دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

رسالت جهانی زبان فارسی


رسالت جهانی زبان فارسی

غربی ها به ویژه استعمار پیرانگلیس برای گسترش سلطه و نفوذ فرهنگی خود در کشورهای هدف, همواره از عنصر نافذی به نام «زبان» و ادبیات وابسته به آن استفاده کرده اند

غربی ها به ویژه استعمار پیرانگلیس برای گسترش سلطه و نفوذ فرهنگی خود در کشورهای هدف، همواره از عنصر نافذی به نام «زبان» و ادبیات وابسته به آن استفاده کرده اند. بررسی سیاست های استعماری دول مهاجم در قاره سیاه و شبه قاره، طی دو سه قرن اخیر مؤید این حقیقت تلخ است که آنان در زدودن زبان و فرهنگ ملتها و اقوام تحت سلطه و ترویج زبان و ادبیات خود در این مناطق کاملا موفق بوده اند که از آن جمله می توان به ترکیه، هند، پاکستان و اکثر کشورهای آفریقایی اشاره کرد. ملت ایران نیز تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از گزش زبان و فرهنگ بیگانه در امان نبود و با تاسف باید اذعان کنیم که بخش اعظمی از گنجینه فرهنگی سرزمین مان به اشغال فرهنگ مهاجم غربی و از جمله زبان انگلیسی درآمد، که نتیجه آن استحاله فرهنگی و غارت سرمایه های گران سنگ آن بود. استعمارگران راه های متنوعی را برای گسترش و نفوذ فرهنگی علیه کشورهای هدف آزموده اند که شرح آن از حوصله نوشتار حاضر خارج است.

اما به همین نکته بسنده کنم که دولتهای استعماری، حتی از فرصتی به نام مبادلات اقتصادی برای نفوذ فرهنگی نیز غفلت نکرده و نمی کنند. این قبیل کشورها قبل از انتقال دانش و تکنولوژی، فرهنگ مبتنی بر اندیشه های دنیا محور و معنا ستیز خود را، به ملتها هدیه می کنند و اساسا طراحی صنایع و مدیریت تکنولوژی آنان به گونه ای است که جز در چهارچوب همان فرهنگ، برای دیگران قابل استفاده نیست. سینما، فن آوری ارتباطات و غالب صنایع فرهنگی و غذایی از این جمله اند. امروز نیز جهان سلطه به ویژه در کشورهای افغانستان و عراق و جمهوری های برآمده از انقلابهای رنگین، سرگرم ترویج زبان استعمار و فرهنگ مبتنی بر آن است و زبان استعمار چیزی جز زبان انگلیسی و اشکال مختلف گفتاری و نوشتاری آن در دنیای غرب نیست. این مقدمه از آن روی نوشته آمد تا از پی آن بپرسیم: ما که داعیه جهان شمولی انقلاب اسلامی و بیداری مظلومان عالم را داریم، برای گسترش زبان و ادبیات آن که الزاما می بایست حامل پیام رهایی بخش ملتهای جهان از کید و قید استعمارگران باشد، چه کرده ایم؟

تردیدی نیست که دستگاه دیپلماسی کشور در کنار رایزنی های فرهنگی و نیز برخی دانشگاه های معتبر جمهوری اسلامی، به کار مبادلات فرهنگی و علمی با جهان خارج مشغولند و سازمانهایی مانند میراث فرهنگی و گردشگری نیز در راستای این مبادلات، گامهایی برداشته و همچنان در تلاشند. اما این پرسش همچنان باقی است که آیا مجموعه این تلاشها همسنگ رسالت جهانی انقلاب اسلامی است، یا بارهای برزمین مانده و کارهای نکرده بسیار است؟ ارزیابی این جانب به عنوان یک خادم کوچک در عرصه فرهنگ این است که هنوز راه های نرفته زیادی هست و اگر جایی پیام انقلاب اسلامی- یعنی زبان و ادبیات حامل آن- نرسیده و یا رسیده و موثر نیفتاده به دلیل همین راه های نرفته و کارهای نکرده ماست.

چه این غفلت و کوتاهی، خواسته بوده و چه ناخواسته، درهر دو صورت نتیجه یکی است و آن به مقصد نرسیدن پیام انقلاب اسلامی است. یکی از این غفلتها در اخبار چند روز قبل بازتاب داشت و آن این که مسئولین وزارت آموزش و پرورش درصدد تصویب طرحی هستند تا آموزش زبان انگلیسی را به دانش آموزان پایه اول ابتدایی نیز سرایت دهند. غافل از این که سیاستمداران بریتانیا با صرف میلیونها پوند و با تزویر و ترفند در تلاشند تا چنین میلی را در مزاج حاکمان کشورهای هدف ایجاد کنند. آن وقت مدیران ما، برای یافتن علت ناکارآمدی آموزش زبان انگلیسی در دوره های راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه، به این نتیجه می رسند که؛ آموزش این زبان را از پایه ابتدایی آغاز کنند. در حالی که علاج این نقصان را باید در جایی دیگر جستجو کرد و شیوه های مندرس آموزش زبان انگلیسی و هر زبان بیگانه دیگر را، با جایگزینی مدلهای مؤثر آموزشی اصلاح نمود. نمی خواهم وارد این مقوله شوم که اساساً با بحث ما مناسبتی ندارد.

اما برای راهنمایی عزیزان همین قدر بگویم که با اصولی ترین روش یادگیری زبان خارجی، شیوه مادری است. همان شیوه ای که همه ما، بدون ثبت نام در هیچ آموزشگاه زبان یا طی کردن ترمهای تحصیلی در دانشگاه، زبان فارسی یا لهجه های وابسته به آن را، از دامن پرمهر مادرانمان آموختیم و بعد اگر خواستیم وارد حوزه های تخصصی زبان و ادبیات فارسی بشویم، دست به دامان دانشگاه شدیم، همین. از سوی دیگر سوق دادن نونهالان این کشور به سوی زبان انگلیسی، در واقع نوعی فرهنگ سازی در راستای اهداف غربی است. چرا که بهترین دوره زندگی انسان برای پذیرش یک جریان فرهنگی، سنین پایین کودکی است و یقیناً آموزش زبان انگلیسی- با توجه به متون آموزشی ممیزی نشده این زبان - برای کودکان خردسال که به سن تمیز نرسیده اند، دارای مفاسدی است. ما با این مفاسد پنهان و پیدا در دوره راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه روبرو شده ایم که ذکر مثال و مصداقی باعث اطناب این مطلب خواهد شد.

و اما در خصوص گسترش زبان و ادبیات فارسی در بین سایر ملل به نکته دیگری اشاره کنم و نوشته را به انتها ببرم. راجع به این موضوع بین طرفداران انقلاب اسلامی چه در داخل - که ملت ایران را شامل می شود- و چه در خارج، هیچ تردیدی وجود ندارد. اما متأسفانه گاه دیده می شود که علی رغم وجود تمایل در طرف خارجی، ما نسبت به انتقال و آموزش زبان فارسی و ادبیات برآمده از آن کوتاهی می کنیم. چند شب پیش بعد از سفری طولانی که نیمه های شب - نزدیک صبح- به منزل رسیده بودم، از روی اتفاق یکی از شبکه های تلویزیون را باز کردم. برنامه مستندی بود که جاذبه ها و ظرفیتهای فرهنگی کشور ترکیه را معرفی می کرد.

حسب علاقه کنجکاو شدم که این مستند را ببینم. دوربین پس از چند دقیقه وارد دانشگاه آنکارا شد و از آن مجموعه عریض و طویل، دانشکده زبان و ادبیات فارسی را برای معرفی انتخاب کرد. رئیس این دانشکده پروفسور «ماسل اوز» بود که می گفت: - این دپارتمان در دهه سی میلادی به دستور مستقیم «آتاتورک» تأسیس شده و بیشتر از بیست هزار جلد کتاب با موضوع زبان و ادبیات فارسی در کتابخانه اش موجود است. البته در این برنامه مراکز دیگری را نیز معرفی می کرد که هر یک به فراخور وظایفی که داشتند، مشغول انتقال زبان و ادبیات سرزمین مادری مان به علاقمندان غیردانشگاهی و مردم ترکیه از زن و مرد و پیر و جوان بودند. آموزشگاه و آزمایشگاه زبان از آن جمله بود. در صحبت های پروفسور «اوز» و یکی دیگر از استادان این دانشکده به نام آقای دکتر «دریا اورس» نکات تأمل برانگیزی بود که بر همان راه های نرفته ای که پیشتر عرض کردم صحه می گذاشت.

پروفسور «اوز» می گفت: «با یکی از دانشگاه های(۱) خوب ایرانی، تفاهمنامه ای امضا کرده ایم که بند دو آن برای ما بسیار حیاتی و اساساً ارتقاء کیفیت آموزشی این دانشکده در گرو اجرای همین بند است. طبق این بند، باید بین دانشگاه ایرانی و دانشکده ما، تبادل استاد و دانشجو در رشته زبان و ادبیات فارسی صورت می گرفت، لیکن به دلیل عدم همکاری طرف ایرانی، این تفاهمنامه معطل مانده است. در حرف های این پروفسور اهل کشور ترکیه که اخیراً مناسبات اقتصادی و سیاسی سازنده ای را با ایران ازسرگرفته اند، تمنایی توأم با گلایه موج می زد و در مصاحبه پنج شش دقیقه ای خود با گزارشگر ایرانی، چندبار از ما طلب یاری کرد ولی ما چه کرده و می کنیم؟ ما به جای اجابت چنین خواسته هایی که در سطح جهان اندک هم نیست و یقیناً گسترش زبان و ادبیات فارسی و مآلاً انتقال پیام انقلاب اسلامی را- البته به شرطها و شروط ها- به دنبال خواهد داشت.

درصدد تسری زبان و ادبیات اجنبی آن هم از نوع اجنبی مخالف جمهوری اسلامی، در سطح اطفال دبستانی این سرزمینیم! این که عدویی مثل «آتاتورک» سبب خیر شده و به هر دلیلی- چه به خاطر مناسباتی که با رضاشاه قلدر داشته و یا به علت علائق تاریخی دو ملت ایران و ترکیه- دانشکده زبان و ادبیات فارسی را، آن هم در بخش اروپایی کشورش یعنی آنکارا تأسیس کرده و همان راهی را رفته است که مقدر بود؛ بعد از هفتاد و چند سال و پس از پیدایش انقلاب اسلامی در جهان معاصر، سفیران فرهنگی شایسته آن به عنوان مقدمه لشکریان مهدوی(عج) بپیمایند، حال رواست که بندهای دو تفاهمنامه هایی از این دست معطل بماند؟ داعی در اینجا درپی ارزیابی عملکرد دستگاه دیپلماسی خارجی یا مراودات فرهنگی سایر بخش های دولتی جمهوری اسلامی ایران با کشورهای جهان نیست.

این غصه، آیینه دلمشغولی های همه کسانی است که دل در گرو فرهنگ این سرزمین و گوشه چشمی به رسالت جهانی انقلاب اسلامی دارند، که نیمه یکی از همین شب های بهاری، حادثه او را در مقابل جعبه جادویی تلویزیون نشاند و امواج رسانه ای، نگاهش را به آن سوی مرزها یعنی به همسایه غربی مان- ترکیه- کشاند و تردیدی ندارد که برای گوهری چون زبان و ادبیات فارسی، از این مشتری های مشتاق در غرب و شرق عالم بسیار است. مگر از شیخ اجل نخوانده ایم که؛ ملاحان چینی پاروزنان شعر سعدی از بر می خواندند و بر دریا می راندند؟ و آیا مگر از خواجه به یاد نداریم که می گوید:

به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند

سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

دو نکته نیز در گفتگوی دکتر «دریا اورس» با گزارشگر این برنامه مستند بود که تا حدودی تکانم داد. دریا دکترای زبان و ادبیات فارسی داشت و به گفته خودش، برای تکمیل دانش ادبی اش در این حوزه، چهار بار به ایران سفر کرده است. این شهروند فرهیخته ترک، فارسی را مانند من و شما به راحتی صحبت می کرد و اطلاعات تحلیلی قابل توجه ای از متون ادبی ما کسب کرده بود. او براساس همین شناخت ادبیات ما را تنها در چهره صادق هدایت، بزرگ علوی، احمد شاملو، سیمین دانشور و جلال آل احمد می دید. این نظر ناقص از یک واقعیت پرده برمی دارد و آن این که؛ همگان از مراکز علمی و فرهنگی گرفته تا پدیدآورندگان و منتقدان ادبیات معاصر، در معرفی نمایندگان واقعی و ارکان اصلی ادبیات روزگار خود، به دیگر قلمروهای فرهنگی جهان و علاقمندان زبان و ادبیات فارسی، حتی در همسایگی دیوار به دیوار خود یعنی ترکیه هم موفق نبوده ایم.

آن سخن دکتر «دریا اورس» درباره بی اعتنایی به بند دو توافقنامه، همان قدر برایم قابل تأمل بود که از وی شنیدم: «زبان فارسی آن نیروی قدیمی اش را کم کم از دست می دهد و علت آن ورود زبان گفتاری ]محاوره[ به قلمرو فارسی نوشتاری ]رسمی و کلاسیک[ است» به احتمال قریب به یقین منظور دکتر اورس از فارسی نوشتاری، متون نظم و اشعار فاخر عرفانی است و حضور زبان محاوره در این گونه ادبی را، سبب ضعف تألیف می داند که به اعتقاد راقم سخن حقی است. در غیر این صورت زبان محاوره جزء جدایی ناپذیر ادبیات داستانی واشعار سیاسی- اجتماعی است و نه تنها خدشه ای به این گونه ادبیات وارد نمی کند، بلکه مایه وزانت آن نیز خواهد شد.

با این توصیف، اگر حضور ادبیات محاوره در متون رسمی و کلاسیک را به تمامی ضعف ادبیات معاصر ندانیم و آن را برای متون داستانی و سیاسی- اجتماعی امری ضروری تلقی نماییم، سخن دکتر اورس به منزله تلنگری است تا از خود بپرسیم: آیا ما به واقع در تولید ادبیات معاصر دچار کاهلی نشده ایم؟ این غریبه آشنا، غالباً به کمک متون گذشتگان با گنجینه ادب فارسی آشنا شده است و امروز وقتی آن میراث گرانبها را با ادبیات معاصر مقایسه می کند، به این نتیجه می رسد که؛ «زبان فارسی آن نیروی قدیمی اش را کم کم از دست می دهد». داوری در خصوص سخن دکتر دریا را به خوانندگان و آن که خالق ادبیات است می سپارم. اما خود در مقابل آن درنگ خواهم کرد و مشقی از ادبیات معاصر را به عنوان نمونه، برخواهم گزید تا با تأمل در آن، صحت یا سقم سخن دکتر دریا اورس را دریابم. آنچه یافتم، با شما نیز در میان خواهم نهاد.

(۱) اسم دانشگاه موردنظر در روزنامه موجود است.

منصور ایمانی