یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

وجدان قاضی همراه انسان


وجدان قاضی همراه انسان

آیا باید فلسفه اخلاقی پی ریزی کنیم که به کلی فارغ از هر آنچه تجربی است, باشد این پرسشی بنیادین در فلسفه اخلاق کانت است

آیا باید فلسفه اخلاقی پی‌ریزی کنیم که به کلی فارغ از هر آنچه تجربی است، باشد؟ این پرسشی بنیادین در فلسفه اخلاق کانت است.

منتقدان کانت همچون هیوم در مقابل، این سؤال را مطرح می‌کنند که آیا اصولاً محور قرار دادن کردار کاملاً عاقلانه طریق صواب در رویکرد به اخلاق است؟

کانت در پاسخ به هیوم معتقد است بین احساس و عقل رابطه‌ای وجود ندارد. عقلانیت، جایگاه اخلاقی دارد و هیچ کس نمی‌تواند از ادای تکلیف خودداری کند. بنابراین آنچه برای من تکلیف است، برای هر کس دیگری هم که در موقعیت مشابه من باشد، صادق است و به بیان دیگر تکلیف اخلاقی همگان مشابه است.

در اخلاق رواقی، خیر حقیقی به معنای پیروی از قوانین عقل بوده و بنابراین شر از نظر رواقیون سرپیچی از فرامین عقل است. کانت اخلاق رواقی را اخلاق بردباری و خویشتنداری برمی‌شمارد.

اما این سؤال مطرح می‌شود که آیا اخلاق در نزد کانت وظیفه‌گرا است یا تکالیف‌گرا؟

کانت دو معنا برای وظیفه در نظر دارد، یکی وظیفه از بیرون و دیگری وظیفه‌ای است که فرد از درون به آن می‌رسد.

از نظر کانت انسان موجودی خردمند است که از دو عقل نظری و عملی برخوردار است که عقل عملی در خدمت اراده نیک است. این عقل همان وجدان است که دستورات آن به صورت فطری در همه انسان‌ها وجود دارد. کانت وظیفه را به اراده برمی‌گرداند و اراده را به انسان نسبت می‌دهد. به باور کانت این وظیفه بیشتر نیاز به آشکار کردن دارد تا آموختن.

کانت از همه کارهایی که مخالف وظیفه‌اند، چشم‌پوشی می‌کند. همچنین آن کارهایی که مطابق وظیفه‌اند ولی ما انسان‌ها هیچ‌گونه میل مستقیمی نسبت به انجام آنها نداریم بلکه آنها را به انگیزه میل دیگری انجام می‌دهیم، کنار می‌گذارد. در این صورت ملاکی در دست داریم که تشخیص دهیم کاری را مطابق وظیفه انجام می‌دهیم یا خیر.

از نظر کانت اخلاق مبتنی بر نظریه فرمان الهی یک اخلاق وظیفه‌گراست اما وی در این‌جا شرطی می‌گذارد مبنی بر این‌که دین به صورت عشق، میل و فرمان از درون پذیرفته شده باشد نه به عنوان امری بیرونی.

از نظر کانت انسان خود غایت است و انسانیت انسان هدف غایی اخلاق کانت است. از این رو هیچ چیز هم عرض او نیست و ارزش هر انسان فقط به کرامت اوست.

اما ایرادی به کانت گرفته شد و آن این بود که با طرح مسئله وظیفه، مسئولیت انسان چگونه تعریف می‌شود و این مسئولیت در قبال کیست؟ کانت می‌گوید اگر توسل به کلیسا به معنای رفع مسئولیت انسان از خود باشد این موضوع وظیفه نیست بلکه از انسانیت جداشدن است.

از نظر کانت، وجدان، آگاهی از یک دادگاه درونی در وجود انسان است که افکار انسان در پیشگاه آن، یکدیگر را متهم یا تبرئه می‌کنند. وجدان در واقع، قاضی همراه است که بر اساس تکلیف قضاوت می‌کند. مفهوم تکلیف هم فی‌نفسه عبارت است از مفهوم یک گزینش آزاد ضروری و اجباری به موجب قانون درونی (خودآیینی) که دستور اخلاقی، این اجبار را از طریق «امرمطلق» اظهار می‌کند.

کانت به دو فلسفه فضیلت و حق اشاره می‌کند که اولی تحت فرمان قوانین درونی است و دومی مشتمل بر قوانینی است که متناسب با قوانین بیرونی‌اند. بسیاری از اندیشمندان از همین‌جا کانت را فضیلت‌گرا می‌دانند در حالی که کانت فضیلت و تکلیف را با هم مرتبط می‌داند و به بیان دیگر در فلسفه وی رابطه فضیلت و سعادت قطع شده و تکلیف اساس فضیلت انسانی قرار می‌گیرد؛ چرا که سعادت نتیجه‌گرا است و از احوال عاطفی انسان ناشی می‌شود.

کانت می‌گوید بر اساس ضابطه‌ای عمل کن که به موجب آن بتوانی اراده کنی که آن اراده ضابطه‌ای جهانشمول شود. در این‌جا امر مطلقی مراد است که یگانه پایه اخلاق شمرده می‌شود و از این روی است که کانت به عنوان مثال می‌گوید باید راستگو باشی.

از نظر کانت ما ملزم هستیم بر اساس تکالیف خود عمل کنیم. وی الزام را به دو دسته الزام فعال و الزام منفعل تقسیم می‌کند که الزام فعال یک الزام ذاتی است و هر الزام به فعل تکلیفی، الزام فعال است. اما الزام منفعل یک الزام تحمیلی است نسبت به امر الزام شده. از سوی دیگر کانت الزام را به دو دسته ایجابی و طبیعی هم تقسیم می‌کند که الزام ایجابی به نحو ایجادی و اختیاری تعین می‌یابد و الزام طبیعی از طبیعت افعال به وجود می‌آید.

علم اخلاق متکفل بحث در رفتار آزاد است تا آنجا که انسان در انجام این اعمال، احساس اجبار از بیرون نکند ولی خود را مجبور و مکلف در اجرای آن بداند. میان «اصول احکام نظری الزام» و «اصول اجرایی یا عملی الزام» تفاوت وجود دارد. اصل اعلای تمام احکام اخلاقی در فاهمه قرار دارد و اصل اعلای تحریک اخلاقی رفتار در دل.

اخلاق عبارت است از انطباق رفتار با قانون عام (کلی) اراده آزاد. کل اخلاق عبارت است از مناسبت و سازگاری رفتار با قاعده کلی. در تمام رفتار ما، آنچه تابع قاعده و منظم است، «اخلاقی» نامیده می‌شود.

پیرامون رابطه قانون و اخلاق باید گفت: قانون نمی‌تواند اساس اخلاق باشد. اگر ترس از قانون وجود داشته باشد، آن‌گاه عمل انجام گرفته اخلاقی نخواهد بود. اما اگر قانون به صورت درونی پذیرفته شده باشد آن‌گاه اخلاق عبارت می‌شود از انطباق با قانون کلی اراده آزاد و سازگاری رفتار ما انسان‌ها با قاعده‌‌ای کلی که وجدان به آن گواهی می‌دهد.

عضو هیأت علمی مؤسسه

پژوهشی حکمت و فلسفه ایران

- مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده سخنرانی دکتر شهین اعوانی با عنوان «اخلاق کانتی؛ وظیفه‌گرا یا تکلیف‌گرا؟» است که در تاریخ ۸ تیرماه در محل مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ایراد شد.