پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا

حرص بر دنیا, مانع اخلاص


حرص بر دنیا, مانع اخلاص

در مطلب حاضر پیرامون تفاوت میان سواد و علم, راهکار عملی رسیدن به مقام اخلاص و نیز ضرورت پرهیز از هوی و هوس و حرص بر دنیا به عنوان موانع ظهور اخلاص سخن گفته شده است

در مطلب حاضر پیرامون تفاوت میان سواد و علم، راهکار عملی رسیدن به مقام اخلاص و نیز ضرورت پرهیز از هوی و هوس و حرص بر دنیا به عنوان موانع ظهور اخلاص سخن گفته شده است.

بندگان پروردگار عالم، معمولا به دنبال علم اند. اتفاقا اولیاء خدا، آنگاه علم را علم بیان کردند که حتما عمل در آن باشد. از نظر آنها عالمان حقیقی آن کسانی هستند که بتوانند در معرکه عمل، فقط عمل را برای خدا انجام دهند و غیر از این را اهل علم نمی دانند.

آیت الله ملاصدرای عزیز(ره) نکته بسیار عالی را به طلبه ها و شاگردانش بیان می کرد: اولا می فرمود: اگر کسی اهل تهجد، شب خیزی و عبادت نباشد، من شرکت در درس خودم را بر او حرام می دانم.

بعد هم ایشان در توصیه هایی که به شاگردانش و طلاب می کرد، فرمود: اگر اهل عمل شدید، آن هم عمل برای خدا، آن وقت بدانید عالم و مجتهد می شوید، اما اگر اهل عمل نبودید، امکان دارد باسواد شوید، اما همین سواد عامل گمراهی شما شود و شما را بیچاره تر کند؛ یعنی به جای اینکه به شما رشد دهد و عامل ترقی شما شود، شما را به ضلالت و گمراهی می رساند.

دلیل این است که آن وقت مدعی می شوید و ادعا می کنید: من باسوادم، من عالمم، و خدا نیاورد که انسان مدعی شود، دیگر آن لحظه، لحظه سقوط اوست. بارها عرض کردیم: اگر کسی ولو به لحظه ای بگوید: چیزی شدم، همان لحظه لحظه سقوط اوست. اگر مدعی شد من چنین و چنانم، نمی داند فریب نفس و شیطان را خورده است و دیگر ساقط می شود.

● راه تشخیص میان سواد و علم

اما آنها که اهل عمل اند، آن هم عمل برای خدا، یعنی خالصین برای خدا، به حقیقت اهل علم می شوند نه اهل سواد. لذا اگر خواستید بین سواد و علم تشخیص بدهید، تشخیصش این است: هرکس عملش فقط و فقط برای خدا خالص بود، بدانید اهل علم است؛ چون میوه علم، عمل خالص است.

مولی الموالی(ع) عجب نکته زیبایی را به عنوان کد حیاتی برای بشر بیان فرمودند: «ثمره العلم اخلاص العمل» (۱) ثمره و میوه علم این است که من و تو را در عمل خالص کند.

هر موقع دیدیم عملمان برای خدا شد، بدانیم که حتما این میوه علم است و به علم رسیدیم، والا اگر عمل خالص نشد، امکان دارد باسواد شویم و (سوده) سیاهی ها را بخوانیم، یعنی ما فقط سیاهی ها را خوانده ایم، یک قدرت حافظه ای هم داریم که تا حدودی اینها را حفظ می کنیم، اما چه درون آن هست؟ هیهات که بدانیم! نمی فهمیم.

دیگر بالاتر از این فرمایش مولی الموالی(ع) نداریم که می فرمایند: میوه علم، اخلاص در عمل است. همان اخلاصی که پیامبرخدا(ص) فرمودند: سر خداست و آن را به همه کس نمی دهند. آن را به کسانی می دهند که اهل علم باشند. اهل علم به حقیقت همه کسانی هستند که در عمل به حقیقت خالص اند.

یکی از چیزهایی که، هم ملاصدرای عظیم الشأن و هم آیت الله میرفندرسکی، آن سید بزرگوار و هم شیخ العجایب، شیخ بها بر آن تأکید داشتند، این بود که به طلبه ها می فرمودند: اگر آمدید، برای اجتهاد درس بخوانید، اگر نیامدید، رها کنید.

مرحوم آیت الله میرفندرسکی(ره) یک روز فرمودند: شما برای خدا اعمالتان را انجام دهید و مراقبه کنید، تا به این مقام (مقام اجتهاد) برسید.

● ثمره علم حقیقی

پس اگر کسی بخواهد به علم برسد، طبعا باید اولین مراحل اخلاص را در خود به وجود بیاورد، و وقتی که به علم رسید، خود کمال، علم، ثمره و میوه علم، اخلاص می شود. عملی که با اخلاص توأم است؛ یعنی عمل برای خدا.

وقتی این علم حقیقی، این علمی که میوه آن اخلاص است، به وجود آمد، نتیجه آن این است که عالمان حقیقی آرزوهایشان کم است.

اگر کسی علم را به عنوان منبع درآمد دید، بیچاره می شود. مثلا بگوید: درس بخوانم که قاضی شوم! اگر گفتند: تکلیف است که قاضی شوی و به قضا ورود پیدا کنی، بحثش جداست- دقت کنید و تفاوت را ببینید- اما اگر بگویی: علم را می خوانم برای اینکه قاضی شوم و اگر قاضی شوم این قدر درآمد دارد و...، بیچارگی است.

متأسفانه یک عده علم را منبع درآمد دیدند. گاه بیان می شود: عزیزم! فرزندم! درس بخوان و علم بیاموز برای این که فردا دستت پیش دیگران دراز نباشد و سری پیش سرها داشته باشی! معلوم است، دیگر او علم را برای عمل نمی خواند، بلکه علم را برای این می خواند که اعلان کند: من هم کسی شدم. آن وقت انسان را بیچاره می کند.

برای همین باز مولی الموالی(ع) می فرمایند: «قلل الامال تخلص لک الاعمال»(۲) اگر می خواهی به اخلاص برسی، آرزوهایت را کم کن.

راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص

● چه کنیم که مخلص شویم و به این مقام برسیم؟

یک اصل این است: «الیاس مما فی ایدی الناس»(۳) اصل دیگر این است که آرزوها را کم کنیم. اگر کسی آرزوهایش را کم کرد، طبیعی است اعمالش خالص می شود. تمام درد ما این است که آرزو داریم.

میرداماد عظیم الشأن(ره) می گوید: اینکه بزرگان به شاگردانشان بیان می فرمایند: درس بخوانید که به مقام اجتهاد برسید و اگر آمده اید که درس را شل بگیرید، ما راضی نیستیم؛ وظیفه آنهاست، اما اگر درس را هم خواندید که بگویید یک روز می خواهم مجتهد شوم؛ این خودش جز آمالی است که امکان دارد شما را بیچاره کند.

نکته مهم اینجاست: باید بگویید: خدایا! تکلیف کردی که علم بدانم و فرمودی: طلب علم بر هر مسلم و مسلمه ای واجب است: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه»(۴) آیا فرمودی: از گهواره تا گور انسان باید به دنبال دانش باشد، یا فرمودی: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون»(زمر/۹)، پس من هم برای علم آمدم؛ چون تو امر فرمودی و من این را بر خود واجب دیدم.

اما اگر بگویید که من می خواهم مجتهد شوم، به این معنا که چنین و چنان، بیچاره می شوید و این همان آرزوست. باید بگویید: من می خواهم تکلیفم را انجام بدهم؛ چون تو فرمودی: برو به دنبال علم.

همان گونه که امثال شهید بزرگوار، احمدی روشن، تکلیف دیدند که وارد این علم هسته ای شوند تا نظام مقدس جمهوری اسلامی سربلند باشد. آن ها برای اینکه خودشان کاره ای شوند، ورود پیدا نکردند. ملاک این است: خدا! تو گفتی، چشم. استاد می گوید: حتما باید درس بخوانی تا اجتهاد، چشم. مطیع امرم. مهم این است.

میرداماد(ره) می فرمایند: این که اساتید می گویند: باید تا اجتهاد بخوانید، برای این است که آنها وظیفه دارند. چه طلبه و چه دانشجو نباید یک موقعی سست باشد، بلکه باید تلاش و کوشش و جهدش زیاد باشد. اما اگر گفتی: می خواهم مجتهد شوم که دکترا بگیرم و... که نعوذبالله، نستجیر بالله پشتش مطالب دیگر باشد، فخر باشد و...، این همان سوادی است که علم نیست؛ چون اخلاص در آن نیست.

امیرالمؤمنین (ع) فرمودند:«ثمره العلم اخلاص العمل» میوه علم، اخلاص درعمل است.مخلصین عالم اینطورند، فقط برای خدا کار می کنند. آنها می گویند:امروز امر این است،چشم.

همین چیزی که اخیرا سیصد دانشجوی عزیز ما در دانشگاه صنعتی شریف بیان کردند، آنها اعلام کردند: می خواهیم تغییر رشته به رشته هسته ای بدهیم، اگر آنجا مهم است، چشم ما آن جا می رویم. این علم می شود و دشمن به واسطه این مطلب می لرزد.

این که کدام رشته بروم، پولدارتر می شوم، یا کدام رشته برای من عاقبت دارد، این سواد می شود. اما این که وظیفه من امروز چیست، حکم، من ناحیه الله تبارک و تعالی، من ناحیه الحجه، من ناحیه الامام المسلمین، ولی فقیه چیست، هرچه باشد من همان را انجام می دهم، اخلاص درعمل است. انسان بداند که از ناحیه خدا برای او چه چیزی را می خواهند.

جوانی به من گفت: با بحث اخلاص یک تغییر و تحول عجیبی درمن رخ داده. گفتم: چطور؟ گفت: یک موقعی می گفتم: اگر من بکوب درس بخوانم-تعبیر خودش را می گویم- استاد می شوم، بعد، از این طریق می توانم معاون دانشگاه شوم و بعد... درذهنم این آرزوهای دراز بود، اما اخلاص راه من را عوض کرد.

تناقض آرزو با عمل

لذا میرداماد عظیم الشأن، آن مرد الهی فرموده بودند: اینکه اساتید می فرمایند و من هم می گویم که باید تا اجتهاد درس بخوانید، وظیفه است، ولی اگر کسی به این عنوان درس بخواند که مجتهد شود و این آرزویش باشد، بداند اخلاص درعمل از بین می رود. اما اگر امر استاد است، بحثش جداست. فرق است بین اینکه من چه می خواهم و استاد و پروردگار عالم چه می خواهد- حرف بسیار زیبا و ظریفی است.

برای همین حضرت می فرمایند:«قلل الامال تخلص لک الاعمال»، آرزوهایت را کم کن تا به اخلاص برسی و اعمالت خالص شود.

عزیزم! تو آرزو نداشته باش، ببین خودش چگونه لطف می کند.تو فقط بگو: من دنبال تکلیفم.

این نکته بسیار مهم را به ذهنتان بسپارید: اصلا شاخصه مهم مخلصین عالم این است که فقط تکلیف الهی را انجام بدهند. آن ها بدنبال تکلیف الهی هستند، می گویند: تکلیف چیست؟ چشم، سمعاً و طاعتاً. هرچه تکلیف بود همان را انجام می دهند.

اگر کسی با این دید وارد شود، ببینید چه غوغایی درزندگی اش، افکارش، روشش، حرکات و سکناتش به وجود می آید. اگر کسی فقط و فقط ملاکش تکلیف الهی بود، دیگر معلوم است،آرزویی ندارد. فقط یک آرزو می ماند و آن اینکه چه کنم که تکلیف الهی را به خوبی انجام دهم تا حضرت حق، ذوالجلال و الاکرام، از من راضی باشد. تنها آرزوی او همین است، دیگر آرزو ندارد که فلان موقع مدیر می شوم یا نه، این برای من پله ترقی است یا نه و... که عجبا! اسفا! که انسان دراین وادی ها باشد.

برای همین است که این شعر معروف که هم منسوب به مولی الموالی (ع) است و هم منسوب به وجود مقدس حضرت ابی عبدالله (ع)، بیان می فرماید:«یا من بدنیا اشتغل قد غره طول الامل» ای کسی که به دنیا مشغولی و آرزوهای بلند و زیاد تو را مغرور کرده که بعداً این طور می شوم و...«الموت یأتی بغته القبر صندوق العمل» مرگ ناگهانی می آید- «بغته » همان بختکی است که ما می گوییم. وقتی ناگهانی آن حالت پیش می آید، می گویند: بختک افتاده که همان «بغته » است-مرگ ناگهانی می آید، کسی هم باور نمی کند، می گوید: تا همین دیروز با ما بود، یک دفعه رفت. «القبر صندوق العمل» و قبر صندوق اعمال انسان است. آن وقت چه دارد؟ هیچ، تمامش آرزو است.

سلطان العارفین، آیت الله سلطان آبادی بزرگ (ره) بیان فرمودند: کسی که با آرزوها سیر می کند، کی می رسد عمل انجام بدهد؟- حرف بسیار عجیبی است، کوچک و بزرگ، دانشجو، طلبه، اساتید محترم، عزیزان روحانی این را یادداشت کنید و هر روز به آن نگاه کنید. جدی تأمل کنید، حرف زیبا و حکیمانه ای است.

کسی که با آرزوها سیر می کند، دیگر نمی رسد عمل انجام بدهد، چه برسد به اخلاص در عمل. سیر در آرزوها و آمال، جدا اجازه ورود به عمل نمی دهد.

پس این کد را یادداشت کنید: هر که در آرزوها سیر کرد، در عمل درجا می زند. دیگر بعید است یک عمل الهی برای خودش داشته باشد. این آرزوها باید کم شود. اگر آرزوها کم شد، طبعا به انسان اجازه رشد می دهد.

● بستر آرزوها

اصلا بستر آمال و آرزوها، هوی و هوس است. اگر سوال کنند: بستر آرزوها چیست؟ چرا انسان دائم آرزوی این را دارد که این طور شود یا آن طور شود؟ اولیاء خدا، خصیصین حضرت حق و عرفای عظیم الشان یک صدا بیان فرمودند: بستر آرزوها، هوی و هوس و نفس اماره است.

معلوم است کسی که در هوی و هوس باشد، در عمل درجا می زند. دیگر کجا می تواند رشد کند، اصلا رشدی نخواهد داشت و صددرصد برای او اثر منفی خواهد داشت.

لذا آن قدر مهم است که وجود مقدس خاتم رسل، محمد مصطفی(ص) در خطبه ای که خواندند، فرمودند: «ایها الناس انه من لقی الله عز و جل یشهد ان لااله الاالله مخلصا لم یخلط معها غیرها دخل الجنه (۵)» ای مردم! هر کس خالصانه شهادت بدهد که خدایی جز خدای یگانه نیست، وارد بهشت می شود. فقط بگوید: «لااله الاالله» و هیچ کسی را داخل او نکند. اصلا «لااله الاالله» یعنی اول نفی همه اله ها. فقط الله به عنوان معبود باشد.

نفی همه اله ها چیست؟ گاه نفس اماره و هوی و هوس، اله انسان است. اگر کسی جدی و خالص گفت: «لااله الاالله» و کسی را هم ولو به لحظه ای درونش داخل نکرد، یعنی نفس اماره اش، شیطان لعین و هیچ کس در آن داخل نبود، اگر به این حال خدا را دیدار کند، معلوم است وارد بهشت می شود.

● عامل دوری از اخلاص

مگر پیامبر(ص) نفرمودند: «قولوا لا اله الاالله تفلحوا»(۶) آیا یک «لااله الاالله» بگوییم، کار تمام است؟ خیر.

همان گونه که حضرت داشتند ثواب اذکار را می گفتند، فرمودند: با گفتن هر «لااله الاالله» یک درخت برای شما در بهشت غرس می شود. یکی از اصحاب بلند شد، گفت: یا رسول الله! اگر این طور باشد که خیلی عالی است! ما می توانیم باغ هایی برای بهشت خودمان درست کنیم. فرمودند: اما یک شرط دارد و آن این که با آتش گناه، درختانتان را نسوزانید، چون گناه، آتش است.

درست است هر ذکر «لااله الا الله» درختی است در بهشت اما یک شرط دارد، اگر گناه کردی، در حقیقت گویی تو آن درختان را آتش زدی. اگر این را رعایت کردی، رستگار می شود «تفلحوا».

حضرت می فرمایند: هر کس «لا اله الا الله» را خالصانه بیان کرد و هیچ کس را هم در آن شریک قرار نداد، پروردگار عالم را ملاقات می کند و وقتی پروردگار عالم را این طور ملاقات کرد، طبعاً وارد بهشت می شود.

در این لحظه مولی الموالی قیام کردند و فرمودند: یا رسول الله! پدر و مادرم به فدایت- ادب را ببینید. مولی الموالی(ع) است، برادر پیامبر و باب علم الهی است، اما این گونه می فرماید. بعد فرمودند: «وکیف یقولها مخلصا لا یخلط معها غیرها»، چطور خالصانه بگوید: «لا اله الا الله» و آن وقت با آن کسی نباشد؟ «فسر لنا هذا حتی نعرفه» سر این مطلب را برای ما بیان کن تا ما بشناسیم؟ - حضرت دارند نکته اساسی را سؤال می کنند، البته ایشان می دانند اما این سؤال را کردند که ما بفهمیم. پیامبر عظیم الشأن(ص) هم در جواب فرمودند: «فقال نعم حرصا علی الدنیا و جمعا لها من غیر حلها و رضی بها» آن چیزی که باعث می شود انسان از اخلاص، عمل خالص و این که به حقیقت، «لا اله الا الله» گفته باشد، دور شود، این است که به دنیا حریص باشد و دنیا را از راه غیرحلال جمع کند. اصلاً اخلاص با آزمندی و حرص به دنیا به وجود نمی آید.

● راه حکیم شدن

در باب حکمت روایتی است که خیلی مهم است. می دانید انبیاء عظیم الشأن آمدند که همه ما حکیم شویم. اصلاً پروردگار عالم می خواهد همه ما حکیم باشیم، خودش در قرآن فرمود: «هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانو من قبل لفی ضلال مبین» (جمعه/ ۲)، انبیاء آمدند که ما را در نهایت به حکمت برسانند و حکیم شویم، اما ما حکیم نیستیم و برای همین است که وقتی از حکمای عالم می شنویم، تعجب می کنیم که چرا اینها این حالات را دارند و چه کردند که به این مقامات و مقام حکمت رسیدند!

وجود مقدس امام جعفر صادق(ع) می فرمایند: «من زهد فی الدنیا أثبت الله الحکمه فی قلبه و انطق بها لسانه»(۷)، هر کس از دنیا دوری جست، زاهدانه در دنیا زندگی کرد و حریص نبود- به قول مرحوم ابوی (ره)، بعضی وقتی به سجده می روند، به جای «سبحان ربی الاعلی وبحمده»، می گویند: «سبحان ربی الاعلی و به من ده!!!» دائم به فکر خود هستند - اگر دنبال دنیا و دنیاطلبی نبود، پرودگار عالم حکمت را در قلبش ثابت و استوار می کند و ملعوم است، چنین کسی تا شروع به گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» می کند، این منابع حکمت جوشان می شود و از قلبش به زبانش جاری می شود «و انطق بها لسانه».

پس راه حکیم شدن این است: حریص به دنیا نباشیم. مخلصین عالم هم همین گونه هستند، حضرت می فرمایند: حریص به دنیا نیستند. تا می گویند: «بسم الله الرحمن الرحیم»، مطالب می آید؛ چون همان «بسم الله» تمام است.

«بسم الله الرحمن الرحیم»

هست کلید در گنج حکیم

گنجینه حکمت با یک «بسم الله»، باز می شود، همه مطالب از قلب به لسان جاری می شود و درافشانی می شود.

راه همین است که انسان به دنیا اعتنا نکند؛ چون دنیا فریب می دهد. این روایت بسیار عجیبی است. اینجاست که وجود مقدس پیامبر عظیم الشأن (ص) می فرمایند: معلوم است کسی که حریص به دنیا باشد و مال جمع کند، آن هم از راه غیرحلال و به این رزق و روزی راضی باشد، «و رضی بها»، دیگر هیچ موقع نمی تواند به این مقام برسد.

و باید دانست این لقمه انسان را بیچاره می کند. معلوم است، با این حال، اعمالش هم اعمال جبابره می شود. ولو به این که بگوید:«لا اله الا الله»، طبعاً در دنیا نخواهد بود الا به این که با دنیاست و دنیا به عنوان «مزرعه الاخره» (۸)برای او نمی شود و نمی تواند وارد بهشت شود.

برای همین است که به ما بیان می کنند باید آرزوها کم شود و حرص به دنیا نباشد تا بتوانیم به عمل خالص برسیم. تا بتوانیم واقعاً با یک «لا اله اله الله»، جدی همه اله ها را بیرون بریزیم. مگر می شود دراین خانه دل، دراین قلب، هم خدا باشد، هم شیطان؟! هم خدا باشد و هم نقش اماره؟! محال است.

باید خالص کرد و راهش هم همین است: آرزوها کم شود، حریص به دنیا نباشیم، لقمه را مواظبت کنیم، در دنیا زاهدانه زندگی کنیم که اگر زاهدانه زندگی کردیم، دیگر حریص به دنیا هم نمی شویم.

وابستگان به دنیا، آبشان با اولیاء الهی دریک جوی نمی رود. اصلا نمی توانند دریک خط حرکت کنند. مدام می آیند، اما نمی توانند. برای همین هم عملشان خالص نمی شود و جلوات دنیا فریبشان می دهد. برای همین است که اگر یک موقعی به تنگنا افتادند، خدای ناکرده به حرام می افتند.

مرحوم چلویی نکته بسیار عالی و بکری را بیان فرموده بودند . گفتند: چگونه است که شما این قدر در بازار هستید ولی وابسته به دنیا نیستید؟ فرمودند: وقتی داخل مغازه می آیم، می گویم: من خادم هستم و مغازه برای من نیست. از مغازه هم که بیرون می روم، می گویم: فردا دیگر معلوم نیست برگردم، مغازه بی مغازه. این مغازه من نیست.

لذا آیت الله العظمی ادیب (ره) فرمودند: ایشان ولو به لحظه ای به این مغازه خودش و... نگاه نکرد!

موقعی که انسان می میرد، بدن را می آورند درخانه می چرخانند و می برند، بعضی ها به اموالشان نگاه می کنند، می بینند مثلا کسان دیگری دارند وسیله نقلیه شان را سوار می شوند، یا خانه شان مال کس دیگری شده آنها که وابسته اند، وقتی می خواهند بروند، دل بکنند، روح اجازه نمی دهد، اما آن هایی که وابسته نیستند، همین که رفتند، دیگر رفتند، راحت هستند؛ چون احساس تعلق به دنیا نمی کنند، چیزی ندارند.

اگر فکر کردیم که به دنیا وابسته شویم و با این راه ها می توانیم سری از سرها در بیاوریم، اشتباه کردیم و این ما را بیچاره می کند. بارها گفتم: هر کس ما را به دنیا دعوت کرد، بدانید حسب روایات «قطاع الطریق» یعنی راهزن (۹) است.

بگذاریم، راحت برویم. بزرگوارانی مثل آیت الله مولوی قندهاری، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله بهجت، آیت الله سید محمدرضا بهاءالدینی، آیت الله قاضی، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، بیان فرمودند: اگر کم داشتی راحت می روی.

حرف اولیاء این است که اگر یک خانه داشتی، به اندازه آن وابسته ای، اما اگر یک خانه داشتی، یک ویلا هم در فلان جا داشتی، وابستگی ات دو برابر می شود.

روایت داریم، شیطان ملعون موقع جان کندن اموال را جلوی چشم انسان می آورد. چگونه دل بکنم؟! خانه، ویلا، مغازه آن چنانی، پاساژ، وسیله نقلیه آن چنانی و... همه اینها موقع جان کندن مدام جلوی چشم می آید، می گوید: از این دل بکنم، از آن دل بکنم، از آن چه؟! هرچه وابسته بودیم، بیچاره تر می شویم.

خصایص مخلصین عالم این است: وابسته به دنیا نیستند، حریص نیستند، آرزوهای زیاد آنها را نمی گیرد، می گویند: خدا چه می خواهد؟! تکلیف چیست؟ آن را انجام بدهند.

● در محضر معدن تقوا

همیشه عرض کردم، یک راه هم برای این که وابسته نشویم، این است که در حصن حصین برویم؛ پیش اولیاء خدا، آنهایی که ما را عوض می کنند، متقین عالم؛ چون عاقبت به خیری فقط برای متقین است، «والعاقبه للمتقین»

(اعراف/۸۲۱)

پیش این معدن تقوا برویم. پیامبر اکرم محمد مصطفی(ص) فرمودند: «لکل شی ء معدن»(۰۱) برای هر شیئی معدن است، طلا معدن دارد، نقره معدن دارد، ذغال سنگ هم معدن دارد، اما «و معدن التقوی قلوب العارفین»، معدن تقوا قلوب عارفین است!- من این روایت را روزی چند بار برای خودم تکرار می کنم و مخصوصاً هر از گاهی به آن اشاره می کنم که برای شما هم تذکار شود.

انسان باید بزرگانی مثل آیت الله بهجت، آیت الله بهاءالدینی، آیت الله مولوی قندهاری، آیت الله ادیب، أب العرفا، آیت الله شاه آبادی (رحمهم الله)، بزرگان و کسانی که مردان الهی هستند را رها نکند و در حصن حصین باشد.

مهم تر از همه این حصن حصین ها، خود وجود مقدس آقاست. شب ها قبل از خواب دقایقی با آقا حرف بزنیم و ثمراتش را ببینیم. خیلی ها دیدند و به من گفتند که چه ثمراتی دارد. هر شب، موقعی که تاریک شد، از هم حجره ای ات، اگر در خوابگاه هستی، از دوستانت، در منزل هستی، از همسرت، فرزندانت، پدر و مادرت جدا شو، در خاموشی، شروع کن به صحبت کردن با آقا. یک مقدار خودمانی با آقاجان حرف بزن.

از او بخواهیم که آقا! ما را دریاب که ما را دنیا نبرد. آقاجان! دست ما به دامن شماست، ما خودمان نمی توانیم. هر شب یک طوری با آقا حرف بزن، یک شب پهلوی شکسته مادرش را قسم بده، یک شب آن سیلی را قسم بده، یک شب مادرش نرجس خاتون(س) را قسم بده، یک شب هم رگ های بریده ابی عبدالله(ع) را قسم بده، این طور با آقا حرف بزن. آن قدر آقاجان دوست دارد با ایشان حرف بزنیم. نمی دانید چقدر خوشحال می شود. خیلی دوست دارد. بگو آقا جان! دست ما را بگیر، ما جز شما کسی را نداریم.

آیت الله روح الله قرهی

۱- غررالحکم/ص:۶۴، حدیث: ۹۹۷

۲- غررالحکم، ص۱۵۵، حدیث ۶۰۹۲.

۳- اشاره به روایات: «اول الاخلاص الیاس مما فی ایدی الناس» غررالحکم، ص: ۸۱۹، حدیث: ۸۱۹۳ و «اصل الاخلاص الیاس مما فی ایدی الناس» غررالحکم، ص: ۸۳۹، حدیث: ۹۴۲۹

۴- بحارالانوار، ج۱، ص ۷۱۷، باب۱

۵-بحارالانوار، ج۳۷، ص۳۶۰، باب ۷۶

۶-الحدیث- روایات تربیتی، ج۳، ص۷۴

۷- الکافی، ج ۲، ص ۸۲۱

۸- بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۵۲۲،

باب ۴۵

۹- بحارالانوار، ج۱، ص۴۵۱، باب۴.

۰۱- ارشاد القلوب، ج۱، ص۵۱