یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رویای ایرانی اقتصاد جهانی


كارآفرینان و انتروپرونرها در دو قرن گذشته صرف نظر از دهه دوم حكومت رضاشاه و دو دهه پایانی عصر محمدرضاشاهی در ایران چندان بخت یار نبودند آنان در همه این دو قرن به كوبه هر دری كوبیدند نتیجه درخوری نیافتند

از این رو، فراز و نشیب و كشمكش‌های آنان به عنوان بالندگان و خطر كنندگان عرصه تجارت و اقتصاد به مثابه نمادی از كارآفرینانی كه در دوران دشوار اقتصادی ایران كارآفرین و خالق موقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی بوده اند قابل توجه است. عصری كه آنان در آن می‌زیستند به چند دلیل مطمح نظر پژوهندگان و كاوشگران تاریخ معاصر است: اول آنكه اروپا و سپس امریكا قدرت اول جهان محسوب می‌شد و این قدرت را به هر زبانی و ابزاری به دیگران تحمیل می‌كرد. دوم، ایران و پاره ای از همگنان آن نه تنها تحت سیطره و اقتدار سرمایه داری جهانی قرار داشتند، بلكه به واسطه قراردادها و معاهدات تحمیلی از اختیارات چندانی برخوردار نبودند. از سوی دیگر، بازار سرمایه ملی آشفته، اجرای قوانین حاكم بر تجارت ناممكن، روابط نامنظم تجاری و بازرگانی با ممالك دیگر و از همه مهمتر فقدان انباشت سرمایه ملی، محلی از اعراب نداشت. چهار نسل از كارآفرینان اقتصادی ایران در یك دوره 200 ساله باید در متن و روابط اقتصادی موجود از كوه ناممكن‌ها پلی می‌زدند تا كارها و امور آنان سامان یابد. حاصل آنكه در طی دو قرن گذشته تنها عده‌ای معدود از كارآفرینان قد برافراشته و جایگاه خود و بنگاه اقتصادی قابل قبول ملی و جهانی عرضه كردند.نسل اول كارآفرینان در اوایل قرن نوزدهم بعد از عصر صفویه و پس از پیدایش سلطنت قاجار همدوش دیگر طبقات اقتصادی به جایگیری و مكانیابی اقتصادی پرداختند. اما <به دلیل هجوم سرمایه خارجی و پیوندهای ناگزیر تجار ایرانی با آن، شرایط برای رشد سرمایه داری ملی فراهم نبود. تجار ایرانی بعضا در امر كشاورزی سرمایه گذاری می‌كردند. زیرا محصولاتی مثل پنبه، تریاك و امثالهم در بازارهای جهانی طرفداران زیادی داشت. بانك‌های خارجی و برخی تجار نوظهور ایران، ترجیح می‌دادند در تولید مواد خام كشاورزی مشاركت كنند، همان چیزی كه مورد نیاز كشورهای خارجی بود. به تدریج بانك‌های خارجی با استقراض دولت‌های ایران كه از جنبش تنباكو آغاز شد، بر مقدرات مالی ایران مسلط و سرمایه ملی ایران به طرف وابستگی رانده شد. این مسئله باعث شد تاثیرات اسف انگیزی برای انباشت ابتدایی سرمایه حاصل شود. این مهم در طول دوران مشروطه روند تسلط مالی را بر ایران تشدید و به دلیل بحران‌های عدیده داخلی، روند انباشت سرمایه بیشتر در معرض تهدید قرار گرفت.>(۱)نسل دوم در اواخر قرن نوزدهم و از دو دهه پیش از انقلاب مشروطیت به تدریج هویت و جایگاه خود را آشكار ساخت. پس از آن، انقلاب مشروطیت صرف نظر از تغییرات عمده ای كه در مناسبات طبقات اجتماعی و سیاسی ایجاد نمود و برای نخستین بار حتی شاخصه‌هایی از طبقات اقتصادی و اجتماعی در ایران را ایجاد و سپس به تمایز آن مبادرت ورزید. این انقلاب در روند تجدد طلبی خویش سازوكار جدیدی را تعبیه كرد تا بحران موجود و پیچ در پیچ اقتصادی سال‌های واپسین قرن نوزدهم را مرتفع نماید. حتا نهاد پارلمان با پشتوانه وحمایت تجار و كسبه شكل گرفت. مجلس اول نخستین نهاد رسمی‌بود كه صنفی و در گستره ملی اداره می‌شد اگر چه از همه نقاط كشور نمایندگانی در جمع خود نداشت اما اثرات و تبعات تصمیمات آن در همه نقاط كشور ساری و جاری می‌شد. به همین دلیل مجلس شورای ملی، در آغاز تاسیس خود به تجار و كسبه بهاء می‌داد و عمدتا از تجار الگو و سرمشق می‌گرفت. این مجلس در نهایت آشفتگی كه در آن بروز كرده بود به سازماندهی و سامانه آن پرداخت، اما تشتت آراء مشروطه خواهان وجود دشمنان خارجی چون انگلستان و تا اندازه ای روسیه، فقدان قوانین و نظامنامه ی مدون، ترور امیر اتابك و در نهایت تحریكات محمدعلی شاه قاجار كه با توپ بستن مجلس منویات اصلی خود را تامین نمود، به واقع پایانی بر آن عصر بود. این نسل اگرچه هم و توان خود را پس از آن، در حوزه فرهنگ و اقتصاد مصروف داشت و همچنان به رتق و فتق كارها می‌پرداخت اما شیرازه اقتصادی كشور گسسته شد و لاجرم مناسبات جدیدی را می‌طلبید كه در زمان و موقعیت دشوار حاصل نمی‌شد. نسل سوم چند سال پس از كودتای رضاخان و سیدضیاء طباطبایی موجودیت خود را اعلام نمود. این نسل از كارآفرینان، عصر جدیدی را تجربه می‌كردند كه قدرت‌های چندگانه و پراكنده به تدریج موقعیت‌های خود را به قدرت واحدی می‌سپردند كه امور را سامان دهد. از هم پاشیدگی مشروطه خواهان، تبعید و مهاجرت سرآمدن آن یك ناهماهنگی و سردرگمی‌ایجاد نمود كه سامان بخشیدن به اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی كشور نیازمند یك اهتمام مضاعفی بود. با این همه این نسل به نسبت نسل خوش اقبالی بود، چه آنكه ۱۶ سال دوران پادشاهی رضاشاه اگرچه خودسری و خودمختاری‌هایی نیز به همراه داشت و با اعمال دیكتاتوری و استبدادی مطلقه فرصت‌های طلایی از دست رفت اما نظام اداری و سیاسی حكومت به سمت ساماندهی اداره ی متمركز معطوف شد، به نحوی كه برای نخستین بار نهاد دولت خود دست به تاسیس نهادهایی زد كه امور اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی كشور را سامان و سپس انسجام دهد.بخشی از كارآفرینان اقتصادی كه در كنار و حتا حاشیه كانون‌های قدرت و نهادهای دولتی به كسب و كار مشغول بودند، این فرصت غنیمتی بود كه جبران مافات كنند و به رونق بخشیدن اوضاع اقتصادی خود بپردازند. رونق اقتصادی در عصر رضاشاهی یكی از طلایی ترین سال‌ها این دو قرن بود. بورژوازی ملی وابسته به نهادهای قدرت برای نخستین بار با كمك‌های جانبی و رانت‌های دولت به تدریج شكل گرفت، اما این دوران چندان دیر نپایید و به سرعت رو به افول نهاد. چه آنكه از یكسو خودسری‌های رضاشاه پس از تحكیم قدرت سیاسی خود تجارت خارجی را به انحصار دولت در می‌آورد و نظارت دولت بر تجارت و تولیدات داخلی افزایش می‌یافت، صنایع داخلی، به خصوص صنایع مدرن، توسط شركت‌ها و انحصارات دولتی اداره می‌شد و وزارتخانه‌های ذیربط این صنایع را تحت كنترل و نظارت مستقیم خود قرار می‌داد. از این رو، <این دوران، علی رغم تمركز سیاسی، امنیت و اصلاحات مهم در سیستم اداری و قضایی كشور، هیچ طبقه سرمایه دار یا بورژوازی پدید نیامد، ثروتمندان این عصر، یا همانند گذشته زمینداران بزرگ بودند و یا دیوان سالاران عالیرتبه كشوری و لشكری و معدود پیمانكارانی كه با سوءاستفاده از موقعیت‌ها و بند وبست با صاحب منصبان دولتی به پول و ثروت رسیدند، فعالیت‌های اقتصادی حوزه ای مستقلی از قدرت سیاسی متمركز را تشكیل نداد و شرط وارد شدن و موفقیت در این فعالیت‌ها، تمكین و زدوبند با قدرت حاكمه (دولت) بود.>(2نسل چهارم 12سال پس از استقرار حكومت محمدرضاشاه، و از فردای كودتای 28 مرداد آخرین نسل از كارآفرینان اقتصادی جایگاه خود رادر كشور باز یافتند. 12 سال در بلاتكلیفی اقتصادی و سیاسی لاجرم یك تأخر اقتصادی برای آنان محسوب می‌شد. در آغاز دهه سی گفتمان و عصر جدیدی در اقتصاد ایران شكل گرفت. برنامه و توسعه آمرانه ای كه در عصر گذشته و در دوران پهلوی اول نیز شرحی از آن رفت، الگو و سرمشق شاه جوان قرار گرفت و به سرعت كشور به سمت مدرنیزاسیون و تمدن جدید پیش رفت و در كنار آن بورژوازی ملی نیز به رشد خود ادامه می‌داد. در این عصر پیش از همه دوره‌های گذشته بورژوازی ملی جلوه و تظاهر بیرونی داشت اما اصالت و ریشه‌های آن از متن روابط فردی و خصوصی نشات نمی‌گرفت. لذا كارآفرینی نیز به وابستگی و عدم وابستگی كارآفرینان به نهاد قدرت تعریف می‌شد و این ریشه‌های وابستگی با فروپاشی نظام پهلوی جایگاه و موقعیت خود را از دست داد. از این حیث، كارآفرینان در طی دو قرن اخیر تاریخ پر رنج و محنتی را پشت سر نهاده و شرایط دشواری را سپری نموده اند. گفتار كارآفرینان در ایران نگاه و منظر جدیدی است كه نه به قصد تمجید و تمدیح و نه به قصد تكفیر آنان نوشته می‌شود، بلكه بیشتر از این رو، كه جامعه اقتصادی در كنار طبقات و لایه‌های متعدد اقتصادی تعریف و معنا می‌یابد. شاید نگاه و كالبدشكافی آفرینان بتواند گوشه‌های از نشناخته‌های اقتصادی ایران را بازشكافد و تحلیل آن را برای آیندگان آسان سازد. سرنوشت <امین الضرب؛ افسانه یا واقعیت> نخستین سرنوشت كارآفرینان ایران است كه از امروز آغاز می‌شود. نگارنده معتقد است سنگ بنای كارآفرینان در ایران بی نام و یاد امین الضرب آغاز نمی‌شود چه آنكه او چنان لگامی‌به اقتصاد قرن نوزدهمی‌وارد آورد كه یك نشریه امریكایی از سلسله فعالیت‌های او در عرصه تجارت به <افسانه> یاد كرد.

1- بحران مشروطیت/ اقتصادی سیاسی ایران در قرن نوزدهم/ دكتر حسین آبادیان/ ص509 /

2- تجدد طلبی و توسعه در ایران معاصر/ دكتر موسی غنی نژاد/ ص39/ نشر مركز



همچنین مشاهده کنید