سه شنبه, ۲۸ اسفند, ۱۴۰۳ / 18 March, 2025
مجله ویستا

بالاخره یه روز می میره


بالاخره یه روز می میره

راز و رمز نویسندگی فیلیپ پولمن, جویس کرول اوتس و چند نفر دیگر افشا می شود

با الهام از ۱۰ قانون نویسندگی المور لنارد پرسش ما از نویسندگان صاحب سبک درباره نشانه‌های نویسنده موفق ادامه دارد.

● هیلاری منتل

۱) در این کار جدی هستید؟ پس یک حسابدار استخدام کنید.

۲) کتاب «نویسنده شدن» داروتیا برند را بخوانید. هر کاری که می‌گوید انجام دهید، از جمله کارهایی که فکر می‌کنید غیرممکن است. به خصوص از این توصیه که نوشتن را از صبح آغاز کنید، چندان خوش‌تان نخواهد آمد؛ اما اگر موفق به این کار شوید، بهترین کاری خواهد بود که برای خود کرده‌اید. این کتاب حاوی همه چیز درباره نویسنده شدن است. بسیاری از کتاب‌های راهنمایی که پس از آن نوشته شده، از آن اقتباس کرده‌اند. در حقیقت کتاب دیگری لازم ندارید، اما اگر می‌خواهید اعتماد به نفس خود را افزایش دهید، کتاب‌های حاوی دستورالعمل‌ها معمولاً ضرری ندارند. می‌توانید یک کتاب کامل را با اندکی تمرین نوشتن آغاز کنید.

۳) کتابی را بنویسید که دوست دارید بخوانید. اگر شما آن را نمی‌خوانید، چرا کس دیگر باید بخواند؟ برای یک مخاطب یا بازار از پیش تعیین‌شده ننویسید. ممکن است تا زمانی که کتاب شما آماده می‌شود این بازار از بین رفته باشد.

۴) اگر یک ایده خوب برای یک داستان دارید، تصور نکنید که حتماً باید به صورت یک روایت منثور درآید. شاید بهتر باشد به صورت یک نمایشنامه، فیلمنامه یا شعر باشد. انعطاف‌پذیر باشید.

۵) به یاد داشته باشید هر چیزی که پیش از «فصل اول» بیاید ممکن است خوانده نشود. نکات اصلی‌تان را در این قسمت نیاورید.

۶) معمولاً می‌توان پاراگراف‌های اول را حذف کرد. داستان می‌نویسید یا تنها کلمات را پشت سر هم ردیف می‌کنید؟

۷) توان روایت خود را بر نقطه عطف داستان متمرکز کنید. این نکته به ویژه در مورد داستان‌های تاریخی مهم است. هنگامی که شخصیت شما به مکان جدیدی وارد می‌شود یا محیط اطرافش تغییر می‌کند، زمانی است که باید به عقب بازگردید و جزییات جهان پیرامون او را کامل‌تر کنید. مردم به مسائل روزمره و اطراف خود توجه نمی‌کنند، بنابراین هنگامی که نویسنده این امور را توصیف می‌کند، ممکن است به نظر برسد که به شدت تلاش می‌کند تا چیزی را به خواننده بیاموزد.

۸) توصیفات باید در جای خود استفاده شوند. نمی‌توانند فقط جنبه زینتی داشته باشند. معمولاً اگر دارای یک مولفه انسانی باشند، بهتر عمل می‌کنند. توصیف از زاویه دید مستتر موثرتر است تا از منظر موجودی فرابشری. توصیف اگر تحت تاثیر زاویه دید شخصیتی باشد که آن را ارائه می‌دهد، عملاً بخشی از توصیف خود او و بخشی از سیر وقایع را تشکیل می‌دهد.

۹) اگر به بن‌بست رسیدید، از پشت میز بلند شوید. کمی قدم بزنید، به حمام بروید، بخوابید، کیک بپزید، نقاشی کنید، به موسیقی گوش دهید، زمانی را صرف تمدد اعصاب کنید، نرمش کنید. هر کاری بکنید، اما ننشینید و با اخم به مشکل زل بزنید. با این حال، به کسی تلفن هم نکنید یا به مهمانی نروید. در غیر این صورت حرف دیگران جای کلمات گمشده شما را اشغال می‌کند. برای این کلمات گمشده یک شکاف محفوظ نگه دارید. یک فضا ایجاد کنید. صبور باشید.

۱۰) آمادگی هر چیزی را داشته باشید. هر داستان جدید مقتضیات خود را می‌طلبد و ممکن است به دلایلی این قوانین یا تمام قوانین را نقض کند. به جز قانون اول: نمی‌توانید روح خود را وقف ادبیات کنید اگر به مالیات بر درآمدتان فکر کنید.

● مایکل مورکاک

۱) اولین قانونم را از تی. اچ. وایت گرفته‌ام، نویسنده کتاب «شمشیر در سنگ» و سایر داستان‌های فانتزی درباره شاه آرتور. و آن قانون این است: بخوانید. هر چیزی را که به دست‌تان می‌رسد بخوانید. من همیشه به کسانی که می‌خواهند داستان علمی و تخیلی یا عاشقانه بنویسند، توصیه می‌کنم که از خواندن داستان‌هایی در این ژانرها دست نگه دارند و شروع کنند به خواندن هر چیز دیگری؛ از بانیان گرفته تا بایات.

۲) نویسنده‌ای را که بیش از همه تحسین می‌کنید در نظر داشته باشید (نویسنده محبوب من کنراد بود) و برای گفتن داستان خود، پیرنگ و شخصیت‌های او را کپی کنید، مثل هنرجویان نقاشی که کارشان را با کپی کردن از روی استاد آغاز می‌کنند.

۳) شخصیت‌ها و تم اصلی‌تان را در یک‌سوم اول رمان ارائه کنید.

۴) اگر یک رمان عامه‌پسند بر اساس پیرنگ می‌نویسید، حتماً مولفه‌های پیرنگ یا تم اصلی را در یک‌سوم اول، که به آن «درآمد» می‌گویند، ارائه کنید.

۵) تم‌ها و شخصیت‌ها را در یک‌سوم‌ میانی، که به آن «بسط» می‌گویند، بپرورانید.

۶) تم‌ها، رموز و غیره داستان را در یک‌سوم پایانی، که به آن «خاتمه» می‌گویند، به سرانجام برسانید.

۷) برای نوشتن یک ملودرام خوب «دستورالعمل جامع پیرنگ» لستر دنت۱ را مطالعه کنید. می‌توانید از طریق اینترنت نیز به آن دسترسی پیدا کنید. این دستورالعمل برای نوشتن یک داستان کوتاه عامه‌پسند است، اما می‌توان بیشتر داستان‌ها را در هر ژانر و با هر طولی از روی آن با موفقیت نوشت.

۸) در صورت ممکن هنگامی که شخصیت داستان در حال نظریه دادن یا فلسفه‌پردازی است، ماجرایی را ترتیب دهید. این کار به حفظ تنش دراماتیک کمک می‌کند.

۹) از روش ترغیب و تهدید استفاده کنید، قهرمان داستان را تحت تعقیب (توسط یک مشغله ذهنی یا یک شخصیت منفی) و در حال تعقیب (یک فکر، شیء، شخص، راز) قرار دهید.

۱۰) تمام قوانین از پیش تعیین‌شده را نادیده بگیرید و قوانین خود را که مناسب با حرف‌تان است، وضع کنید.

● مایکل مورپرگو

۱) پیش‌شرط من آن است که همیشه ایده‌ای در آستین داشته باشم. این یعنی زندگی‌ای تا حد امکان کامل و متنوع تا همیشه هوشیار و

گوش به زنگ باشم.

۲) این توصیه را تد هیوز به من کرد که همیشه هم معجزه می‌کند: لحظات، احساسات زودگذر، مکالماتی که به صورت اتفاقی می‌شنوید، غم‌هایتان، سردرگمی‌هایتان و شادی‌هایتان را ثبت کنید.

۳) مفهوم داستان برای من عبارت است از تلاقی حوادث واقعی، و شاید تاریخی، یا خلق یک ترکیب هیجان‌انگیز از خاطرات خودم.

۴) زمان پرورش و شکل‌گیری ایده مهم‌ترین زمان است.

۵) هنگامی که اسکلت داستان آماده شد، درباره آن با دیگران، به خصوص با همسرم کلر، صحبت می‌کنم و سعی می‌کنم نظراتش را از زیر زبانش بیرون بکشم.

۶) تا آن زمان، روبه‌روی صفحه سفیدی که بی‌صبرانه در انتظار پر کردنش هستم، می‌نشینم. با او طوری حرف می‌زنم که گویی با بهترین دوستم یا با یکی از نوه‌هایم صحبت می‌کنم.

۷) هنگامی که پیش‌نویس ابتدایی یک فصل را نوشتم- من خیلی ریز می‌نویسم تا مجبور نباشم ورق بزنم و با صفحه سفید بعدی مواجه شوم- کلر آن را در نرم‌افزار واژه‌پرداز وارد می‌کند، پرینت می‌گیرد و گاهی نظراتش را به آن اضافه می‌کند.

۸) وقتی غرق یک داستان هستم، گویی هنگام نوشتن آن را زندگی می‌کنم، واقعاً نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است بیفتد. سعی می‌کنم چیزی را به آن تحمیل نکنم، نقش قادر مطلق را بازی نکنم.

۹) هنگامی که پیش‌نویس اولیه کتاب به پایان رسید، با صدای بلند آن را برای خودم می‌خوانم. آوای آن اهمیت بسیاری دارد.

۱۰) پس از هر ویرایشی، هر قدر هم که دقیق باشد- من در این مورد خیلی خوش‌اقبال بوده‌ام- ابتدا با بدخلقی به آن نگاه می‌کنم، بعد آرام‌تر می‌شوم و با آن رابطه بهتری برقرار می‌کنم، و یک سال بعد کتابم در دستانم است.

● اندرو موشن

۱) ببینید چه ساعتی از روز (یا شب) را برای نوشتن مناسب‌تر می‌دانید، سپس زندگی‌تان را طبق آن برنامه‌ریزی کنید.

۲) علاوه بر عقل‌تان، با احساس‌تان نیز فکر کنید.

۳) اعجاز معمولی بودن را ارج نهید.

۴) شخصیت‌ها یا مولفه‌های مختلف را در یک اتاق زندانی کنید و ببینید چگونه خود را خلاص می‌کنند.

۵) به یاد داشته باشید که بی‌معنی وجود ندارد.

۶) این گفته وایلد را که «تنها انسان‌های معمولی پیشرفت می‌کنند»، به خاطر داشته باشید و آن را به چالش بکشید.

۷) اجازه دهید اثرتان خود تصمیم بگیرد که در خدمت شما باشد یا خیر.

۸) بزرگ فکر کنید و موضع خاص خود را حفظ کنید.

۹) برای فردا بنویسید نه امروز.

۱۰) سختکوش باشید.

● جویس کرول اوتس

۱) سعی نکنید یک «خواننده ایده‌آل» را پیش‌بینی کنید. ممکن است چنین فردی وجود داشته باشد، اما کتاب کس دیگری را بخواند.

۲) سعی نکنید یک «خواننده ایده‌آل» را پیش‌بینی کنید، مگر برای خودتان، شاید، در آینده.

۳) ویراستار و منتقد خود باشید؛ مشفق اما بی‌رحم.

۴) درباره قابلیت‌های پاراگراف‌بندی هوشیار باشید، مگر آنکه مشغول نوشتن یک داستان آوانگارد- پرگره، درهم و «مبهم»- باشید.

۵) درباره قابلیت‌های استفاده از واژه‌ای ساده و آشنا به جای واژه‌های چندهجایی و «بزرگ» هوشیار باشید، مگر آنکه مشغول نوشتن یک داستان بسیار پسامدرن- خودآگاه، خوداندیش و «تحریک‌کننده»- باشید.

۶) این گفته اسکار وایلد را به خاطر داشته باشید: «صداقت اندک خطرناک است، و صداقت بسیار قطعاً کشنده است.»

۷) قلبی سبک و امیدوار داشته باشید. اما انتظار بدترین رویداد را داشته باشید.

● انی پرو

۱) به آرامی پیش روید و مراقب باشید.

۲) برای آنکه مطمئن شوید به آرامی پیش می‌روید، با دست بنویسید.

۳) تنها درباره موضوعات مورد علاقه‌تان به آرامی و با دست بنویسید.

۴) مهارت خود را از طریق مطالعه گسترده و در طول سالیان پرورش دهید.

۵) آنقدر بازنویسی و ویرایش کنید تا به بهترین گروه کلمه، جمله، پاراگراف، صفحه، داستان یا فصل دست بیابید.

● فیلیپ پولمن

قانون اصلی من این است که به این چیزها که مرا از کار مناسب خودم دور می‌کنند، «نه» بگویم.

● ایان رنکین

۱) زیاد بخوانید.

۲) زیاد بنویسید.

۳) بیاموزید که منتقد خود باشید.

۴) بیاموزید که چه نقدهایی را باید بپذیرید.

۵) سرسخت باشید.

۶) داستانی بنویسید که ارزش گفتن را داشته باشد.

۷) تسلیم نشوید.

۸) بازار را بشناسید.

۹) خوش‌اقبال باشید.

۱۰) خوش‌اقبال بمانید.

● ویل سلف

۱) تا زمانی که پیش‌نویس کامل را ننوشته‌اید، به عقب باز نگردید. هر روز کارتان را از آخرین جمله روز قبل آغاز کنید. این کار از احساس شرمساری در مراحل بعدی جلوگیری می‌کند و به این معنی است که پیش از آنکه مشغول کار اصلی شوید، کارهای بسیاری دارید؛ و آن کار اصلی:

۲) ویرایش است.

۳) همیشه یک دفتر یادداشت همراه خود داشته باشید؛ «همیشه». حافظه کوتاه‌مدت اطلاعات را تنها سه دقیقه حفظ می‌کند. اگر آن را روی کاغذ ننویسید، ممکن است یک ایده را برای همیشه از دست بدهید.

۴) دیگر داستان نخوانید، در هر صورت پر از دروغ است و چیزی را که تاکنون نمی‌دانسته‌اید به شما نمی‌گوید (البته با فرض اینکه داستان‌های بسیار زیادی را در گذشته خوانده‌اید. اگر نخوانده‌اید، اصلاً نباید داستان‌نویس شوید).

۵) تاکنون آن احساس آزاردهنده ضعف و تکراری بودن را هنگام نگاه کردن به نثر پرتکلف خودتان تجربه کرده‌اید؟ این را بدانید و خیال‌تان راحت باشد که این احساس شوم هرگز رهایتان نخواهد کرد، هر قدر هم که موفق باشید و با اقبال عمومی مواجه شوید. این احساس ریشه در ذات حرفه نویسندگی دارد و باید قدر آن را دانست.

۶) زندگی کنید و درباره زندگی بنویسید. در حقیقت تولید انبوه کتاب‌ها انتهایی ندارد، اما بیش از حد لازم کتاب درباره کتاب‌ها وجود دارد.

۷) به همین ترتیب ببینید که مردم چقدر وقت صرف تماشای تلویزیون می‌کنند. اگر یک رمان در فضای معاصر می‌نویسید، باید متون طولانی وجود داشته باشند که در آنها هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد و زمان برای تماشای تلویزیون نگه داشته می‌شود: «چند ساعت بعد، جرج هنگام تماشای برنامه «طراحی‌های برتر»، بیسکویت‌های ناب می‌خورد. بعد از آن، همچنان کانال خرید تلویزیونی را برای چند دقیقه تماشا می‌کرد...»

۸) زندگی نویسندگی قطعاً یک حبس انفرادی است. اگر نمی‌توانید با این وضع کنار بیایید، نباید وارد این کار شوید.

۹) در ضمن نباید از حملات گاه و بی‌گاه حافظان سادیستی تخیل نیز غافل شد.

۱۰) خودتان را یک شرکت یک‌نفره کوچک بدانید. زمانی را صرف تمرین‌های آماده‌سازی تیمی (پیاده‌روی‌های طولانی) کنید. هر سال یک مهمانی سال نو ترتیب دهید که در آن در یک گوشه اتاق کارتان می‌ایستید و در حالی که نوشیدنی در دست دارید، برای خودتان فریاد می‌زنید. سپس به تنهایی خوش بگذرانید! روز بعد احساس شرمساری عمیق و یکدستی خواهید داشت.

● هلن سیمپسون

چیزی که بیش از همه برای من شبیه به یک قانون است، یادداشتی است که به دیوار مقابل میزم زده‌ام که می‌گوید: «حرف نزن، عمل کن.» (فلوبر) که من آن را برای خودم به این صورت ترجمه می‌کنم: «ساکت شو و بچسب به کار!»

● زیدی اسمیت

۱) وقتی هنوز کودک هستید، حتماً کتاب‌های زیادی بخوانید. بیشتر از هر کار دیگری وقت صرف این کار کنید.

۲) در بزرگسالی سعی کنید کارهای خود را آنچنان که یک غریبه می‌خواند، یا حتی بهتر، آنچنان که یک دشمن می‌خواند، بخوانید.

۳) در مورد «حرفه» خود اغراق نکنید. یا می‌توانید جملات زیبا بنویسید یا نمی‌توانید. چیزی با عنوان «سبک زندگی نویسندگان» وجود ندارد. تنها مساله‌ای که مطرح است، چیزی است که بر روی صفحه به جای می‌گذارید.

۴) از ضعف‌های خود دوری کنید. اما نه اینکه به خود بگویید کارهایی که نمی‌توانید بکنید ارزش انجام دادن ندارند. با تمسخر بر عدم اعتماد به نفس خود سرپوش نگذارید.

۵) به اندازه کافی میان نوشتن و ویرایش کردن فاصله بیندازید.

۶) از گروه‌ها و دار و دسته‌ها دوری کنید. حضور جمعیت نوشتن‌تان را از این بهتر نمی‌کند.

۷) با کامپیوتری کار کنید که به اینترنت متصل نباشد.

۸) زمان و مکان نوشتن‌تان را حفظ کنید. سایرین را از آن دور نگه دارید، حتی مهم‌ترین افراد زندگی‌تان را.

۹) افتخارات را با دستاورد‌ها اشتباه نگیرید.

۱۰) حقیقت را از پس هر نقابی که در دست‌تان است، بگویید، در هر صورت آن را بگویید. خود را برای یک عمر اندوه که حاصل عدم رضایتمندی است، آماده کنید.

● کولم توبین

۱) هر کاری را که شروع می‌کنید، به پایان ببرید.

۲) مشغول کار شوید.

۳) لباس راحتی ذهن‌تان را در طول روز درنیاورید.

۴) دیگر به حال خود افسوس نخورید.

۵) صبح‌ها کار کنید، یک استراحت کوتاه برای ناهار داشته باشید، بعدازظهرها دوباره کار کنید، اخبار ساعت شش را تماشا کنید و بعد برگردید سر کار تا قبل از خواب. قبل از خواب به موسیقی شوبرت، ترجیحاً به چند ترانه، گوش دهید.

۶) اگر حتماً باید چیزی بخوانید، برای آنکه سرحال بیایید، زندگینامه نویسندگانی را که دیوانه شدند، بخوانید.

۷) می‌توانید آخر هفته‌ها فیلم‌های قدیمی برگمن را تماشا کنید، مخصوصاً پرسونا یا سونات پاییزی

۸) رفتن به لندن ممنوع

۹) رفتن به هر جای دیگری نیز ممنوع

● رز تریمِین

۱) این گفته قدیمی و ملال‌آور را که «درباره آنچه می‌دانید بنویسید»، فراموش کنید. در عوض، به دنبال تجربه‌های ناشناخته و در عین حال دانستنی باشید که درک شما را از دنیا بهبود می‌بخشند و درباره آنها بنویسید.

۲) با این حال، به یاد داشته باشید که در منحصر به فرد بودن زندگی شما بذرهایی وجود دارد که آثار خیال‌انگیزتان از آنها خواهند رویید. پس فرصت را با نوشتن زندگینامه‌تان از دست ندهید. (به اندازه کافی خاطرات نویسنده‌ها موجود هست.)

۳) هیچ گاه به اولین پیش‌نویس‌تان راضی نباشید. در واقع، هیچ گاه به هیچ چیزتان راضی نباشید، تا اینکه مطمئن شوید به اندازه تمام توان‌تان خوب از کار درآمده است.

۴) به نقدها و سلایق «اولین خواننده» مورد اعتمادتان گوش دهید.

۵) وقتی ایده تازه‌ای به ذهن‌تان می‌رسد، زمانی را در سکوت با آن سپری کنید. نظریه «قابلیت سلبی» کیتس و این توصیه کیپلینگ که «خود را به امواج بسپار، صبور باش و مطیع» را به خاطر بسپارید. در کنار جمع‌آوری داده‌های کمی، در رویا ایده‌هایتان را به صورت واقعیت ببینید.

۶) در مرحله برنامه‌ریزی یک کتاب، فکر پایان کار را نکنید. باید دید قبل از آن چه پیش خواهد آمد.

۷) به تغییر شخصیت‌ها بعد از پنجاه صفحه زندگی، احترام بگذارید. در این مرحله دوباره به برنامه‌ریزی‌تان رجوع کنید و ببینید آیا تعدیلات خاصی را با توجه به این تغییرات باید صورت داد.

۸) اگر داستان تاریخی می‌نویسید، شخصیت‌های حقیقی را به عنوان قهرمان اصلی داستان انتخاب نکنید. تنها خاصیت این کار این است که در خواننده تردید تاریخی ایجاد می‌کند و او را دوباره به کتب تاریخی رجوع می‌دهد. اگر باید درباره افراد حقیقی بنویسید، با آنها پسامدرنیستی و با شیطنت رفتار کنید.

۹) از سینما درس بیاموزید. در توصیفات مقتصد باشید. جزییات مهم را از اشیای بی‌جان تفکیک کنید. گفت‌وگوهایی را بنویسید که مردم واقعاً به کار می‌برند.

۱۰) هیچ گاه هنگامی که احساس شروع کردن کتاب به شما دست می‌دهد، آن را شروع نکنید بلکه اندکی دست نگه دارید.

● سارا واترز

۱) دیوانه‌وار کتاب بخوانید، اما با نگاه تحلیلی - که البته کار دشواری است زیرا هرچه یک رمان بهتر و گیراتر باشد، توجه به صناعات و ابزار آن کمتر می‌شود. با این حال، پی بردن به صناعات آن ارزشش را دارد: ممکن است در نوشته خودتان به کار آیند. من حتی تماشای فیلم را نیز آموزنده می‌دانم. تقریباً تمام فیلم‌های مدرن و پرفروش هالیوود ناامیدکننده، طولانی و پر از زوائد هستند. تصور همین فیلم‌ها با حذف چند تکه اساسی تمرین خوبی برای هنر داستانگویی است. پس:

۲) دیوانه‌وار حذف کنید. هرچه کمتر، بهتر. در اغلب دست‌نوشته‌هایی- از جمله نوشته‌های خودم- که خوانده‌ام؛ وقتی مثلاً به فصل دوم رسیدم، با خود گفتم «رمان اصلاً باید از اینجا آغاز می‌شد». مقدار زیادی اطلاعات درباره شخصیت‌ها و پیش‌زمینه داستان را می‌توان با جزییات کم انتقال داد. احساس تعلقی که به یک صحنه یا فصلی از کتاب دارید، با رفتن به داستان‌های دیگر از بین می‌رود. در این مورد خشک و جدی رفتار کنید. در واقع:

۳) با نویسندگی مثل یک شغل رفتار کنید. منظم باشید. بسیاری از نویسندگان باوسواس به این مساله نگاه می‌کنند. مشهور است که گراهام گرین در روز ۵۰۰ کلمه می‌نوشت. جین پلیدی تا قبل از ناهار پنج هزار کلمه می‌نوشت. بعدازظهر‌ها هم به نامه‌های طرفدارانش پاسخ می‌داد. من در روز حداقل هزار کلمه می‌نویسم که گاهی آسان است و گاهی هم واقعاً زجرآور است، اما خودم را مجبور می‌کنم پشت میزم بمانم تا کار را تمام کنم زیرا می‌دانم با این کار کتاب را پیش می‌برم. این هزار کلمه ممکن است بی‌ارزش باشند- اغلب همین طور هم هست. با این حال، اینکه یک روز بعد به آن کلمات بی‌ارزش بازگردم و بهبودشان دهم، همیشه آسان‌تر است.

۴) نوشتن رمان، «بیان احساسات» یا «درمان» نیست. رمان برای خواننده است، و نوشتن رمان عبارت است از ساختن زیرکانه، صبورانه و بی‌خویش تاثیرات. من رمان‌هایم را چیزی شبیه به چرخ فلک می‌دانم: کار من این است که در ابتدای فصل اول کمربند خواننده را در کابینش محکم ببندم، سپس او را حرکت دهم و با سرعت در میان صحنه‌ها و اتفاقات غیرمنتظره در یک مسیر از قبل برنامه‌ریزی‌شده و با سرعتی حساب‌شده بچرخانم.

۵) به شخصیت‌های داستان خود، حتی شخصیت‌های فرعی احترام بگذارید. در هنر همانند زندگی، هر کس قهرمان داستان مخصوص خود است؛ می‌توان به اینکه داستان شخصیت‌های فرعی شما چیست، فکر کرد، هرچند در مقطعی جزیی با داستان قهرمان اصلی تلاقی پیدا کند. در عین حال:

۶) روایت را شلوغ نکنید. شخصیت‌ها باید خاص اما کارکردی باشند مثل اشکال نقاشی. تابلوی «مسیح» اثر هیرونوموس بوش نقاش هلندی را ببینید. در آن بر گرد مسیح رنج‌دیده اما شکیبا، چهار مرد متخاصم ایستاده‌اند. هر یک از این شخصیت‌ها خاص و در عین حال نماد یک دسته از افراد هستند و همه آنها با هم یک روایت را شکل می‌دهند که با قدرت هر چه تمام‌تر تنگاتنگ و اقتصادی ساخته شده است. به همین ترتیب:

۷) بیش از حد ننویسید. از عبارات زائد، صفت‌های مزاحم و قیدهای غیرضروری بپرهیزید. مبتدیان، به خصوص، ظاهراً تصور می‌کنند نوشتن داستان نیازمند یک نوع نثر متکلف است که هیچ‌گونه شباهتی به زبان روزمره مردم ندارد. این سوءتفاهمی است درباره اینکه تاثیرات یک داستان چگونه ایجاد می‌شود و می‌تواند با پیروی از قانون یک رفع شود. با خواندن آثار برخی نویسندگان مثل کولم توبین یا کورمک مک‌کارتی، می‌فهمید که چگونه کلمات محدود اما سنجیده می‌توانند تاثیر عاطفی چشمگیری ایجاد کنند.

۸) گام اهمیت زیادی دارد. خوب نوشتن کافی نیست. هنرجویان نویسندگی می‌توانند به خوبی یک صفحه نثر را با مهارت تولید کنند. اشکال کارشان این است که گاهی قادر نیستند خواننده را به یک سفر ببرند با همه تغییرات در نوع مسیر، سرعت و حالاتی که لازمه سفر است. در اینجا هم به نظرم دقت به فیلم‌ها می‌تواند کمک کند. اکثر رمان‌ها دوست دارند به شیوه‌ای کمابیش سینمایی به مخاطب نزدیک شوند، بمانند، به عقب بازگردند و دوباره به حرکت ادامه دهند.

۹) هراس نکنید. من همیشه در میانه نوشتن یک رمان، مرتب احساس ترس کشنده‌ای را تجربه کرده‌ام. حرف‌هایی را که درباره من در تلویزیون می‌زنند و حوادث بعد از آن را تصور می‌کنم. بعد از آن طعنه‌های منتقدان، سرافکندگی مقابل دوستان، شکست شغلی، کاهش درآمد، تخلیه خانه و طلاق... . با این حال، سختکوشی در بحران‌هایی مانند این همیشه مرا به اتمام کارم تشویق کرده است. اگر چند دقیقه از پشت میز بلند شوید، ممکن است بهتر شوید. بحث کردن درباره مساله می‌تواند کمک کند به خاطر بیاورم که قبل از آنکه به بن‌بست برسم، به دنبال چه بوده‌ام. پیاده‌روی طولانی تقریباً همیشه باعث می‌شود با نگاه نسبتاً جدیدی به نوشته‌هایم فکر کنم. اگر همه اینها بی‌فایده بود، دعا می‌کنم. سن فرانسوا دو سل، قدیس حامی نویسندگان، اغلب در بحران‌ها به من کمک می‌کند. اگر می‌خواهید تورتان را بیشتر پهن کنید، می‌توانید به کالیوپه الهه اشعار حماسی نیز متوسل شوید.

۱۰) استعداد بالا‌تر از هر چیزی است. اگر واقعاً یک نویسنده بزرگ باشید، نیازی نیست به هیچ یک از این قوانین عمل کنید. اگر جیمز بالدوین گام‌هایش را کمی سریع‌تر کرده بود، هیچ گاه نمی‌توانست به آن شور غنایی دنباله‌دار در «اتاق جووانی» دست یابد. شور زبانی کسی چون دیکنز یا آنجلا کارتر بدون نثر «پرتکلف» حاصل نمی‌شد. اگر همه در مورد شخصیت‌هایشان مقتصد بودند، |Wolf Hall به وجود نمی‌آمد... . اما برای سایر ما این قوانین همچنان مهم هستند. و اساساً تنها با درک علت وجود و چگونگی کارکرد آنهاست که می‌توان شروع به زیر پا گذاشتن‌شان کرد.

● جینت وینترسن

۱) به موقع سر کار حاضر شوید. نظم، آزادی را به دنبال خود خلق می‌کند. بدون نظم، آزادی در کار نیست.

۲) هیچ‌گاه زمانی که به بن‌بست رسیده‌اید، متوقف نشوید. شاید نتوانید مشکل را حل کنید، اما به سمت دیگری بروید و چیز دیگری بنویسید. کاملاً دست از کار نکشید.

۳) به کاری که می‌کنید عشق بورزید.

۴) با خودتان صادق باشید. اگر اصلاً خوب نیستید، آن را بپذیرید. اگر کاری که می‌کنید اصلاً خوب نیست، آن را بپذیرید.

۵) به کار ضعیف ادامه ندهید. اگر هنگامی که آن را در کشو می‌گذارید، بد باشد، وقتی آن را بیرون می‌آورید، باز هم بد است.

۶) توصیه کسی را که محترم نمی‌دانید، نپذیرید.

۷) توصیه کسی را که جبهه جنسیتی دارد، نپذیرید. بسیاری از مردان هنوز فکر می‌کنند زنان فاقد تخیل پرشور هستند.

۸) در مورد کارتان بلندپرواز باشید، اما در مورد پاداش‌تان خیر.

۹) به خلاقیت خود اعتماد کنید.

۱۰) از این کار لذت ببرید.

ترجمه: محمد امین فقیه

پی‌نوشت‌:

۱- عنوان اصلی: Lester Dent’s master plot formula، می‌توانید برای مطالعه این دستورالعمل به آدرس زیر مراجعه کنید:

www.yourscreenplaysucks.com/

Lester-Dent-Formula.doc

منبع: گاردین