جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

وحی اشاره به درست ترین تصویر


وحی اشاره به درست ترین تصویر

وحی سخن گفتن به اختصار نیست بلكه از آن هم كوتاهتر است حتی گاه نه با گُفتْ و صوت كه با سر و دست , چشم و ابرو وحی می شود

«وحی‌» در لغت‌ به‌ معنای‌ اشاره‌ سریع‌ و گذراست‌، اما به‌ نظر می‌رسد كه‌ این‌ تعریف‌ به‌ ویژه‌ در عرصه‌ دینی‌ چیز یا چیزهای‌ دیگری‌ را در خود مستتر دارد كه‌ با دقت‌ بیشتر می‌توان‌ آنها را از درون‌ این‌ تعریف‌ بیرون‌ كشید. وحی‌ سخن‌ گفتن‌ به‌ اختصار نیست‌ بلكه‌ از آن‌ هم‌ كوتاهتر است‌. حتی‌ گاه‌ نه‌ با گُفتْ و صوت‌ كه‌ با سر و دست‌، چشم‌ و ابرو وحی‌ می‌شود.

زكریا برای‌ مدتی‌ از سخن‌ گفتن‌ منع‌ می‌شود ولی‌ به‌ هنگام‌ خروج‌ از محرابِ خانه‌ قدس‌، با اشاره‌ به‌ اطرافیانش‌ می‌فهماند كه‌ صبح‌ و شام‌ به‌ نیایش‌ خداوند بپردازند. در این‌ داستان‌، «وحی‌» یا همان‌ اشاره‌ سریع‌ جانشین‌ واژگان‌ و الفاظ‌ شده‌ است‌.

نكته‌ دیگری‌ كه‌ در این‌ داستان‌ مشخص‌ می‌شود اینكه‌ زكریا نمی‌خواهد با آن‌ اشاره‌ روش‌ نیایش‌ را به‌ قوم‌ خود بیاموزد زیرا قوم‌ او نیایش‌ كردن‌ را می‌دانند. وحیِ زكریا فقط‌ به‌ آن‌ است‌ كه‌ آنها صبح‌ و شام‌ یا روز و شب‌ خداوند را نیایش‌ كنند. قوم‌ با این‌ اشاره‌ درمی‌یابند كه‌ واقعهٔ‌ مهمی‌ در راه‌ است‌. بنابراین‌ مخاطبان‌ زكریا در مورد چگونگی‌ نیایش‌ كردن‌ نیاز به‌ توضیح‌ مفصل‌ ندارند بلكه‌ با اشاره‌ شریعِ زكریا، ذهن‌ آنان‌ معطوف‌ به‌ نیایش‌ كردن‌ می‌شود.

در داستان‌ فوق واژهٔ‌ «وحی‌» برای‌ رسانیدن‌ پیام‌ زكریا به‌ قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ آمده‌ است‌ اما در داستان‌ دیگری‌ كه‌ مربوط‌ به‌ مادر موسی‌ است‌ همین‌ واژه‌ برای‌ رسانیدن‌ پیام‌ خداوند به‌ مادر موسی‌ آمده‌ است‌.

در شرایطی‌ كه‌ به‌ دستور حكومت‌، تمامی‌ نوزادان‌ ذكور بنی‌اسرائیل‌ باید كشته‌ شوند تا از هر نوع‌ قیام‌ و شورش‌ احتمالی‌ آنان‌ پیشگیری‌ شود، زنی‌ از بنی‌اسرائیل‌ دور از چشم‌ ماموران‌ حكومت‌ پسری‌ می‌زاید. اولین‌ دغدغه‌ و هراسی‌ كه‌ زن‌ را به‌ اندیشه‌ وا می‌دارد این‌ است‌ كه‌ چگونه‌ نوزاد خود را از چشم‌ ماموران‌ حكومت‌ پنهان‌ نگه‌ دارد؛ او را به‌ دست‌ چه‌ كسی‌ بسپارد و كجا مخفی‌اش‌ كند؟ به‌ كوه‌ و جنگل‌ ببردش‌؟ در بیابان‌ رهایش‌ كند؟ یا به‌ نیل‌ بیندازدش‌؟ تصور چندین‌ صحنه‌ گوناگون‌ از سوی‌ مادر برای‌ یافتن‌ راه‌ نجاتِ فرزند امری‌ بدیهی‌ و طبیعی‌ است‌، اما مادر نمی‌داند كدام‌ یك‌ از این‌ راهها واقعاً به‌ نجات‌ می‌انجامد.

قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ رود بزرگ‌ نیل‌ را می‌شناختند، حدود چهارصد سال‌ نسل‌ اندرنسل‌ در كنار آن‌ زیسته‌ بودند. تصویر نیل‌، با آن‌ نیزارها و پهنایی‌ كه‌ دارد یكی‌ از مهمترین‌ راههایی‌ است‌ كه‌ اندیشه‌ زن‌ را به‌ خود معطوف‌ می‌كند. اما اگر فرزندِ خود را به‌ نیل‌ رها كند می‌تواند سبب‌ نجات‌ او شود؟ در اینجا زن‌ احتیاج‌ چندانی‌ ندارد كه‌ هاتف‌ غیب‌ برایش‌ به‌ تفصیل‌ شرح‌ دهد كه‌ چه‌ كند، فقط‌ احتیاج‌ به‌ یك‌ اشاره‌ دارد: نیل‌؟ بیابان‌؟ یا خانه‌؟ اگر هاتف‌ غیب‌ فقط‌ یك‌ اشاره‌ كند كافی‌ است‌ بقیه‌ كار را زن‌ خود می‌داند كه‌ چگونه‌ انجام‌ دهد. به‌ ویژه‌ آنكه‌ این‌ زن‌ خود، مادر نیز هست‌، و تمامی‌ حواس‌ او بی‌تاب‌ دریافت‌ یك‌ اشارهٔ‌ راهگشاست‌. در نهایت‌ وی‌ با اشاره‌ خداوند به‌ نگرانیها و دلواپسی‌ها دور باش‌ می‌گوید و فرزند خود را به‌ نیل‌ می‌سپارد.

در هر دو داستان‌ فوِ، یعنی‌ هم‌ در داستان‌ زكریا و هم‌ در داستان‌ مادر موسی‌ كه‌ پیام‌ به‌ وسیله‌ «وحی‌» به‌ مخاطب‌ القا می‌شود، مخاطبها نسبت‌ به‌ آنچه‌ مورد اشاره‌ قرار می‌گیرد سابقهٔ‌ ذهنی‌ و آشنایی‌ كامل‌ دارند. هم‌ قوم‌ زكریا می‌دانند كه‌ نیایش‌ چیست‌ و صبح‌ و شام‌ كدام‌ است‌ و هم‌ مادر موسی‌ نیل‌ را به‌ وضوح‌ می‌شناسد.

آشنایی‌ با آنچه‌ مورد وحی‌ قرار می‌گیرد به‌ صورتهای‌ مختلف‌ پدید می‌آید؛ گاه‌ مخاطب‌ وحی‌ كسی‌ است‌ مانند مادر موسی‌ كه‌ بدون‌ آموزش‌ دیگران‌، صحنه‌های‌ گوناگون‌ پیرامون‌ خود را كه‌ در آن‌ زیسته‌ و تجربه‌ كرده‌ می‌شناسد. و گاه‌ مخاطب‌ «وحی‌» كسانی‌ هستند مانند قوم‌ زكریا كه‌ جزئیات‌ نماز و نیایش‌ را قبلاً از كاهنان‌ و معلمان‌ دینی‌ فرا گرفته‌اند. اشاره‌ زكریا، تمامی‌ آن‌ آموزه‌ها را در ذهن‌ مخاطبان‌ به‌ یاد می‌آورد.

در قرآن‌ واژه‌ دیگری‌ نیز هست‌ كه‌ گاه‌ مترادف‌ با كلمه‌ «وحی‌» آمده‌ است‌. مثلاً در یكی‌ از آیات‌ آمده‌ است‌ كه‌ آنچه‌ از جانب‌ خدا به‌ نوح‌، ابراهیم‌، موسی‌ و عیسی‌ «وصیت‌» شده‌ همان‌ است‌ كه‌ از جانب‌ خدا به‌ محمد رسول‌ وحی‌ شده‌ است‌.

معنای‌ «وصیت‌» سفارش‌ است‌؛ یعنی‌ مطلبی‌ را برای‌ كسی‌ توضیح‌ دادن‌ و از او پیمان‌ گرفتن‌ برای‌ انجام‌ دادن‌ آن‌ سفارش‌. اما «وحی‌» می‌تواند اشاره‌ به‌ مضمون‌ همان‌ سفارشی‌ باشد كه‌ قبلاً توضیح‌ داده‌ شده‌ است‌. تعریف‌ معنای‌ تحت‌ لفظی‌ واژه‌ «وحی‌» عبارت‌ بود از اشاره‌ای‌ «سریع‌ و گذرا». اكنون‌ می‌توان‌ این‌ تعریف‌ را كاملتر بیان‌ كرد و چنین‌ گفت‌: «وحی‌ عبارت‌ است‌ از اشاره‌ای‌ سریع‌ و گذرا به‌ امری‌ معهود.» یا اینكه‌: «وحی‌ عبارت‌ است‌ از اشاره‌ای‌ سریع‌ و گذرا به‌ چیزهایی‌ كه‌ قبلاً سفارش‌ شده‌ است‌.»

به‌ عنوان‌ مثال‌ در سوره‌ مائده‌ كه‌ برخی‌ خوراكهای‌ حلال‌ و پاكیزه‌ را از برخی‌ خوراكهای‌ حرام‌ و ناپاك‌ متمایز می‌كند بیشتر دربارهٔ‌ حرمت‌ قراردادها، حرمت‌ ماههای‌ حرام‌، حرمت‌ جانوران‌ كه‌ در ماههای‌ حرام‌ نباید صید شوند و... تاكید می‌شود، اما دستورات‌ این‌ سوره‌ دربارهٔ‌ جانوران‌ حرام‌ گوشت‌ بسیار كلی‌ است‌ و جز چند نمونه‌ كلی‌ شرح‌ چندانی‌ برای‌ خوراكیها نیامده‌ است‌. ولی‌ در پایان‌ این‌ طرح‌ كلی‌ اضافه‌ می‌كند:

امروز حلال‌ شده‌ برای‌ شما پاكیزه‌ها، و خوراك‌ آنانی‌ كه‌ اهل‌ كتاب‌ هستند برای‌ شما حلال‌، و خوراك‌ شما برای‌ آنان‌ حلال‌ است‌ و...

منظور از «اهل‌ كتاب‌» كه‌ در قرآن‌ آمده‌، بیشتر پیروان‌ آیین‌ موسی‌ و آیین‌ عیسی‌ می‌باشند. اشاره‌ به‌ این‌ مفهوم‌ از سوی‌ قرآن‌، می‌تواند تمامی‌ آن‌ احكام‌ و دستوراتی‌ را تداعی‌ كند كه‌ قبلاً در تورات‌ در مورد خوراكیها به‌ صورت‌ مشروح‌ و مفصل‌ آمده‌ است‌.

در برخی‌ از داستانهای‌ دیگر كه‌ در قرآن‌ آمده‌ است‌ همین‌ گونه‌ تداعیها پدید می‌آید. مانند داستان‌ یوسف‌، مریم‌، ابراهیم‌، و موسی‌. مثلاً دربارهٔ‌ داستان‌ موسی‌ و آنچه‌ بر او واقع‌ شد در سوره‌ طه‌ آمده‌ است‌:

آیا حدیث‌ موسی‌ به‌ تو رسید؟ آن‌ هنگام‌ كه‌ آتشی‌ دید، پس‌ به‌خویشاوندانش‌ گفت‌... نخستین‌ پرسش‌ در هنگام‌ طرح‌ این‌ داستان‌ به‌ این‌ معناست‌ كه‌ تو این‌ داستان‌ موسی‌ را می‌دانی‌. و پس‌ از آن‌، بی‌آنكه‌ وارد جزئیات‌ داستان‌ شود، فرازهایی‌ از آن‌ را بیان‌ می‌كند. اما این‌ فرازها اگر چه‌ از جهتی‌ با آنچه‌ در تورات‌ آمده‌ مشابه‌ است‌، ولی‌ از جهت‌ دیگری‌ بسیار متفاوت‌ است‌. به‌ سخن‌ دیگر اهمیت‌ طرح‌ این‌ فرازها در قرآن‌ به‌ سبب‌ آن‌ است‌ كه‌ جهت‌ و هدف‌ داستان‌ به‌ گونه‌ای‌ تبیین‌ و تعیین‌ شود كه‌ با اهداف‌ نژادپرستانه‌ یهود آشكارا در تعارض‌ قرار گیرد و به‌ روشنی‌ مشخص‌ گردد كه‌ داستان‌ موسی‌ را یهودیان‌ به‌ نفع‌ قومیت‌ و مالكیت‌ خود تحریف‌ كرده‌اند. طرح‌ چنین‌ فرازهایی‌ با همین‌ جهتگیری‌ خاص‌، در داستانهای‌ ابراهیم‌، اسماعیل‌، یعقوب‌ و یوسف‌ بسیار برجسته‌ و قابل‌ تامل‌ است‌.

از این‌ جهت‌ شاید بتوان‌ گفت‌ كه‌ «وحی‌»، صرفاً اشاره‌ به‌ همان‌ داستانهایی‌ نیست‌ كه‌ یهودیان‌ می‌گفتند و همه‌ هم‌ می‌دانستند. بلكه‌ نیز اشاره‌ به‌ درستیها و نادرستیهایی‌ است‌ كه‌ در آن‌ روایات‌ كهن‌ راه‌ پیدا كرده‌ بود. و به‌ عنوان‌ داستان‌ پیامبران‌ سلف‌ نقل‌ می‌شد. به‌ همین‌ دلیل‌ محمد رسول‌ نیز مانند اعراب‌ روزگار بعثت‌ از داستانهای‌ پیامبران‌ سلف‌ مطلع‌ بوده‌ و چه‌ بسا جزئیات‌ آنها را به‌ طور مشروح‌ می‌دانسته‌ است‌، اما حقایقی‌ كه‌ در آن‌ داستانها گُم‌ شده‌ و مورد غفلت‌ قرار گرفته‌ بود، از طریق‌ «وحی‌» واقع‌ و حاصل‌ شده‌ است‌.

آنچه‌ گفته‌ شد مربوط‌ به‌ واژهٔ‌ «وحی‌» در عرصه‌ حواس‌ ظاهر، یا رابطه‌ ذهن‌ با تصویرها و تصویرهای‌ برگرفته‌ از محیط‌ بیرون‌ از ذهن‌ بود. به‌ سخن‌ دیگر، واقعیتهای‌ پیرامون‌ ما، تاریخ‌ مكتوب‌ یا روایات‌ كهنی‌ كه‌ از گذشته‌ها برای‌ ما حكایت‌ می‌كنند و صحنه‌های‌ حوادثی‌ كه‌ آدمیان‌ به‌ ذهن‌ می‌سپارند، همه‌ و همه‌ یك‌ مجموعه‌ تصویری‌ محفوظ‌ را در ذهن‌ ایجاد می‌كنند. این‌ مجموعه‌ای‌ كه‌ در ذهن‌ ایجاد می‌شود دارای‌ منشأ بیرونی‌ و عینی‌ است‌، یعنی‌ ما به‌ ازای‌ خارجی‌ داشته‌ یا هم‌ اكنون‌ نیز دارد. مانند تصویر آسمان‌ و زمین‌ و خورشید و ماه‌ كه‌ در ذهن‌ وجود دارد. هر اشاره‌ كوتاه‌ و سریعی‌ كه‌ ذهن‌ مخاطب‌ را معطوف‌ به‌ بخش‌ خاصی‌ از این‌ مجموعه‌ تصویرها كند می‌تواند آن‌ بخش‌ بیرونی‌ و عینی‌ را به‌ ذهن‌ فرا بخواند و به‌ طور گسترده‌ مورد توجه‌ قرار دهد.

هر كس‌ دارای‌ حواس‌ سالم‌ و حافظه‌ای‌ معمولی‌ باشد، می‌تواند اشاراتی‌ را كه‌ در مورد پدیده‌های‌ هستی‌ به‌ او می‌شود دریابد و برای‌ دیگران‌ نیز توضیح‌ دهد. از این‌ جهت‌ رسولان‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ عادی‌ هیچ‌ مزیّتی‌ ندارند. اما وحی‌ كه‌ اشاره‌ گزینش‌ گونه‌ به‌ تصاویری‌ است‌ از پدیده‌های‌ این‌ هستی‌ یا اشاره‌ به‌ داستانهایی‌ است‌ كه‌ همه‌ می‌دانند، چگونه‌ اتفاِ می‌افتد؟ آیا بدون‌ اطلاع‌ و آگاهی‌ از دغدغه‌هایی‌ كه‌ در عمیقترین‌ لایه‌های‌ روان‌ انسان‌ است‌ یا از عمیقترین‌ لایه‌ روان‌ انسان‌ منشأ می‌گیرد، می‌توان‌ به‌ جهان‌ پیرامون‌ خود و حوادثی‌ كه‌ در هستی‌ رخ‌ می‌دهد، معنا و جهت‌ بخشید؟

در عرصه‌ دینی‌، غیر از جهان‌ پیرامون‌ و هستی‌ محسوس‌، چیزهای‌ دیگری‌ هم‌ هستند كه‌ ما به‌ ازای‌ خارجی‌ ندارند، و لایه‌های‌ پنهان‌ روان‌ آدمیان‌ تعبیه‌اند. مانند سائقه‌های‌ ناشناخته‌ای‌ كه‌ ترسها و میلها را در آدمی‌ پدید می‌آورند، یا مانند آرزوهای‌ بلندی‌ كه‌ نمی‌دانیم‌ منشأشان‌ چیست‌. از نگاه‌ دینی‌، چیزی‌ در انسان‌ هست‌ كه‌ مورد غفلت‌ خود انسان‌ قرار گرفته‌ است‌، از آن‌ رو كه‌ آن‌ چیز چندان‌ به‌ حواس‌ ظاهر در نمی‌آید. برای‌ توضیح‌ بیشتر می‌توان‌ به‌ داستان‌ عهد خدا با آدم‌ و با ذریّت‌ آدم‌ توجه‌ كرد.

«ذریّت‌» عبارت‌ از ذره‌هایی‌ است‌ كه‌، به‌ تعبیر دینی‌، در صُلب‌ آدم‌ ابوالبشر وجود داشته‌اند. این‌ ذره‌ها در طول‌ زمان‌ از راه‌ توالد و تناسل‌، شكل‌ جنین‌، نوزاد و سپس‌ صورت‌ آدمها را به‌ خود می‌گیرند. عهد خدا با آدم‌، نوح‌، و ابراهیم‌ عهدی‌ با یك‌ شخص‌ نبوده‌ است‌، بلكه‌ عهدی‌ بوده‌ با تمامی‌ ذریّتی‌ كه‌ در آنها تعبیه‌ شده‌ است‌. یعنی‌ عهدی‌ با نسل‌ آدم‌ پیش‌از آنكه‌ زاده‌ شوند. به‌ سخن‌ دیگر، عهد آدم‌ با خداوند، عهد یك‌ شخص‌ واحد نیست‌، بلكه‌ عهد تمامی‌ «ذریّت‌» او، یعنی‌ تمامی‌ نسلهایی‌ كه‌ هنوز تولد نیافته‌اند اما در تیره‌ و پشت‌ آدم‌ حضور دارند، نیز هست‌.

برای‌ توضیح‌ معنای‌ «وحی‌» همین‌ قدر بگویم‌ كه‌ در تعبیرها و نگره‌های‌ دینی‌، هر انسانی‌ كه‌ از مادر متولد می‌شود، دارای‌ خاطره‌ای‌ ازلی‌ نیز هست‌، و این‌ خاطره‌ ازلی‌، معطوف‌ به‌ همان‌ عهد میان‌ خدا و نیای‌ نخستین‌ اوست‌.

اما این‌ خاطره‌ به‌ هیچ‌ روی‌ در عرصه‌ ذهن‌ هوشیار و خودآگاه‌ آدم‌ قرار ندارد، بلكه‌ در عمیقترین‌ لایه‌های‌ روان‌ آدم‌ تعبیه‌ است‌. آدمها بی‌آنكه‌ مضمون‌ و مشخصات‌ آن‌ را به‌ درستی‌ بدانند فقط‌ فشار و سنگینی‌اش‌ را بر ذهن‌ خود احساس‌ می‌كنند.

به‌ سخن‌ دیگر، احتمالاً آدم‌ بودنِ آدم‌ به‌ این‌ علت‌ است‌ كه‌ از اولاد همان‌ آدم‌ نخستین‌ است‌، اما دغدغه‌ و بی‌تابی‌ اولاد آدم‌ شاید از آن‌ جهت‌ باشد كه‌ نیمه‌ای‌ پنهان‌ و ناشناخته‌ را در خود حس‌ می‌كند، نیمه‌ای‌ كه‌ راه‌ یافتن‌ به‌ آن‌ یا آگاهی‌ از آن‌ بسی‌ دشوار و گاه‌ ناممكن‌ می‌نماید. ناممكن‌ از این‌ جهت‌ كه‌ ابزار فهم‌ و درك‌ آن‌ چیزها، با ابزار فهم‌ و درك‌ اشیاء پیرامون‌ ما تا حدودی‌ متفاوت‌ است‌.

شاید برای‌ حل‌ همین‌ مشكل‌ بوده‌ است‌ كه‌ در قرآن‌ از دو گونه‌ دانش‌ و حواس‌ یاد شده‌ است‌: یكی‌ دانشی‌ است‌ برای‌ شناخت‌ جهان‌ پیرامون‌ كه‌ معمولاً با كلمه‌ «علم‌» از آن‌ نام‌ می‌برد، و دیگری‌ دانشی‌ است‌ برای‌ فهم‌ جهان‌ غیب‌ یا برای‌ درك‌ آن‌ نیمه‌ پنهان‌ كه‌ برایش‌ كلمه‌ «معرفت‌» را به‌ كار می‌برد. همچنین‌ برای‌ این‌ دو عرصه‌ دوگونه‌ حواس‌ است‌ كه‌ از آن‌ با عنوان‌ حواس‌ ظاهر و حواس‌ باطن‌ یاد كرده‌ است‌. حواس‌ ظاهر مانند «عین‌» (چشم‌) و «آذان‌» (گوشها) و حواس‌ باطن‌ مانند «بَصَر» و «سمع‌». به‌ كارگیری‌ هر یك‌ از این‌ حواس‌ مستلزم‌ رعایت‌ نكته‌هایی‌ متناسب‌ با همان‌ حواس‌ است‌. مثلاً تلاش‌ برای‌ سالم‌ نگه‌ داشتن‌ چشم‌ و گوش‌ یكی‌ از مثالهای‌ بارز و آشكار آن‌ نكته‌ها می‌تواند باشد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.