقیق تاریخی بیشتر با سرگذشت بزرگان فرهنگ و تاریخ آشنا کنند.

نویسنده : شهربراز