چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

به نام مردم به کام شاه


به نام مردم به کام شاه

یکی از اقدامات ضد دموکراسی حکومت های استبدادی آن است که به اقدامات به ظاهر دموکراتیک و فرمایشی دست می زنند و با این کار اصالت دموکراسی و در نتیجه هرگونه آزادی و امید و استقلال را بر باد می دهند

یکی از اقدامات ضد دموکراسی‌ حکومت‌های استبدادی آن است که به اقدامات به ظاهر دموکراتیک و فرمایشی دست می‌زنند و با این کار اصالت دموکراسی و در نتیجه هرگونه آزادی و امید و استقلال را بر باد می‌دهند. پهلوی دوم نیز از این‌گونه اقدامات ضد دموکراتیک بسیار انجام می‌داد که یکی از آنها فرمان تأسیس دو حزب موافق و مخالف ملیون و مردم، به عنوان اکثریت و اقلیت بود. حزب ملیون به دست منوچهر اقبال و در دوران نخست‌وزیری او تأسیس و رهبری ‌شد و حزب اقلیت مردم را نیز اسدالله علم تأسیس و رهبری ‌کرد. نه تنها ماهیت حزب اکثریت وابسته به نخست‌وزیر، بلکه حزب اقلیت منتقد نیز خیلی زود برای مردم روشن شد و مردم برای مسخره کردن آنها متل‌ها و لطیفه‌ها بر سر زبان می‌آوردند.

در مقالۀ پیش‌رو با تاریخچۀ تأسیس و انقراض، و تحولات و اعتقادات حزب مردم آشنا خواهید شد.

تشکیل احزاب سیاسی در ایران تاریخچۀ طولانی ندارد و مثل سایر ارکان دموکراسی، از غرب وارد شده است. احزاب سیاسی به‌رغم تضادهایی که با نظام سنتی ایران داشتند، توانستند در بعضی از مقاطع تاریخ معاصر، تاحدودی جایگاه واقعی خود را بیابند. شاید بتوان سه رویداد تاریخی مشروطه، خروج رضاشاه از ایران و وقوع انقلاب اسلامی را سه دورۀ مهم در تشکیل احزاب سیاسی قلمداد کرد. البته در بعضی سال‌های زودگذر دیگر، نظیر دورۀ نخست‌وزیری علی امینی ۱۳۴۰ ــ ۱۳۴۱ نیز زمینۀ مساعدی برای شکل‌گیری احزاب به‌وجود آمد. اما در این مقاطع دولت‌های وقت یا مانع تشکیل احزاب می‌شدند یا خود به تشکیل احزاب فرمایشی دست می‌زدند. بدیهی است که این‌گونه احزاب، که از بالا و با هدایت دولت تشکیل می‌شد، با احزابی که از پایین (جامعه) برمی‌خاستند تفاوت ماهوی داشتند. در این مقاله تلاش شده است که حزب مردم، که یکی از احزاب نوع اول محسوب می‌شود، معرفی گردد و چگونگی تشکیل، فعالیت‌ها و انحلال آن شرح داده شود. در آغاز تذکر این نکته لازم به نظر می‌رسد که این حزب را به دلیل مشابهت اسمی با احزابی نظیر «حزب مردم» دورۀ‌ چهاردهم مجلس شورای ملّی، که مؤسس آن، محمدصادق طباطبایی، نیز به ریاست مجلس انتخاب شد، و همچنین «حزب مردم ایران»، یکی از احزاب تشکیل‌دهندۀ جبهه ملّی، که مؤسس آن محمد نخشب بود، نباید اشتباه نمود.

● زمینه‌های تشکیل حزب مردم

حزب مردم در روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۶ به دستور محمدرضاشاه تشکیل شد. این حزب در دوران حیات طولانی هیجده‌سالۀ خود (۱۳۳۶ ــ ۱۳۵۳) در جایگاه حزب اقلیت در مقابل احزاب اکثریت ملّیون (۱۳۳۶ ــ ۱۳۳۹) و ایران نوین (۱۳۴۳ ــ ۱۳۵۳) و با برخورداری از فراکسیون‌های پارلمانی در تمام ادوار دو مجلس سنا و شورای ملّی شرکتی فعال داشت.

اندیشه‌های شکل‌گیری این حزب را می‌توان در سیر رشد احزاب در دهۀ ۱۳۲۰، که دوره‌ای مهم از فعالیت‌های احزاب سیاسی با مرام‌ها و مسلک‌های مختلف محسوب می‌شود، جستجو کرد. مبارزات و فعالیت‌های جبهه ملّی و حزب توده در آن سال‌ها چنان گسترده و تأثیرگذار بود که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز نتوانست دامنۀ نفوذ آنها را کاهش دهد و میراث فکری‌شان را نابود سازد.

محمدرضاشاه، پیروز اصلی میدان این کودتا، و همچنین هیأت حاکمه وقت، که از انرژی بالقوۀ‌ نیروهای سیاسی و پیامدهای آزاد شدن آن در دهۀ ۱۳۲۰ ــ که به‌ویژه در به قدرت رساندن مصدق تعیین‌کنندۀ اصلی بود ــ آگاهی داشتند، بعد از پیروزی کودتا درصدد برآمدند ضمن کنترل شدید امنیتی این نیروها، احزابی موازی تأسیس کنند. تداوم فعالیت‌های طرفداران جبهه ملّی در قالب تشکلی جدید به نام نهضت مقاومت ملّی و به ویژه کشف شبکۀ گستردۀ افسران حزب توده در سال ۱۳۳۳، بیش‌ازپیش هیأت حاکمه را از عمق خطر تداوم مبارزات حزبی آگاه ساخت. ازاین‌رو کارگزاران نظام به فکر چاره‌جویی برآمدند و خود شاه: «در سفرهای خود به چند کشور خارجی در سال ۱۳۳۵، یعنی امریکا و [کشورهای] اروپایی و هند و ترکیه، شخصاً به مطالعه دربارۀ نهادهای پارلمانی این کشورها پرداخت.»[۱]

این رویکرد هم‌زمان با تشکیل ساواک در اواخر همین سال می‌تواند دارای بار معنایی خاصی باشد؛ به تعبیر دیگر کارگزاران نظام از یک‌سو تدابیر امنیتی را علیه فعالیت‌های مستقل سیاسی و حزبی تشدید نمودند و از سوی دیگر با اتخاذ راهکاری سیاسی، یعنی تأسیس حزب وابستۀ دولتی، درصدد برآمدند فعالیت‌های حزبی را از لحاظ ماهیت تغییر دهند. در بدو تأسیس این احزاب (اقلیت و اکثریت) چنین تصور می‌شد که آنها می‌توانند محل تجمع اعضا و تبلیغ مرام و مبانی نظام حاکم باشند و در اوضاع بحرانی به کار آیند.

محمدرضاشاه طی سخنانی در دیدار دکتر نصرت‌الله کاسمی،[۲] دبیرکل حزب اکثریت ملّیون ــ که مدت کوتاهی بعد از حزب اقلیت مردم تأسیس شد ــ با او از این هدف خود پرده برداشت و گفت: «سال‌ها فکر می‌کردم که به چه دلیل نظام مملکت در شهریور ۱۳۲۰ طی ۴۸ ساعت طوری متلاشی شد که سربازها با لباس کهنه و پای برهنه... در کوچه و بازار تقاضای کمک می‌کردند... بعد دریافتم که در داخل مملکت تشکیلات و سازمانی وجود نداشت که پایه و اساس محکمی متکی به افکار مردم داشته باشد که بتواند در روزهای سخت تشکیلات موجود را نگه دارد و نگذارد متلاشی شود. ازاین‌رو به فکر افتادم که باید در مملکت تشکیلات حزبی ایجاد شود تا منظورم عملی گردد. قبلاً حزبی تشکیل شده (حزب مردم) که حزب اقلیت است، حالا باید حزب اکثریت تشکیل شود و این کار به عهدۀ شماست.»[۳]

چنین به نظر می‌رسد که در این رویکرد جدید، تلاش هیأت حاکمۀ وقت این بود که با تشکیل احزاب دولتی، علاوه بر سازمان‌دهی نیروهای وابسته در قالب تشکل‌های حزبی، به احراز وجهه دموکراتیک از منظر داخلی و خارجی و در نتیجه مشروعیت سیاسی نایل آید. ناگفته پیداست که دولت‌های بعد از کودتا و جایگاه خود شاه در این سال‌ها از فقدان مشروعیت رنج می‌برد؛ به‌ویژه آشکار شدن دست داشتن انگلستان و امریکا در کودتا و همچنین حضور نیروهای وابسته و بدنام، موقعیت رژیم را متزلزل کرده بود، به‌طوری‌که با سرکوب و تدابیر امنیتی شدید، آن سال‌ها سپری گردید.

شاه در یکی از سخنرانی‌های خود دربارۀ تبیین تشکیل احزاب دوگانۀ فوق در اردیبهشت سال ۱۳۳۶ خطاب به سناتورها گفت: «مفهوم دموکراسی، آزادی مردم در اظهار عقیده و تشکیل احزاب است، حالا که احزاب را تشکیل داده‌ایم، دموکراسی داریم.»[۴] چنین به نظر می‌رسد که شاه در سفرهای دوره‌ای خود به اروپا و امریکا نسبت به سیستم دوحزبی کشورهای انگلستان و ایالات متحده امریکا تمایل پیدا کرده بود و ازاین‌رو درصدد برآمد دو حزب موافق و مخالف دولت تأسیس نماید؛ چنان‌که در جای دیگری وی ابراز نموده است: «در اجتماع ما که براساس رژیم پارلمانی و دموکراتیک اداره می‌شود [اساس کار بر محور] سیستم دوحزبی، حزب موافق دولت و حزب مخالف دولت [قرار دارد].»[۵] منظور از حزب موافق دولت همان حزب ملّیون بود که برای فعالیت در مقام اکثریت در دی‌ماه ۱۳۳۶ به ریاست منوچهر اقبال،[۶] نخست‌وزیر وقت (۱۳۳۶ــ ۱۳۳۹)، و به دبیرکلی نصرت‌الله کاسمی تشکیل شد. این حزب در طی سه سال فعالیت خود، اختیار دولت و اکثریت مجلس شورای ملّی را به عهده داشت و با به سر آمدن عمر دولت اقبال، عمر این حزب نیز پایان یافت و حزب ایران نوین (۱۳۴۳ ــ ۱۳۵۳) بعد از چهار سال به جای آن در جایگاه اکثریت فعالیت نمود.

● مراحل تشکیل و فعالیت‌های حزب مردم

همان‌طورکه پیش از این ذکر شد. حزب مردم در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۶ به دستور شاه و به دبیرکلی امیر اسدالله علم[۷] تأسیس شد و از تیرماه همین سال کار عضوگیری را آغاز کرد. در یکی از نخستین گزارش‌های ساواک از رایزنی‌های چندمرحله‌ای دست‌اندرکاران حزب مردم برای تأسیس آن به شرح ذیل سخن به میان آمده است:

«در مرحلۀ نخست: اسامی جمعی ”از افراد تحصیل‌کرده و خوشنام که دارای افکار روشن بوده و وطن‌پرستی و شاه‌دوستی خود را در مراحل مختلف به ثبوت رسانیده‌اند تهیه شد.“

در مرحلۀ دوم: دربارۀ هر یک از این افراد ”مطالعات کافی به عمل آمده“ با تیمسار سرلشکر تیمور بختیار [رئیس وقت ساواک] هم نسبت به سوابق هر یک مشورت گردید و چند مرتبه هم مراتب به عرض جناب آقای نخست‌وزیر [منوچهر اقبال] رسید که نسبت به اشخاص نظر خود را بدهند تا [همان‌ها] به عنوان مؤسس، حزب را تشکیل دهند.

در مرحلۀ سوم: با بعضی از این اشخاص تماس گرفته شد تا میزان حسن استقبال آنها ارزیابی گردد که بعد از این بررسی‌ها، اشخاص زیر برای تشکیل حزب مناسب تشخیص داده شدند: آقایان دکتر هدایتی، سرداری، پورهمایون، صورتگر، فرهاد، کیهانی، راد، کاسمی، خانبابا بیانی، پیرنیا، عسکری، ستوده و ابوالضیاء. همچنین آقایان سردار فاخر حکمت، صارمی، عرب شیبانی و مهندس فروغی.

در مرحلۀ چهارم: برای تهیۀ مرامنامه ۲۶ فقره مرامنامه‌های مختلف تحت مطالعه قرار گرفت و چند مرامنامۀ احزاب ممالک خارجی مطالعه شد و طرح مرامنامه هم تدوین گردید.»[۸]

به این ترتیب حزب مردم بعد از تأسیس و تدوین مرامنامه به طور رسمی فعالیت خود را آغاز نمود. براساس عملکرد دبیرکل‌های این حزب طی هیجده سال فعالیت، می‌توان سیر فعالیت‌های آن را به سه مرحله به شرح ذیل تقسیم نمود:

۱) دورۀ تثبیت: این دوره به دبیرکلی اسدالله علم از اردیبهشت ۱۳۳۶ تا شهریور ۱۳۳۹ طول کشید

۲) دورۀ تزلزل: این دوره به دبیرکلی پروفسور یحیی عدل از شهریور ۱۳۳۹ تا اردیبهشت ۱۳۵۰ را شامل می‌شود

۳) دورۀ ضعف و انحلال: این دوره از اردیبهشت ۱۳۵۰ تا پایان سال ۱۳۵۳ را در بر گرفت که به ترتیب با دبیرکلی علینقی کنی (۲۸/۲/۱۳۵۰ ــ ۳/۵/۱۳۵۱)، پروفسور یحیی عدل در دورۀ دوم (۴/۵/۱۳۵۱ ــ ۵/۴/۱۳۵۲)، ناصر عامری (۶/۴/۱۳۵۲ ــ ۸/۱۰/۱۳۵۳) و محمد فضائلی (۲۲/۱۰/۱۳۵۳ ــ ۱۲/۱۳۵۳) تداوم یافت و در نهایت با اعلام رسمی تشکیل حزب واحد رستاخیز ملّت ایران در فروردین ۱۳۵۴، شاه این حزب را همراه سایر احزاب رسمی وقت منحل اعلام کرد. عملکرد حزب و دبیرکل‌های هر یک از سه مرحلۀ فوق‌ به شرح ذیل است:

ـ دوره تثبیت: دورۀ چهارسالۀ نخست (۱۳۳۶ ــ ۱۳۳۹) فعالیت حزب مردم، که با دبیرکلی اسدالله علم تشکیل و سازمان‌دهی یافت، درخشان‌ترین دورۀ فعالیت این حزب محسوب می‌شود. علم از ملاکان بزرگ جنوب خراسان بود. او در مدرسۀ عالی فلاحت کرج دیپلم گرفت و در بیرجند سرپرستی املاک پدرش را به عهده داشت که در کابینۀ قوام (۱۳۲۴ ــ ۱۳۲۶) به فرمانداری کل سیستان و بلوچستان منصوب شد. در سال ۱۳۲۸ به دستور محمدرضاشاه عهده‌دار وزارت کشاورزی کابینۀ ساعد گردید. از این دوره در اکثر کابینه‌های بعدی در جایگاه وزیر حضور داشت. او همچنین در سال ۱۳۳۱ سرپرست املاک و مستغلات پهلوی گردید و در دورۀ نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق (۱۳۳۰ ــ ۱۳۳۲) همانند بسیاری از درباریان، از دربار رانده شد و به سراغ املاک خود در بیرجند رفت. بعد از پیروزی کودتا، مجدداً به دستور شاه به سمت قبلی خود، یعنی سرپرستی املاک و مستغلات پهلوی، برگشت تا اینکه در کابینۀ حسین علا (۱۷/۱/۱۳۳۴ ــ ۱۵/۱/۱۳۳۶) با توصیۀ شاه وزیر کشور شد. از این زمان علم محرم‌ترین افراد نزدیک به شاه و متنفذترین فرد در کشور محسوب می‌شد، ازاین‌رو شاه او را برای تشکیل حزب اقلیت مردم مأمور کرد.

علم از همان آغاز برای جذب اشخاص متنفذ به منظور عضویت در حزب و حتی ائتلاف با احزاب دیرینه‌ای چون حزب زحمتکشان مظفر بقایی تلاش‌های بسیاری نمود.[۹] او از یک‌سو با استفاده از نفوذ اجتماعی خود و وابستگی خاندانش به سلطنت و از سوی دیگر با تشکیل جلسات بزم‌گونه در منزلش توانست در جذب عده‌ای از شخصیت‌های سیاسی و علمی نظیر: پرویز ناتل خانلری، علینقی کنی، مهندس مهدی شیبانی، جهانگیر تفضلی و حتی رجالی با گرایش‌های چپ از جمله: محمد معتضد باهری و رسول پرویزی در تأسیس حزب بهره گیرد.[۱۰] در مراحل بعدی، علاوه بر نامبردگان، افراد عالی‌مقام دیگری نظیر: مصطفی صاحبدیوانی، دکتر احمد فرهاد، پرفسور یحیی عدل، جمشید اعلم، و... نیز به این جمع پیوستند.

یکی از اقدامات نخستین علم و مؤسسان حزب مردم، تدوین اولین اساسنامه و مرامنامۀ حزب بود. اساسنامۀ حزب، که چندین بار در معرض اصلاح قرار گرفت، در زمینه‌های چگونگی عضویت[۱۱] افراد و معرفی سازمان‌های وابسته به حزب و ساختار تشکیلاتی و چارت سازمانی آن بود[۱۲] (ازآنجاکه اساسنامۀ حزب چندین بار در دوران طولانی فعالیت آن، اصلاح شد، آخرین متن اساسنامه، که در ماه‌های پایانی حیات حزب و در آستانۀ دبیرکلی محمد فضائلی (۲۲/۱۰/۱۳۵۳ ــ ۱۲/۱۳۵۳) تدوین گردید، در اینجا مدنظر قرار گرفته است). همچنین مرامنامۀ حزب درخصوص تشریح اصول عقاید سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حزب بود.[۱۳] در این مرامنامه، علم هدف حزب را از لحاظ رژیم سیاسی: حفظ استقلال و تمامیّت ارضی و جغرافیایی سیاسی کشور و همچنین حفظ کلیه آزادی‌هایی که قانون اساسی و منشور سازمان ملل متحد و اعلامیه حقوق بشر به همۀ افراد داده و از لحاظ رژیم اقتصادی: اصلاحات در امور کشاورزی، صنعتی، بازرگانی و اداری و بالاخره اجتماعی و فرهنگی اعلام کرده است.

یکی دیگر از اقدامات علم در دوران دبیرکلی، برگزاری اولین کنگرۀ حزب مردم بود که بر طبق اساسنامۀ حزب می‌بایست هر دو سال یکبار تشکیل می‌شد. این کنگره به مدت سه روز از ۲۶ الی ۲۹ دی‌ماه ۱۳۳۸ در تهران برپا گردید. نکات عمدۀ قطعنامۀ کنگره عبارت بود از: تأکید بر حکومت مشروطۀ سلطنتی، اجرای اصول قانون اساسی، تأکید بر بهبود زندگی عمومی مردم، اصلاحات ارضی، توسعۀ صنعتی کشور، رد مداخلۀ بیگانگان در امور داخلی کشور، و رسیدگی به وضعیت کارگران. البته برنامه‌های آیندۀ حزب، خط‌مشی و انتخاب اعضای شورای مرکزی نیز در این کنگره تصویب شد.

علاوه بر موارد فوق، شاید عمده‌ترین تکاپوهای علم در این مرحله، تلاش برای جذب ناراضیان حکومتی به حزب بود. او با توجیه فعالیت نمودن در مقام حزب اقلیت و منتقد حزب حاکم اکثریت (حزب ملّیون) بودن به سراغ افراد مخالف از گرایش‌های مختلف رفت. در این زمینه موفقیت او در جذب تعدادی از اعضای سابق حزب توده در خور ذکر است. فردوست در خاطرات خود از این افراد به نام «توده‌ای‌های انگلیسی» یاد کرده و به طور مشخصی از باهری و رسول پرویزی نام برده است.[۱۴]

ازاین‌رو اقدام نظام به آزادی جمعی از زندانیان سیاسی عضو حزب توده که در سال‌های قبل به اتهام ‌براندازی رژیم دستگیر شده بودند، و فراخوان‌های علم به منظور جذب آنان برای عضویت در حزب مردم در خور تأمل است. هیأت حاکمه با این اقدام از یک‌سو با اغماض از عملکرد گذشتۀ مخالفان خود، بر آنها منّت می‌گذاشت و از طرف دیگر با به عضویت در آوردن آنان در حزب مردم، ضمن استفاده از تجارب سازمان‌دهی و حزبی آن افراد، کنترل فعالیت آنها را به دست می‌گرفت و با دادن امتیازاتی، آنان را به افراد وفادار به رژیم مبدل می‌ساخت؛ لذا پر بیراه نبود که جمعی از همین اشخاص، برای اعلام وفاداری خود به نظام، تقاضا نمودند به عضویت حزب مردم درآیند. علم نیز، ضمن استقبال از این درخواست، در یکی از سخنرانی‌های خود در میتینگ حزبی در شیراز گفت: «جوان‌های روشنفکر و تحصیل‌کردۀ ما، اگر در گذشته ندانسته با پذیرفتن مرام حزب توده و عضویت در آن حزب مرتکب اشتباهاتی شده‌اند، اینک می‌توانند به جبران مافات، با پذیرش عضویت حزب مردم برای فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی، خود را آماده سازند.»[۱۵]

به‌هرحال با ایجاد چنین جوی، عده‌ای از افراد دارای گرایشات چپی و اعضای سابق حزب توده به عضویت حزب مردم درآمدند.[۱۶] گزارش‌های ساواک نشان می‌دهد که حضور این افراد در حزب مردم به سرعت برنامه‌های آن را تحت‌الشعاع قرار داد و آنان «توانستند میزان قابل ملاحظه‌ای دیسیپلین حزبی برقرار سازند»[۱۷] و جایگاه حزب مردم را در رقابت با حزب ملّیون ارتقا بخشند. مدتی بعد همین افراد، جناح چپ حزب مردم را به رهبری محمد معتضد باهری تشکیل دادند[۱۸] این جناح طی سال‌های اولیۀ فعالیت حزب، به‌‌رغم اتهام واردشده از سوی جناح راست حزب مبنی بر سوابق خیانتکارانۀ آنها در سالیان قبل، توانستند با حمایت مستقیم علم، گام‌های چندی در جهت احقاق حقوق کارگران بردارند.

در این سال‌ها کارگران و به‌ویژه تشکل‌های کارگری با عنایت به عضویت در حزب توده قبل از انحلال آن، آگاهی‌های سیاسی بیشتری در مقایسه با سایر طبقات داشتند. البته طی تحولات سیاسی سال‌های بعد، فعالیت‌های تشکل‌های کارگری دچار محدودیت و به‌ویژه بعد از کودتا با ممنوعیت مواجه شد، ولی بعضی از این تشکل‌ها در اندازه‌ای محدودتر تحت عنوان سازمان‌های پوشش نظیر «جمعیت طرفداران صلح» به فعالیت خود ادامه دادند. صنوف و اتحادیۀ کارگری زمینه و بستر بسیار مساعدی برای تداوم فعالیت در جهت احقاق حقوق کارگران و خواسته‌های صنفی داشتند. ازاین‌رو دست‌اندرکاران حزب مردم به این تشکل‌ها توجه می‌نمودند. این تشکل‌ها از مدت‌ها قبل به دنبال مفرّی برای فعالیت رسمی بودند تا در پوشش قانونی به فعالیت‌های خود نظم و سازمان بدهند. پرواضح است که در این رویکرد جدید آنان از اصرار بر گرایشات ایدئولوژی سوسیالیستی کاستند و در پی کسب منافع صنفی برآمدند تا از این طریق، هم بهانه‌ای به دولت و به‌ویژه جناح راست حزب مردم ندهند و هم در چهارچوب قانون به خواسته‌های صنفی خود نایل آیند.

جذب کارگران و تشکلات صنفی و کارگری به حزب مردم به حدی افزایش یافت که به دنبال الحاق رسمی «شورای همکاری‌های سندیکای کارگری» ــ که از تشکل‌های بزرگ کارگری با شصت‌هزار عضو محسوب می‌شد ــ[۱۹] به حزب مردم، سخن از تغییر نام حزب مردم به «حزب کارگر» به میان آمد.[۲۰] ناگفته نماند که فعالیت‌های فراکسیون پارلمان حزب مردم در احقاق حقوق کارگران و به‌ویژه تصویب طرح قانون کار در مجلس عامل عمدۀ این رویکرد بود.[۲۱] بعضی از سندیکاهای کارگری عمده که به حزب مردم پیوستند به شرح ذیل هستند: سندیکای کارگران راه‌آهن، سندیکای کارگران کارخانۀ سیمان، شرکت واحد اتوبوسرانی، اتحادیه فروشندگان جراید، اتحادیه رانندگان، کارگران کوره‌پزخانه‌ها، صنف نانوایان و... .

از میان این تشکل‌ها، سندیکای کارگران کارخانۀ سیمان از لحاظ کثرت عضو و توده‌ای بودن اکثر اعضای آن اهمیت خاصی داشت.[۲۲] با پیوستن این سندیکا به حزب مردم فقط روزانه صد نسخه روزنامۀ «اندیشۀ مردم» (ارگان حزب مردم) در این کارخانه توزیع می‌شد. در این میان بعضی از تشکل‌های کارگری نظیر «کارگران کارخانجات تهران» با دارا بودن هزار عضو، به‌‌رغم اعلام پیروی از حزب مردم در امور سیاسی، به خاطر بعضی مصالح از عضویت در این حزب خودداری کردند.[۲۳]

به‌هرحال تشکل‌های کارگری یادشده در چهارچوب ضوابط حزب مردم به تجدید و احیای فعالیت‌های صنفی خود همّت گماردند. گسترش دامنۀ فعالیت‌های این گروه‌ها باعث شد که دست‌اندرکاران حزب مردم «سازمان کارگران حزب مردم» را تشکیل دهند و طرح و برنامه‌هایی برای حل مشکلات تشکلات کارگری نظیر: افزایش حقوق و مزایا، بیمه کارگران، کاهش ساعات کار، اخراج کارگران توسط کارفرمایان و... ارائه دهند. این فعالیت‌ها در جلساتی دنبال می‌شد که با مسئولیت محمد معتضد باهری و با شرکت دبیران سندیکاهای کارگری حزب در محل «خانه کارگر» برگزار می‌گردید.[۲۴] ده‌ها مسائل و مشکلات سندیکاها در این جلسات بررسی می‌شد. در یک مورد صنف نانوایان به ریاست ارباب جلیل خانلو و با عضویت بیش از هزار نفر از کارگران نانوایی‌ها، بعد از پیوستن به حزب مردم، از دست‌اندرکاران حزب درخصوص جلوگیری از تأسیس کارخانۀ نان‌پزی از طرف دولت در تهران، کمک خواست؛ زیرا اعضای این صنف معتقد بودند که با عملی شدن این طرح دولت، «نانواها به روز سیاه خواهند نشست». در مورد دیگری وقتی مسئولان حزب مردم به حمایت از اعتصاب چندروزۀ رانندگان تاکسی تهران در اوایل سال ۱۳۳۷ به منظور جلب عضویت آنها در حزب اقدام کردند به کارشکنی در امور دولت متهم شدند و به‌ناچار عقب‌نشینی نمودند.

البته علاوه بر تشکل‌های کارگری، بعضی گروه‌های سیاسی نظیر: جمعیت آزادی به دبیرکلی حسن ارسنجانی، گروه راما، جمعیت برادران متفق، جمعیت گاودارها و... همچنین بعضی انجمن‌های محلی از جمله: شورای محلی کوی افسریه، انجمن محلی جوادیه و... نیز به حزب مردم پیوستند. در کردستان نیز عده‌ای از فعالان سیاسی کرد، با عضویت در این حزب و در پوشش جلسات حزبی نظریات و برنامه‌های قوم‌گرایی موردنظر خود را اشاعه دادند.[۲۵]

دربارۀ رابطۀ روحانیان دولتی با حزب مردم نیز باید خاطرنشان کرد که روحانیان متنفذ تهران با این حزب میانۀ خوبی نداشتند،[۲۶] گویا گرایش‌های چپی حزب عامل این مسأله بود.

بدین‌ترتیب اسدالله علم، پس از اقدام تاریخی خود در تأسیس و تثبیت سازمان‌های حزب مردم و کمیسیون‌های مربوط به آن،[۲۷] به دنبال شکست این حزب در انتخابات دورۀ بیستم مجلس شورای ملّی (۱۳۳۹)، به‌ویژه اتهام واردشده به آن درخصوص تبانی با حزب حاکم ملّیون که به لغو انتخابات منجر گردید، از دبیرکلی حزب استعفا کرد؛ زیرا او از نیل به آرزوی خود، یعنی کسب پست نخست‌وزیری، ناکام ماند. وی بعداً نیز در مواجهه با محدودیت‌های دورۀ نخست‌وزیری علی امینی (۱۳۴۰ ــ ۱۳۴۱) به ناچار خود را از امور کنار کشید تا در فرصتی دیگر برای اجرای مأموریتی بزرگ‌تر (اجرای اصول شش‌گانۀ انقلاب سفید شاه و ملت) این پست را تصاحب کند. البته به‌‌رغم کناره‌گیری او از حزب مردم، وی همچنان حامی مهم این حزب در مقاطع بعدی بود. اما کناره‌گیری او نتیجه‌ای ناخوشایند برای جناح چپ حزب داشت؛ زیرا این جناح حامی اصلی خود را از دست داد. جناح چپ در دورۀ دبیرکلی علم به‌تدریج بر تمام سازمان‌های حزب سیطره یافته بود. آنان به‌ویژه بعد از استعفای دو رهبر جناح راست، یعنی جمشید اعلم[۲۸] و علی‌اکبر بینا، از عضویت حزب مردم در آبان سال ۱۳۳۸، موفق شدند اکثر مناصب عمدۀ حزبی را تصاحب کنند، اما با استعفای علم، دو رهبر جناح چپ، یعنی محمد معتضد باهری[۲۹] و رسول پرویزی، نیز به‌ناچار از این حزب کناره‌گیری کردند.

در کل دبیرکلی علم بر حزب مردم، دوره‌ای بالنده و شکوفا برای این حزب محسوب می‌شد؛ زیرا ساختار درونی حزب در این دوره تقویت و تثبیت گردید. همین ساختار با مختصر تغییراتی چهارده سال بعد نیز دوام آورد تا اینکه بعد از علم، حزب با بحران‌های متعددی مواجه شد، ولی تحکیم ساختاری آن، حزب را از این بحران‌ها، از جمله دورۀ نخست‌وزیری علی امینی نجات داد. امینی، که سیاست انحلال دو مجلس را برای اصلاح قانون انتخابات در پیش گرفت، نسبت به احزابی نظیر حزب مردم، نظر خوشایندی نداشت. ازاین‌رو به سرعت در این دوره شعبات حزب تعطیل گردید. یکی از گزارش‌های ساواک حاکی است که فقط ۲۸ نفر از اعضای وفادار حزب با عزمی راسخ، فعالیت‌های حزبی را تداوم بخشیدند[۳۰] و موفق شدند حزب را از این مرحلۀ بحرانی نجات دهند. این درحالی‌ است که در پایان دورۀ دبیرکلی علم بر حزب مردم فقط در تهران تعداد هفت‌هزار نفر آنکت حزبی را پر کرده و عضو رسمی حزب شده بودند و این تعداد در شهرستان‌ها به شصت‌هزار نفر می‌رسید.[۳۱]

ـ دورۀ تزلزل: این دوره، که از شهریور ۱۳۳۹ تا اردیبهشت ۱۳۵۰ با دبیرکلی پرفسور یحیی عدل[۳۲] طول کشید، دوره‌ای متزلزل در سیر فعالیت‌های حزب مردم محسوب می‌شود. عدل، به‌‌رغم اینکه از جریانات سیاسی به دور بود و قاطعیت لازم را برای دبیرکلی حزب نداشت، به دلیل نزدیکی و اعتماد شاه به او، از یک‌سو، و روحیۀ محافظه‌کای و در نتیجه پذیرش عمومی از طرف همۀ جناح‌های درونی حزب مردم، از سوی دیگر، به این سمت انتخاب شد. به تعبیر یکی از نویسندگان، «پروفسور عدل از تنها چیزی که سررشته نداشت، سیاست بود... . شاه پروفسور عدل را برای خالی نبودن عریضه به دبیرکلی حزب مردم انتخاب کرد تا ظاهراً حزب‌بازی در قالب حزب اقلیت و اکثریت حفظ شود.»[۳۳]

عدل علاوه بر تصدی دبیرکلی حزب مردم در دهۀ ۱۳۴۰، سال‌های بعد در دورۀ دبیرکلی علینقی کنی (۱۳۵۰ ــ ۱۳۵۱) نیز عنوان تشریفاتی ریاست کل حزب را به عهده گرفت و بعد از عزل کنی نیز به مدت یک‌سال دیگر (۱۳۵۱ ــ ۱۳۵۲) مجدداً دبیرکل این حزب شد.

از رویدادهای عمدۀ دوران یک دهه دبیرکلی عدل بر حزب مردم می‌توان به برگزاری دوبار کنگرۀ حزب به ترتیب در تاریخ‌های ۲۰/۱۲/۱۳۴۰ و ۴/۱۲/۱۳۴۴ اشاره کرد. در این دوره همچنین بعضی از سمینارها و کنفرانس‌های حزبی از جمله «سمینار بررسی امور روستایی» در ۱۲/۲/۱۳۴۶ برگزار گردید. علاوه بر موارد فوق، حضور و رقابت با حزب رقیب در تمام انتخابات مجلس و شوراها (انجمن‌های شهر و روستا) و شرکت در مراسم مختلف از دیگر فعالیت‌های حزب است

نکتۀ در خور تأمل در فعالیت‌های این دورۀ حزب، دنباله‌روی از سیاست‌های دولت بود. درواقع به همان میزان که حزب به ضعف قدرت و مدیریت دچار می‌شد، توانایی‌اش در موضع‌گیری علیه دولت و حزب حاکم اکثریت کاهش می‌یافت. شعار «حفظ اتحاد ملّی و یکپارچگی ملّت» دستاویزی بود که بارها سران حزب با توسل به آن، همسو با حزب اکثریت ایران نوین (۱۳۴۳ ــ ۱۳۵۳) عمل می‌کردند. در این دوران نیز بار دیگر رقابت‌های حزبی اقلیت و اکثریت بر این دو حزب سایه افکند. هستۀ اولیه حزب ایران نوین «کانون مترقی» حسنعلی منصور بود. منصور با تصدی پست نخست‌وزیری (۱۳۴۲ ــ ۱۳۴۳) به دستور شاه، به منظور تداوم نظام دو حزبی، با همکاری روشنفکران و تحصیل‌کردگان عضو کانون، حزب ایران نوین را در مقام حزب حاکم اکثریت تأسیس کرد. این حزب به عنوان دومین حزب اکثریت ــ بعد از حزب ملّیون ــ به مدت یک دهه با حزب مردم به رقابت برخاست.

فاطمه فرهمند، کارشناسی ارشد علوم سیاسی

پی‌نوشت‌ها

[۱]ــ پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمۀ محمد رفیعی‌ مهرآبادی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، ۱۳۶۸، ج ۳، ص ۷۲

[۲]ــ نصرت‌الله کاسمی در سال ۱۲۸۸.ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در علوم طبیعی گذراند، سپس وارد دانشکدۀ پزشکی شد و در ۱۳۱۴ دکتری گرفت. هم‌زمان در موضوعات ادبی و تاریخی و حتی فلسفه مطالعه نمود و حتی از محضر استادانی چون خندق‌آبادی و شیخ مهدی نوری بهره جست و از این طریق به انجمن‌های ادبی و از جمله فرهنگستان راه یافت. او از سال ۱۳۱۷ به تدریس در دانشکده دندانپزشکی روی آورد و سال‌های بعد سرپرستی و امور فنی دانشکده‌های پزشکی، داروسازی و دندانپزشکی را به عهده گرفت. در مجلس مؤسسان سوم از مازندران و در دورۀ شانزدهم از ساری به مجلس شورای ملّی راه یافت. از سال ۱۳۲۶ به دبیرکلی سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی منصوب شد. در دولت اقبال وزیر مشاور و دبیرکل حزب ملّیون گردید. اغلب میتینگ‌های حزبی را او با سخنرانی‌های پرشور اداره می‌کرد. بعد از انحلال حزب مذکور به کار سابق خود در سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی برگشت.

[۳]ــ محمود تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، تهران، آسیا، ۱۳۷۵، ص ۲۹۵

[۴]ــ جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱، صص ۵۸۷ ــ ۵۸۶

[۵]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۵۵، ص ۲۱

[۶]ــ منوچهر اقبال، فرزند میرزا ابوتراب مقبل‌السلطنه خراسانی، در سال ۱۲۸۸.ش در مشهد به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در آن شهر گذراند، سپس وارد مدرسۀ دارالفنون در تهران شد و دیپلم گرفت. در ۱۳۰۶ به فرانسه رفت و بعد از پایان تحصیلات پزشکی در سال ۱۳۱۲ به کشور برگشت. مدتی بعد از اشتغال به پزشکی به یاری برادرش ــ علی اقبال ــ که نمایندۀ مجلس و از یاران احمد قوام بود، در ۱۳۲۱ به معاونت وزارت بهداری رسید. در کابینۀ ساعد نیز چندماهی به کفالت همین وزارتخانه نایل آمد. در کابینۀ ائتلافی قوام، وزیر پست و تلگراف شد. در کابینۀ هژیر، وزیر فرهنگ و مجدداً در کابینۀ ساعد به ترتیب وزیر بهداری، کشور و راه گردید. در دولت رزم‌آرا به استانداری آذربایجان و ریاست دانشگاه تبریز گمارده شد تا اینکه در دولت مصدق از مشاغل دولتی کنار گذاشته شد. در سال ۱۳۳۲ به سناتوری و سپس به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد. در ۱۳۳۴ علاوه بر ریاست دانشگاه تهران، به وزارت دربار منصوب گردید که از آن زمان درصدد کسب نخست‌وزیری برآمد. دوران چهارسالۀ نخست‌وزیری او طولانی‌ترین دولت بعد از شهریور ۱۳۲۰ محسوب می‌شد که شاه در واکنش به بحران سال ۱۳۳۹ (ابطال انتخابات مجلس) او را قربانی کرد. بعد از آن در انتخابات مجدد دورۀ بیستم مجلس از تهران به وکالت رسید، ولی در دولت امینی مورد تعقیب قرار گرفت که ناچار کشور را ترک کرد. پس از سقوط امینی، در پاریس به عنوان سفیر ایران در یونسکو انتخاب شد تا اینکه در آبان ۱۳۴۲ به سمت مدیرعامل و ریاست هیأت‌مدیرۀ شرکت ملّی نفت ایران منصوب گردید و تا زمان فوت در ۱۳۵۶ در همین سمت باقی ماند.

[۷]ــ امیر اسدالله علم در سال ۱۲۹۰.ش به دنیا آمد. پدر وی امیر محمد ابراهیم‌خان علم شوکت‌الملک، مالک صدها پارچه آبادی در منطقه قائنات و بیرجند بود. این خاندان در شرق ایران نفوذ فوق‌العاده‌ای داشتند و با تشکیل دولت مدرن پهلوی، در همراهی با رضاشاه، نفوذ خود را حفظ کردند. از‌این‌رو اسدالله علم نیز تحت این حمایت‌ها به سرعت پلکان ترقی را طی کرد و در دورۀ محمدرضاشاه، نزدیک‌ترین فرد به او محسوب می‌شد. علم در طرح و اجرای انقلاب سفید سهم بسزایی داشت. سمت‌های عمدۀ او عبارت بودند از: نخست‌وزیری وزارت کشور، استاندار، ریاست دانشگاه، نمایندۀ مجلس، دبیرکل حزب مردم، وزارت دربار.

[۸]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۵۸، صص ۹۶ــ۹۵

[۹]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۷، ص ۴

[۱۰]ــ علی بهزادی، شبه‌خاطرات، تهران، زرین، ۱۳۷۵، صص ۱۴۷ و ۱۴۵

[۱۱]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۵۲، ص ۱۴؛ همچنین شماره بازیابی پرونده ۱۶۸، ص ۱۸۴

[۱۲]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۸، صص ۲۵۱ ــ ۲۳۷

[۱۳]ــ همان، صص ۲۳۰ ــ ۲۲۶

[۱۴]ــ خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی)، گردآورنده مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۹، ص ۲۵۷

[۱۵]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۴۰، ص ۳۶

[۱۶]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۶، ص ۱۴۱

[۱۷]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۳۶، ص ۳۸

[۱۸]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۴۳، ص ۴۸۲

[۱۹]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۱، ص ۱۰۲

[۲۰]ــ همان، ص ۱۵۹

[۲۱]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۶، ص ۱۶

[۲۲]ــ همان، ص ۸۸

[۲۳]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۳۵، ص ۳۴

[۲۴]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۶، ص ۱۲۶

[۲۵]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۰، ص ۱۹

[۲۶]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۶، ص ۲۸

[۲۷]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۳۵، ص ۲۴

[۲۸]ــ جمشید اعلم در ۱۲۸۴.ش در شهروان ترکیه متولد شد. پدرش مکرم السلطان مقام ژنرال کنسول را به عهده داشت. وی تحصیلات ابتدایی را در مدرسۀ علمیه تهران و قسمتی از دورۀ متوسطه را در دبیرستان دارالفنون سپری کرد و سپس برای ادامه تحصیل عازم فرانسه شد و در شهر لیون در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ تخصص در رشتۀ گوش و حلق و بینی شد. پس از بازگشت به ایران به طبابت مشغول شد تا اینکه در سال ۱۳۲۶ با انجام دادن عمل جراحی موفقی همراه پرفسور لومتر بر روی محمدرضاشاه، به عنوان پزشک مخصوص برگزیده شد و از این زمان با دربار رابطۀ نزدیکی یافت. وی سناتور دوره‌های چهارم تا هفتم مجلس سنا شد. در انتخابات دورۀ نوزدهم مجلس (بهار ۱۳۳۵) از قزوین به نمایندگی مجلس شورای ملّی برگزیده شد. در تصویب قانون کاپیتولاسیون سهم بسزایی داشت بالاخره با پیروزی انقلاب دستگیر و در مهر ۱۳۵۸ اعدام گردید.

[۲۹]ــ محمد معتضد باهری، در خانواده‌ای شیرازی متولد شد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شیراز گذراند، سپس در رشتۀ حقوق قضائی تحصیلاتش را در دانشگاه تهران ادامه داد. وی برای اخذ دکترا عازم فرانسه شد و از دانشگاه پاریس دکترا دولتی حقوق گرفت. بعد از مراجعت به فعالیت‌های حقوقی و قضایی مشغول شد و سپس در دانشگاه تهران به تدریس روی آورد. در تمام این دوران فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی نیز انجام می‌داد و پس از مدتی به عضویت در حزب توده درآمد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد و تأسیس حزب مردم، که علم درصدد برآمد اعضای حزب توده‌ را به حزب خودش جذب کند، باهری از این درخواست استقبال کرد و از این طریق به سرعت پلکان ترقی را طی نمود. در آغاز رهبری جناح چپ حزب مردم را به عهده گرفت و بعدها در کابینۀ علم، معاون نخست‌وزیر شد. بعد از انحلال حزب مردم و تأسیس حزب واحد رستاخیز نیز به دبیرکل این حزب نایل آمد.

[۳۰]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۵۴، ص ۴۰

[۳۱]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۲، ص ۱۰۰

[۳۲]ــ یحیی عدل در ۱۲۸۷ در تهران متولد شد، تحصیلات ابتدایی را در ایران و متوسطه را در فرانسه گذراند، سپس وارد دانشکدۀ پزشکی پاریس شد و دکترا گرفت. در ۱۳۱۷ دیپلم جراحی را اخذ کرد و به عضویت مجمع کالبدشناسی پاریس درآمد در ۱۳۱۸ به ایران برگشت و بعد از مدتی در دانشکده پزشکی به عنوان استاد جراحی عمومی و همچنین رئیس بیمارستان ابن‌سینا مشغول به کار شد. او از دوستان نزدیک علم بود که از همین طریق پلکان ترقی را طی کرد و در دوره‌های دوم تا هفتم مجلس سنا (به جز دوره چهارم) به عنوان نمایندۀ مردم تهران در مجلس سنا حضور یافت. وی از محارم نزدیک و همچنین پزشک مخصوص شاه محسوب می‌شد.

[۳۳]ــ احمدعلی مسعود انصاری، پس از سقوط، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۷۱، ص ۵۵

[۳۴]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۶۲، صص ۱۶۵ ــ ۱۵۱

[۳۵]ــ هلاکو رامبد در ۱۲۹۸ در طوالش در خانوادۀ عمیدالسلطنه سردار اسعد طالش متولد شد. بعد از طی تحصیلات عالیه، ریاست شرکت آلیتالیا را به عهده گرفت. در دورۀ هیجدهم مجلس شورای ملّی به مجلس راه یافت. از ابتدای دولت منصور، به رهبری گروه و فراکسیون اقلیت حزب مردم در مجلس انتخاب شد. بعد از تأسیس حزب رستاخیز، نیز به عضویت این حزب درآمد. در سال ۱۳۵۶ در کابینۀ آموزگار به سمت سخنگویی دولت تعیین شد، سپس به مقام وزیر مشاوری در امور پارلمانی نایل گردید. با پیروزی انقلاب از کشور خارج و در سال ۱۳۶۶ به ریاست دفتر رضا پهلوی در امریکا برگزیده شد.

[۳۶]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۶۲، صص ۸۲ ــ ۸۱

[۳۷]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۴، ص ۱۱

[۳۸]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۲، صص ۲۴۹ ــ ۲۴۷

[۳۹]ــ همان، صص ۲۷۸ ــ ۲۷۲

[۴۰]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۶، ص ۸۶

[۴۱]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۸، ص ۵۹

[۴۲]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۴۵، صص ۲۰۴ ــ ۲۰۳

[۴۳]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۸، ص ۲۴۰

[۴۴]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۳، صص ۳۱۲ ــ ۳۱۱

[۴۵]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۸، ص ۱۱

[۴۶]ــ کنی در سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد. پس از گذراندن دورۀ مقدماتی و متوسطه در ایران، عازم اوپا گردید و تحصیلات خود را در رشتۀ حقوق و علوم سیاسی در سوئیس و انگلستان به پایان رساند. سپس به کشور بازگشت و به کار قضاوت مشغول شد. در زمان نخست‌وزیری علم، مدتی معاون نخست‌وزیر بود و پس از آن سرپرست دانشگاه پهلوی شد. او بعدها همچنین به عضویت کابینۀ جعفر شریف‌امامی در سال ۱۳۵۷ درآمد و بالاخره مدیریت عامل بنیاد فرهنگی رضا پهلوی را نیز به عهده گرفت.

[۴۷]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۵۴، ص ۴۳

[۴۸]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۶، ص ۴۰

[۴۹]ــ همان، صص ۴۸ ــ ۴۷

[۵۰]ــ همان، صص ۶۵ و ۵۸

[۵۱]ــ اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، طرح نو، ۱۳۷۱، ص ۳۵۲

[۵۲]ــ جلال عبده، چهل سال در صحنه، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۶۷، ص ۵۷۴

[۵۳]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۶۴، ص ۱۹۸

[۵۴]ــ همان‌جا.

[۵۵]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۳، ص ۱۴۵

[۵۶]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۷، ص ۱۷۳

[۵۷]ــ سوابق ناصر عامری نشان می‌دهد که وی بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی از دانشگاه یوتا در امریکا، در سال ۱۳۳۳ به ایران بازگشت و در سازمان عمران کرمان ــ از سازمان‌های وابسته به اصل ۴ کمک‌های امریکا به ایران ــ مشغول کار شد. در این شغل سلسله‌مراتب اداری و مدیریتی را تا مدیرکلی امور اجتماعی و عمرانی دهات در وزارت کشور طی کرد و بعد از آن به معاونت بانک مرکزی ایران نایل آمد. سمت‌های دولتی دیگر وی در منابع عبارت‌اند از: ریاست صندوق اعتبارات کشاورزی، ریاست صندوق توسعه کشاورزی، مسئولیت پخش توسعه در وزارت کشور، رک: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۵۰، صص ۲۳۵ و ۲۲۴، ۲۰۵، ۱۶۴؛ همچنین: اسناد لانه جاسوسی امریکا، احزاب سیاسی ایران، تهران، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی امریکا، ۱۳۶۶، ص ۴۲

[۵۸]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۶۶، صص ۲۳۵ ــ ۲۳۴

[۵۹]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۵، صص ۱۱ ــ ۸

[۶۰]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۴، صص ۲۲۲ ــ ۲۲۱

[۶۱]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۴، صص ۸۱ ــ ۶۹

[۶۲]ــ همان، ص ۷۹

[۶۳]ــ ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمۀ فرشته سرلک، تهران، نشر گفتار، ۱۳۷۱، صص ۴۸۶ ــ ۴۸۵

[۶۴]ــ جلال عبده، همان، ص ۵۷۴

[۶۵]ــ مسعود بهنود، از سید ضیاء تا بختیار، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۶۸، صص ۵۴۵

[۶۶]ــ سوابق محمد فضائلی نشان می‌دهد که وی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در سمت فرمانداری شیراز در طرفداری از دکتر محمد مصدق، مجسمۀ محمدرضاشاه را پایین کشیده بود، اما بعدها به طرفداران سلطنت پیوست و در دهۀ ۱۳۴۰ دو بار از طرف حزب اکثریت ایران نوین به نمایندگی مجلس شورای ملّی انتخاب شد. شایعه بود که وی همراه هلاکو رامبد از فراماسون‌ها هستند. به‌هرحال بعدها او به حزب مردم پیوست. رک: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۶۴، صص ۲۳۵ ــ ۲۲۴؛ همچنین همان، پرونده شماره ۱۶۳، صص ۸ ــ ۷

[۶۷]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۶، صص ۲۲۲ ــ ۱۲۱

[۶۸]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۴، صص ۲۰۵ ــ ۲۰۴

[۶۹]ــ همان، صص ۲۵۱ ــ ۲۵۰

[۷۰]ــ همان، صص ۲۲۰ ــ ۲۱۹

[۷۱]ــ همان، صص ۲۰۳ ــ ۲۰۱

[۷۲]ــ همان، صص ۲۳۸ ــ ۲۳۷

[۷۳]ــ سپهر ذبیح، تاریخ جنبش کمونیستی در ایران، ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، ۱۳۶۴، ص ۳۶۲

[۷۴]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۳۹، ص ۳۹

[۷۵]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۶۷، ص ۵۱

[۷۶]ــ همان، ص ۵۰

[۷۷]ــ همان، ص ۵۱

[۷۸]ــ همان، ص ۵۰

[۷۹]ــ همان، شماره بازیابی پرونده ۱۵۵، ص ۶۸

[۸۰]ــ پیتر آوری، همان، ص ۷۹


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.