جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آرزو دارم در «شب آفتابی» بمیرم


آرزو دارم در «شب آفتابی» بمیرم

گفت و گو با بهزاد بهزادپور

در یکی از شب های ماه مبارک رمضان میهمان برنامه شب آفتابی شدم، برنامه ای که بسیار جذاب تر از آنچه در موردش شنیدم، بود. ظرافت و هنر جمعی از هنرمندان کشور، یک شب ما را آفتابی می کند، دل های بسیاری را عاشورایی و چشمان خیلی های دیگر را بارانی...

اما باورت می شود در کنار تابلوهای تبلیغاتی پایتخت کشور که مدام هم چشمانت را آزار می دهد، حتی یک جای کوچک برایش پیدا نمی شود؟!

... و همه اینها و خیلی چیزهای دیگر مرا بر آن می دارد که با بهزاد بهزادپور نویسنده، کارگردان، طراح صدا و موسیقی شب آفتابی گفت وگو کنم.

سخنان او زیبا و دلنشین و برخاسته از باوری بارانی است که هنگام صحبت از فدک و عاشورا چشم هایش را نم زده می کند و حکایت استقبال پرشور مردمی که همیشه بهترین انتخابگر بوده اند خالی از لطف نیست اگر با ما همراه شوید...

در پایان ذکر این نکته لازم به نظر می رسد که نباید فراموش کرد صدا و سیما با سلیقه ۷۰ میلیون ایرانی مواجه است و نمی توان دل همه را به دست آورد. ما هم منکر برخی کارهای ضعیف و کاستی ها نیستیم اما نمی توان به این بهانه کلیت صدا و سیما و کارهای ارزشی آن را- که کم هم نیستند- زیر سوال برد.

▪ چه شد که بهزاد بهزادپور به فکر تهیه برنامه ای به نام «شب آفتابی» افتاد؟

- شب آفتابی، نتیجه ۳۵ سال کار هنری است که من در طول زندگی انجام داده ام. قبل از انقلاب، تئاترهای سیاسی کار می کردم و این تجربه را داشتم که وقتی مخاطب درصحنه حضور دارد و حوادث را با فاصله کمتری نظاره می کند؛ تاثیر برنامه بر روی او فوق العاده خواهدبود. قدرت تاثیرگذاری هنر حضوری را بر مخاطب درک کرده بودم. در یکی از تئاترهای قبل از انقلاب به نام «گندمهای خونین» که اولین تجربه کارگردانی من هم بود، گارد رژیم به میان جمعیت حمله ور شد و مردم هم با آنها درگیر شدند، همانجا دریافتم که هنر قدرت عجیبی دارد و ما از آن غافلیم!

بعد از انقلاب کار تئاتر را ادامه دادم و بضاعت ها، توانایی ها و نفوذ آن را بیشتر شناختم.

بعد از آن به خاطر ضرورت هایی از ما خواسته شد که در حوزه سینما فعالیت کنیم، برای ورود به این عرصه استخاره گرفتم چرا که به سینما و شهرت زیاد علاقه نداشتم و بیشتر بر حسب وظیفه و انجام تکلیف با قضایا برخورد می کردم. جواب آمد که خیلی خوب است ولی مشکلات و سختی های بسیار دارد و این شد که ما به سینما رفتیم.

وارد سینما شدم و همه شاخه های آن را از کارگردانی، تدوین، نویسندگی، صداگذاری و بازیگری را تجربه کردم. تجربه فیلم «خداحافظ رفیق» را هم در انتهای کار داشتم. شاید همه این تجربه ها، غیرمستقیم و ناخودآگاه، توانایی های مرا تکامل بخشید تا شب آفتابی متولد شود.

▪ هسته اولیه شب آفتابی از کجا شکل گرفت؟

- شب آفتابی حاصل تکامل یک روند طولانی است.

اولین جرقه آن در اربعین رحلت حضرت امام(ره) درمسجد جوادالائمه بود که ما ماکت صحنه ها را درست و اجرا کردیم.

دومین حرکت به مناسبت اربعین شهید آوینی اتفاق افتاد و به جای سوله امروزی، چهار چادر ۱۲ نفره وجود داشت که مردم در آن نشسته و برنامه را تماشا می کردند بعد از آن در کنگره شهدای خوزستان برنامه ای را به اجرا گذاشتیم و بعد برای شهدای سپاه برنامه داشتیم که شامل هشت آیتم بود و اولین آیتم از حوادث بعد از انقلاب شروع می شد. وقتی مسیر حرکت این برنامه ها را دنبال کنید سیر تحول و دگرگونی آن را تا رسیدن به شب آفتابی امروز به وضوح مشاهده می کنید.

بعداز آن یعنی در حدود ۳ سال پیش برنامه شب آفتابی با حمایت فرهنگسرای پایداری در همین مکان یعنی سپاه محمد رسول الله برگزار شد. سال گذشته نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای حمایت از برنامه بسیار تمایل نشان داد ولی متاسفانه انجام نشد.

خوشبختانه امسال ما حتی در نمایشگاه بین المللی قرآن کریم غرفه داشتیم. برنامه اربعین رحلت امام (ره)در مسجد جوادالائمه را نقطه شروع این حرکت درنظر بگیرید تا امروزه که من تمام بضاعت و توانایی های خود را در تئاتر، سینما، موسیقی، صدا و گرافیک بر سر این کار گذاشتم و برنامه شب آفتابی به بار نشست.

و امروز مخاطبان ما با برنامه ای روبه رو هستند که نه تئاتر است نه سینما، نه نمایش سایه، نه تعزیه و نه اپرا، ولی درعین حال همه اینها هست! چنین پیشینه ای برای شب آفتابی وجود دارد و هنوز هم که هنوز است ما نتوانستیم برای این برنامه نامی مناسب انتخاب کنیم.

▪ شب آفتابی چه ویژگی های منحصر بفردی در مقایسه با کارهایی که در کشور صورت گرفته دارد که در نوع خودش بدیع و جدید است؟

- ما در بیان جمله ای که برنامه را برای مخاطب -قبل از آمدن و دیدن- تعریف کند، مانده ایم!!

نام خیلی ناقصی گذاشته شد، «منشوری از نور و صدا و تصویر». البته، این نام ضعیف است و بازهم مخاطب را در ابهام نگه می دارد.

ما فقط می توانیم مختصات و ویژگی های شب آفتابی را بگوییم. در این برنامه بنا را براین گذاشته بودیم مخاطب سینما را که همیشه برنامه را فقط از روبه روزو آن هم به صورت فیلمی بر دیوار می بیند و مخاطب تئاتر را که فقط یک صحنه را از جلو تماشا می کند به دنیای جدیدی ببریم.

یکی از مشخصه های شب آفتابی این است که تماشاچی درمحاصره صحنه است. یعنی ما سه ضلع درست کردیم و تماشاچی را در بغل گرفته ایم. احاطه کردن این مزیت را دارد که فاصله تماشاچی را با صحنه ای که حوادث در آن اتفاق می افتد به شدت کم می کند. روزی یکی از مسئولان در برنامه نشسته بود و من وقتی صحنه اعزام نیروها به جبهه را به او نشان می دادم گفتم: آن طرف پرده سال ۱۳۶۰ است واین طرف پرده سال ۱۳۸۷ یعنی به فاصله مکانی نیم متر زمان را از گذشته به جلو آورده ایم و به زمان حال چسبانده ایم.

وقتی صحنه های دفاع مقدس شروع می شود، فاصله سنگرها با مردم بسیاراندک است و این باعث می شود تماشاچی حوادث و صحنه های گذشته را هم خیلی راحت بپذیرد. این احاطه کردن صحنه ها و حوادث برای تاثیرگذاری بر مخاطب نکته بسیارمهمی است. وجود سه پرده نمایش به ما این امکان را می دهد که سایه هایی را در پرده جلو به نمایش بگذاریم و تصویر واقعی را در دو پرده دیگر کار کنیم. یعنی بتوانیم تلفیقی از سایه و صحنه واقعی داشته باشیم.

اگر سایه ها را در برنامه دیده باشید سایه ها به شدت بزرگند و در این حالت از خاصیت سینما استفاده شده است؛ در حالی که در پرده های کناری صحنه ها و حوادث واقعی اند.

ما حتی از بزرگ و کوچک کردن سایه ها در انتقال مفاهیم استفاده کردیم. مثلاً در صحنه ای که ابن ملجم در برابر قطام قرار دارد، سایه قطام بزرگتر از سایه ابن ملجم است، یعنی قطام بر ابن ملجم سیطره دارد. ما از تمامی ظرافت ها برای انتقال مفهوم بهره برده ایم و سعی کردیم جایگاه مخاطبان رااز سطح برنامه نیم متر پایین تر ببریم، تا مخاطب همه چیز را از پایین نظاره کند و عظمت قضایا برای او بیشترمشخص می شود.

هوشمندانه ترین و تکنیکی ترین نورپردازی را به مدد آقای لقمانی، استفاده کردیم. ما براساس نور چشم، صحنه ها را نورپردازی کردیم؛ به همین خاطر وقتی فیلمبردارها می آیند از نور کم صحنه ها عصبانی می شوند و ما به آنها می گوییم که چاره ای ندارند چرا که نور ما براساس چشم تماشاگر است.

نور و دکور به گونه ای است که تماشاچی خود را در معرکه احساس می کند. وقتی صحنه بعثت پیامبر را در غارحرا می بینید این صحنه تئاتر نیست، اما صحنه ای است که در نوع خود بی سابقه و حقیقتاً تأثیرگذار است.

▪ تفاوت برنامه امسال با سال های گذشته در چیست؟

- داستان برنامه در سال های گذشته از بت پرستی قبل از اسلام شروع می شد. اما امسال از داستان حضرت آدم شروع کرده ایم، تا انتخاب حضرت آدم، درخت ممنوعه و شیطان در سیر تاریخ معنی می شود.

▪ سیرداستانی شب آفتابی چگونه است و چند پرده دارد؟

- ما از داستان خلقت آدم شروع می کنیم و فرمان خداوند برای سجده بر انسان، تمرد شیطان از این سجده و رانده شدنش از درگاه خداوند وانتقام گیری شیطان که از این به بعد انسان را فریب خواهد داد و خوردن انسان از درخت ممنوعه که از صحنه های اول شب آفتابی است ما در این پرده، شیطان، درخت ممنوعه و انتخاب را نمایش داده ایم وقتی به صحنه دوم یعنی داستان حضرت ابراهیم می رویم دوباره شیطان را که می بینیم بت پرستها راهدایت می کند و حضرت ابراهیم را که منادی توحید است.

در پرده بعد حضرت موسی، و ارتباط گوساله سامری را با شیطان مشاهده می کنیم و تقابل بین شیطان و خدا را. ماجرای بعدی که تعریف می شود حضرت مریم و تولد حضرت عیسی است و چگونگی برخورد کاهنان را با حضرت مریم نشان می دهد بعد از آن بت پرستی قبل از بعثت پیامبر، بعثت پیامبر، شکنجه کردن مسلمانان به دست کفار، هجرت مسلمانان و جنگ بدر است.

به خاطر صحنه جنگ بدر ما مصیبت های زیادی را متحمل شدیم شما تصور کنید آموزش دادن سربازی که برای یک رژه دوماه وقت می گذارد، چقدر سخت است. باید شمشیربازی را به او آموزش دهیم، سوارکاری را بیاموزیم و... بعد از جنگ بدر، واقعه فتح مکه است.

صحنه دیگر غدیر است و سپس شهادت حضرت زهرا(س) شهادت امام علی(ع) و شهادت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با مقدماتی که برنامه ریزی شده است مانند صحنه قطام و ابن ملجم، مکالمات جعده و پدرش و مقدمات امام حسین که شامل صحنه وفاداری حبیب ابن مظاهر است، حضرت علی اصغر و رباب و در پایان هم گل سرسبد آیتم صحنه شهادت امام حسین قرار دارد. بعد از امام حسین آیتم بت پرستی جدید را داریم با نماد ستاره حضرت داوود، صلیب شکسته هیتلر، صحنه های دیگر تولد امام(ره)، جماران و پیروز شدن انقلاب است. آیتم بعدی جنگ است، اعزام نیروها از شهر به جبهه، درگیری عظیمی به نماد از درگیری های صحنه های هشت سال نبرد است.

من وقتی انفجارها و درگیری ها را می بینم در برابر بچه های شهید شرمنده می شوم. واقعاً شهدای ما در چه جهنم و درگیری هایی بودند، در چه انفجارها و باران ترکش هایی شهید شدند! آنوقت مردم اینجا قضیه را چقدر رقیق شده می بینند. بعد از عملیات، فتح رزمندگان و اسارت عراقی ها است. بعد به دوره آخر الزمان می رسیم. و آیتم ها باظهور حضرت حجت(عج) تمام می شود.

▪ حضور ممتد و دائمی نماد شیطان و درخت ممنوعه در بسیاری از پرده های این داستان، هدفمند بودن حرکت شما را نشان می داد اینکه شیطان پیوسته و در تمام صحنه ها حاضر است. اما یک جا فرار شیطان را داریم؟

- بله وآن در صحنه غدیر است که شیطان از بین تماشاگران فرار می کند. همه اینها از ابتکاراتی بود که در برنامه امسال قرار داده بودیم. همچنین آن هلال ماه، در زمان حضرت موسی باریک و در زمان عیسی کمی پهن تر و سرانجام در بعثت پیامبر و روز غدیر قرص ماه کامل می شود.

▪ و به نوعی آیه الیوم اکملت لکم دینکم... را یادآوری می کند.

- دقیقا همین طور است.

▪ و جریان آن گوی آتشین چه بود؟

- ما در دو پرده این گوی آتشین را داشتیم که از دور وارد صحنه می شد. یکی جریان فریب خوردن انسان از شیطان و پرده دیگر ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) و آن ماجرای پشت درب خانه آن حضرت است. که عمق فاجعه را نشان داده و دوباره یادآوری می کند که با این اتفاق گویی انسان دوباره از بهشت رانده شد. یعنی بشریت دوباره نزول کرد.

▪ هدف شما از ساخت شب آفتابی چه بود؟

- اگر مصیبت هایی را که برای به وجود آمدن چنین کاری تحمل شده را بدانید، این سؤال به صورت خیلی جدی تری مطرح می شود. در مقابل این سؤال هیچ چیز نمی توانم بگویم به جز اینکه به محضر مقدس حضرت زهرا عرض کنم: برگ سبزی است تحفه درویش. اینکه بگویم: خانم! ما هر چه قدرت داشته ایم رو کرده ایم تا شماها و فضیلت های شما را برای مردم به نمایش بگذاریم؛ گرچه حضرت حق تابلویی گذارده است به طول تاریخ، انااعطیناک الکوثر ما هم آمده ایم به عنوان ناچیزترین موجودات بگوییم که به شما ارادت داریم.

تنها به این عشق بوده است و بس! وگرنه این کار نه نامی دارد، نه تیتراژی و نه نانی!

▪ الآن که یک تجربه پرباری را پشت سر دارید، فکر می کنید چقدر به آن ایده آل های خود نزدیک شده اید؟

- اگر این شب آفتابی را مدنظر قرار دهم، می گویم در حد ۸۰ درصد به ایده آل های مورد نظر خود دست پیدا کرده ام ولی اگر به ایده آل ها و هدف های ذهنی خود رجوع کنم، یعنی شب آفتابی آینده حدود ۲۰ درصد.

▪ یعنی شب آفتابی هنوز خیلی جای کار دارد؟

- بله. خیلی کارها می شود انجام داد. این ادبیات، ادبیات جدیدی است. ادبیاتی که مشابه آن در خارج کشور و حتی داخل وجود نداشته است. این ادبیاتی که بتوان از سه صحنه نمایش استفاده کرد، از سایه، از طبیعت در اطراف و از عوارض زمین.

من می خواستم در صحنه بعثت پیامبر اکرم در خط الرأس کوه ها قیامت به پا کنم، نور بریزم ولی نشد...

▪ از سختی ها و شیرینی های کار برایمان بگویید؟

- شب آفتابی معجونی است که من را تا برزخ و تا روز قیامت مست خود خواهد کرد. ما در شب آفتابی چیزهایی دیدیم و ائمه اطهار محبت هایی را در حق ما کردند، نسیم هایی وزیده شد که هیچ وقت فراموش نمی کنیم، هر چند که من آدم قدرشناسی نیستم. شما انفجارهای در حین برنامه را دیده اید، عظمت آن انفجارها و اینکه یک نفر زخمی از آنها بیرون نیامده است، این کار من و شما نیست.

من به عنوان کارگردان آنجا ایستاده ام. شما بروید و از پشت سوله حجم وسیع برنامه ها و دکورها و بازیگران را نگاه کنید و ببینید حقیقتا چه دستی آنها را می چرخاند؟!

۴۵۰ سرباز، ۳۰ نفر مستشار، ۲۰ نفر کارگردان، ۴۰ نفر صحنه و من فقط به وسیله بی سیم با سرگروه ها در تماس هستم. موسیقی و صداهایی که باید سر ثانیه پخش شود و کار باید انجام شود. اروپایی ها وقتی چنین کارهایی را انجام می دهند بسیاری از برنامه ها و هماهنگی هایشان از جمله ترکیب نورپردازی و صدایشان کامپیوتری است، یعنی اول برنامه، دکمه را فشار می دهند و همه چیز به صورت خودکار و منظم پیش می رود پرژکتور در سر وقت خاموش و روشن می شود و همه چیز تحت یک برنامه کامپیوتری است. ولی اینجا همه چیز دستی است. ۴۵۰ نفر سربازی که آموزش دیده نیستند، بازیگر نیستند اما در سر وقت خود مسئولیت های خود را انجام می دهد. همه اینها جز لطف و مرحمت خداوند چیز دیگری نمی تواند باشد.

وقتی در چنین فضایی قرار می گیری همه سختی های کار را فراموش می کنی و حقیقتا لذت می بری در حین کار سختی های زیادی وجود داشت، مثلا در آن صحنه ای که باید درخت ممنوعه را از زمین بیرون بیاوریم، کندن چاله، ۱۰ روز تمام وقت ما را گرفت چون سنگ های کوه اجازه کندن را به ما نمی داد و ما به ریشه کوه خورده بودیم.

پارچه ای که برای نمایش سایه ها استفاده کردیم، پارچه مخصوصی است که سایه از آن عبور کند.

شاید تصور شود که تپه هایی که در روبه روی صحنه قرار دارد، به همین شکل بوده است ما با بولدوزر و لودر همه این تپه ها را درست کرده ایم، شیب آنها را تنظیم کرده ایم، «نفربر» را بر بالای کوه ها با جرثقیل و با چه سختی هایی برده ایم.

عظمت و سختی های کار را زمانی متوجه می شوی که در وسط کار قرار بگیری. همه پشت صحنه هنگام اجرای برنامه در تاریکی کار می کنند، اگر یک چراغ قوه هم روشن شود از این طرف کاملا مشخص می شود.

البته من به همه بچه هایی که در این کار سهیم بوده اند، گفته ام که این کار روزی آنهاست و خواهند دید که چقدر گره ها و مشکلاتی از زندگیشان به واسطه این خدمت باز خواهد شد!

▪ این ۴۵۰ نفر سرباز در طول ۳۰ شب از حجم وسیع کار خسته نمی شوند؟

- روزهای اول می گفتند حالا برویم ببینیم چه می شود، اما الان دیوانه و جذب کار شده اند، شما هنگامی که آیتم کربلا روی صحنه است، بروید پشت صحنه و سربازهایی که کاری ندارند را تماشا کنید، می نشینند و واقعاً گریه می کنند، آنها فقط بازی نمی کنند.

در هنر نمی شود که هنرمند در باطن خود به باور و اعتقادی نرسیده باشد و اثری را خلق کند که بر روی مخاطب اثرگذار باشد. این یک قاعده است.

به همین دلیل خیلی از غربی ها در کار ما مانده اند، آمده اند و می خواهند آن جعبه سیاه اسلام، جعبه حیاتی که همه چیز در آن است، را پیدا کنند، جعبه سیاه شیعه را پیدا کنند اما نمی توانند چون ماجرا قلبی است.

تمام دست اندرکاران برنامه در جریان تک تک صحنه ها، از جمله عزاداری امام حسین قلبشان عزادار است، به همین دلیل از صحنه انرژی به مخاطبان وارد می شود که قلب آنها را نیز تحت تأثیر قرار می دهد.

▪ مردمی که شب آفتابی را دیده اند، چه نظراتی دارند؟

- استادهای ما به ما یاد داده اند که ارزان فروش نباشیم، من معمولا وقتی برنامه تمام می شود اصلا نمی ایستم و می روم و یکی از دلایلش این است که مردم لطف و محبت دارند و می آیند و ممکن است در اصل قضیه با خدا شوند و من این را نمی خواهم.

ولی آنطوری که خبرهایش به گوش من می رسد، شاید در طول عمرم این همه دعا و تشکر و ابراز احساسات از جانب مردم به من نرسیده است.

همیشه می گویم خداوندا! عزت را تو دادی، همه می آیند به جانب ما دعا می کنند و من می گویم به جان صاحبان اصلی کار دعا کنید ما اینجا فقط نوکر هستیم.

▪ استقبال مردم چطور بوده است؟

- شما تصور کنید در سوله ای که گنجایش ۲۰۰۰ نفر را دارد، ۳۰۰۰ نفر نشسته اند، ۱۰۰۰ نفر هم پشت در مانده اند و در لشکر را شکستند که داخل بیایند.

استقبال مردم فقط به خاطر عطر امام حسین(ع) است وگرنه ما که کاره ای نیستیم. استقبال مردم رسماً غیرقابل کنترل شده است. و اگر ادامه پیدا کند به فاجعه کشیده می شود.

▪ با توجه حجم وسیع کار و نو بودن این حرکت، چرا تبلیغات اینقدر ضعیف بود؟

- من تمام تمرکز خودم را روی اجرای برنامه گذاشته بودم و تبلیغات باید در حد وسیع صورت می گرفت، اما اینگونه نشد. من احساس می کنم بازوهایی که مسئولیت تبلیغ را داشتند ضعیف عمل کردند. نمی گویم آگاهانه، شاید بضاعتشان بیش از این نبود ولی من توقع بیشتری داشتم.

ما مرتباً در طول کار می گفتیم که تبلیغات در سطح شهر کم است ولی جواب می شنیدیم که ما آگهی تبلیغاتی نصب کرده ایم! تازه آخرش صدا و سیما شروع کرد به تبلیغ... حقیقتاً من به تنهایی نمی توانم حواسم را به همه جا متمرکز کنم.

▪ زیباترین پرده از نمایش که به دل شما نشسته است؟

- دل در گرو بعضی از صحنه هاست، صحنه عاشورا و صحنه حضرت زهرا (سلام الله علیه)

▪ آیا شب آفتابی در سال های آینده ادامه پیدا می کند؟

- این سؤال دو جواب دارد. یک طرف قضیه به شخص من برمی گردد. اینکه بهزادپور آیا بنا دارد شب آفتابی را ادامه دهد؟ من همانطور که آرزو کرده ام- به حق حضرت زهرا(س)- در مجلس عزای امام حسین بمیرم، چه جایی بهتر از شب آفتابی! یعنی من خودم تصمیم دارم تا لحظه ای که نفس دارم این بیرق برافراشته باشد و بماند. بخصوص این ادبیاتی که اینقدر مورد استقبال مردم قرار گرفته است و لذت برده اند. وقتی می بینم مردم با دهان روزه اینقدر استقبال می کنند و راضی هم برمی گردند! این خیلی مثبت است.

اما طرف دوم قضیه، شرایطی است که بخواهد این کار را ادامه دهد، من زیاد خوشبین نیستم. چون یک سری از مسئولین آمده اند برنامه را دیده اند، حقیقتاً شوکه شده اند، همان کسانی که تأثیرگذارند و می توانند این حرکت را قدرت و قوت ببخشند. ولی نیامدند و کمکی نکرده اند البته این به مهجور بودن حوزه فرهنگ و هنر در جامعه ما مربوط می شود. شما بیایید بودجه آموزش و پرورش کشور را با بودجه بعضی از وزارتخانه ها مقایسه کنید، آنوقت اهمیتی که آموزش و پرورش در اولویت بندی ها دارد. گمان می کنم که در اولویت بندی بودجه ها راه را به بیراهه رفته ایم، خود انسان مهمتر است یا غذایی که انسان می خورد. وقتی آموزش و پرورش در فرانسه وزارتخانه ای است که به هیچ وجه از نظر بودجه برایش حد و مرزی مشخص نمی کنند در ایران جزء فقیرترین وزارتخانه ها است! معلمان در جامعه باید برترین ها باشند، اینها با روح انسانها سر و کار دارند، وزارت ارشاد هم همین طور. این مهجور بودن که دامنگیر تئاتر و سینمای کشور هم می شود. شما تصور کنید در این شرایط برنامه هنری به نام «شب آفتابی» ظهور می کند. در این شرایط جامعه و در این ناهماهنگی و ناهنجاری اولویت بندی بودجه در کشور ما، اصلا کسی سراغ بودجه دادن به این برنامه نمی آید!

شما صدا و سیما را نگاه کنید. حقیقتاً در کجا با برنامه های ارشاد هماهنگ است؟! چقدر با روزنامه ها و مجله های خط ولایت هماهنگی دارد؟! این ناهماهنگی و این آشفتگی و جالب اینجاست که همه هم مدعی دفاع از ولایت هستند! یکی از غصه هایی که من می خورم همین است.

من کیهان را واقعاً مظلوم می دانم، یکی از روزنامه های به شدت مظلوم، اما پویا است کیهان مقتول جوسازی مطبوعات طرف مقابل است، در حالی که زنده ترین روزنامه است هم دولت را نقد می کند، هم صدا و سیما را نقد می کند، هر کس که مدعی ولایت است اما خطایی مرتکب می شود را نقد می کند و این حقیقتاً ارزشمند است.

صدا و سیمای ما از خانواده چه چیز باقی گذاشته است. ما در خیلی از سریال های صدا و سیما تضاد علنی را با نص قرآن و احکام اسلام مشاهده می کنیم! این زنگ خطر است! مثلاً همین خانواده، صدا و سیمای ما برای خانواده نه پدر گذاشته است ونه مادر. پدر که همیشه دنبال هوسبازی و زن دوم است! بدترین موجوداتی که در صدا و سیما به نمایش گذاشته می شوند مردها هستند. زن ها همه غرغرو، زن سالار و مدام در حال نق زدن به شوهر خود، در حالی که بینی و بین الله، زنان جامعه ما اینگونه اند؟!

آیا تصویر مادر من و خواهر من، همین زنی است که در صدا و سیما به نمایش در می آید؟! حالا اینها از کجا سرچشمه می گیرد. غربی ها ادعا کردند که حقوق زنان در ایران رعایت نمی شود، عده ای در ایران برای آنکه آن مدعیان را راضی کنند به خودشان گل زدند، یعنی روی مبانی و اعتقادات خود پا گذاشته اند و برای اینکه بگویند زن خیلی اهمیت دارد، مرد را له کردند، خانواده دیگر اساس مشخصی ندارد. و فرزند وقتی این فیلم ها را می بیند دیگر در ذهنش از پدر و مادر چه می ماند؟!

شما سریال میوه ممنوعه را دیدید، مردی بعد از ۷۰ سال عبادت به دختر جوانی دل می بندد بعضی از این بچه های نسل جدید بعد از این سریال به من گفتند چرا می گویید من بیایم متدین و اسلامی بشوم، اگر اینطوری باشم، آخرش مثل آن آقایی می شوم که بعد از ۷۰ سال به دنبال هوسش می رود. من از الان به دنبال همان می روم!!

صدا و سیما در حق خانواده کوتاهی کرده است، حق فرهنگ و هنررا به خوبی ادا نکرده است که سال ها باید سپری شود که آیا بشود این را ترمیم کرد یا نه؟

در چنین آشفته بازاری که قرائت از اسلام در آموزش و پرورش یک چیز است، در وزارت ارشاد یک چیز است در بسیج یک چیز است در صدا وسیما متفاوت است، اینها چرا نمی آیند قرائت خود را با مقام ولایت هماهنگ کنند.

تا جایی که رهبر معظم انقلاب بیایند و بگویند اگر کسی اذان می گوید صدای خوبی داشته باشد، یعنی آقا حتی باید در این مسائل وارد شود، یک عده مدعی دفاع از ولایتند ولی حقیقتاً حرف ناشنوایند. انسان بوی هوای نفس را احساس می کند نه جهالت! حالا در چنین آشفته بازاری، شب آفتابی کجای کار است! اصلاً کسی حسابش نمی کند!....

سمیرا خطیب زاده