شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

۴۰ سال پس از غروب پهلوان


۴۰ سال پس از غروب پهلوان

یادی از غلامرضا تختی اسطوره کشتی و پهلوانی

خاک یعنی مرگ... این تشبیه فقط در یک حالت برقرار می شد. کافی بود زیر یک خم ات را بالا بیاورد و آن وقت یا مجبور بودی بمیری یا در خاک بنشینی و ستون فقرات و مهره های کمر و گاهی اوقات هم گردن را به دست ها و پاهای تنومندی بسپاری که هنرمندانه سگک را اجرا می کردند. آن موقع اگر نای بلند شدن از روی تشک را داشتی، خودت فریاد می زدی، خاک یعنی مرگ...

واقعاً خاک یعنی مرگ. یک روز با دلاوری هایش، با اندام تنومند و دستان پرتوانش خاک کردن هر کشتی گیری را هم پایه مرگ او نمود و روز دیگر شجاعانه به پشتوانه نام و اعتبارش ایستاد تا اثبات کند خاک همیشه با مرگ برابر نیست. روز اول روی تشک کشتی بود و روز دوم زیر خروارها خاک!

روز اول ملتی چشم انتظارش بودند و روز دوم چشمانش در انتظار زائران ابن بابویه. روز اول خاک با مرگ برابر بود اما روز دوم خاک او هیچ رنگی از مرگ نداشت. روز اول ۳۷ سال طول کشید و حالا روز دوم چهلمین سال را پشت سر می گذارد.

بی تعارف عادت کرده ایم چنین روزهایی از او حرف بزنیم. باز هم قصه ۴۰ ساله را از نو بخوانیم تا این سنت شکسته نشود ولی چه عادت قشنگی، همین که حالا نوشتن از تختی برای ما که او را ندیده ایم تبدیل به وظیفه شده و احساس دین نسبت به پهلوانی که روزی پدران و مادران ما از افتخارآفرینی او خرسند شده اند.

□□□

۴۰ سال ازغروب خورشید پهلوانی ایران گذشت. آقای سگک، دلاور مردی که استاد مسلم فنون بکر کشتی بود. تصویر کنده یک چاک زیبای او در مسابقات جهانی یوکوهاما ۱۹۶۱ که توسط مرحوم قاسم فارسی شکار شد هنوز هم جزو بهترین عکس های ورزشی است.

با این که نوشتن و گفتن از تختی با ویژگی های بارز پهلوانی و اخلاقی حد و حصری ندارد اما معتقدم هنوز توانایی های فنی و تکنیکی او آنطور که باید و شاید به تصویر کشیده نشده است. بررسی و مطالعه پروسه تختی شدن برای جوان لاغراندام و بلند محله خانی آباد، نباید محدود به تاریخ تولد و دلایل نامگذاری اش شود. آنها که او و شجاعت مثال زدنی اش را ندیده اند نباید تختی را منحصر به واژه های پرطمطراق و نثر مسجع کتاب ها بدانند.

بی تعارف تختی از این واژه ها گریزان است. تختی دنبال شعر و شعار نبود که حالا بتوان او را در حصار چند کلمه و پشت واژه پهلوان مخفی کرد و گاهی اوقات هم با زیرکی تمام، مهر فراموشی را به پیشانی اش زد.

● رنگ سفید واقعیت

تختی همان اسطوره ای که پنجم شهریورماه سال ۱۳۰۹ در خانی آباد دیده به جهان گشود روی تشک کشتی تختی شد. غلامرضا، همان پهلوانی که پدرش به خاطر ارادت به امام هشتم(ع) این نام را برایش انتخاب کرده بود مرد کارزار کشتی بود. عاشق این رشته و محو در فنون زیبایش بود. تختی قبل از آن که یک پهلوان باشد یک کشتی گیر جسور و توانا بود. یک گوش شکسته که به اذعان همه دوستان و هم تیمی هایش مسلح به سلاح شجاعت و دلاوری بود. او از باخت نمی ترسید و همیشه روی تشک خودش را به رقبا اثبات می کرد.

منصور مهدیزاده بارها و بارها پنجه در پنجه او انداخته است. وقتی قرار شد از تختی بگوید خوشحال به نظر می رسید بخصوص وقتی که از او خواستیم تا از تکنیک تختی بگوید از شاگردهای او و همان تختی روی تشک...

● تختی و کنده دست درشکن

«اگر ابتدای کشتی نمره اش ۱۰۰ بود انتهای کشتی ۹۸ برایش عیار کوچکی به شمار می رفت. انرژی اش واقعاً کم نظیر بود. به حریف فرصت نفس کشیدن نمی داد. زیرگیری از چپ و راست، او را به یک مهاجم تمام عیار تبدیل کرده بود و وقتی در هر حالتی زیرحریفش را می گرفت بلافاصله دستانش را قفل و حریف را واژگون می کرد.در خاک به ندرت کسی می توانست جان سالم به در برد. بی محابا و استادانه سگک می کرد. کنده دست درشکن مدیون تختی بود و او با مهارت هرچه تمام انواع و اقسام کنده ها را شگرد داشت.»

تختی کشتی را با تمام مایملک و دارایی اش آموخته بود. زیرگیری های بی نقص او فقط گرفتن پا نبود. او زیرگیری را با حفظ تمام اصول و جوانب فراگرفت. زیر یک خم های او قبل از این که تبدیل به دو خم شود هم ویران کننده بود. از بیخ ران وارد بدن حریف می شد و اگر یک «دست تو» هم چاشنی کارش می کرد سه عضو اصلی بدن حریف را در اختیار می گرفت.

هیچ وقت در زیرگیری ها بی گدار به آب نمی زد. آنقدر با تجربه بود که اگر توانایی اجرای درخت کن را در خودش می دید حریف را سرپنجه بالا می آورد تا از آن بالا دنیای زیر پای جهان پهلوان را هم ببیند.

منوچهر لطیف تنها کارشناس کشتی این روزهاست که از نزدیک جهان پهلوان تختی را لمس کرده و به قول خودش با او روزهایی داشته و تختی بارها و بارها به منزلش رفت وآمد کرده است. لطیف این افتخار را دارد که تختی یک بار داور مبارزه او در یکی از مسابقات کشتی بوده است. لطیف می گوید: «اینقدر تمرین کرد که سری در میان سرها بلند کرد. از زمین خوردن خسته نشد. خیلی دیر نتیجه گرفت و روزهای اوج و فرازش می توانست در سنین پائین تر رقم بخورد. انواع سگک و کنده را به خوبی اجرا می کرد. زیرگیری از مچ پا را تا رسیدن به امتیاز دنبال می نمود. سرشانه های قوی و تنومندش اجازه دفاع و مقاومت را نمی داد و خیلی زود با انواع پیش کاسه و پس کاسه پای ستون حریف را خراب می کرد و بعضاً با میانکوب های سرعتی و صحیح تعادل حریف را از بین می برد.»

خاطره مسابقات جهانی یوکوهاما و اتفاقات ریز و درشت قبل از آن شناسنامه بی نظیری از استقامت و پایداری جهان پهلوان است.

«تیم ملی کشتی آزاد بعد از شکست سنگین در مسابقات المپیک ۱۹۶۰ رم، به حکم حبیب الله بلور عازم تورنمنت های تدارکاتی شد. سفر به چهار گوشه شوروی ریاضتی برای کسب تجربه در نخستین مسابقه در خارکف روس ها یک پدیده جوان و جویای نام را رودرروی تختی گذاشتند. یک کشتی گیر با موهای بلند و طلایی به نام بوریس گورویچ که از ناشناسی اش تمام بهره را برد و با یک رکبی برق آسا تختی را به پل برد و اینگونه او را شکست داد. فکرش را هم نمی کرد بعد از ۱۰ سال حضور در رده اول تیم ملی به یک جوان کم تجربه ببازد. تیم ملی از خارکف عازم کی یف شد. هنوز وزن کشی روز اول شروع نشده بود که تختی فهمید گورویچ هم به کی یف آمده و می خواهد دوباره کشتی بگیرد. حضور گورویچ آنقدر تختی را تحریک کرد که دوباره تصمیم گرفت کشتی بگیرد اما این تصمیم کمی عجولانه بود و مرد خوشنام کشتی ما باید ۹ کیلو اضافه وزنش را کم می کرد. قید غذا خوردن را زد و بلافاصله به سونا رفت. مهدیزاده می گوید: «من ۷ کیلو اضافه وزن داشتم، تختی ۹ کیلو. او در سونا به من درس استقامت و پایداری داد. آنقدر مقاومت کرد تا کیلوهای آخر را به سختی از بین برد.»

اما تختی در کمتر از ۹۶ ساعت بعد مجدداً رودرروی گورویچ قرار گرفت و با ناداوری در این کشتی به تساوی رسید و اعتراضات اعضای کاروان تیم ایران هم به جایی نرسید ولی تختی ناامید نشد و چند ماه بعد در یوکوهاما در مسابقات جهانی ۱۹۶۱ پشت همین حریف قلدر روسی را به زمین چسباند و مدال طلای ۸۷ کیلوگرم را به سینه زد.

● پهلوان بود مفت باز نبود

ورق ورق تاریخ کشتی ایران بخصوص فصل جهان پهلوان تختی خواسته یا ناخواسته در درست یا غلط پر از قصه های جوانمردی و رادمردی است که هیچ منکری هم ندارد اما فراموش نکنید تختی پهلوان بود، درایت و رادمردی اش اجازه نمی داد که از او سوءاستفاده شود. او خودش بهتر از هر کسی می دانست که متعلق به خودش نیست و ملتی را در پشت خود می دید که منتظر افتخارآفرینی اش بودند.

خاطره کشتی گیر هندی که تختی به خاطر ناله های شبانه مادرش به او باخت را به یاد دارید

شب دیدار نهایی مسابقات بین المللی تختی با مادر کشتی گیر مشهور هندی روبه رو شد و به احترام اشک مادر که نمی خواست آبروی فرزندش با شکست ریخته شود، تن به باخت داد.

یا همان قصه معروف ۱۹۶۱ توکیو تختی در مصاف با الکساندر مدوید وقتی دید حریفش از ناحیه پای راست مصدوم است و از این ناحیه احساس درد می کند به خودش اجازه نداد که به حریف آسیب بزند و تا آخر کشتی با پای راست حریف کاری نداشت.

این خاطره ها همه درست است و شکی در آنها نیست و فلسفه جاودانگی تختی همین بینش عمیق پهلوانی است اما فراموش نکنید که تختی قبل از این که در دوراهی تصمیم قرار گیرد با اراده پولادین و عزم راسخ برای صید مدال گام بر میدان مبارزه گذاشت و اگر دنیا او را پهلوان می دانست هیچ وقت کسی جرأت پیدا نمی کرد از این اخلاق نیکو سوءاستفاده کند و شکست مضحکی را به جهان پهلوان تحمیل کند.

حسین حصاری کارشناس با سابقه کشتی نقل می کند:

« مسابقات جهانی ۱۹۵۸ صوفیه در سالن واسیلفسکی برگزار می شد. آلبول سیراکوف و قره باجاق مهمترین حریفان تختی بودند. دور اول به آلبول باخت. آلبول خودش مغلوب قره باجاق شد و تختی در دور دوم قره باجاق را ضربه فنی کرد.

مبارزه دور سوم او با سیراکوف اهمیتی صدچندان داشت. سیراکوف قبل از کشتی با یک مترجم پیش تختی رفت و شرح حال زندگی اش را برای او توضیح داد.

سیراکوف به تختی گفت اگر پیروز این دیدار شود از سوی مقامات بلغاری، صاحب مسکن، حقوق و سایر امتیازات خواهد شد. سیراکوف از تختی خواست که چون دیگر به مدال طلا نخواهد رسید به او ببازد اما این گونه نشد و تختی در این مبارزه بعد از کش و قوس فراوان با مربیان تیم ملی کشتی گرفت و سربلند بیرون آمد.البته گفته می شود که تختی قبول کرده بود، که در این مسابقه ببازد ولی فشار حبیب الله بلور و تأکید او بر تعلق تختی به ملتی چشم انتظار، باعث شد که جهان پهلوان در این کشتی پیروز شود.

ولی به هر حال تختی بهتر از هر کس می دانست که متعلق به خودش نیست. او از آن ملتی بود که منتظر افتخار آفرینی اش بودند. بعید بود که او راضی شود چون شانسی برای رسیدن به مدال طلا نداشته از مدال نقره و برنز هم بگذرد و به خاطر کشتی گیر بلغاری و مزایای او، اعتبارش را زیر سؤال ببرد.

همان طور که می بینید تختی یک قهرمان استثنایی در کشتی بود که مثل هر قهرمانی برای برد و پیروزی روی تشک می رفته است. این تصور که او با هر دلیلی و علتی، راضی به شکست می شده تا عیار پهلوانی اش حفظ شود کاملاً غلط است. چون معیار جوانمردی و پهلوانی تختی مدال های گرفته و نگرفته اش نبود بلکه اندیشه و کردار پهلوانی او، نامش را در سینه ها جاودانه کرده است.

● پشتم پینه بسته...

قرار بود پروسه تختی شدن را بازگو کنیم. این که چطور شد که جوان بلند بالای خانی آبادی، امید سال های اول حضور کشتی ایران در میادین جهانی و المپیک لقب گرفت و سال های سال مرد شماره یک تیم ملی ایران بود. همان طور که منوچهر لطیف گفت تختی خیلی دیر مطرح شد و نسبت به توانایی و قدرتی که داشت باید همان سال های نخست جوانی راهی به تیم ملی پیدا می کرد اما این گونه نشد. تختی بعد از وقفه ای که در تمریناتش به وجود آمده بود به باشگاه پولاد، همان کارخانه قهرمان سازی خیابان وحدت اسلامی فعلی رفت و درست در روزهایی که هنوز کشتی ما به کشتی باستانی و پهلوانی به طور دقیق و جداگانه، فاصله نگرفته بود با عباس زندی به تمرین کشتی پرداخت. حمایت های بی چون و چرا و پدرانه حاج حسین رضی زاده محیط تمرین را برای تختی به اردوی منظمی تبدیل کرده بود که هر روز به آمادگی بیشتر آنها منجر می شد.

لطیف می گوید: «عباس زندی خیلی به تختی کمک کرد تا خودش را پیدا کند و بتواند سری در میان سرها بیابد. مدیر باشگاه پولاد هم می دانست که اوضاع مالی تختی خوب نیست و همین شد که حسابی به آنها می رسید و گاهی آنقدر برنامه ریزی هایش دلسوزانه بود که بعد از تمرین، آنها را به چلوکبابی می فرستاد و به آنها مکانی هم برای استراحت داده بود تا دوباره بعد از ظهر تمرین کنند.

شاید برای ما امروزی ها و کشتی گیران حال حاضر حضور یک رقیب که پیش از رقابت، به اصول رفاقت پایبند است کمی غیر قابل پذیرش باشد. یک رفیق که عمرش را بگذارد و با احترام به تولد یک پدیده و حضور یک جوان قدرتمند، کنار او بایستد و او را کمک کند و شاید خیلی از مشتاقان کشتی همچون نگارنده به این حضور مفید فایده عباس زندی واقف نبودند و نمی دانند که او چراغ راهی برای دوران جوانی تختی بوده است.»

منصور مهدیزاده در این باره می گوید: «زندی در کشتی سابقه بیشتری از تختی داشت و زودتر از او در ۱۶-۱۷ سالگی پهلوان کشور شد و تختی بعد از او توانست عنوان پهلوانی ایران را کسب کند. همین تقدم باعث شده بود تا عباس زندی حکم معلمی برای تختی پیدا کند. تختی خیلی از ریزه کاری ها را از عباس زندی آموخت و توانست با پشتکار فراوان جای خودش را در تیم ملی پیدا کند.»

اما راز اصلی فرآیند تختی شدن و کلید اصلی این صندوقچه در دستان کسی نبود جز خودش. فقط تختی می توانست بگوید که چطور به تهمتن خوش استیل کشتی تبدیل شد و چه زیبا و کوتاه گفت: آنقدر زمین خوردم که پشتم پینه بسته بود...

این جمله را امروز به اذعان همه کشتی گیر ها و کشتی شناسان باید با طلا نوشت و بالای در هر سالن کشتی نصب کرد. راز شکست ناپذیری تختی همان شکست بود و چقدر حکیمانه خودش را توصیف نموده و با تمام تواضع از سالها و روزهای شکست صحبت کرده است.

● کشتی بهتر است یا ثروت

اوج جوانی اش بود و به شدت عاشق و علاقه مند به کشتی. تصور می کرد هیچ دیواری بین او و کشتی کشیده نخواهد شد. تمرینش ترک نمی شد و اگر می توانست روزی ۲ جلسه تمرین می کرد اما یک دفعه ورق برگشت و جهان پهلوان سال های بعد وقتی دست در جیبش کرد یکه خورد و فهمید که اوضاع مالی خوب نیست و باید قبل از کشتی شکم را سیر کرد. راه چاره ای نبود. می دانست که حرفه ای شدن با این اوضاع بیشتر یک شعار بود و بهتر از هرکسی می دانست که نمی تواند همیشه منتظر کرامات آقامهدی برادر بزرگترش باشد. کشتی را رها کرد و عازم شهرستان مسجدسلیمان شد. این که چرا این شهر و چطور شد که تختی آنجا به نجاری مشغول شد معلوم نیست اما غلامرضای جوان در عنفوان جوانی و در ۲۰ سالگی و بحبوحه جنگ جهانی دوم نجاری آموخت و در کارگاه چوب بری به خاطر مزد روزانه هفت، هشت تومان مشغول به کار شد.

روزهای فراموش نشدنی که به جای زیرگیری، راه و رسم اره کردن را فرا گرفت و به جای درختکن و لیفت های انشایی اش، الوارها و چوب را بر دوش گذارد، دوران سخت نه به خاطر کارهای سنگین به خاطر فاصله با کشتی و باشگاه پولاد...

تختی بعد از چند ماه با رفع مشکلاتش دوباره به تهران برگشت و به همراه عباس زندی و با کمک های حاج حسین رضی زاده در مسیر حرفه ای گری قرار گرفت.

● پنجه در پنجه ابرقدرت ها

۱۳سال مدت کمی نبود. دنیا او را شناخته بود. همه می دانستند که بدن او چه تیغی دارد و دنیای کشتی از شوروی تا ژاپن و از ترکیه تا آمریکا همه از او حساب می بردند. هیچ کس حتی مدوید دوست نداشت با تختی رودررو شود. کشتی با او یعنی حداقل ۱۰ دقیقه جنگ بدون حتی یک لحظه توقف.

از ۱۹۵۱ هلسینکی که روی سکوی دوم دنیا رفت تا المپیک ۱۹۶۴ توکیو جزو مدعیان اصلی کسب مدال بود،چه در ۷۹ کیلوگرم، ۸۷ و حتی ۹۷ کیلوگرم.

راسموسن (دانمارک)، حیدرظفر (ترکیه)، گئورگی گوریش (مجارستان)، بوریس کولایف (شوروی )، احمد آئیک (ترکیه)، پیتر بلیر (آمریکا)، پتکو سیراکوف (بلغارستان)، دیترروباخ (آلمان)، عصمت آتلی (ترکیه )، آناتولی آلبول (شوروی)، وایکینگ پالم (سوئد)،دانیل براند (آمریکا)، حسن کنگور (ترکیه)، بوریس گورویچ (شوروی)، شونیچی کاوانو (ژاپن ) و سعید مصطفی اف (بلغارستان)

هرچقدر سرشناس و اسم و رسم دار بودند و جزو مدعیان اصلی این وزن به شمار می رفتند بارها و بارها مقابل تختی شکست خوردند و عیار پهلوان ایرانی دستشان آمده بود. البته شاید تختی بعضاً مغلوب برخی از آنها مثل عصمت آتلی یا بوریس گورویچ شده بود اما غیرت و تعصب مثال زدنی اش اجازه تحمل پسوند شکست خورده را به او نمی داد و تختی خیلی زود بر آنها چیرگی یافت.

● گربه سیاهی به نام مدوید

بی تعارف، تختی فقط حریف یک نفر نشد و نتوانست از سد او عبور کند. این ستاره کسی نبود جز سلطان الکساندر مدوید رکورددار مدال طلا در کشتی دنیا با ۸مدال طلای پیاپی جهان و المپیک که دو بار از سد تختی گذشت و یک بار هم با او به تساوی رسید. اندام کشیده و قد بلند، عضلات ریزبافت و ماهیچه های نه چندان پروریده. اما تکنیک ناب و هوش ذاتی که به او قدرت مدیریت بر کشتی می داد. دست و پای بلند مدوید گارد عجیبی از او ساخته بود و برای تختی آن هم در سال های پایانی عبور از دستان بیدار مدوید و رسیدن به پاهای بیدارترش کمی سخت بود.

مدوید رئیس افتخاری حال حاضر فدراسیون کشتی بلاروس است. او بارها و بارها به دلاوری و قدرتمندی تختی اعتراف کرده و او را بهترین حریف دوران مبارزاتش نامیده است.

● سکوت، راز سر به مهر دل جهان پهلوان

اهل بذله گویی و شوخی نبود. در مسافرت ها با مهدی یعقوبی و نبی سروری خیلی ایاق بود. سال های ابتدایی حضورش در تیم ملی از عباس زندی فاصله نمی گرفت و با ناصر گیوه چی هم خیلی راحت و رفیق بود. پهلوان وفادار هم از دوستان و رفقای صمیمی تختی به شمار می رفت. مهدیزاده، شهاب ایراندوست را در کنار فردی به نام جاوید از دیگر دوستان تختی می داند و می گوید:

«در سخت ترین و حساس ترین لحظات اردوها و مسابقات، این تختی بود که به تیم روحیه می داد. تمریناتش تداوم داشت و همین باعث شده بود اهل حاشیه نباشد.»

مهدیزاده سکوت را مهمترین ویژگی تختی می داند و می گوید:

« کمتر حرف می زد و ادعایی نداشت»

گویی تختی به کشتی مدیون بوده و انگار او هیچ نقشی در اعتبار کشتی ایران نداشته است که این چنین بی ادعا و مظلومانه، سکوت اختیار کرده است.

● شاگرد اول نشدم اما...

فقر خانواده به او اجازه ادامه تحصیل نداد و آقا تختی فقط ۹ سال درس خواند. دبستان و دبیرستان منوچهری در همان خانی آباد تنها خاطره های او را از دوران درس و مدرسه تشکیل می داد. وقتی از او پرسیدند از زمان مدرسه رفتن خاطره ای داری در جواب گفت:

«فقط یادم می آید که هیچ وقت شاگرد اول نشدم اما زندگی در میان مردم و برای مردم، درس هایی به من آموخت که فکر می کنم هرگز نمی توانستم در معتبرترین دانشگاه ها کسب کنم.» بلی او شاگرد اول درس زندگی بود. در میان مردم و در کلاس زندگی.

● آنها فقط رجز می خواندند

عصمت آتلی قهرمان المپیک ۱۹۶۰ رم، جوری از تختی حرف زده که گویی بهتر از ما ایرانی ها تختی را می شناخته است.

آتلی می گوید: «سال های دور تختی به «آدانا» آمده بود. نامش بر سر زبان ها جاری و همه از قدرت او حرف می زدند. در ترکیه شایع شده بود هیچ کس نمی تواند تختی را شکست دهد.»

«بکر بوکر» قهرمان بزرگ ترک کری خوانی کرده بود و می گفت تختی را با فن لنگ می برد اما هنوز ۳ دقیقه از کشتی آنها نگذشته بود که ضربه فنی شد و بعد از کشتی کارش به بیمارستان کشید. حریف بعدی «مصطفی کورت» بود. او هم رجزخوانی کرده و گفته بود تختی را شکست خواهد داد اما در طول کشتی مثل یک بچه اسیر دستان تختی بود و فقط یک دقیقه طاقت آورد.

آتلی در مورد مبارزه خودش و تختی هم می گوید:

«برای انجام دیدارهای دوستانه به تهران رفته بودیم. تختی ابتدا محمدعلی یاخچی را ضربه فنی کرد. من فکر می کردم بتوانم با تختی مساوی کنم اما او این قدر از من امتیاز گرفت که سخت ترین و شدیدترین باخت زندگی ام را رقم زد و هیچ وقت آن را فراموش نمی کنم. وقتی تختی فوت کرد روزنامه حریت پرتیراژترین روزنامه ترکیه بلافاصله مصاحبه ای با من ترتیب داد و به احترام تختی عکسی از کشتی من و او چاپ کرد که تختی پشتم قرار داشت و مرا خاک کرده بود.»

● سیواس خانی آباد ترکیه

احمد آئیک قهرمان بلامنازع کشتی ترکیه و یکی از مشاهیر کشتی این کشور در سال های پایانی مبارزات تختی به یکی از مدعیان جدی او تبدیل شده بود. نام او و مدوید همیشه در صدر رقبای خارجی تختی بود. آئیک اهل منطقه ای به نام سیواس در ترکیه بود. او در مورد تختی می گوید:

«یک روز در جوانی در قهوه خانه ای در سیواس نشسته بودم که عکس تختی را روی دیوار دیدم. پیش خودم گفتم یعنی می توانم روزی مثل تختی قهرمان جهان شوم مردم سیواس تختی را به اندازه خود ایرانیان می شناسند و او را خیلی دوست دارند».

آئیک مصاف خود و تختی را هم در سال ۱۹۶۴ در المپیک توکیو این گونه توصیف می کند:

«در توکیو او ۸ سال از من بزرگتر بود. بدنش افت کرده بود و اصلاً تختی روزهای اوج نبود، با این حال در مبارزه چند بار برای زیرگیری اقدام کرد اما در پایان من با یک امتیاز او را شکست دادم ولی انصافاً هیچ وقت به آن برد افتخار نمی کنم.»

● و حتی عشق...

هتل آتلانتیک و یک جنازه سنگین... و البته چند دست نوشته، کشت یا کشتند مهم نیست اصلاً اهمیتی ندارد وقتی خودش را شناختیم دنبال علت مرگش باشیم و وارد حریم خانه ای شویم که روزی چراغش جهان پهلوان تختی بوده است.

رمزگشایی دست نوشته هایش با تاریخ و افسانه ای که هر سال بیشتر از واقعیات فاصله می گیرد، خودش می گوید:

«هیچ چیز نمی تواند مرا خوشحال کند. پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق»

فرقی نمی کند شما درباره تختی چه فکر می کنید. مهم اندیشه او از مردم زمانه اش است. مهم جایگاه ملت در ذهن تختی است.«نسبت به این مردم که به فرودگاه آمده اند احساس شرمندگی می کنم. راستی چقدر محبت بدهکارم من چرا باید کشتی بگیرم چرا باید همراه تیم مسافرت کنم تا سبب این همه مراجعت باشم اگر پاسخ به این پرسش را می دانستم می توانستم ادعا کنم چون دیگران هستم. وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی اش خواهد شد یقیناً نخواهد توانست بگوید چرا کشتی می گیرد و چرا همراه تیم مسافرت می کند »

مجید حاتمی



همچنین مشاهده کنید